حدیث شریف کساء با صدای علی فانی
متن و ترجمه حدیث شریف کساء را بخوانید و آن را با نوای علی فانی بشنوید.
به گزارش گروه وبگردی خبرگزاری صدا و سیما، حدیث کسا حدیثی در فضیلت پیامبر (ص)، امام علی (ع)، حضرت فاطمه زهرا (س)، امام حسن (ع) و امام حسین (ع) است که به پنج تن آل عبا شهرت یافتهاند.
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند بخشنده مهربان
عَنْ فاطِمَةَ الزَّهْراَّءِ عَلَیهَا السَّلامُ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ قالَ سَمِعْتُ فاطِمَةَ اَنَّها قالَتْ دَخَلَ عَلَی اَبی رَسُولُ اللَّهِ فی بَعْضِ الاْیامِ فَقالَ السَّلامُ عَلَیک یا فاطِمَةُ فَقُلْتُ عَلَیک السَّلامُ قالَ اِنّی اَجِدُ فی بَدَنی ضُعْفاً فَقُلْتُ لَهُ اُعیذُک بِاللَّهِ یا اَبَتاهُ مِنَ الضُّعْفِ
از فاطمه زهرا سلام اللّه علیها دختر رسول خدا صلی اللّه علیه و آله، (جابر) گوید که شنیدم از فاطمه زهرا (س) که فرمود: پدرم رسول خدا (ص) در یکی از روزها بر من وارد شد و فرمود: سلام بر تو ای فاطمه (س). در پاسخ ایشان گفتم: بر تو باد سلام. فرمود: من در بدنم سستی و ضعفی درک میکنم. گفتم: پناه میدهم تو را از سستی و ضعف به خدا ای پدر جان.
فَقَالَ یا فاطِمَةُ ایتینی بِالْکساَّءِ الْیمانی فَغَطّینی بِهِ فَاَتَیتُهُ بِالْکساَّءِ الْیمانی فَغَطَّیتُهُ بِهِ وَصِرْتُ اَنْظُرُ اِلَیهِ وَاِذا وَجْهُهُ یتَلاَلَؤُ کاَنَّهُ الْبَدْرُ فی لَیلَةِ تَمامِهِ وَ کمالِهِ فَما کانَتْ اِلاّ ساعَةً وَاِذا بِوَلَدِی الْحَسَنِ قَدْ اَقْبَلَ وَ قالَ السَّلامُ عَلَیک یا اُمّاهُ فَقُلْتُ وَ عَلَیک السَّلامُ یا قُرَّةَ عَینی وَ ثَمَرَةَ فُؤادی
فرمود: ای فاطمه (س) برایم کساء یمانی را بیاور و مرا با آن بپوشان. من کساء یمانی را برای ایشان آوردم و ایشان را به آن پوشاندم و همچنان به ایشان مینگریستم و در آن حال، چهره ایشان میدرخشید، همانند ماه شب چهارده. پس ساعتی نگذشت که دیدم فرزندم حسن (ع) وارد شد و گفت سلام بر تو ای مادر. گفتم: بر تو باد سلام ای نور دیده ام و میوه دلم.
فَقالَ یا اُمّاهُ اِنّی اَشَمُّ عِنْدَک راَّئِحَةً طَیبَةً کاَنَّها راَّئِحَةُ جَدّی رَسُولِ اللَّهِ فَقُلْتُ نَعَمْ اِنَّ جَدَّک تَحْتَ الْکساَّءِ فَاَقْبَلَ الْحَسَنُ نَحْوَ الْکساَّءِ وَ قالَ السَّلامُ عَلَیک یا جَدّاهُ یا رَسُولَ اللَّهِ اَتَاْذَنُ لی اَنْ اَدْخُلَ مَعَک تَحْتَ الْکساَّءِ فَقالَ وَ عَلَیک السَّلامُ یا وَلَدی وَ یا صاحِبَ حَوْضی قَدْ اَذِنْتُ لَک
گفت: مادر جان. من در نزد تو بوی خوشی استشمام میکنم. گویا بوی جدم رسول خدا (ص) است. گفتم: آری همانا جد تو در زیر کساء است. پس حسن (ع) به طرف کساء رفت و گفت: سلام بر تو ای جد بزرگوار. ای رسول خدا (ص). آیا به من اذن میدهید که وارد شوم با شما در زیر کساء؟ فرمود: بر تو باد سلام ای فرزندم و ای صاحب حوض من. اذنت دادم.
