به گزارش
خبرگزاری صدا و سیما، آذر سال ۱۳۹۷ بود که با معرفینامهای از طرف مسئول یکی از تشکلهای دانشجویی دانشگاه الزهرا (س)، به دانشکده کارآفرینی دانشگاه تهران رفتم تا از یک مدیر ارشد این دانشکده بخواهم که یک خانم کارآفرین و تولیدکننده را معرفی کند. برای آن که این خانم کارآفرین و تولیدکننده، در مراسم گرامیداشت روز دانشجو، دختران دانشجوی تنها دانشگاه خاص زنان ایران را به کارآفرینی و تولیدکنندگی ترغیب کند.
بعد از سلام و ارائه معرفینامه، این مکالمه بین ما انجام شد:
- حالا حتما باید خانم باشه؟
+ بله آقا
- چرا؟
+، چون میخوایم دانشجوهای دختر از زبون یه خانم بشنون که کنار حفظ زندگی خانوادگی، میشه کارآفرین و تولیدکننده بود.
- اشکالی نداره ما آقایون رو بگیم بیان و روسری بدیم سرشون کنن؟ خانمها که نمیتونن تولیدکننده بزرگی بشن (با پوزخند به نشانه تمسخر)
وقتی این جملات را میگفت، از شدت عصبانیت، میخواستم سرش فریاد بکشم؛ هر چه نباشد، من دختر یک طایفه از عشایر لر هستم که پیشه آنها، تولید محصولات کشاورزی، دام و محصولات لبنی بوده و هست.
حتی ساکن پاکدشت هم هستم؛ شهرستانی در جنوب شرق استان تهران که در آن، سه شهرک صنعتی بزرگ به نامهای پایتخت، خوارزمی و عباسآباد و همچنین یک شهرک صنعتی کوچکتر به نام شنزار وجود دارد؛ البته علاوه بر تولید دام و طیور، فعالیت گسترده پاکدشتیها در حوزه کشاورزی، باعث شده تا این شهرستان گاهی به عنوان پایتخت گل و گیاه ایران هم نامیده شود.
شاید بیشتر از این ناراحت شدم که در دانشگاه الزهرا (س) دوره کارشناسی زیستفناوری را میگذراندم و آنقدر علاقه به کارآفرینی و تولید داشتم که همراه یکی از اساتید و هم دانشگاهیهایم به دنبال تولید مکملهای غذایی و دارویی از نوعی ریزجلبک بودم.
اصلا چرا باید یک مدیر دانشگاه اینگونه دانشجویان را ناامید کند؟ به نظرم باید جایش را به افرادی بدهند که واقعاً امیدوارند و دغدغه دارند؛ مثلاً همین استاد من. با این که مرد است و در دانشگاه زنانه تدریس میکند، همیشه میگوید دانشجویان این دانشگاه خیلی باهوش هستند و فقط باید انگیزه داشته باشند.
این خاطرات درست زمانی در ذهنم مرور میشد و این تفکرات زمانی فکرم را در بر گرفته بود که در مسیر رفتن از خانهمان در یک شهرستان کارآفرین و تولیدکننده، به جلسه جمعی از کارآفرینان، تولیدکنندگان و دانشبنیانها با رهبر انقلاب بودم.
دلم میخواست بدانم، اتفاقات ناامیدکنندهای مانند آنچه که در دانشکده کارآفرینی دانشگاه تهران برای من رخ داده بود، چقدر در جلوگیری از تلاش جوانها به ویژه زنان جوان برای تولیدکننده شدن اثرگذار است؟ شاید همین باعث شد که خبرنگار اقتصادی شوم.
چه تگرگی میآمد. میترسیدم به موقع نرسم؛ آخر زمان رسیدن از پاکدشتِ تولیدکننده به تهرانِ مصرفکننده، آن هم با وسایل نقلیه عمومی، قدری طولانی است.
