عرفات و منا دو جبهه مقدس در مراسم حج
براى بهره گیرى از حج، دانستن احکام فقهی آن ـ منهاى باز کاوى اسرار آن ـ کافى نیست، چرا که روح حج در اسرار آن نهفته است، پیکره بى روح هرگز نمى تواند کارساز و مفید باشد.
واژه حج به معناى قصد زیارت خانه خدا است، ولى واژه حج به معناى نتیجه قصد است؛ یعنى تنها قصد زیارت کافى نیست، بلکه باید زیارت مقصود و حساب شده به دست آید. بنابراین، حج مقدمه و پیش زمینه حج است، و هدف اصلى رسیدن به مقصود و اهداف حج است، باید حج حساب شده و با محتوا به جا آورد نه حج تهى و بى محتوا. بر همین اساس، امام محمد باقرعلیه السلام در آن حدیث معروف، در کنار کعبه به یکى از شاگردانش به نام ابوبصیر، که حاجیان را زیاد، و گریه کنندگان در گرد کعبه را بزرگ شمرد، فرمود: ((بل اکثر الضجیج و اقل الحجیج؛ بلکه گریه کنندگان بسیار، و حاجیان اندکند.))
آن گاه امام باقر علیه السلام دستى بر چشمان ابوبصیر کشید و دعایى خواند، و به ابوبصیر فرمود: اینک به حاجیان بنگر، ابوبصیر مى گوید: ((نگاه کردم دیدم، اکثر مردم به شکل میمون و خوک بودند، و مومن در میان آنها مانند ستاره درخشنده در میان تاریکى است.))
آن گاه ابوبصیر به امام باقر علیه السلام عرض کرد: آرى حاجیان اندکند، و گریه کنندگان بسیار مى باشند. نتیجه این که حج، یک حرکت عظیم معنوى است، که حرکت جسم و صورت، مرکب آن است، باید پوست را شکافت و به مغز رسید، چنان که قرآن و پیامبر (ص) و امامان (ع) ما را به عبور از پوست به مغز فرا مى خوانند، و ما را در مکتب حج و برنامه هاى دینى دیگر به تحول و حرکت و دگرگونى عمیق دعوت مى کنند، با این اشاره به عرفات و منى ـ که دو جبهه مقدس در مراسم حج است می پردازیم.
عرفات سرزمین شناختها و پرواز اندیشهها
در مناسک حج، چنین دستور داده شده که حاجى پس از انجام عمره، در مکه احرام مى بندد و از آن جا به سوى سرزمین عرفات که در شمال مکه حدود ۲۴ کیلومترى آن واقع شده، کوچ مى کند تا در فاصله بین ظهر روز عرفه (روز نهم ذیحجه) تا مغرب آن روز در آن جا باشد، ولى آن چه رکن حج به حساب مى آید مقدارى درنگ (در بین ظهر تا مغرب روز نهم ذىحجه) است.
واژه عرفات در اصطلاح ادبى جمع عرفه است و عرفه به معناى شناخت است، این که به آن سرزمین عرفات مى گویند، از این رو است که آن جا بیابان شناختها است. از کنار کعبه با احرام به سوى سرزمین شناختها حرکت مى کنیم، نه یک شناخت، بلکه چندین شناخت، هم خدا را بشناسیم، هم خود را، هم شیطان و هم دیگران را بشناسیم و هم عوامل نفوذ شیطان را. شناخت هاى پربرکت و پربار، نخست باید شیطان را خوب بشناسى تا او را به خوبى از خود طرد کنى، و سپس خدا را خوب بشناسى تا او را در روح و روان خود، بى شائبه اثبات نمایى، و ظرفیت و موقعیت فراگیرى خود را بشناسى، تا توحید و نفى شرک را در سراسر وجود خود جاى دهى، و بدانى که تا شیطان و شیطنتها را نشناسى، خدا را آن گونه که باید نشناخته اى، چرا که شیطان گاهى با همه وسائلش مى کوشد تا با نمودهاى رحمانى تو را بفریبد، تا بپندارى که در راه رحمان حرکت مى کنى با این که آن راه، راه شیطان است، چنان که در قرآن زیان کارترین مردم را چنین معرفى مى کند: ((و هم یحسبون إنهم یحسنون صنعا; آنها مى پندارند کار نیک انجام مى دهند.))
عبادت بدون شناخت، نور و نشاطى ندارد؛ همان عبادت خشکى است که نه تنها مفید نیست، بلکه در بسیارى از موارد، گمراه کننده مى باشد، بر همین اساس در روایات آمده امام صادق (ع) فرمود: ((تفکر ساعه خیر من عباده سنه; اندیشیدن یک ساعت بهتر از عبادت یک سال (بدون فکر و شناخت) است.))
