پخش زنده
امروز: -
رمان «لمیزرع» نوشته محمدرضا بایرامی به چاپ چهارم رسید.
به گزارش خبرگزاری صدا و سیما ، انتشارات کتاب نیستان ویراست چهارم از کتاب «لمیزرع» نوشته محمدرضا بایرامی را منتشر و روانه بازار نشر کرد.
همیشه جدیترین حرفها در ادبیات داستانی را باید در موقعیتهایی از آن جستجو کرد که انتظار جدی بودن از آن نمیرود. در بزنگاههایی که فکر میکنیم داستان روی روال خودش افتاده و قرار است ما را به سمت پایانی محتوم هدایت کند، اوج فاجعه و بحران رخ میدهد؛ در غیر قابل تصورترین شکل ممکن از یک رخداد. مانند خودرویی که در خیابانی خلوت به آرامی در حال تردد است و ناگهان در یک تصادف سرنوشت خود و سوارانش را تغییر میدهد.
«لم یزرع» روایتی است از یک زندگی عراقی. شاید همان جوی آبی که قهرمان این داستان را به سوی سرچشمه خود میکشاند و در نهایت آشنایی با دخترک، همین موقعیت است. پسرک عراقی کشاورز زاده در اوج غرور جوانی، دل به دختری میبندد که همکیش او نیست. یکی از پیروان تشیع است و دیگری تسنن و هر دو مثل جوی آب زلال.
قصه، اما از جایی شروع میشود که این جوی آب بخشکد. از جایی که سنتهای عشیرهای نمیگذارند، مسیر درست طی شود و راه خود را برود. پسر عراقی سردرگم و حیران، برای جنگیدن با سنتهایی که نمیبیند، اما حسشان میکند، به جنگ با تنهایی میرود که میبیندشان، اما نمیداند برای چه باید با آنها جنگید. این خاصیت جنگ است که استخوان انسان را میترکاند و از او موجودی دیگر متولد میکند. جنگ است که میتواند قواعد زیست را چنان تغییر دهد که از ترس مردن، دست به خودکشی و پسرکشی بزنی.
کتاب «لم یزرع» در مقام رمان، روایتی است از سرنوشت تمامی این رویدادها. رمان محمد رضا بایرامی را، اما میتوان فراتر از یک داستان دید؛ فراتر از روایتی که او در پس یکسال مطالعه در تاریخ رویدادهای معاصر عراق روایت کرده و از فاجعه دُجیل توانسته روایتی دراماتیک ایجاد کند. این اثر سرگذشت محتوم یک ملت و یک سرزمین است. سرگذشت مردمی که نه میدانند برای چه باید با هم نوع خود بجنگند و نه اینکه کجا باید بجنگند و به میدان بروند. سرنوشت محتوم سرزمینی که سالهاست بایر و بدون کشت و زرع مانده و دیگر انگارافسانه لمیزرع بودنش برای مردم شیرینتر از آباد شدنش به شمار میرود.
محمدرضا بایرامی هرچند چند سال دیر، اما با اثری به منزل جایزه ادبی جلال رسید که میتوان گفت در اوج قله پختگی ادبی و نگاه جامعه شناختی و انسانی او به زندگی است. او نویسندهای است که گرچه بسیار از جنگ نوشته است، اما مانده در زمین این رویداد نیست. او میدانهای زیادی را برای نوشتن آزموده است و این بار در عاشقانهترین و تلخترین روایتی که میشد از او سراغ داشت.
بایرامی خود درباره این رمان گفته است: «از سال ۱۳۸۸ تمام تاریخ معاصر عراق و دوران به قدرت رسیدن صدام را مطالعه کردم و آن را دورهای بسیار دراماتیک یافتم. تخیل در این دوره و یا هر دوره دیگر برای نویسنده بسیار دشوار است چراکه رسیدن به صرف تخیل از قدرت انسان خارج است و هیچ نویسندهای به گرد آن هم نمیرسد. همانطور که میدانید رمان پس زمینههای تاریخی دارد و البته مطالعات تاریخی چنین راهی را پیش رویم قرار داد. این پس زمینههای تاریخی به نوعی با اتفاقات در منطقه خودمان در ارتباط است. با وجود مطالعات چند ساله هنوز قادر به نوشتن نبودم، تردیدهایی داشتم تا اینکه به عراق سفر کردم و سبب شد در نوشتن آن تعجیل کنم. این رمان اگرچه به مسائل تاریخی میپردازد، اما نباید آن را تاریخی پنداشت. همچنین علاوه بر مطالعه متون تاریخی با افرادی در عراق صحبت میکردم تا شاید بتوانم به روح زمانه در آن دوره نزدیک شوم.
عشق در رمان داستان جوانی است که به دختری دل میبندد منتها عرف قبیله و عادات و رسوم آن اجازه چنین وصلتی نمیدهد و این جوان به نوعی به خودزنی میپردازد و به جنگ میرود جنگی که در واقعه دجیل به وقوع پیوست و صدام در آن ۱۴۳ تن را کشت.
به نظر میرسد که فضای تلخ و خشونتآور میتواند برگرفته از خود من و تاثیرات خشونت منطقه در من باشد و این را امری بسیار ناهنجار نمیدانم. پیرامون ما چنین خشونتی را به بار آورده است.»
انتشارات نیستان چاپ چهارم کتاب «لمیزرع» را در ۲۶۰ صفحه روانه بازار نشر کرده است.