برگزاری جشن میلاد امیرالمؤمنین (ع) در کهگیلویه و بویراحمد
در شب و روز ۱۳ رجب سالروز میلاد حضرت علی (ع) جشن و مولودی خوانی در نقاط مختلف کهگیلویه و بویراحمد برگزار شد.
حجتالاسلام نصیر الاسلامی افزود: آذینبندی بقاع متبرکه، نورافشانی، برپایی مراسم جشن در بقاع متبرکه، مساجد و تکایای سراسر استان، راهاندازی کاروانهای شادی و مدیحهسرایی در محلات از مهمترین برنامههای بزرگداشت ولادت حضرت علی (ع) در کهگیلویه و بویراحمد است.
از امام شیعیان بیشتر بدانیم:
حضرت علی (ع) در ۱۳ رجب سال سی ام عام الفیل در کعبه دیده به جهان گشود که به یمن زادروز مولای متقیان این روز مبارک روز پدر و مرد نامگذاری شده است. مادر او فاطمه بنت اسد و پدرش ابوطالب، از نخستین اسلام آورندگان بودند.
زندگی مولود کعبه حضرت علی (ع) سرشار از علم و تقوا، حماسه و جوانمردی، ایثار و احساس مسئولیت، عدالت خواهی، مردمداری، صداقت و صراحت در گفتار و کردار، ساده زیستی و عمل نیک و دعوت دیگران به کارهای خیر بود.حضرت علی (ع) همسری شایسته برای دخت نبی مکرم اسلام و پدری مهربان برای فرزندانش امام حسن (ع)، امام حسین (ع)، حضرت زینب (س) و ام کلثوم بود.زندگی و سیره امام علی (ع) به قدری آموزنده است که هر مرد مسلمانی در جهان ایشان را تحسین کرده و الگوی خود قرار میدهد؛ به همین دلیل روز تولد اولین امام شیعیان را روز پدر نامیده اند و شایسته است در این روز از پدران قدردانی شود.مولای متقیان سرانجام در ۲۱ رمضان سال ۴۰ هجری قمری در مسجد کوفه با ضربه شمشیر ابن ملجم مرادی به شهادت رسید. آرامگاه حضرت علی (ع) در شهر نجف عراق، هر سال میزبان زائران بسیاری از سراسر جهان است.
در ادامه به مختصری از دریای بیکران فضایل آن حضرت اشاره می کنیم:
رعایت شأن افراد
علی(ع) در عین متواضع بودن، به حفظ منزلت افراد توجّه زیادی داشتند.
نقل است روزی پدر و پسری مهمان ایشان بودند.
امام(ع) آنها را در بهترین جای خانه خود پذیرایی کردند و خودشان در نزدیک درِ اتاق روبروی مهمانان نشستند.
پس از صرف غذا قنبر آب آورد تا مهمان ها دست های خود را با آن بشویند؛ علی(ع) آب را از قنبر گرفتند و آب به دست پدر ریختند.
او از این وضع شرمنده شد و از آن حضرت خواست که آب را خود بریزد ولی امام(ع) راضی نشدند.
امام(ع) سپس ظرف آب را به پسرش محمد حنفیه دادند و فرمودند: اگر پدر و پسر کنار هم نبودند به دست پسر هم خودم آب می ریختم، ولی چون در کنار پدر است خداوند دوست ندارد که بین آنها هیچ فرقی گذاشته نشود، باید شأن پدر حفظ شود.
حفظ آبروی اشخاص
روزی فرد نیازمندی به امام(ع) مراجعه کرد و اظهار نیاز نمود.
چون عده ای دیگر نیز در آنجا بودند حضرت برای حفظ آبروی او فرمودند: «حاجت خود را بنویس.» و به این طریق امام(ره) نگذاشتند دیگران متوجه درخواست او شوند و در نتیجه آن فرد شرمنده شود.
آن گاه به قنبر فرمودند خواسته او را برآورد و به سبب شایستگی او، بیش از آنچه می خواست به او کمک کردند.
یکی از حاضران گفت: یا امیرالمؤمنین براستی که او را بی نیاز کردی حضرت فرمودند: هرکسی را به اندازه منزلتش احترام کنید، چون دیدم این مرد، فرد شایسته ای است بیش از آنچه نیاز داشت کمکش کردم.
شیوه درست تأمین نیاز افراد
فردی به نام حارث شبی به خدمت علی(ع) آمد.
