پخش زنده
امروز: -
روزنامه رای الیوم در مقالهای درگیریها و تحولات در اردوگاه عین الحلوه لبنان را توطئهای برای اجرایی کردن راهبرد آمریکا با هدف ضربه زدن به وحدت لبنان و تبدیل این کشور به سومالی دیگر خواند.
به گزارش سرویس بین الملل خبرگزاری صدا و سیما؛ روزنامه رای الیوم در مقالهای به قلم فؤاد بطاینه روزنامه نگار اردنی، درگیریها و تحولات در اردوگاه عین الحلوه لبنان را توطئهای برای اجرایی کردن راهبرد آمریکا با هدف ضربه زدن به وحدت لبنان و تبدیل این کشور به سومالی دیگر خواند تا با این شرایط فضا برای مقابله با حزب الله فراهم شود.
در این مقاله آمده است: شرایط جهان عرب به گونهای است که با رویکرد شرافت ملی و کرامت فردی، هر مقام مسئولی در جهان عرب در مظان اتهام به خیانت در امانت و خیانت به وطن و ملت قرار میگیرد؛ اما چگونه ممکن است نهادهای کشورهای عربی در غارت وطن، فقر و بیچارگی مردم و استعمار آمریکا و اروپا از معادن، مزارع و محیطهای جغرافیایی کشورهای عربی، با استعمارگران غربی شریک باشند؟ چگونه حاکمان عربی و اسلامی در خیانت به فلسطین و معامله بر سر فلسطین، خود را به غربیهای حامی صهیونیسم میفروشند؟ چگونه ارتشهای عربی به ابزار دست استعمارگرانی تبدیل میشوند که از کشور، مردم و قضایای عربی و اسلامی ارتزاق میکنند؛ اما سلاح این ارتشها فقط به سوی مردم خودشان یا دشمنان فرضی نشانه رفته است؟ به طور کلی شرایط نشان میدهد ما در مسیر پسرفت قرار داریم. اما مشکل کار کجاست؟ من مشکل را در بیداری و فرهنگ ملتمان نمیدانم، زیرا ملل دیگری که شرایط مناسبی دارند چندان بیدارتر از ملت ما نیستند. همچنین مشکل را نباید در روند حاکمیت دیکتاتوری دید، چون در کشورهایی که شرایط مساعدی دارند، نیز گاه نشانی از دیکتاتوری وجود دارد. حتی مشکل را نمیتوان به متمرکز شدن حملات صهیونیستی-غربی علیه جهان عرب منحصر کرد و به این شیوه تسلیم پذیری موجود در جهان عرب و اسلام را توجیه نمود. با این حساب آیا میتوان گفت، عامل اصلی اوضاع، به ریشه دواندن خیانتکاری در نظام سیاسی رسمی عربی باز میگردد؟ آیا محروم کردن عربها از حکومت شایسته، از مهمترین اهداف کنفرانس کمپبل بود؟ (کنفرانس امپراتوری که ۱۵ آوریل تا ۱۴ مه ۱۹۰۷ در لندن و به ریاست هنری کمپبل بنرمن تشکیل شد) البته ممکن است پاسخ سئوال اخیر مثبت باشد، اما نمیتوان از آن به عنوان دلیلی کامل و قانع کننده برای توجیه سکوت دیگر ملتها یاد کرد.
همیشه امیدهایی وجود دارد و امید ما نیز در مقاومت است. با وجود ائتلاف نظامهای خیانتکار عربی با اردوی صهیونیستی –آمریکایی و نقش مخرب جهان غرب، شاهد هستیم که همان طرحهای غربی که در کشورهای عربی به بار مینشیند وموفق میشود در فلسطین، به فضل مقاومت مردم و گروههای مقاومت محکوم به شکست است. شکستهایی که حتی طرحهای منطقهای غرب را به چالش میکشد و این به فضل یکی از سرسختانهترین مقاومتهایی است که تاریخ به خود دیده است وآن مقاومت حزب الله لبنان است که موجودیتش موجب تقویت مقاومت عربی و فلسطینی است، حال آنکه در مقابل، تمام برنامهها و تلاشها برای پایان دادن به مقاومت فلسطین و خلع سلاح کردن حزب الله انجام میشود.
