پخش زنده
امروز: -
مهم نیست روستایی باشی یا شهری، دلت که خدایی باشد جانت سپری میشود برای دفاع از یک کشور.
به گزارش خبرگزاری صدا و سیما مرکز یزد، قرآن را باز کرد تا قدری دل تنگش آرام بگیرد؛ با صدای بلند و صوتی دلنشین شروع کرد بسم الله الرحمن الرحیم و بشر الصابرین... او هنوز در حال خواندن بود و حس افتخار و تحسین در نگاه اطرافیان موج میزد؛ گویی حماسهای بزرگ را برایشان یادآوری میکرد.
وقتی قرآن خواندنش تمام شد؛ یکی یکی به سراغ پیرمرد آمدند تا برایشان دعا کند. حاج حسین ، پیر مراد جوانان این روستاست که میگویند نفسش حق است. پیرمردی که سالهاست داغی سنگین بر دلش گذاشته شده و باگذشت زمان، سرد نمیشود.
درمیان گلزار شهدای روستای رکن اباد میبد نشسته ام و با پدر شهید محمدرضا حسین زاده صحبت میکنم. او از پسری میگوید که ۳۸ سال پیش، کار پزشکی اش را رها کرد و برای دفاع از وطن، عازم جبهههای جنگ شد؛ حاج حسین میگوید محمدرضا بعد از فارغ التحصیلی از دانشگاه به قم رفت و آنجا مشغول کار بود، اما همین که خبر جنگ را شنید دیگر خواب و خوراک نداشت و راهی سفری ابدی شد.
حاج حسین، خودش هم در دوران دفاع مقدس، مدتی در جبههها رزمنده بوده، اما به درخواست محمدرضا به روستا برمی گردد تا مادرش تنها نباشد. او میگوید وقتی برگشتم چند ماه از پسرم خبری نداشتیم و هرروز منتظرش بودیم تا اینکه یک روز خبر شهادتش را برایمان آوردند؛ دستی روی مزار پسرش میکشد، بغضی در گلویش مینشیند و ادامه میدهد از آن روز، کارمان شد صبر و ایثار و دلتنگی، اما خدارا شکر میکنم که چنین پسری به ما داد که باعث افتخار یک ملت باشد.
کویری که عطر لاله دارد...
۴۵ کیلومتر از یزد فاصله گرفته ام و به روستایی آمده ام که در ۵ کیلومتری شهر میبد قرار دارد. گرچه آلودگی کارخانههای اطراف، هوای این روستا را آلوده کرده اند، اما عطر لالههای اینجا از همان لحظه ورود حس میشوند. پیشتر که میروی در میدان ورودی روستا عکس جوانهایی دیده میشود که سالها پیش در این جا زندگی میکردند و امروز یادشان دلها را زنده میکند.
اینجا بغضها و دلتنگیهایی از جنس حاج حسین کم نیستند؛ دلتنگیهایی که هر روز از چشمهای هاجرخانم، مادر شهید محمد حسین عابدنیا میبارند؛ پیرزنی که هرروز روی سکوی ورودی خانه خشتی اش مینشیند و به یک گوشه زل میزند. از او درباره پسرش میپرسم، او با خوشرویی مرا به خانه اش دعوت میکند. عکس محمد حسین را نشانم میدهد و میگوید پسرم دبیرستانی بود؛ وقتی جنگ شد؛ مدرسه را رها کرد و گفت وقتی برگشتم درسم را ادامه میدهم. عکسش را میبوسد و زیر لب، آرام قربان صدقه اش میرود. علی آقا، نوه هاجر خانم میگوید قریب به ۴۰ سال از شهادت دایی ام میگذرد، اما او برای مادربزرگ زنده است؛ هرروز با او حرف میزند و درد دل میکند. درد دل با یک قاب عکس که حسش را تنها مادران شهدا درک میکنند؛ مثل حاج فاطمه مادر شهید محمد علی کلانتر زاده که یک کوچه آن طرفتر زندگی میکند.