یکى از شاخه هاى شناخت، خودشناسى است و حاجى در عرفات، به خود متوجه مى شود، حال و وضع و کارهاى خود را محاسبه مى کند، اگر خطایى در خود دید، توبه حقیقى مى کند. در آن جا در پیش گاه خدا به گناهانش اعتراف مى کند و تصمیم مى گیرد. دیگر گناه نکند و خود را همیشه از شیطان و شیطنتها دور نگهدارد، به این ترتیب شناخت نظرى و عملى خود را در مدرسه فضل پرور عرفات، تکمیل مى نماید و با قرائت دعاهایى که وارد شده به ویژه دعاى معروف امام حسین (ع) و امام سجاد (ع) از این مدرسه عالى، فارغ التحصیل مى شود.
عرفات در برنامه هاى حج، همچون روح حج است؛ آن قدر مهم است که امام صادق (ع) وقوف در عرفه را حج اکبر خوانده است و کسى که آن را درک کند، حج را درک کرده است. بنابراین، موضوع شناختها نقش اساسى در تحقق حج ابراهیمى و حقیقى دارند.
یکى از شاگردان امام صادق (ع) از آن حضرت پرسید: چرا عرفات به این نام نام گذارى شده است؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: ((هنگامى که جبرئیل در روز عرفه، ابراهیم خلیل (ع) را به سوى بیابان عرفات حرکت داد، در آن جا به ابراهیم (ع) گفت: ((اعترف بذنبک واعرف مناسکک; به گناه خود در پیش گاه خدا اعتراف کن، و برنامه هاى حج را بشناس.))
ابراهیم (ع) به این سخن توجه کرد و عالىترین مراحل عرفان نظرى و عملى را در آن بیابان بی آلایش پیمود، و فارغ التحصیل این مدرسه شد. آرى این است روح حج ابراهیمى، و این است راز شعارها و فریادهاى ضدامریکایى حاجیان ایرانى در آن سرزمین، چرا که شیطان را در آن جا شناخته اند؛ خدا و خود را نیز شناخته اند، در آن جا آماده مى شوند تا با عزمى راسخ به سرزمین منى بیایند و نمادهاى شیطان را سنگ باران کنند، و عملا در جبهه پیکار شدید با مظاهر شیطانى قرار گیرند، چرا که فهمیده اند تا شیطان را نکشند هرگز به سعادت ابدى که هدف اصلى حج است، نخواهند رسید.
در تاریخ زندگى درخشان حضرت رضا (ع) آمده: در یکى از سفرهاى حج، آن حضرت در عرفات با حال مخصوصى در مورد برمکیان (که همه امور کشور اسلامى در عصر سلطنت هارون، در دست آنها بود) نفرین کرد، و در همان جا، به یکى از یاران که از حال مخصوص آن حضرت پرسیده بود، فرمود: ((من مشغول نفرین کردن بر برمکیان بودم، به خاطر آن ستم هایى که آنها بر پدرم روا داشتند، خداوند نفرین مرا در مورد آنها به استجابت رسانید.))
آرى، یکى از شناختها در بیابان عرفات، دشمن شناسى و نفرین بر دشمن است. در این جا این مطلب را با فرازى از دعاى پرمحتواى امام حسین (ع) که در صحراى عرفات خواند به پایان مى بریم: ((إللهم اجعل غناى فى نفسى، والیقین فى قلبى، والاخلاص فى عملى، والنور فى بصرى، والبصیره فى دینى... وانصرنى على من ظلمنى، و ارنى فیه ثارى و مآربى واقر بذلک عینى; خدایا! خصلت بى نیازى را در جان و روانم و یقین را در قلبم، و اخلاص را در عملم، و نور را در چشمم، و شناخت و تیزبینى را در دینم قرار بده، و مرا بر آن کسى که به من ظلم کند پیروز گردان، و انتقامم را از او بگیر، و آرزوهایم را در مورد سرنگونى او برآور، و با این کار چشم و دلم را شاد گردان.))
امام حسین (ع) با این گونه توحید و شناخت و عرفان عالى به سوى منا حرکت کرد و به مصاف با نمودهاى شیطان (جمرات) رفت، و چنین بود که نهضت عظیم و ماندگار عاشورا را آفرید که از آن نهضت عظیم، نهضت هاى دیگر آفریده شدند و مى شوند.
