پخش زنده
امروز: -
یکی از مهمترین نکاتی که در سبک زندگی انسان نقش آفرینی میکند باور به هدف خلقت و معاد است.
به گزارش سرویس وبگردی خبرگزاری صدا و سیما، یکی از مواردی که مورد اختلاف مادیون و الاهیون است باور به هدفدار بودن خلقت و معاد است. نکته ای که در قرآن بارها به آن اشاره شده است.
نکتهها
قرآن براى آفرینش انسان اهدافى را بیان کرده است از جمله:
۱- عبادت. «و ما خلقت الجنّ والانس الاّ لیعبدون» [۱۲۰]من جن و انس را نیافریدم جز براى این که عبادتم کنند (و از این راه تکامل یابند و به من نزدیک شوند).
۲- آزمایش. «خَلَق الموت والحیاة لیَبلوکم ایّکم احسن عملاً» [۱۲۱](خداوند) مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید، که کدام یک از شما بهتر عمل مىکنید.
۳- براى دریافت رحمت الهى. «الاّ مَن رحم ربّک و لذلک خلقهم» [۱۲۲]مگر کسى که پروردگارت به او رحم کند و (خداوند) براى همین (رحمت) مردم را آفرید.
حضرت على علیه السلام فرمود: «رحم اللّه امرء عرف قدره» خداوند رحمت کند کسى را که ارزش و اعتبار خود را بشناسد. [۱۲۳]و بداند از کجا آمده، اکنون در کجاست وسپس به کجا مى رود.
امام حسین علیه السلام فرمود: خداوند متعال بندگانش را نیافریده است مگر براى این که او را بشناسند، آن گاه که او را شناختند، عبادتش کنند و، چون خدا را عبادت کردند، با پرستش و عبادت او از پرستش غیر او بىنیاز شوند.
حضرت على علیه السلام فرمود:دنیا براى دیگرى آفریده شده و براى خود آفریده نشده است. (دنیا وسیلهاى است براى رسیدن به آخرت)
آرى، کسانى که همهى هدفهاى خود را در درون دنیا جستجو مى کنند، زمینگرا و زمینگیر مى شوند. چنانکه در سوره اعراف آمده است: اخلد الى الارض»
هر دم از عمر گرامى هست گنج بى بدل مى رود گنجى چنین هرلحظه بر باد آه آه
پیامها
۱- آفرینش انسان، هدفدار است. «أفحسبتم انّما خلقناکم عبثا»
۲- همهى محاسبات انسان، واقع بینانه نیست. «أفحَسِبتم»
۳- در کار خداوند عبث و بیهودگى راه ندارد. «أفحَسِبتم... عَبَثا»
۴- زندگى دنیا بدون آخرت، بیهوده ولغو است. «عَبَثا»
۵ - انسان مسئول و متعهّد است. (باید خود را براى پاسخ گویى در قیامت آماده کنیم). «أفحسبتم ... لا ترجعون»
۶- هدف آفرینش انسان، در این جهان خلاصه نمىشود. «أفحسبتم... لاترجعون»
نظر شهید مطهری درباره معاد
گاهی تعبیر قرآن این است که خلقت عبث نیست و گاهی تعبیر این است که لعب و بازی نیست و ما لاعب نیستیم، گاهی تعبیر این است که لهو نیست و گاهی تعبیر قرآن این است که اساس خلقت بر باطل نیست، به حق است.
آنگاه همه اینها را که بیان میکند، در توجیه اینکه خلقت بر عبث نیست، بر باطل نیست، لعب نیست، لهو نیست، همان چیزی را ذکر میکند که ما امروز " معاد " مینامیم و خود قرآن با تعبیرات دیگر بیان کرده است.
جامعترین تعبیرات قرآن این است که بازگشت همه چیز به سوی خداست. کأنه این [ طور]است که اگر بازگشت اشیاء به سوی خدا نباشد، اگر اشیاء به سوی خدا برنگردند، این خلقت اساسا عبث است، باطل است، پس لعب است، لهو است، که این در واقع استدلال از عرض بوجود خداوند بر معاد است؛ و بعضی از آیاتی که در همین زمینه است استدلال از معاد است بر نبوت، بر عکس آنچه که معمولا از نبوت بر معاد استدلال میکنند و میگویند باید معاد باشد تا تشریع و تکلیف که به وسیله انبیاء بیان شده است لغو از آب در نیاید.