بله!؛ نتوانستم کمی زودتر خود را به حسینیه امام خمینی (ره) برسانم و ساعت تقریبا ۸ صبح شده بود.
...
قبلاً هم دو بار در دیدارهای دانشجویی به اینجا آمدهام، اما به نظرم این بار خیلی راحتتر و بدون صف وارد شدم؛ انگار گروه حفاظت منظمتر شده است.
بالاخره وارد حسینیه امام خمینی (ره) شدم.
همه نزدیکان و همکارانم میگویند که در کار، انسان جدی و صریحی هستم - راستش آنها نمیگویند صریح؛ میگویند رودار هستی؛ راستترش این که میگویند پررو هستی –، اما نمیدانم چه شده که این بار رویم نمیشود به قسمتی که آقایان تولیدکننده نشستهاند، نزدیک و با آنها همکلام شوم.
چاره چیست؟ باید این دیدار را روایت کنم؛ دیر هم که رسیدهام.
نیمنگاهی به بخش مردانه جمعیت انداختم؛ وزرا و برخی معاونان رئیس جمهور در صف اول نشستهاند. میان جمعیت، چهرههای آشنایی را هم دیدم؛ مثل مدیرعامل شرکت ملی نفت ایران که در ردیف پشت سر خانمها نشسته بود.
جلو رفتم و سلام کردم؛ قبلا چندین بار به عنوان خبرنگار، با او مصاحبه کردهام. به گرمی جواب سلامم را داد؛ در دلم گفتم که کاش، اجازه داشتم تلفن همراهم را به داخل حسینیه بیاورم و از او مصاحبه بگیرم.
این خصلت ما خبرنگارهاست؛ همیشه دنبال گرفتن پاسخ سوالات از مدیران در هر شرایطی هستیم. به نظرم این بار را شانس آورد که وسیلهای برای ضبط کردن صدایش نداشتم.
مدیرعامل سابق پالایشگاه شازند را هم دیدم؛ مدیر خوب و تلاشگری است. شنیدهام مسئولیت مهمتری گرفته است، اما نمیدانم در کجا؟
کمی آن طرفتر از او، یک چهره آشنای دیگر هم بود؛ البته برای من. آقای علیرضا یونچی. تاجر فرشی که داور یک مسابقه تلویزیونی در حوزه کسبوکار شد. من در پیشتولید فصل اول آن مسابقه همکاری داشتم. یک لحظه یادم آمد شبهایی را که به خاطر کار کردن در آن مجموعه، کابوس میدیدم.
کابوس انبوه علاقهمندان برای راهاندازی یک کسبوکار که سنگها بود در مسیر کارشان. بارها کابوس آن فعال اقتصادی را میبینم که چون نتوانسته بود آخرین مجوز را بگیرد، قید تولیدکننده شدن را زد و فیلم آتش زدن مجوزهایش را برایم فرستاد!
کار من و همکارانم در آنجا این بود که وقتی فعالان اقتصادی در مراحل راهاندازی یا ثبات دادن یا توسعه دادن به کسبوکارشان با سنگاندازی از سوی برخی دستگاههای اجرایی مواجه میشوند، با استناد به قوانین، مشکلات آنها را پیگیری کنیم یا حتی مشاوره بدهیم که قوانین چه میگویند.
آنجا فهمیدم که وقتی کسی میگوید، تحریم داخلی بزرگتر از تحریم خارجی است، چه منظوری دارد. همان پاییز ۱۳۹۷ که از دانشکده کارآفرینی دانشگاه تهران برای پیدا کردن یک خانم کارآفرین ناامید شدم، با این شتابدهنده آشنا شدم و خانمهای کارآفرین را به ما معرفی کردند.
