خانواده خوب؛ سه برادر شهید به روایت مادر
گاهی خوردن یک لیوان چای کنار بزرگ ترهایی که کوه صبرند و تجربه، به خیلی چیزها میارزد.
اینجاست که هر چه بگذرد از ساعات عمرتان کم نمیشود! فروغ خانم یکی از این بزرگترهاست؛ مادر شهیدان داوود، رسول و علیرضا خالقی پور.
میگوید: روز اول که زندگی را شروع کردیم، دوست داشتم هر روز یک چیزی یاد بگیرم؛ الان هم همان روحیه را دارم؛ حتی اگر یک نکته تربیتی یا آشپزی باشد؛ بعضی هایشان را هم اگر حال و حوصله داشته باشم، مینویسم.
برای فروغ خانم زندگی همیشه همین بوده است؛ شاگردی در کلاس درس روزگار.
خودش توضیح میدهد: برنامه ام این بود که خودم را ادب کنم، چون کلاس درس اخلاق میرفتم، میگفتم خودم را ادب کنم تا بچهها یاد بگیرند؛ از خودم شروع کردم.
فروغ خانم مادر سه شهید است.
میگوید: در طول هشت سال دفاع مقدس سفرهای پهن نکردم که همه خانواده دور آن باشند.
همسر جانبازش محمود خالقی پور را هم پنج سال پیش از دست داده است، همسری که بیست سال از او بزرگتر بوده. با یک حساب و کتاب ساده شاید جور در نیاید؛ فروغ خانم، اما همین قدر استوار و سرزنده حال آدمهای اطرافش را خوب میکند.
میگوید:ان شاءالله در آن دنیا هم پسرهایم بتوانند من را شفاعت کنند تا الان که خدا دستم را گرفته؛ از این بالاتر شما بگویید چیزی هست برای من؟ خدا من را خیلی دوست داشت که این سه تا پسر را به من داد.
۷۶ ساله است و زندگی اش دفترچهای که سختی و شیرینی را یکجا در خود جمع کرده.
فروغ خانم چشمانش همیشه میخندد؛ همان طور نگاهمان میکند و با لهجه شیرین زنجانی ادامه میدهد: به سرعت برق میگذرد؛ من فکر میکنم همین دیروز بود که جوان بودم؛ سختی بود؛ اما تا سختی نباشد آسانی هم نیست؛ میگوید پس از هر سختی آسانی است.
آن آسانی است که لذت دارد؛ بنابراین سختی باید باشد.
فروغ خانم یک مادر است و سهم مادر را در شکل گیری یک خانواده خوب پررنگ میداند. توضیح میدهد: در خانواده سنگ زیرین آسیاب مادر است؛ بنابراین ما مادرها باید از خودمان شروع کنیم.
ادامه میدهد: بچهها بموقع تنبیه میشدند؛ بموقع تشویق میشدند؛ الان، اما بچهها لای پنبه بزرگ میشوند؛ در حالی که بچه باید سختی را هم ببیند، بچه باید کار هم بکند؛ باید مسئولیت پذیر باشد.
دستش را میگذارد روی سینه اش و ادامه میدهد: خود آدم باید اهل عمل باشد تا به بچه اش هم برسد شما اگر ان شاء الله میخواهید بچههای خوبی تریبت کنید به خودتان بپردازید.
خانواده خوب فروغ خانم را یک عهد قدیمی تضمین کرده است. تعریف میکند: چهارده ساله بودم، اوایل ازدواجم بود؛ به همسرم گفتم محمود آقا بیا با هم یک عهدی ببندیم، گفتم در زندگی سعی میکنم خواستهای از شما نداشته باشم که نتوانی برآورده کنی، شما هم به من قول بده نان حلال بیاوری؛ تا اگر خدا به ما بچه داد، نان حلال بخورد. خدا هم این را گرفت و برای من نوشت. قسم میخورم تا زمانی هم که محمود آقا زنده بود یک دانه یک ریالی شبهه ناک نیاورد. هر چیزی هم که داشتیم با هم میخوردیم؛ همان هم باعث شد بچهها به این مرحله برسند.
رضایت امروزش از زندگی حاصل گذشت، صبوری و قناعتی است که در زندگی مشترکش تمرین کرده است. میگوید: گذشت را خدا به من داد. همین هم باعث شد با شوهرم تنش نداشته باشم؛ به سبب همینها بود که خدا این سه پسر را به من داد.
ان شاء الله در آن دنیا هم بتوانند من را شفاعت کنند.
ادامه میدهد: به همه دخترها هم میگویم که اگر همسر خوبی نصیبتان شد باید تا آخر بایستند، خدا میگوید زن و شوهر تن و لباس همدیگرند، یعنی باید تمام عیبهای هم را بپوشانند. پشت سر هر مرد موفق یک زن پارسایی هست. پارسا باشید برای همسرتان بعد عیبهای همسرتان را بپوشانید.
گاهی خوردن یک لیوان چای کنار بزرگترهایی که کوه صبرند و تجربه، به خیلی چیزها میارزد. اینجاست که هر چه بگذرد از ساعات عمرتان کم نمیشود انگار.
سرگذشت کامل زندگی فروغ منهی (به ضم م)، مادر شهیدان خالقی پور را میتوانید در کتاب "درگاه این خانه بوسیدنی است" بخوانید.
زینب چخماقی
خبرنگار خبرگزاری صدا و سیما.