از حیاط خانه اش تا داخل اتاق مرا همراهی میکند و میگوید: همین جا آخرین بار علی ام را دیدم؛ کنار درخت روبروی در خانه ایستاده بود و برایش آینه قرآن گرفتم و با شوخی و خنده از من خداحافظی کرد و دیگر رویش را ندیدم تا سالها بعد که استخوانهایش را برایم آوردند. وارد اتاقش میشویم پرده سفید توری را از روی طاقچه کنار میزند و میگوید علی جان، مادر، مهمان برایت آمده است. عکس جوانی را میبینم که حالا همدم روز و شبهای مادر تنهایش شده است. مادری که با وجود فرزندان دیگر، به علی شهیدش علاقه بیشتری دارد و به داشتنش میبالد. او عکس دو شهید دیگر را نشانم میدهد و میگوید یکی برادرزاده و یکی پسر خواهر شوهر هستند که آنها شهید شده اند.
رکن آباد، روستای شهدا
استان یزد در طول دوران دفاع مقدس ۴ هزار شهید تقدیم انقلاب کرده است و مردم روستای رکن آباد با از خودگذشتگیها و جان فشانیهایی که در این ۸ سال از خود نشان دادند، روستایشان به عنوان اولین روستای شهید پرور در استان شناخته شده و عنوان روستای شهدا را به خود گرفته است. روستایی که همه اهالی اش خانواده شهید هستند.
شیرغلامی عضو شورای اسلامی روستای رکن آباد میگوید جمعیت این روستا در دوران دفاع مقدس ۱۳۷۰ نفر بود و از آنجا که از هر ۷ نفر در این روستا، یک نفر به شهادت رسیده است؛ رکن آباد به عنوان روستای نمونه شهید پرور در کشور شناخته شد.
فاطمی، دهیار رکن آباد میگوید شغل اغلب مردم، کشاورزی و باغداری ست. این روستا در دوران دفاع مقدس ۶۲ شهید، تقدیم انقلاب کرده است. در خاک پاک آن ۴۳ لاله آرمیده و مزار ۱۸ شهید دیگر از تبار این روستا در شهرهای قم، تهران، اصفهان و کرمان قرار دارند.
او ادامه میدهد به تازگی در میدان ورودی این روستا، المانی مزین به عکسهای شهدایمان، نصب شده است؛ تا یاد قهرمانانمان همیشه در یادها بماند و هرکس وارد روستا میشود ابتدا به مقام والای شهدا ادای احترام کند و بداند در چه خاک پاکی قدم میگذارد.
شهرت این روستا به عنوان شهدا، هرسال گردشگرانی را به اینجا میکشاند تا به زیارت قبور شهدا بیایند. در گلزار شهدا با دو نفر از گردشگران صحبت میکنم. جواد و سمیه از تهران به این روستا آمده اند؛ سمیه میگوید برایم جالب است، با اینکه مردم اینجا، روستایی هستند، اما همگی از تحصیلات بالایی برخوردارند؛ مانند شهدایی که ۴۰ سال پیش، اغلبشان دانش آموز، دانشجو و یا پزشک و کارمند بودند و مدرسه و دانشگاه و کارشان را برای رفاع از وطن رها کردند و رفتند.
عملیاتی که با همت یک مقنی پیروز شد!
در میان شهدای رکن آباد، نام دو شهید به عنوان شهدای مقنی به چشم میخورد. شهید جعفررعیت و شهید غلامحسین حجتی، دو مقنی که خدمات شایستهای به وطن ارائه کردند.
فرمانده پایگاه مقاومت رکن آباد در دوران دفاع مقدس که برادر شهید هم هست، میگوید مقنیهای رکن آباد، درحفر کانال زیرزمینی برای رسیدن به دشمن نقش موثری داشتند. میری میافزاید در سال ۶۰ که یک سال از شروع جنگ گذشته بود و در عملیاتها نیاز حفر کانال داشتند، آیت الله شهید صدوقی اعلام کرد که روز عاشورا ۲۰ مقنی از استان یزد به جبههها اعزام شوند که از این تعداد ۷ مقنی رکن آبادی داوطلبانه اعزام شدند.