مثل اینکه ما میگوییم قانون جزایی که یک امر قراردادی ماست باید ضامن اجرایی داشته باشد، میگوییم باید جهان دیگری باشد تا مسأله تکلیف موضوع پیدا کند، بر عکس، از بسیاری از آیات قرآن میتوان استفاده کرد که، چون بازگشت مردم به سوی خداست و این واقعیت وجود دارد، پس نبوتی باید باشد که مردم را به آنچه که هست ارشاد و هدایت کند، یعنی معاد را مبنا برای نبوت قرار میدهد، نه نبوت را مبنا برای معاد.
خدا را قبول دارد معاد را نه
ممکن است کسی بگوید: نه، ما خدا را قبول داریم، خدا هست، خدا هم عالم را خلق کرده و آخر و نهایت خلقت هم همین است که الان ما داریم میبینیم، بنای عالم بر همین است که اشیائی بیایند، معدوم و نیست شوند و بکلی از صفحه عالم محو شوند و باز اشیاء دیگری بیایند و اشیاء دیگری و... چه به این شکل بگوییم که اشیاء به تمام معنا معدوم میشوند و اشیاء دیگری میآیند یا بگوییم شکل و صورت اشیاء معدوم میشود، ولی ماده و پایه اشیاء ثابت است، به هر حال دیگر مسأله معاد و بازگشت به سوی خدا نیست، این اشیاء همه اشیاء موقتی هستند، همین موقتها موجود باشند، چرا لغو باشد؟ همین گیاهها و جمادها و حیوانها و انسانها یک مدت محدودی باشند. مسلما این مبحث به همان مبحث معروف غایت و غایات مربوط میشود، یعنی اینکه قرآن میگوید اگر بازگشت به سوی خدا نباشد خلقت عبث است.
تاکید قرآن بر عبث نبودن آفرینش
از خود آیات قرآن هم این مطلب را میشود فهمید که معاد غایت [ خلقت]است، این به سوی اوست و اگر او نباشد، این یک مقدمهای است که نتیجه نداشته باشد. طرز بیان این است.
از نظر فاعل، خلقت جز وجود هیچ مفهوم دیگری ندارد، یعنی اشیاء خلق شدهاند نه برای اینکه سودی و نفعی به حال فاعل که ذات پروردگار است داشته باشند، بلکه برای اینکه خود اینها به آن کمالی که برایشان ممکن است برسند.
از نظر خود موجودات، مطلب خیلی روشن است که غایت در خلقت هر موجودی همان کمال ممکنی است که برای آن موجود هست و به سوی آن کمال ممکن حرکت میکند.
هدفدار بودن خلقت
بر این اساس، اگر ما برای خلقت غایت قائل هستیم معنایش این است که حرکت اشیاء بی هدف نیست، حرکت اشیاء بینظم نیست، کمالی که اشیاء پیدا میکنند کمالی است که به صورت تصادف مطلق به وجود نیامده، از آن اول که اشیاء حرکت کردهاند به سوی همین کمال میرفتهاند.
تکامل هدایت شده
تکامل هدایت شده و این خودش یک مسألهای است از نظر علمی که آیا این تکامل در همین حدودی که علم برای اشیاء میشناسد، صد در صد تصادف است؟
یعنی آن سلول اولی که در این عالم به وجود آمده، این سلول اول را همین طور علل تصادفی یک وقت چرخاندهاند به آنجا، یک وقت چرخاندهاند به اینجا بدون اینکه هیچ جهتی در سیر آن وجود داشته باشد، ولی این تصادفات طوری پیش آمده که منتهی شده به وضع موجود؟ یا اینکه نه، در عین اینکه این علل تصادفی انددر عمق ذات این موجودات از همان قدم اول یک نیروی مرموزی که نمیشود آن را تعریف کرد او را میکشاند به سوی همین کمالی که باید داشته باشد، در هر شرایطی که قرار میگرفته، خودش را تطبیق میداده به سوی آن کمال، در هر وضعی که قرار میگرفته، باز آن نیروی درونی او را میکشانده به سوی هدف کمالی خودش
اصل انطباق با محیط
همین اصل " انطباق با محیط " که خود داروین هم آن را قبول کرده است. ما میگوییم " انطباق با محیط "، خیلی حرف خوبی است، اما این اصل چگونه است؟ محیط یک وضع خاصی دارد، بعد این موجود زنده خودش را با محیط منطبق میکند. " منطبق میکند " در عین حال حکایت میکند از یک نیروی درونی در خود این موجود که در این شرایط هم که قرار میگیرد، باز آن هدف خودش را دنبال میکند، یعنی وضعی برای خودش به وجود میآورد که رسیدن به هدف و کمال خودش در این شرایط برایش ممکن است، درست مثل یک آدم اجتماعی و سیاسی که برای خودش هدفی دارد، ولی در هر شرایطی خودش را با محیط منطبق میکند. " منطبق میکند " نه اینکه صد در صد به رنگ محیط در میآید و هر جا که محیط رفت همان جا میرود، [ بلکه یعنی]برای رسیدن به هدف خودش از شرایط موجود استفاده میکند، تا هر حدی که ممکن است از خود به محیط میدهد و از محیط میگیرد.