مشعر و منا؛ دو جبهه بزرگ پیکار و ایثار
پس از شناختها و یافتهها که در عرفات نصیب حاجى شده، و وجودش از عرفان و معرفت جوشان شد، به فرمان الهى با همراهان به سوى مشعر الحرام که بین عرفات و منى قرار گرفته شبانه حرکت مى کند، خداوند این حرکت را چنین بیان کرده مى فرماید: ((فاذا إفضتم من عرفات فاذکروا الله عند المشعر الحرام; و هنگامى که از عرفات کوچ کردید خدا را نزد مشعرالحرام یاد کنید.))
جمله إفضتم از افاضه به معناى جوش و خروش است، این تعبیر بیان گر آن است که شما از عرفات همچون لشگر پراکنده و شکست خورده متفرق نشوید، بلکه همچون آب چشمه اى جوشان و خروشان با جوش و خروش همراه کوله بارى از فیض عرفان سرشار و آزادگى حرکت کنید، حرکت به سوى منى که باید شب را در آستانه منا؛ یعنى در سرزمین مشعر که نام دیگرش مزدلفه است درنگ نمایید، مشعر از شعور گرفته شده؛ یعنى این دومین درنگ در بیابانى است که مشعرالحرام نام دارد، آن جا شعورگاهى است که بى شعورى در آن حرام است. جاى باریک بینى و موشکافى و دقت است، که حاکى از شناخت هاى دقیق مى باشد. در آن جا باید شعور دقیق یافت و با این شعور به خدا پیوست، به این ترتیب شناخت نارسیده عرفات در کنار شعورگاه و باریک بینى مشعر تکمیل مى شود. در این جا شناخت نارسا پذیرفته نیست، باید تکمیل گردد. عرفات مرکز نمایش شناختها بود، نه انتخاب آن ها، ولى در این جا باید با باریک بینى، خوب ترها را برگزید، خوب و خوب ترها را غربال کرد، و راه هاى کج را طرد نمود، و براى حرکت در مسیر الهى آماده شد. باید در تاریکى شب در همین مشعر تیرهایى از ریگ هاى آن جا را فراهم کنیم چرا که پس از طلوع آفتاب، باید به جنگ شیطان برویم و جمره را که نمود شیطان است سنگ باران کنیم، با این شعور و تصمیم به سوى سرزمین منى حرکت مى کنیم، تا نمود و سپس نمودهاى شیطان را از وجود خود طرد نماییم، باید به طور کامل متوجه باشیم که گلوله به هدف بخورد، و تا به هدف نخورده دست برنداریم تا اطمینان یابیم که ((هفت)) سنگ ما به هدف رسیده است، گرچه هفتاد سنگ بزنیم باید یقین کنیم که از این هفتادسنگ, ((هفت)) سنگ آن به پیکر شیطان خورده است.
پس از این موفقیت، در حالى که به طور قاطع شیطان را از خود رانده ، خود را براى یک ایثار بزرگ و قربانى و فداکارى، آماده مى سازد، از آن جا به قربان گاه مى رود، تا قربانی کنیم چرا که روز عید قربان و روز اثبات رحمان، پس از نفى شیطان است.
این جا سرزمین منا است؛ یعنى سرزمین تحقق آرزوها است، حاجیان یکتاپرست پس از پیمودن مراحل متعدد حج، اکنون به این جا آمده اند تا به آرزوها و اهداف خود دست یابند، آرزوى بزرگ آنها ترور شیطان بزرگ (جمره اولى) و سپس تثبیت ایمان کامل به خدا است، چرا که:
آئینه شو جمال پرى طلعتان طلب
جاروب کن تو خانه سپس میهمان طلب
باید نخست با پاک سازى از پلیدىهاى شیطان، روح و روان را صاف و آماده کرد، سپس طلعت نورانى الهى را در آن جایگزین نمود و چرا که تا دل از نواهى مبرا نشود، هرگز نمى تواند آینه نور الهى گردد.
پس از این مرحله سرشان را مى تراشند یا اندکى از ناخن یا موى شارب خود را مى گیرند، به امید آن که گناهشان ریخته شد، و از هرگونه پلیدى پاک و پاکیزه شدند.