به سمت خانمها رفتم. از حدود ۴۰ خانم حاضر، توانستم تنها با ۹ نفر همکلام شوم؛ زنانی که بین ۳۰ تا ۵۰ سال داشتند و شوق دیدار در چهرههایشان داد میزد. به عنوان یک زن، دوست داشتم بدانم که آیا زنان میتوانند به راحتی مردان، کارآفرین و تولیدکننده شوند؟
خانم ویکتوریا شیدایی تولیدکننده کاغذ مخصوص کارتنسازی از اصفهان آمده بود. میگفت از سال ۱۳۹۱ که پزشکی را رها کرد و تولیدکننده شد، هیچ وقت حس نکرده که میان زن و مرد برای تولیدکننده شدن تفاوتی وجود دارد؛ بلکه جوان، خودش باید بخواهد و تصمیم بگیرد.
او میگفت: از سیاستگذاران و تصمیمگیران کشور درخواست دارد که به چند مشکل رسیدگی کنند؛ مثلاً ناترازی انرژی که منجر به کاهش برق و گازرسانی به واحدهای تولیدی میشود و همچنین هزینههای تولید و رقابت با کالاهای خارجی را افزایش میدهد.
وزیر صمت یک صندلی جلوتر از او نشسته بود؛ خانم شیدایی میگفت وزارت صمت باید مانع از واردات کاغذ کارتنسازی شود. همینطور باید به گونهای برنامهریزی و بودجهریزی شود که بتوانیم ارز دو نرخی را از اقتصاد حذف کنیم؛ زیرا، فقط به دلالها سود میرساند؛ نه تولیدکنندگان واقعی.
رئیس سازمان برنامه و بودجه هم کنار وزیر صمت و مقابل خانم شیدایی نشسته بود؛ امیدوارم سخنان خانم شیدایی را شنیده باشند.
چشمم به خانم مرضیه ابراهیمی افتاد که عضو هیئت علمی پژوهشگاه رویان است و مدیرعامل یک شرکت دانشبنیان در حوزه سلول درمانی و تشخیص زودهنگام مقاومت دارویی در بیماران سرطانی. زن بودن در حوزه تولیدات سلامتمحور را بسیار سخت ترسیم میکرد؛ چرایش را که پرسیدم، پاسخ داد: سیاستگذاران این حوزه، عمدتاً مردانی هستند که باید با خودشان در بازار رقابت کنیم.
با این وجود، میگفت: شرایط نسبت به گذشته برای زنان راحتتر شده و سریعتر میتوانند تبدیل به تولیدکنندهای موفق شوند؛ چراکه دولتهای مختلف، هرکدام شرایط تحصیل و حرفهآموزی را به نحوی برای زنان تسهیل کردهاند. اکنون هم راهکارهایی وجود دارد تا زنان، موفقتر شوند. به طور مثال، باید در مسابقات، همایشها و سایر برنامههای علمی، زنان را با زنان مقایسه کنند و همینطور، فعالیت معاونت امور زنان ریاست جمهوری باید در حوزه سیاستگذاری، عمیقتر شود و گسترش یابد.
خانم مریم گلآبادی هم مدیرعامل یک شرکت دانشبنیان دیگر بود که او هم مثل خانم ابراهیمی، سروکارش با ژنتیک بود، اما برای تولید بذرهای هیبریدی یا همان اصلاح شده برای صیفیجات گلخانهای و فضای باز.
میگفت: این بذرها برای نخستین بار است که در کشور تولید میشوند و ایران حدود ۹۰ تا ۹۵ درصد نیازش به آنها را با واردات رفع میکند. گاهی شاهد حضور بذرهایی از آمریکا یا حتی رژیم صهیونیستی در بازار هستیم که نشاندهنده فعالیت گسترده قاچاقچیان در این حوزه است و باید به تاثیر این بذرها در سلامت بذرهای تولیدشده نیز دقت کنیم. اینها نیازمند خودکفایی در تولید بذرهای کشاورزی است، اما وزارت جهاد کشاورزی باید همتش را در این حوزه بیشتر کند.
