پخش زنده
امروز: -
امروزه به دلیل مشغلههای زیاد و دور شدن انسانها از یکدیگر، همدردی دیگر جایگاه سابق خود را ندارد. انسان ها کمتر از گذشته همدیگر را میفهمند و از دردهای هم آگاهند. مرزبندیهای انسانها باعث شده که کمتر طلب همدردی کنند یا نخواهند عمیق ترین مسائلشان را با دیگران در میان بگذارند. باید بدانید که همدردی یک مهارت است و مثل تمام مهارتها، با تمرین قابل یادگیری است.
برای اینکه بتوانید با دیگران همدردی کنید ابتدا باید تعریف و تفاوت همدلی و همدردی را بدانید. در واقع همدلی (Empathy) یعنی دل به دل کسی دادن؛ با همدلی درد و رنج دیگری را به عنوان شخص بیرونی حس کرده و از او مراقبت میکنید.
اما همدردی (Sympathy) به این معناست که بتوانید خود را جای دیگری بگذارید و درد او را درد خود بدانید. مخصوصا زمانی که احساساتی مشابه آن فرد را تجربه کردهاید و بخواهید رنج او را برطرف کنید. در واقع یک ارتباط موثر و موفق با او برقرار میکنید.
تفاوت این دو در این است که فرد در همدلی، فقط شنونده است ولی در همدردی میخواهد درد و رنج طرف مقابل را برطرف کند. طبیعتا همدردی عمیق تر از همدلی است. برای فهم بیشتر این موضوع به دو مثال زیر توجه فرمایید.
همدلی: تلاش کن که وزنت رو کم کنی، این یه راه سختیه (فهمیدن تجربههای دیگران).
همدردی: من میدونم و میفهمم که کم کردن وزن خیلی سخته، خودمم این مشکل رو داشتم (فهم و درک درونی و شخصی).
همدردی یک فرایند عمیق است که نیاز به صمیمیت و نزدیکی عاطفی زیادی با فرد مقابل دارد. اغلب افراد معمولا برای دیگران همدلی میکنند اما برای عزیزانشان همدرد هستند و میخواهند رنج آنها را کاهش دهند. روند همدردی به شکل زیر است.
۱. دلسوزی: به این معنا که من از رنج کشیدن تو آگاهم.
۲. همدلی: من به رنج تو اهمیت می دهم، به تو توجه می کنم و مراقب هستم.
۳. همدردی: من درد تو را میفهمم، آن را حس میکنم.
۴. غمخواری و شفقت: من میخواهم رنج تو را کاهش دهم و از بین ببرم.
منظور دیگران از ابراز همدردی چیست؟
عمدتا منظور از همدردی و درخواست همدردی، این است که دیگران حرف شما را بشنوند، آن را بفهمند و برای حل آن مشکل به شما کمک کنند. اما معمولا در این جریان، بجای همدردی، همدلی اتفاق میافتد یعنی دیگران فقط میشنوند و معمولا درد شما را نمیفهمند و نمیتوانند خودشان را جای شما بگذارند. بنابراین وقتی از کسی درخواست همدردی دارید، باید بدانید که دقیقا چه میخواهید و اگر کسی از شما این درخواست را داشت، شما چه چیزی باید به او ارائه دهید. این مسئله به شما کمک خواهد کرد تا ارتباط موثری داشته باشید.
مهمترین بخش جریان همدردی این است که فرد مناسب برای این کار کیست؟
همه انسانها رازهایی در زندگی دارند که فقط عده کمی میدانند یا اصلا هیچکس نمیداند. شاید بارها در مجادلاتتان دیده باشید که طرف مقابل رازهای شما را به عنوان سلاح در مقابل شما استفاده میکند. ممکن است زمانی نیاز به صحبت با کسی داشتهاید و حالا از اینکه راز خود را به او گفتید پشیمانید؛ از اینکه اعتماد کردهاید و از اعتماد شما سوءاستفاده شده است نسبت به خود احساس بدی دارید.
بنابراین برای درد و دل از خصوصیترین مسائل زندگی خود بهتر است با کسی صحبت کنید که هرگز احتمال سوء استفاده را ندارد. روانشناسان در جلسات مشاوره با همدردی و روشن کردن نقاط تاریک زندگی مراجع در جهت بهبود کیفیت زندگی او حرکت می کنند. وجود اصل رازداری در جلسات مشاوره روانشناسی در کنار راهنماییهای روانشناس، سلامت روان شما را ارتقا خواهد داد.
امروزه به دلیل مشغلههای زیاد و دور شدن انسانها از یکدیگر، همدردی دیگر جایگاه سابق خود را ندارد. به این معنا که انسان ها کمتر از گذشته همدیگر را میفهمند و از دردهای هم آگاهند. همچنین مرزبندیهای انسانها باعث شده که کمتر طلب همدردی کنند یا نخواهند عمیق ترین مسائلشان را با دیگران در میان بگذارند.
باید بدانید که همدردی یک مهارت است و مثل تمام مهارتها، با تمرین قابل یادگیری است. علاوه بر رعایت اصولی که در سیر همدردی مطرح شد، رعایت برخی نکات دیگر نیز میتواند در تمرین هرچه بیشتر این مهارت به شما کمک کند.
پیش از هر چیز بسیار اهمیت دارد که به فرد مقابل نشان دهید مشکلات او را میبینید و آنها را درک میکنید. در بسیاری از موارد افراد برای دلداری دادن به شخصی که دچار مشکل شده از جملاتی نظیر"این که چیزی نیست" یا "نباید برای چنین مسئله کوچکی خود را ناراحت کنی" استفاده میکنند. این جملات حتی وقتی با نیت خیرخواهانه گفته میشوند غیر مستقیم این پیام را میرسانند که شما مشکل فرد را چندان مهم نمیدانید یا وضعیت او را درک نمیکنید.