وقتی آرامش در فلسطین حکمفرما نباشد، شرایط نمیتواند پابرجا باشد، آرامش هم بدون وحدت در هدف و بدون ابزار مسالمت آمیز برای رسیدن به هدف، محقق نمیشود. نمیتوان از این مسائل درباره فلسطین سخن گفت، اما از توافقنامه اوسلو یادی نکرد، توافقنامهای که بزرگترین شکاف را در قضیه فسلطین ایجاد کرد. این شکاف نه تنها سبب اختلاف میان مردم فلسطین، بلکه به بزرگترین مانع و چالش در قضیه فلسطین در حوزه عربی، اسلامی و بین المللی تبدیل شد.
توافقنامه اوسلو اولین اختلاف نظر میان فلسطینیان را در دو بخش یعنی آزادیبخشی سرزمین و روند مقاومت به عنوان ابزار راهبردی تحقق هدف، رقم زد. تشکیلات خودگردان فلسطین وقتی به نام فلسطینیان این معامله ویرانگر را انجام داد تا از این پس با کنار زدن مقاومت، در پی آن باشد که حقوق مردم و سرزمینهای اشغالی ۱۹۶۷ را با مذاکره و دیپلماسی پس بگیرد و حتی به مقابله با گروههای مقاومت بپردازد، شکستهای متوالی را تجربه کرد. تشکیلات خودگردان با افتادن در دام این فریب به نوعی مقاومت فلسطین را در حوزه بین المللی به موضوعی جنجال برانگیز تبدیل کرد تا در مقابل، رژیم اشغالگر بتواند اراضی بیشتری از فلسطینیان را غصب کند و هر فرصتی را برای تشکیل کشور مستقل فسلطین سرکوب کند.
معامله قرن را باید نتیجه سیاسی وعادی توافقنامه اوسلو خواند؛ حال آنکه مردم فلسطین خواستار انتفاضه علیه اشغالگران، مقابله با توافقنامه اوسلو و مقابله با هر گروهی هستند که بر سر مقاومت با دشمن چانه زنی میکند یا مقاومت را به دشمن میفروشد. نتیجه تمامی این اتفاقات این بود که رژیم اشغالگر موفق شد توافقنامه اوسلو را به اهرمی برای اختلاف میان فلسطینیان تبدیل کند تا فلسطین از وحدت در تصمیم گیری دور شود. دشمن حتی در داخل تشکیلات خودگردان نیز چندگانگی ایجاد کرد و رقبایی برای محمود عباس به وجود آورد. مراکز قدرت در تشکیلات خودگردان نیز برای کسب رضایت محمود عباس ماموریتهایی کثیفی در مبارزه با گروههای مقاومت در اراضی اشغالی آغاز کردند و در عمل نهاد امنیتی تشکیلات خودگردان در نقش پلیسی ظاهر شد که هدفش خدمت به اشغالگران است.
چنین رقابتی مشوقی برای رژیم اشغالگر بود تا حتی از شخصیتهای حاضر در تشکیلات خودگردان در اهداف خود در خارج از فلسطین نیز بهره برداری کند. این روند موجب شد تا نه تنها لبنان، بلکه کشورهای عربی دیگر نیز نگران نفوذ برخی از شخصیتهای وابسته به تشکیلات خودگردان فلسطین باشند. گروههای فلسطینی و مردم فلسطین نیز از فعالیتهای تشکیلات خودگردان نگرانند، زیرا این تشکیلات به چنگال متحرک رژیم صهیونیستی تبدیل شده است.
آنچه این روزها در اردوگاه عین الحلوه در لبنان میگذرد، اتفاقاتی نیست که آن را به دور از بحران لبنان و خارج از طرحهای اسرائیل علیه کشورو حزب الله لبنان بخوانیم، اگر نتیجه این روند، خلع سلاح شدن فلسطینیان مقیم لبنان باشد میتواند گامهایی در مسیر تکرار کشتار "صبرا وشتیلا" در اردوگاههای دیگر تعبیر شود. درست است که در اردوگاه عین الحلوه هستههای مافیایی، تروریست و خرابکار حضور دارند، درست است که در این اردوگاه افرادی حضور دارند که وارث افکار و رفتار داعش هستند؛ اما در نگاه کلی اتفاقات عین الحلوه توطئهای علیه فلسطینیان مقیم لبنان است، یعنی میخواهند فلسطینیان را با کشتارهای تروریستی وادار کنند تا از این اردوگاهها مهاجرت کنند.