همه تلاشش این است که چگونه به سوی هدف خودش برود. در همان وقت به خود داروین هم گفتند تو از اصل " انطباق با محیط " مانند یک اصل ماوراء الطبیعی سخن میگویی، یعنی او آنچنان برای این نیروی درونی حیاتی و این نیروی هدفدار در موجودات اصالت قائل شد که گفتند تو از این اصل مانند یک اصل ماوراء الطبیعی سخن میگویی.
حالا اینکه قرآن اینهمه اصرار دارد که بگوید در خلقت هیچ چیزی عبث، باطل، لعب و بیهوده نیست به دلیل این که بازگشت اشیاء به سوی خداست و اگر معادی نباشد و بازگشت اشیاء به سوی خدا نباشد همه چیز هیچ و پوچ است و هیچ هدفی نیست.
آنچه به نظر ما رسیده است حالا به طور صد در صد و به صورت جزم هم عرض نمیکنم که مطلب همین طور باشد این است: قرآن، هم نسبت به تمام خلقت میگوید [ که باطل و عبث نیست]هم نسبت به انسان و هم از زبان مؤمنین: " «ان فی خلق السموات و الارض و اختلاف اللیل و النهار لایات لاولی الالباب ۰ الذین یذکرون الله قیاما و»
نه تنها وجود ما باطل آفریده نشده، عالم هم باطل آفریده نشده است
نه تنها وجود ما باطل آفریده نشده، عالم هم باطل آفریده نشده است؛ و در آیات دیگری راجع به خصوص معاد که صحبت میکند میگوید سماوات و ارض و ما بین اینها را که ما آفریدیم، لاعب نبودیم که آفریدیم، به حق آفریدیم و برای این است که بازگشت همه اشیاء به سوی خداست، بازگشت شما به سوی خداست.
این طور به نظر میرسد که قرآن میخواهد به ما این درس را بدهد که اگر شما در درون اشیاء و بخصوص انسان مطالعه کنید و استعدادهای انسان را تحت نظر بگیرید میبینید که اگر پایان هستی این موجود در همین جا باشد و با همین مردن تمام و نیست و نابود شود، این خلقت عبث و بیهوده است.
مثالی از آفرینش انسان
جنین در رحم زندگیای شبیه زندگی یک گیاه دارد و تجهیزاتی هم برای آن زندگی دارد، ولی در عین حال یک تجهیزات دیگری برای او ساخته میشود از چشم و گوش و دست و پا و ریه و..؛ که وجود اینها در عالم رحم برای یک زندگی گیاهی ضروری نیست بلکه به درد هم نمیخورد. اگر نظام کلی خلقت جنین این باشد که پایان زندگیاش همان پایان رحم باشد، این تشکیلات عبث است، یعنی جای این سؤال هست که دیگر این چشم برای چه، این گوش برای چه، این دست برای چه، این ریه برای چه؟ همه اینها یک تجلیگاههای دیگری را نشان میدهند، نشان میدهند که اینها در ظرف دیگری غیر از این ظرف، تجلی واقعی خودشان را خواهند کرد، آنگاه چشم کار چشمی خواهد کرد و گوش کار گوشی و...
در واقع میخواهد این طور بگوید که الان در متن خلقت و در بطن خلقت شما، عالم بعد از مرگ وجود دارد، شما الان یک وجود برزخی و وجود قیامتی را بالقوه در خود دارید، و در همه اشیاء این استعداد بازگشت به سوی خداوند وجود دارد که اگر آن بازگشت نبود، اصلا این خلقت نبود یا این خلقت به این شکل نبود، به شکل دیگری بود. در واقع کأنه میخواهد بگوید این هستیای که شما دارید میبینید، قسمتی از این هستی را دارید میبینید و به قسمت دیگری از آن توجه ندارید. هستی که دارد به این طرف سراشیب میشود، یک مقدارش را دارید میبینید و خیال میکنید در این سراشیبی تمام میشود و، اما اینکه این سراشیبی دو مرتبه یک صعودی دارد و یک بازگشتی دارد به سوی خدا و در کمون آن همین بازگشت نهفته است، به این توجه ندارید.
