هر روز معرفی یک شهید؛
شهید سردار قدرت الله رستم پور بیشتر بشناسید
شهید رستم پور پس از شرکت در عملیاتهای بدر، کربلای یک، چهار و پنج در سال ۱۳۶۵ به شهادت نائل شد.
وی تنها پسر خانواده بود، تا مقطع ابتدایی در زادگاهش درس خواند و دوران متوسطه را در گچساران و دهدشت به پایان رساند و از دانش آموزان موفق و نمونه بود.
سال ۶۱ به عضویت رسمی سپاه در آمد با توجه به دقت در حفاظت از بیت المال به عنوان مسئول تدارکات سپاه پاسداران مشغول و به عضویت شورای فرماندهی سپاه آن شهرستان در آمد.
وی آنچنان خوش درخشید و خلاقیت و ابتکار از خود نشان داد که به معاونت قضایی تیپ ۴۸ فتح منصوب شد.
این شهید والا مقام در عملیاتهای پیروزمندانه و غرور آفرینی چون بدر، کربلای ۱، ۴ و ۵ شرکت کرد و سرانجام ۲۴ دی ماه سال ۱۳۶۵ به وسیله هواپیماهای عراقی مورد هدف قرار گرفت و به خیل شهیدان پیوست.
خاطراتی را از زبان همسر شهید
همسر شهید به دفتر خاطراتش با شهید اشاره میکند و ادامه میدهد: در سال ۱۳۶۴ با خانواده رفته بودیم تشیع جنازه یکی از شهدای فامیل شهید زکی نژاد، موقع برگشتن ایشان گفتند: این دفعه تشیع جنازه شهید زکی نژاد رفتیم و دفعه بعد نوبت من است و این جمله همیشه در ذهنم ماندگار شده است.
همرزم شهید سرهنگ شکر الله واهبی زاده که خود یکی از نیروهای فعال در دوران دفاع مقدس است از خصوصیات شهید رستم پور میگوید: از زمان تشکیل سپاه و ورود شهید رستم پور با او آشنا شدم.
از نظر معنوی و عرفانی شخصی مقید به نماز اول وقت، مأنوس با قرآن و مداوم در حال دعا بود.
رابطه اش با دوستان صمیمی، دلسوزانه و سازنده بود و با توجه به قدرت و توانایی فکری که داشت فردی مسئولیت پذیر بود و در تمام امور نظم را سرلوحه کار خود قرار میداد.
وی به دلیل روحیه عدالت محوری که داشت همیشه مسئول قضایی بود و سرانجام با توجه به علاقه مندی اش به شهادت در همین مسئولیت به شهادت رسید.
این شهید گرانقدر در گلزار شهدای ایدنک آرمیده است.
قسمتی از وصیت نامه سردار شهید قدرت الله رستم پور
پدر و مادرم! چه زحمات و رنجهایی که برای من نکشیدید.
چه حق بزرگی بر گردن این حقیر دارید که نتوانستم در این مدت عمر زودگذر جبران زحمات شما کنم و کوتاهی کردم و فرزند خوبی برای شما نبودم، چنانچه در این راهی که قدم گذاشتم و حرکت کردم اگر خون من ریخته شود که ارزش ندارد، اگر قبول براگاه الهی قرار گیرد سند زنده و تاریخی هستم برای شما در آخرت، در صورتی که شما از دادن این سند ناراحت نشوید راضی باشید باید افتخار کنید.
اما وصیتی به همسرم! همسرم! هر چند میدانم که در فراق من ناراحت هستی، ولی ناراحتی تو در برابر رسالتی که داری و بر دوش تو است خیلی ناچیز است.
به فکر من نباش که بتوانی چگونه به وظیفه ات در این جامعه و این موقعیت از اسلام عمل کنی.
تو به عنوان یک همسر و زن در جامعه اسلامی باید نقش خودت را ایفا کنی، وظیفه تو گریه کردن برای شوهرت نیست، و ظیفه تو این است که آن راهی را که شوهرت رفته بشناسی و در شناسایی به بقیه زنان پیام رسان باشی هر چند حقیر برای تو شوهر خوبی نبودم و به وظیفه خود آن طور که باید و شاید عمل نکردم و چه بسا بر اثر کوته فکری و لغزشهایی که در انسان و بر انسان به وجود میآید تو را اذیت کردم و از دست من ناراحت شدی.
ای همسرم! دخترم را زینب وار تربیت کن، تا بتواند فردا در جامعه اسلامی رسالت دار باشد.
همسرم به زنان راه اسلام را بیاموز و صابر باش که ان الله مع الصابرین، اگر حقی بر تو دارم حلالت باد و امیدوارم که تو هم مرا حلال کنی.