فَدَخَلَ مَعَهُ تَحْتَ الْکساَّءِ فَما کانَتْ اِلاّ ساعَةً وَ اِذا بِوَلَدِی الْحُسَینِ قَدْ اَقْبَلَ وَ قالَ السَّلامُ عَلَیک یا اُمّاهُ فَقُلْتُ وَعَلَیک السَّلامُ یا وَلَدی وَ یا قُرَّةَ عَینی وَ ثَمَرَةَ فُؤ ادی فَقالَ لی یا اُمّاهُ اِنّی اَشَمُّ عِنْدَک راَّئِحَةً طَیبَةً کاَنَّها راَّئِحَةُ جَدّی رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ
پس حسن (ع) با آن جناب به زیر کساء رفتند. ساعتی نگذشت که فرزندم حسین (ع) وارد شد و گفت: سلام بر تو ای مادر. گفتم: بر تو باد سلام ای فرزند من و ای نور دیده ام و میوه دلم. فرمود: مادر جان. من در نزد تو بوی خوشی استشمام میکنم. گویا بوی جدم رسول خدا (ص) است.
فَقُلْتُ نَعَمْ اِنَّ جَدَّک وَ اَخاک تَحْتَ الْکساَّءِ فَدَنَی الْحُسَینُ نَحْوَ الْکساَّءِ وَ قالَ السَّلامُ عَلَیک یا جَدّاهُ اَلسَّلامُ عَلَیک یا مَنِ اخْتارَهُ اللَّهُ اَتَاْذَنُ لی اَنْ اَکونَ مَعَکما تَحْتَ الْکساَّءِ فَقالَ وَ عَلَیک السَّلامُ یا وَلَدی وَ یا شافِعَ اُمَّتی قَدْ اَذِنْتُ لَک فَدَخَلَ مَعَهُما تَحْتَ الْکساَّءِ
گفتم: آری همانا جد تو و برادرت در زیر کساء هستند. حسین (ع) نزدیک کساء رفت و گفت: سلام بر تو ای جد بزرگوار، سلام بر تو ای کسی که خدا او را برگزید. آیا به من اذن میدهی که داخل شوم با شما در زیر کساء؟ فرمود: و بر تو باد سلام ای فرزندم و ای شفاعتکننده امتم. به تو اذن دادم. پس او نیز با آن دو در زیر کساء وارد شد.
فَاَقْبَلَ عِنْدَ ذلِک اَبُوالْحَسَنِ عَلِی بْنُ اَبی طالِبٍ وَ قالَ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ فَقُلْتُ وَ عَلَیک السَّلامُ یا اَبَا الْحَسَنِ وَ یا اَمیرَالْمُؤْمِنینَ فَقالَ یا فاطِمَةُ اِنّی اَشَمُّ عِنْدَک رائِحَةً طَیبَةً کاَنَّها راَّئِحَةُ اَخی وَ ابْنِ عَمّی رَسُولِ اللَّهِ فَقُلْتُ نَعَمْها هُوَ مَعَ وَلَدَیک تَحْتَ الْکساَّءِ
در این هنگام، ابوالحسن علی بن ابیطالب (ع) وارد شد و فرمود: سلام بر تو ای دختر رسول خدا. گفتم: و بر تو باد سلام ای اباالحسن و ای امیر مؤمنان (ع). فرمود: ای فاطمه (س) من بوی خوشی نزد تو استشمام میکنم. گویا بوی برادرم و پسر عمویم رسول خدا (ص) است. گفتم: آری. ایشان است که با دو فرزند شما در زیر کساء هستند.