علی(ع) از سخنان او پی بردند که نیازی دارد به او فرمودند: آیا مرا برای بیان حاجت خودت را شایسته می بینی؟
حارث گفت: البته یا امیرالمؤمنین.
علی(ع) بلافاصله چراغ را خاموش کردند و با محبت خود را به نزدیک او رساندند و فرمودند: چراغ را خاموش کردم تا خجالت نکشی، هرحاجتی داری بیان کن.
از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمودند: هرگاه حوایج مردم به کسی بیان می شود آن ها به منزله امانت الهی هستند باید از افشای آنها خودداری شود.
اکنون تو هم نیاز خودت را بیان کن ما هم در حدّ توان برای برآورده شدن آن تلاش خواهیم کرد.
تسلط به معارف قرآن
یکی از ابعاد مهم شخصیت علی بن ابیطالب(ع) آشنایی آن حضرت به معارف قرآن است.
ابوالطفیل می گوید: روزی علی(ع) را در حال خطبه خواندن دیدم که می فرمود: «سلونی، سلونی، سلونی عن کتاب اللّه؛ از من هرچه درباره قرآن می خواهید بپرسید.
به خدا قسم آیه ای در قرآن نیست مگر آن که من می دانم آن آیه در کلام شب یا روز و در کدام بیابان یا کوه و... نازل شده است.
اگر بخواهم می توانم به مقدار هفت بارِ شتر درباره تفسیر فاتحة الکتاب مطلب به نگارش درآورم.»
رعایت احساس جوان
روزی علی(ع) به همراه غلام خود، قنبر برای تهیه لباس به بازار کرباس فروشان رفتند.
به یکی از فروشندگان فرمودند: دو عدد لباس می خواهم.
فروشنده دو لباس آورد. قیمت یکی از آن ها سه درهم و قیمت دیگری دو درهم بود.
امام(ع) لباس دو درهمی را خود برداشتند و لباس سه درهمی را به قنبر دادند. قنبر گفت: ای امیرمؤمنان! شما چون به منبر می روید و برای مردم خطبه می خوانید مناسب است لباس گرانتر را شما بپوشید.
حضرت نپذیرفتند و فرمودند: قنبر! تو جوان هستی، من از خدا شرم می کنم که خود را در لباس پوشیدن بر تو ترجیح بدهم.
از پیامبر اکرم(ص) شنیدم که می فرمودند: «از آنچه می پوشید و می خورید به غلامان خود هم بپوشانید و بخورانید بین خودتان و آنها فرق نگذارید.»
غذا باید حلال باشد
ابونیرز می گوید: من نگهبانی از دو مزرعه علی(ع) را به عهده داشتم.
روزی حضرت در حالی که مشغول کار در یکی از مزرعه ها بودند به من فرمودند: آیا طعامی برای خوردن هست؟
عرض کردم: غذا دارم ولی آن در شأن شما نیست.
حضرت پرسیدند: چه داری؟ عرض کردم: مقداری کدو با روغن کهنه دنبه پخته ام.
امام(ع) دست از کار کشیدند و پس از شستن دست های خود، در خوردن غذا با من شرکت کردند، سپس فرمودند: هرکس که شکمش او را داخل آتش کند، خدا او را از رحمت خویش دور می سازد.
وقف دو باغ
نقل می کنند علی(ع) دو باغ داشتند.
روزی در یکی از آن باغ ها مشغول کندن چشمه ای بودند، ناگهان چشمه به آب رسید و فوران کرد.
امام به سرعت بیرون آمدند و بلافاصله قلم و کاغذ خواستند آن دو باغ را به همراه چشمه برای فقرای مدینه و در راه ماندگان وقف کردند و از خداوند درخواست کردند که در عوض وقف آن دو باغ، چهره او را در روز قیامت از آتش جهنم در امان نگهدارد.
حق همراه
در مسافرتی علی(ع) با فردی از اهل ذمه در راه کوفه همسفر شدند.
مرد ذمی پرسید: بنده خدا! به کجا می روید؟
علی(ع) جواب دادند: به کوفه.
در اثنای راه، ذمی به راه دیگری رفت و خواست از امام(ع) جدا شود ولی با تعجب دید آن حضرت با او به همان طرف می آید.
مرد ذمی گفت: مگر نگفتید به کوفه می روید پس چرا به این راه آمدید؟!
علی بن ابیطالب(ع) فرمودند: من به کوفه می روم و می دانم که راه کوفه از این طرف نیست، اما ادب رفاقت و حق همسفری آن است که انسان در وقت جدا شدن به احترام رفیق خود، چند قدمی او را مشایعت کند.