این خانم تولیدکننده هم عقیده داشت که شرایط برای کارآفرینی و تولیدکننده شدن زنان، نسبت به گذشته تسهیل شده و نمیتوان گفت که زنان برای فعالیت در حوزههایی مانند خودکفایی کشاورزی، با مانعی بزرگتر از آنچه که برای مردان وجود دارد، روبهرو هستند.
در حین صحبت با او، یک دختربچه را دیدم که با لباس زیبای بختیاری قرمز، روی زمین نقاشی میکشید. برای رهبر انقلاب هدیهای هم آورده بود؛ یک تابلو فرش دستباف که در کارگاه مادرش بافته شده بود. مادرش لباسی به همان زیبایی و فقط با رنگ آبی به تن داشت. خانم معصومه خورشیدی توانسته برای ۷۰ نفر از زنان سرپرست خانوار و زندانی، شغل ایجاد کند.
معصومه خانم میگفت: مسئولان باید برای ایجاد چنین مشاغلی از سوی زنان، تسهیلات بیشتری و با شرایط آسانتری در نظر بگیرند تا یک زن اگر تصمیم به تولید داشت، بتواند همزمان مادر و همسر هم باشد.
او گلایههایی هم از عملکرد دولت در توسعه صادرات فرش دستباف داشت که تحریم خارجی شده، اما دولتیها برای حضور این فرشها در نمایشگاههای خارجی، تسهیلاتی در نظر نمیگیرند و یک تولیدکننده، باید بیش از ۴۰۰ میلیون تومان برای به نمایش درآوردن محصولات، هزینه کند.
مشغول نوشتن بودم که صدای دویدن دختربچهها حواس من را به سمت یکی دیگر از خانمها کشاند. چهرهاش از پشت ماسک، به نظرم آشنا آمد. خانم مینا مهرنوش بود؛ همکار آقای یونچی در همان مسابقه تلویزیونی که در پیشتولیدش همکاری میکردم.
در شرکتش نرمافزاری تولید کرده که از سوی کارگروه اقتصاد دیجیتال نیز، برگزیده شده است. یک شبکه فارسیزبان آن طرف آبی، او را به خاطر تولید این نرمافزار که سعی در رقابت با یکی از نرمافزارهای خارجی دارد، عامل حکومتی معرفی کرده و نرمافزار را تخریب میکند.
این خانم کارآفرین تفاوتی میان زنان و مردان در ذات کسبوکارها نمیدید و میگفت که زنان نسبت به گذشته بسیار راحتتر میتوانند کسبوکار خودشان را داشته باشند، اما قانع کردن مدیران برگزارکننده مناقصات برای سپردن کارها به زنان را کار دشواری میدانست.
خانم زهرا احمدی هم عضو هیئت علمی دانشگاه هنر و مدیر یک مرکز شتابدهنده در این دانشگاه است که با هدف رفع موانع موجود در مسیر توسعه تولید و صادرات فرش دستباف و صنایع دستی ایرانی به راه افتاده است.
او که بعد از اتمام دوره دکتری از آمریکا به ایران برگشته، میگوید: برگشتم تا در محیط علمی دانشگاه، کمک کنم که دانشجویان برای رفع این موانع، ایده بدهند.
بخشی از سخنان او مرا یاد آذر سال ۱۳۹۷ انداخت؛ آنجا که میگفت: برخی از مدیران دانشگاه مانع از تخصیص فضاهای خالی و بدون استفاده دانشگاهی برای فعالیت افرادی میشوند که میخواهند به سمت کارآفرینی و تولید بروند.
خانم احمدی حرکت کشور برای موفقیت زنان در این عرصه را نسبت به گذشته، حرکت رو به رشدی توصیف کرد؛ البته راهکارهایی هم داشت تا این حرکت، سرعت بگیرد. مثلاً میگفت: برای این که زنان بتوانند در چنین مواقعی اثر لازم را داشته باشند، باید سهم آنان از مناصب مدیریتی بیشتر شود. حتی قانون برنامه ششم توسعه هم مشخص کرده که ۳۰ درصد این مناصب باید به زنان اختصاص یابد. یکسری خلأ قانونی هم وجود دارد که باید در سیاستگذاریها مد نظر قرار گیرد؛ به طور مثال، مدت سربازی مردان جزو دوره خدمت آنان محسوب میشود، اما مرخصی زایمان زنان، خیر.