استفاده از ظرفیت مقنیها در دوران دفاع مقدس و پیروزیهایی که حاصل شد، نشان از وحدت و همدلی مردم ما و استعداد بی نظیر رزمندگان و فرماندهان جنگ دارد.
یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس میگوید شهید غلامحسین رعیت رکن آبادی به دلیل ابتکارش در حفر کانال، بسیار مورد توجه فرماندهان نظامی قرار گرفت. زمانی که در عملیات فتح المبین فاصله ما با دشمن، کم و زمین مین گذاری شده بود، او برای دورزدن دشمن، حفر کانال را پیشنهاد داد که بسیار مورد توجه فرماندهان نظامی قرار گرفت، شیرغلامی ادامه میدهد باتلاشهای شبانه روزی، کانالی به طول ۴۵۰ متر زیر میدان مین، تا پشت سر دشمن حفر کردند که به مدت صد روزآماده سازی شد و در شب عملیات، نیروهای کماندویی ویژه به سرعت از کانال بیرون آمده و در پشت دشمن به سوی دشمن آتش گشودند. حاج حسن رعیت در سال ۶۲ در منطقه پاسگاه شرهانی به علت ترکش خمپاره دشمن، به شهادت رسید.
گلزار شهدا، چهلچراغی در میان روستای رکن آباد
به خانه مادری میروم که مانند بسیاری از خانواده شهدا صبر و بردباری شان زبانزد خاص و عام است.
مادر شهید جلال رعیت میگوید پسرم درس را رها کرد و به جبهه رفت و از من خواست پس از شهادتش مانند ام وهب باشم و قطرهای اشک نریزم تا دشمن، شاد نشود و من هم به وصیت او عمل کرده ام.
شهدایی که حتی با سن کم، بصیرت بالایی داشتند و همچون چراغی راه را به ما نشان داده اند.
زهرا خانم خواهرشهید رعیت میگوید ما ۸ سال، دست خالی روبروی دشمن ایستادیم و نشان دادیم خدا با ماست حالا هم نباید تسلیم شویم و اگر با این روحیه هرکدام از ما در هر جایگاهی تلاش کنیم قطعا پیروز خواهیم شد و جامعه بهتری خواهیم داشت.
علی یکی از اهالی این روستا میگوید ما برای آبروداری از نام روستایمان سعی میکنیم از شهدا الگو بگیریم؛ من در دوران جنگ، سن کمی داشتم، اما میدانم که همه کسانی که در این روستا به شهادت رسیده اند، انسانهای بزرگی بوده اند. آنها اگر قصاب، نانوا، مقنی و معلم بودند و یا در هر شغلی خدمت میکردند سعی داشتند عملشان در راه رضای خدا باشد و در نهایت در راه خدا جانشان را هم فدا کردند. او ادامه میدهد آنها در آسمان شهادت پر کشیدند و این روستا را به ما سپردند تا با اعمال خوبمان آن را آباد کنیم و همه ما تلاشمان را در این راه به کار میگیریم.
دلی که نور حق در آن میتابد
مهم نیست روستایی باشی یا شهری، دلت که خدایی باشد جانت سپری میشود برای دفاع از یک کشور. روستا البته صفای دیگری دارد. صفای روستا به صفا و سادگی دل ساکنان روستاست.
هر چقدر این صفا و سادگی بیشتر باشد نور حق بیشتر در آن میتابد و تو میفهمی که این دنیا با همه زر و زیور و تنعمات آن به بودن در جوار حضرت دوست نمیارزد. پس به عشق حق دست از مس وجود میکشی تا با فنای وجود به کیمیای عشق دست پیدا کنی.
کاش از آن صفا و پاکی شهیدان روستای رکن آباد، دل زنگار گرفته ما هم جلایی پیدا کند...
نویسنده: زهرا گنجعلی