حاجیان، پس از این مراحل به سوى مکه حرکت نموده و به طواف خانه خدا مى پردازند، و پس از هفت بار طواف، دو رکعت نماز در مقام ابراهیم به جا مى آورند و سپس هفت بار بین صفا و مروه را سعى مى نمایند و پس از آن به طواف نسإ و انجام نماز آن پرداخته، آن گاه به منى بر مى گردند تا شب ۱۱ و ۱۲ ذى الحجه را در منى بمانند، این بار در روز یازدهم و دوازدهم باز به جبهه شیطان مى روند و هر روز به سه جمره به نام هاى جمره اولى، جمره وسطى و جمره عقبه به هر کدام هفت سنگ بزنند، و براى آخرین بار آن سه نماد شیطان را سنگباران کنند، این سه جبهه داراى سوء سابقه هایى است چرا که مدفن سه جاسوس ضد پیامبر یا جایگاه سه بت و جولان گاه شیطان در حساسترین امتحان ابراهیم خلیل (ع) است، که در ماجراى قربان کردن اسماعیل (ع) بر سر راه ابراهیم (ع) و اسماعیل و هاجر مادر اسماعیل (ع) آمد، و در هر سه بار، توسط ابراهیم و اسماعیل و هاجر، با شلیک هفت گلوله سنگ رانده شد، و به این ترتیب این خانواده آزاده سه نفرى، درس بزرگ پیکار با شیطان و ایثار و قربان شدن در راه خدا را به همه جهانیان براى همیشه تاریخ آموختند که به طور فشرده نظر شما را به داستان پیکار آنها با شیطان جلب مى کنیم:
ابراهیم (ع) فرزند دل بندش اسماعیل را بسیار دوست داشت. روزى دید اسماعیل (ع) که قامتى زیبا و رعنا داشت، از صحرا که براى شکار رفته بود بازگشت، قلب ابراهیم (ع) با این دیدار، سرشار از مهر و علاقه او شد، و زوایاى دلش پر از محبت او گردید، چرا که داشتن چنان فرزند با کمال و با جمال به راستى مایه افتخار و عزت پدر است. خداوند خواست ابراهیم (ع) را در همین محبت سرشار، بیازماید. شب شد، ابراهیم (ع) به بستر خواب رفت، همان شب در عالم خواب دید که خداوند مى فرماید: ((اى ابراهیم! خداوند فرمان مى دهد که باید اسماعیل را قربان کنى.)) وقتى که ابراهیم (ع) بیدار شد در فکر فرو رفت که آیا خواب او رحمانى است یا وسوسه دیگرى در کار است، شب دوم و سوم نیز همین خواب را دید، دریافت که خواب حقیقى است، تصمیم گرفت که اسماعیل را به قربان گاه براى قربان کردن ببرد، شیطان بر سر راه او آمد و بى امان او را به وسوسه انداخت، و به او مى گفت: ((این خواب شیطانى است و از عقل دور است که انسان جوانش را بکشد و...)) ابراهیم (ع) با پرتاب چند سنگ، شیطان را از خود دور کرد، شیطان از ابراهیم مإیوس شد و به صورت پیرمردى به سراغ هاجر آمد و او را نیز به وسوسه انداخت، ولى هاجر در حالى که با پرتاب سنگ او را از خود دور مى کرد، گفت: ((هزار جان من و فرزندم فداى راه خدا باد! کاش هزار فرزند مى داشتم و همه را در راه خدا قربان مى کردم.)) شیطان از او نیز مإیوس شد و به سراغ اسماعیل (ع) آمد و خواست او را نیز با وسوسه هاى خود گمراه کند، ولى اسماعیل (ع) همچون پدر و مادرش، او را سنگ باران کرده و از خود راند، در حالى که مى گفت: ((اگر فرمان خدا است، در برابر فرمان او باید تسلیم بود.)) سرانجام همراه پدر به قربان گاه رفت، و به تعبیر قرآن با صراحت به پدر عرض کرد: ((یا ابت افعل ماتومر ستجدنى ان شإ الله من الصاب رین; اى پدر! آن چه را از سوى خداوند فرمان داده شده اى انجام بده که به زودى مرا در اجراى فرمان خدا صبور و مقاوم خواهى یافت.))
ابراهیم (ع) اسماعیل را به قربان گاه برد، و در آن جا اسماعیل را بر زمین خوابانید که قربان کند، حتى کارد تیز را بر گلوى او نهاد، در همین هنگام نداى الهى به گوشش رسید که هان اى ابراهیم! فرمان خدا را با عمل تصدیق کردى، در همین هنگام گوسفندى از جانب خداوند براى ابراهیم (ع) آورده شد، ابراهیم (ع) نداى دیگرى شنید که از اسماعیل (ع) دست بردار و به جاى او این گوسفند را قربان کن، و به این ترتیب ابراهیم (ع) در یک امتحان بزرگ الهى قبول گردید و خاطره اخلاص، ایثار و جهاد اکبر او درس سازنده و بزرگى براى انسانها در همه زمانها و مکانها گردید.
منابع : ویکی شیعه و پرتال جامع علوم انسانی