خانم طاهره عزیزپوری هم که از سال ۱۳۸۹ فعالیت واحد پرورش ماهی خود را در دلفان لرستان آغاز کرده، آمده بود تا گلایههایش درباره تاخیر دستگاههای اجرایی برای کمک به تامین مالی واحدهای تولیدی کوچک و متوسط را به گوش مسئولان برساند. میگفت برای خرید کالاهایی مانند غذای ماهیها و ژنراتورهای برق که اگر نباشند در زمان کمبود برق تابستانی، ماهیهایش تلف میشوند، نیاز به تسهیلات دارد. مدارک مورد نیاز را هم تمام و کمال تحویل داده، اما ۶ ماه است که بنیاد برکت، او را به بانک معرفی نمیکند. این در حالی است که اکنون با مبلغی که او درخواست داده، بسیاری از کالاهای مورد نیاز را نمیتواند تهیه کند.
خانم عزیزپوری میگفت: زن بودن نتوانسته مانعی برای فعالیتش در حوزه تولید و کارآفرینی شود و با فرهنگسازیهایی که صورت گرفته، دیدگاه جامعه هم نسبت به زنان تغییر کرده است. اکنون راحتتر از گذشته میتواند در ادارات محیط سنتی دلفان برای امور مربوط به واحد پرورش ماهی رفت و آمد کند، اما فرآیندهای پیچیده اداری گاهی باعث میشوند که نیاز به حضور در تهران داشته باشد. بهتر است مسئولان این فرآیندها را الکترونیکی کنند تا یک زن کارآفرین، مجبور نباشد که از خانواده و محل کسبوکارش برای گرفتن یک امضا، دور شود.
با خانم لیلا شهسواری رئیس هیئت مدیره یک شرکت مشهور تولید پوشاک چرم هم، صحبت کوتاهی داشتم. از نظر او، عمده مشکلات شرکتش مربوط به فرآیندهای اداری بیمه و مالیات میشد که باید در شرایط تورمی فعلی، تعامل بیشتری با تولیدکننده داشته باشند و امکان پرداخت اقساطی را برای او فراهم کنند. همچنین اگر آموزشها و فرهنگسازیهای بیشتری صورت گیرد، زنان ایرانی میتوانند موفقتر هم باشند.
نظر خانم فاطمه گروسی هم، همین بود. او اولین تولیدکننده زعفران در استان قزوین است و گلایههایی از صنعت بستهبندی در کشور دارد که خیلی مشتری پسند نیست و حتی زمانی که خودش برای ایجاد یک واحد بستهبندی اقدام کرده، به راه پر پیچ و خم دریافت زمین از شرکت شهرکهای صنعتی برخورده است.
از ۷ هکتار زمین زیر کشت زعفرانها و گلهای محمدی او، ۳۰ نفر به شغل رسیدهاند و با وجود مشکلاتی که دارد، میگوید: خواستن، توانستن است و باز هم برای افزایش تولیدم تلاش میکنم و هیچ تفاوتی میان زن و مرد در این رابطه نیست.
آخرین خانم کارآفرینی که فرصت همکلامی با او را داشتم، خانم معصومه شریف کاظمی بود. یک نمونه موفق از تلاش مدیران برای دلسرد کردن یک تولیدکننده. تولیدکننده فضای بازی است، نه اسباب بازی. همین موضوع باعث شده مسئولان ندادند که باید در کدام گروه شغلی قرار گیرد تا بتوانند به او مجوز بدهند.