این نکته را به یاد داشته باشید که ضعفها و آسیبپذیری افراد مختلف با یکدیگر فرق دارند و در نتیجه مشکلی که از دید یک نفر بسیار کوچک است میتواند برای دیگری ارزش و اهمیت بسیاری داشته باشد. در نتیجه گفتن جملاتی مثل اینکه "میدانم در وضعیت سختی هستی" یا " درک میکنم که این موضوع خیلی تو را ناراحت کرده" جایگزینهای بهتری هستند.
برای برقراری ارتباط موثر بسیار مهم است که بتوانید زبان بدن و ارتباطات غیر کلامی را، متناسب با موقعیت بیاموزید. تن صدا، سرعت کلمات، حالات دست و پا، نگاه ها، نوع نشستن و حتی سکوتها و ... همگی زبان بدن هستند.
در بسیاری از مواقع وقتی میبینیم دوست یا فرد عزیزی دچار مشکل شده دلمان میخواهد کاری برای او انجام دهیم. اما از آنجایی که افراد در شرایط دشوار آسیبپذیری روانی بالایی دارند و ممکن است هر چیز را بد برداشت کنند احتمال دارد کمکهای ما را به عنوان یک ترحم یا دلسوزی برداشت کرده و آن را قبول نکنند. در این شرایط اگر میخواهید به فرد کمک کنید این مسئله را به عنوان یک پیشنهاد مطرح کرده و اجازه دهید خود، برای قبول یا رد درخواست شما تصمیم بگیرد. برای مثال میتوانید بگویید "هر وقت بخواهی من میتوانم کنار تو باشم" یا "اگر خواستی میتوانم این کار را برایت انجام دهم".
وقتی افراد از نظر روحی در وضعیت مناسبی نیستند گاهی تنها به یک شنونده نیاز دارند که واقعاً پای حرفهای آنها بنشیند و بدون قضاوت کردن درک متقابل خود را نشان دهد. در نتیجه وقتی میبینید یکی از عزیزانتان در وضعیت دشواری قرار گرفته قبل از هرگونه راهکار دادن، اجازه دهید که او حرفهایش را بزند و شما نشان دهید او را میفهمید یا احساساتش را درک میکنید. وقتی با شما صحبت میکند، به جزئیات صحبت آنها توجه کنید نه اینکه در ذهنتان دنبال جواب بگردید. راهکار دادن زمانی که فرد برای آن آمادگی ندارد میتواند باعث شود که فرد احساس کند میخواهید او را نصیحت کنید و در نتیجه به احتمال زیاد احساس خوبی پیدا نمیکند. برای آنکه بدانید در هر موقعیتی چگونه رفتار کنید
احساسات منفی بخشی از تجربه انسانی ما هستند. همه ما به طور طبیعی حق داریم که در کنار شادی، غم و ناراحتی را نیز تجربه کنیم یا گاهی دچار عصبانیت و نفرت بشویم. مهم این است که بتوانیم این احساسات را مدیریت کرده و اجازه دهیم همچون قطار در حال حرکتی از زندگی ما بگذرند. در نتیجه وقتی کسی با شما درد و دل میکند هرگز او را به خاطر تجربه احساسات منفی سرزنش نکنید. شما فقط باید مراقب باشید که او در این احساسات غرق نشود.
وقتی فردی در شرایط سخت قرار دارد قضاوتهای شما نه تنها به او کمک نمیکند بلکه باعث میشود احساسات منفی بیش از پیش در او شدت بگیرد و بحرانهای بیشتری را تجربه کند. در نتیجه تمرین کنید برای همدردی با دیگران فقط به حرفهایشان گوش بسپارید و دنیا را از دریچه چشم آنها نگاه کنید.
در برخی مواقع نظیر مرگ و فقدان یک عزیز فرد مقابل ممکن است از نظر روحی در شرایط بسیار دشواری قرار داشته باشد که حتی نتواند گفت وگوی درستی را شکل دهد. در این شرایط رفتارهای ساده نظیر فشردن دستهای او به گرمی و آرامی، یا رفتارهای غیر کلامی دیگر نظیر در آغوش کشیدن و نوازش کردن بیش از هر چیز دیگر تأثیر میگذارند.
آخرین نکتهای که باید به آن توجه کنید این است که اگر فردی مشکلی را با شما مطرح میکند و شما با او همدلی و همدردی میکنید بسیار اهمیت دارد که پس از آن در طی روزهای آتی از او خبری بگیرید یا احوالش را بپرسید. وقتی بعد گفتوگو دیگر یادی از فرد مقابل نمیکنید این احساس در او ایجاد میشود که اهمیت چندانی برای حرفها و مشکلاتش قائل نبودید. توجه به این مسئله باعث تقویت روابط اجتماعی شما نیز میشود.
پیدا کردن وجوه اشتراک با کسی که با او همدردی میکنید به شما و فرد مقابل در ایجاد رابطه مناسب و عمیق کمک میکند. باید سعی کنید در این جریان به اعتقادات دیگران و نگرشهای مخالف نیز احترام بگذارید.
هیچ وقت تظاهر به همدلی نکنید. مشکلات دیگران برای آنها بزرگ است و نباید آنها را بیارزش بدانید. در صورتی که بخواهید اینگونه رفتار کنید افراد احساس خواهند کرد که شما دارید از آنها سوء استفاده میکنید. هر فردی در برههای از زمان نیاز دارد تا طعم همدردی را بچشد در نتیجه لازم است که افراد بتوانند در موقعیتهای مختلف ابراز همدردی کنند در غیر اینصورت دیگران را از خود خواهید رنجاند و نمیتوانید افرادی را در کنار خود داشته باشید.