پیامبر ما این کار را به ما آموخته است.
مرد ذمی گفت: معلوم می شود آنها که به او ایمان آورده اند به سبب چنین اخلاق پسندیده این کار را انجام داده اند و من هم به آیین تو ایمان می آورم.
از سرما می لرزد امّا...
هارون بن عنتره می گوید: پدرم نقل می کرد روزی در ساختمان حوزنق به حضور علی بن ابیطالب رسیدم.
دیدم جامه بسیار کهنه ای را بر خود پیچیده است و از سرما می لرزد.
عرض کردم: یا امیرالمؤمنین!
این همه لباس در اختیار شما است و شما و اهل بیت تان هم در بیت المال حقی دارید.
چرا از آنها استفاده نمی کنی و این همه به نفس خود، سخت می گیری؟
آن گاه حضرت در جواب فرمودند: به خدا قسم من از اموال شما چیزی بر نمی دارم.
لباسی را که می بینی بر خود پیچیده ام از مدینه آورده ام و به غیر از آن، لباسی از خود ندارم تا آن را بپوشم.
آداب معاشرت با مردم
وقتی که علی بن ابیطالب(ع) در بستر شهادت قرار گرفتند فرزندان خود را به دور خویش جمع کردند و وصیت کردند و از جمله فرمودند: ای فرزندان من با مردم به گونه ای باشید که اگر از پیش آنها به جای دیگری رفتید آنها شدیدا مشتاق دیدار شما باشند و اگر اجلتان رسید و از دنیا رفتید بر فقدان شما گریه کنند.
علل فساد مردم
از علی(ع) پرسیدند: عوامل فساد و انحراف مردم چیست؟ حضرت فرمودند: فساد عامه مردم از فساد خواص ناشی می شود.
اگر علما پر طمع شوند نمی توانند مردم را به سوی خدا دعوت کنند.
زاهدان اگر به نفس خود مالک نباشند زهد را وسیله جمع دنیا قرار می دهند.
بازرگانان اگر امین نباشند و از دادن حقوق مالی خودداری کنند و ارتشیان اگر به جای حفظ مرزها و امنیت شهر به جمع غنایم بپردازند و قضات و زمامداران بر طبق موازین حقّ و عدالت رفتار نکنند و آلوده رشوه شوند، جامعه به فساد کشیده می شود.
بنابراین مردم را ضایع نمی سازد مگر دانشمندان طمعکار و زاهدان دام گستر و تاجران گنه کار و ارتشیان وظیفه نشناس و قضات رشوه خوار و زمامداران بی بند و بار.
در هر حال ستمکاران به کیفر عمل زشت خود خواهند رسید.
جامع اوصاف
در زمینه ویژگی های ظاهری و باطنی علی(ع) بسیار سخن گفته شده است.
جامع ترین و گویاترین توصیفات از پیامبر اکرم(ص) نقل شده؛ از جمله می فرمایند: «هرکس می خواهد نوح را در عزم و اراده اش و آدم را در علم سرشارش و ابراهیم خلیل الله را در حلم و بردباریش و موسی کلیم الله را در هوش و ذکاوتش و عیسی روح الله را در زهد و بی توجهی به دنیا نظاره کند، به علی بن ابیطالب بنگرد؛ چرا که او جامع همه این ویژگی هاست».
گریه های شبانه علی(ع)
روزی معاویه به ضرار بن صمره گفت: از علی بن ابیطالب(ع) به من بگو. ضرار از معاویه خواست که او را از این کار معاف بدارد، ولی معاویه قبول نکرد.
وقتی ضرار مجبور شد که درباره علی(ع) سخن بگوید، این گونه او را توصیف کرد.
سوگند به خدا، علی(ع) بسیار هوشیار، عادل و دانا بود... من شبی از شب ها دیدم که آن حضرت محاسن خود را به حالت تضرع در دست گرفته و به شدت گریه می کند و خطاب به دنیا می گوید: ای دنیای بی ارزش! متوجه من شده ای؟ می خواهی مرا به دنبال خود بکشانی؟ هیهات که من گرفتار تو شوم، از من دور شو.
عمر تو کوتاه و آرزویت پست و بی مقدار است.
وای بر من که توشه ام کم و راه سفرم طولانی است... وقتی معاویه این توصیفات را شنید شروع کرد به گریه کردن و حاضران هم همه گریستند.