سادهتر بگویم: تلاش کرده با استفاده از روشهای روانشناسی، محیطی را ایجاد کند که در حین بازی، مفاهیم را به کودکان آموزش دهد، اما وزارت آموزش و پرورش اعلام کرده چنین مجوزی در فهرستش تعریف نشده، معاونت علمی و فناوری ریاست جمهوری هم جایی برای چنین شرکتی در فهرست شرکتهای دانشبنیان نداشته – گویا روانشناسی جزو دانشهای بشری محسوب نمیشود – و مسئولان دفتر صنایع خلاق وزارت صمت هم گفتهاند که نمیدانیم باید در گروه شرکتهای تولید کالا به شما مجوز بدهیم یا تولید خدمت.
با این شرایط، نمیتواند نام و نشان تجاری ثبت کند و کسبوکارش را گسترش دهد. البته از حق نگذریم، شهرداری تهران اجازه داده در باغ کتاب و برج میلاد فعالیت کند. وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات و همینطور وزیر آموزش و پرورش و رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی هم از او قدردانی کردهاند!
خانم شریف کاظمی میگفت: برای حل این مشکلات، باز هم میجنگم؛ چون در هر شرایطی میتوان رشد کرد و نباید با نه شنیدن، خسته شد. شرایط رو به بهبود است و کمی پیگیری مداوم نیاز دارد.
...
کم کم باید گفتوگوها را تمام کنم. قسمت اصلی دیدار دارد میرسد. دیدم آقا که آمد؛ همینها که ناراحت بودند از مشکلاتشان، با شور و شوق به نشانه احترام، برخواستند.
افرادی هم که مقابل آقا سخنرانی کردند، جنس افکار و جملاتشان، جنس غرورشان به خاطر موفقیتهایی که کسب کردهاند در شرایط سخت اقتصادی و تحریمی، جنس گلایههایشان از کمکاریها و بعضاً سنگاندازیهای تحریمکنندگان داخلی، شبیه بود به همین خانمهایی که با آنها صحبت کرده بودم.
آقا که سخنان خود را آغاز کردند، سخنان آنها را هم تایید کردند؛ یک حس خوب از اینکه درک میشوند.
راستش وقتی در حوزه صرفهجویی آب و انرژی، افزایش بهرهوری و تلاش برای برداشت از صندوق توسعه ملی به مسئولان تذکر میدادند، انگار که قند در دلم آب میشد.
هرچه نباشد، یک خبرنگار اقتصادی هستم؛ آن هم در حوزه انرژی. بارها درباره تعلل دولتهای مختلف در اجرای قوانینی مانند اصلاح الگوی مصرف انرژی و تلاش آنها برای برداشت بیشتر از صندوق توسعه ملی برای تولید انرژی بیشتر، گزارش خبری تهیه کردهام.
...
چند روزی از دیدارمان گذشته؛ راستش قبلاً گاهی که به آرشیوها سری میزدم و میدیدم که خبرنگارهایی قبل از من هم چنین گزارشهایی را تهیه کردهاند، احساس خوبی به من دست نمیداد، اما اکنون که میبینم هم آن تولیدکنندگان و هم آقایی که همیشه ادعای پیروی از او را داشتهام، با امید از آینده سخن گفتند، دیگر شرمنده میشوم از ناامیدی؛ باید بیشتر دوام بیاورم.
امید و مداومتی که از سخنان آقا و کارآفرینان و تولیدکنندگان حس میکردم، شبیه بود به احساسی که از حدیث نصب شده در حسینیه امام خمینی (ره) درک کردم. امام باقر علیه السلام فرمودهاند: «ما مِن شَیءٍ أحَبَّ إلَى اللّهِ عَزَّ و جلَّ مِن عَمَلٍ یُداوَمُ عَلَیهِ» یعنی: «هیچ چیزی نزد خداوند، محبوبتر از کاری نیست که بر آن مداومت شود».
روایت از رقیه هویدا