فَاَقْبَلَ عَلِی نَحْوَ الْکساَّءِ وَ قالَ السَّلامُ عَلَیک یا رَسُولَ اللَّهِ اَتَاْذَنُ لی اَنْ اَکونَ مَعَکمْ تَحْتَ الْکساَّءِ قالَ لَهُ وَ عَلَیک السَّلامُ یا اَخی یا وَصِیی وَ خَلیفَتی وَ صاحِبَ لِواَّئی قَدْ اَذِنْتُ لَک فَدَخَلَ عَلِی تَحْتَ الْکساَّءِ ثُمَّ اَتَیتُ نَحْوَ الْکساَّءِ وَ قُلْتُ اَلسَّلامُ عَلَیک یا اَبَتاهُ یا رَسُولَ اللَّهِ اَتَاْذَنُ لی اَن اَکونَ مَعَکمْ تَحْتَ الْکساَّءِ
پس علی (ع) نیز به طرف کساء رفت و گفت: سلام بر تو ای رسول خدا (ص). آیا اذن میدهی که من نیز با شما در زیر کساء باشم؟ رسول خدا (ص) به او فرمود: و بر تو باد سلام ای برادر من و ای وصی و خلیفه و پرچمدار من. به تو اذن دادم. پس علی (ع) نیز در زیر کساء وارد شد. در این هنگام من نیز به طرف کساء رفتم و عرض کردم سلام بر تو ای پدر جان. ای رسول خدا آیا به من هم اذن میدهید که با شما در زیر کساء باشم؟
قالَ وَعَلَیک السَّلامُ یا بِنْتی وَ یا بَضْعَتی قَدْ اَذِنْتُ لَک فَدَخَلْتُ تَحْتَ الْکساَّءِ فَلَمَّا اکتَمَلْنا جَمیعاً تَحْتَ الْکساَّءِ اَخَذَ اَبی رَسُولُ اللَّهِ بِطَرَفَی الْکساَّءِ وَ اَوْمَئَ بِیدِهِ الْیمْنی اِلَی السَّماَّءِ وَ قالَ اَللّهُمَّ اِنَّ هؤُلاَّءِ اَهْلُ بَیتی وَ خاَّصَّتی وَ حاَّمَّتی لَحْمُهُمْ لَحْمی وَ دَمُهُمْ دَمی یؤْلِمُنی ما یؤْلِمُهُمْ وَ یحْزُنُنی ما یحْزُنُهُمْ اَنَا حَرْبٌلِمَنْ حارَبَهُمْ وَ سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَهُمْ وَ عَدُوُّ لِمَنْ عاداهُمْ وَ مُحِبُّ لِمَنْ اَحَبَّهُمْ اِنَّهُمْ مِنّی وَ اَنَا مِنْهُمْ فَاجْعَلْ صَلَواتِک وَ بَرَکاتِک وَ رَحْمَتَک وَ غُفْرانَک وَ رِضْوانَک عَلَی وَ عَلَیهِمْ وَ اَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهیراً
فرمود: و بر تو باد سلام ای دخترم و ای پاره تنم. به تو هم اذن دادم. پس من نیز به زیر کساء رفتم و همگی در زیر کساء جمع شدیم. پدرم رسول خدا (ص) دو طرف کساء را گرفت و با دست راست به سوی آسمان اشاره کرد و فرمود: خدایا اینها خاندان من و خواص و نزدیکانم هستند. گوشت آنها گوشت من و خون آنها خون من است. میآزارد مرا هرچه ایشان را بیازارد و به اندوه میاندازد مرا هرچه ایشان را به اندوه درآورد. من در جنگم با هر که با ایشان بجنگد و در صلحم با هر که با ایشان درصلح است و دشمنم با هر کس که با ایشان دشمنی کند و دوستم با هر کس که ایشان را دوست دارد. اینها از من هستند و من از ایشان. پس بفرست درودهای خود و برکتها و مهر و آمرزش و خوشنودی خود را بر من و بر ایشان و دور کن از ایشان، پلیدی را و آنها را به خوبی پاکیزه کن.
فَقالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یا مَلاَّئِکتی وَ یا سُکانَ سَمواتی اِنّی ما خَلَقْتُ سَماَّءً مَبْنِیةً وَ لا اَرْضاً مَدْحِیةً وَ لا قَمَراً مُنیراً وَ لا شَمْساً مُضِیئَةً وَ لا فَلَکاً یدُورُ وَ لا بَحْراً یجْری وَ لا فُلْکاً یسْری اِلاّ فی مَحَبَّةِ هؤُلاَّءِ الْخَمْسَةِ الَّذینَ هُمْ تَحْتَ الْکساَّءِ فَقالَ الامینُ جِبْراَّئیلُ یا رَبِّ وَ مَنْ تَحْتَ الْکساَّءِ
پس خدای عز و جل فرمود: ای فرشتگان من و ای ساکنان آسمانهایم. بهراستی که من نیافریدم آسمان بنا شده و نه زمین گسترده و نه ماه تابان و نه مهر درخشان و نه فلک چرخان و نه دریای روان و نه کشتی در جریان را مگر به خاطر دوستی این پنج تن. اینها که در زیر کسا هستند. پس، جبرئیل امین عرض کرد: پروردگارا چه کسانی در زیر کساء هستند؟
فَقالَ عَزَّ وَ جَلَّ هُمْ اَهْلُ بَیتِ النُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنُ الرِّسالَةِ هُمْ فاطِمَةُ وَ اَبُوها وَ بَعْلُها وَ بَنُوها فَقالَ جِبْراَّئیلُ یا رَبِّ اَتَاْذَنُ لی اَنْ اَهْبِطَ اِلَی الارْضِ لاِکونَ مَعَهُمْ سادِساً فَقالَ اللَّهُ نَعَمْ قَدْ اَذِنْتُ لَک فَهَبَطَ الامینُ جِبْراَّئیلُ وَ قالَ السَّلامُ عَلَیک یا رَسُولَ اللَّهِ الْعَلِی الاعْلی یقْرِئُک السَّلامَ وَ یخُصُّک بِالتَّحِیةِ وَ الاکرامِ وَ یقُولُ لَک وَ عِزَّتی وَ جَلالی اِنّی ما خَلَقْتُ سَماَّءً مَبْنِیةً وَ لا اَرْضاً مَدْحِیةً وَ لا قَمَراً مُنیراً وَ لا شَمْساً مُضَّیئَةً وَ لا فَلَکاً یدُورُ وَ لا بَحْراً یجْری وَ لافُلْکاً یسْری اِلاّ لاَجْلِکمْ وَ مَحَبَّتِکمْ
خدای عز و جل فرمود: آنها خاندان نبوت و رسالت هستند. آنها فاطمه (س)، پدر، شوهر و دو فرزند او هستند. جبرئیل، عرض کرد: پروردگارا آیا به من هم اذن میدهی که به زمین فرود آیم تا ششمین آنها باشم؟ خدا فرمود: آری. به تو اذن دادم. پس، جبرئیل امین به زمین آمد و گفت: سلام بر تو ای رسول خدا (ص). پروردگار علی اعلی، تو را سلام میرساند و به تحیت و اکرام، مخصوص داشته است و میفرماید: به عزت و جلالم سوگند که من نیافریدم آسمان بنا شده و نه زمین گسترده و نه ماه تابان و نه مهر درخشان و نه فلک چرخان و نه دریای روان و نه کشتی در جریان را مگر برای خاطر شما و محبت و دوستی شما
وَ قَدْ اَذِنَ لی اَنْ اَدْخُلَ مَعَکمْ فَهَلْ تَاْذَنُ لی یا رَسُولَ اللَّهِ فَقالَ رَسُولُ اللَّهِ وَ عَلَیک السَّلامُ یا اَمینَ وَحْی اللَّهِ اِنَّهُ نَعَمْ قَدْ اَذِنْتُ لَک فَدَخَلَ جِبْراَّئیلُ مَعَنا تَحْتَ الْکساَّءِ فَقالَ لاَبی اِنَّ اللَّهَ قَدْ اَوْحی اِلَیکمْ یقُولُ ((اِنَّما یریدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْکمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیتِ وَ یطَهِّرَکمْ تَطْهیراً))