آمریکایی که تحریمهای شدید اقتصادی و مالی را بر لبنان تحمیل کرد، از اینکه لبنان در زمینه انرژی خودکفا شود و این امر به بهبود اقتصادی این کشور کمک کند، نگران است. بدون تردید همه این موارد قابل بررسی و ارزیابی است و بعید نیست توطئه بزرگی علیه لبنان، حزب الله و اردوگاههای فلسطینی در راه باشد. حتی بعید نیست در آینده ارتش لبنان را وارد معرکه کنند تا بتوانند گروههای فلسطینی مقیم اردوگاههای لبنانی را خلع سلاح و در ادامه آنان را وادار به کوچ اجباری کنند و در ادامه راه، این بحران را به دیگر مناطق لبنان تسری دهند، حال آنکه سلاح گروههای فلسطینی مقیم اردوگاههای لبنان، برای دفاع از خانوادههای فلسطینی است.
در اینجا سئوالی مطرح است و آن مرتبط به اقدام برخی از کشورهای عربی در فراخواندن اتباع خود از لبنان است، آیا توصیه به اتباع این کشورها برای خروج از لبنان به خاطر پیش بینی آیندهای سخت در لبنان است یا آنکه این فراخوانها خود برای بدتر کردن اوضاع لبنان صادر شده است؟
لبنان یک کشور عربی است که در سازوکار و سیاستهای عربی جایی ندارد؛ همانگونه که در سیاستهای اروپا نیز جایی ندارد. در واقع مواضع عربی و بین المللی درباره لبنان به دلیل حضور حزب الله در معادلات این کشور، مبتنی بر طمع ورزیهای اسرائیل تنظیم میشود. تا وقتی موضوع اصلی امنیت و تمایلات اسرائیل باشد، برای آمریکا موجودیت یک کشور مسیحی در کشورهای شرقی عربی اهمیتی ندارد، اما فرانسه چنین نگاهی ندارد، پاریس به دنبال حفظ وحدت لبنان به عنوان یک کشور مسیحی است و در این مسیر از نامزدی سلیمان فرنجیه برای ریاست جمهوری حمایت میکند و دلیل حمایت این کشور از فرنجیه نیز این است که اولا میداند تمامی نامزدهای دیگر میتوانند در خدمت آمریکا باشند و با این نوع گرایش به وحدت لبنان آسیب برسانند و حتی لبنان را به سومالی دیگری تبدیل کنند تا بتوانند بر اساس طرح اسرائیل و تایید آمریکا، با حزب الله مقابله کنند.
دوم اینکه فرانسه به خوبی میداند حزب الله تنها ضامن اساسی لبنان متحد است.
آمریکا با هدف ضربه زدن به حزب الله و اردوگاههای فلسطینی در لبنان، در این کشور فعال است ودر این مسیر از خدمات مزدورش یعنی جوزف عون فرماندهی کل ارتش لبنان بهره میبرد و به گمان من این نوع تلاش آمریکا در حال حاضر با حمایت دو محور سنی- جعجعی و با حمایت عربستان و همچنین محور قطر به عنوان حامی فرمانده کل ارتش لبنان، ادامه دارد.
آنچه امروز در اردوگاه عین الحلوه میگذرد مقدمهای برای اجرایی کردن راهبرد آمریکا در ضربه زدن به وحدت لبنان و تحویل این کشور به گروههای قبیلهای و منطقهای است. یعنی آمریکا در پی آن است تا لبنان را به چند منطقه که هر منطقه دارای قدرت سیاسی خاصی است تقسیم کند و سپس این مناطق در برابر هم قرار بگیرند و با این روش لبنان سومالیزه شود و با این شیوه پرونده لبنان به محافل بین المللی کشیده شود. همه این برنامهها برای ایجاد جنگ داخلی در لبنان با هدف فراهم کردن شرایط برای مقابله با حزب الله است، اما حزب الله تا اینجای کار همه این توطئهها را به شکست کشاند.
با این شرایط معتقدم در برابر آمریکا دو سناریو وجود دارد،
۱- بحران عین الحلوه را توسعه دهد تا دامنه آن به اردوگاههای دیگر برسد تا ارتش لبنان با حمایت گروههای مسلح وابسته به گروههای تندروی مسیحی وارد اردوگاهها شود و در ادامه با همکاری جنبش فتح و تشکیلات خودگردان فلسطین، فلسطینیهای اردوگاه را خلع سلاح کند. آنان در پی آنند تا با این شیوه بهانه لازم را برای استقرار نیروهای ارتش لبنان در مناطق مختلف به دست بیاورند و فرماندهی مرکزی ارتش را به مقری برای فرماندهی کودتا تبدیل کنند که اگرچنین باشد باید این امور را مقدمات جنگ داخلی خواند.
۲- سناریوی دوم، تلاش آمریکا برای بسیج گروههای تندرو و هستههای داعشی در لبنان واردوگاهها به عنوان ابزاری برای تحقق هدفش است.