آیا میتوان مسئله «معاد» را با دلیل عقلی اثبات کرد؟
علاوه بر دلائل نقلى، دلائل عقلى نیز بر اثبات معاد وجود دارد؛ از جمله «برهان حکمت» که میگوید: اگر زندگى این جهان را بدون جهان دیگر در نظر بگیریم پوچ خواهد بود؛ زیرا چه لزومى دارد که ما هفتاد سال یا کمتر و بیشتر در این دنیا در میان مشکلات دست و پا زنیم و بعد از بین برویم و نابود شویم. دلیل دیگر «برهان عدالت» است: مسلماً در این دنیا همه مجرمان، همه کیفر خود را و همه پاکان همه پاداش خود را نمیبینند؛ لذا لازم است دادگاه عدلى باشد که تمام اعمال نیک و بد در آن حساب شود؛ وگرنه عدالت تأمین نمیشود.
آثار «معاد باوری» در زندگی انسانها
باور به معاد و رستاخیز چه تاثیری در نگاه انسانها به زندگی و کیفیت زیستن آنها دارد؟
نخستین اثر ایمان به زندگى پس از مرگ و رستاخیز، مفهوم دادن و هدف بخشیدن به زندگى دنیا و از بیهودگى درآوردن آن است؛ در واقع پوچى زندگى از مهمترین مسائلى است که انسان از آن رنج مى برد و اگر یقین داشته باشیم که منزلگاه پیشرو، منزلگاه عدم نیست، بلکه عین هستى است در یک سطح عالىتر و در یک افق بالاتر، در این حالت زندگى ما از پوچى و بیهودگى خارج شده و مفهوم مى گیرد.
آیا اقوام و ملل پیشین به «معاد» اعتقاد داشته اند؟
در داستان «هابیل» و «قابیل» میبینیم که هابیل به برادرش گفت: «من مى خواهم بار گناه من و خودت را بر دوش کشى و از دوزخیان باشى». این تعبیر بیانگر مسلم بودن معاد از همان زمان در میان فرزندان آدم بوده است. نوح (ع) نیز براى رفع شبهه و از بین بردن استبعاد قومش از معاد، چنین تشبیه و تمثیل زد: «خدا شما را مثل گیاهى از زمین رویانید، سپس شما را به همان زمین باز مى گرداند و بار دیگر از آن خارج مى سازد». ابراهیم (ع) نیز در برابر مخالفت شدید کفّار عصر خود فرمود: «خدایا مرا در روز برانگیخته شدن شرمنده و رسوا مفرما».
آیا پیامبران پیشین نیز مردم را به ایمان به «معاد» دعوت میکردند؟
از دیدگاه قرآن، مسأله «معاد» از مسائلى است که همیشه از زمان خلقت آدم (ع) در متن دعوت انبیاء قرار داشته و در هر عصر و زمانى از سوى رسولان الهى تأکید شده و همه اقوام با آن آشنایى داشته اند. مثلا مسیح (ع) در گهواره به سخن درآمد که: «سلام [خدا]، بر من در آن روز که متولد شدم و آن روز که مى میرم و آن روز که برانگیخته مى شوم». شعیب (ع) وقتى به نبوت رسید فرمود: «اى قوم من! خدا را بپرستید و به روز باز پسین امیدوار باشید». یوسف (ع) نیز به قوم خود گفت: «من آیین قومى را که ایمان به خدا ندارند و به سراى دیگر کافرند ترک گفتم».
اثر تربیتی «معاد باوری» در روایات اسلامی چگونه بیان شده است؟
در روایتی امام علی (ع) فرمودند: «به خدا سوگند، اگر شب را به روى خارهاى جانگداز «سعدان» بیدار بسر برم و [روزها]در غل و زنجیرها بسته و کشیده شوم، برایم خوشتر است از اینکه خدا و رسولش را روز قیامت در حالى ملاقات کنم که به بعضى از بندگان ستم کرده و چیزى از اموال دنیا را غصب نموده باشم».
ریشه هاى «معاد» در اعماق فطرت انسانها
به چه دلیل میتوان ادعا کرد که عقیده و باور به معاد در فطرت و نهاد انسانهاست و انسانها در سرشت و فطرت خود به معاد ایمان دارند؟
بیشتر بخوانید:راههای غلبه شیطان بر انسان+فیلم
همواره از درون ما پیامهای گوناگون و ناشناختهای به ما مىرسد که سرچشمه آنها را فطرت یا نهاد مینامیم. این پیامها به شکل مرموزی خطوط اصلى را بر سر دو راهىها به ما نشان مىدهند. ایمان به زندگى پس از مرگ از جمله همین الهامات فطرى است و عقیده به زندگى جاویدان در سراى دیگر یک نوع احساس عمومى در وجود همه انسانهاست که از طریق الهام و درک درونى در نهاد همه ما وجود دارد.
سخنان حجت الاسلام عاملی درباره بیهوده نبودن خلقت
منابع: سایت المبین، سایت الشیعه، مکارم