و به من نیز اذن داده است که با شما در زیر کساء باشم. پس آیا تو هم ای رسول خدا اذنم میدهی؟ رسول خدا (ص) فرمود: و بر تو باد سلام ای امین وحی خدا. آری. به تو هم اذن دادم. پس، جبرئیل با ما در زیر کساء وارد شد و به پدرم گفت: همانا خداوند به سوی شما وحی کرده است و میفرماید: ((حقیقت این است که خدا میخواهد پلیدی (و ناپاکی) در شما خاندان نباشد و شما را پاکیزه کند؛پاکیزگی کامل))
فَقالَ عَلِی لآَبی یا رَسُولَ اللَّهِ اَخْبِرْنی ما لِجُلُوسِنا هذا تَحْتَ الْکساَّءِ مِنَ الْفَضْلِ عِنْدَ اللَّهِ فَقالَ النَّبِی وَالَّذی بَعَثَنی بِالْحَقِّ نَبِیاً وَاصْطَفانی بِالرِّسالَةِ نَجِیاً ما ذُکرَ خَبَرُنا هذا فی مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ اَهْلِ الآَرْضِ وَ فیهِ جَمْعٌ مِنْ شَیعَتِنا وَ مُحِبّینا اِلاّ وَ نَزَلَتْ عَلَیهِمُ الرَّحْمَةُ وَ حَفَّتْ بِهِمُ الْمَلاَّئِکةُ وَاسْتَغْفَرَتْ لَهُمْ اِلی اَنْ یتَفَرَّقُوا
علی علیه السلام، به پدرم گفت: ای رسول خدا به من بگویید این نشستن ما در زیر کساء چه فضیلت و شرافتی نزد خدا دارد؟ پیغمبر (ص) فرمود: سوگند به آن خدایی که مرا به حق، به پیامبری برانگیخت و به رسالت و نجات دادن مردم برگزید که این خبر (و سرگذشت) ما در محفلی از محافل مردم زمین که در آن گروهی از شیعیان و دوستان ما باشند، گفته نشود جز آن که بر ایشان رحمت (حق) نازل شود و فرشتگان، ایشان را فرا گیرند و برای آنها آمرزش خواهند تا آنگاه که از دور هم پراکنده شوند.
فَقالَ عَلِی اِذاً وَاللَّهِ فُزْنا وَ فازَ شیعَتُنا وَ رَبِّ الْکعْبَةِ فَقالَ النَّبِی ثانِیاً یا عَلِی وَالَّذی بَعَثَنی بِالْحَقِّ نَبِیاً وَاصْطَفانی بِالرِّسالَةِ نَجِیاً ما ذُکرَ خَبَرُنا هذا فی مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ اَهْلِ الاَرْضِ وَ فیهِ جَمْعٌ مِنْ شیعَتِنا وَ مُحِبّینا وَ فیهِمْ مَهْمُومٌ اِلاّ وَ فَرَّجَ اللَّهُ هَمَّهُ وَ لا مَغْمُومٌ اِلاّ وَ کشَفَ اللَّهُ غَمَّهُ وَ لا طالِبُ حاجَةٍ اِلاّ وَ قَضَی اللّهُ حاجَتَهُ فَقالَ عَلِی اِذاً وَاللَّهِ فُزْنا وَ سُعِدْنا وَ کذلِک شیعَتُنا فازُوا وَ سُعِدُوا فِی الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ وَ رَبِّ الْکعْبَة.
علی (ع) که این فضیلت را شنید، فرمود: با این ترتیب، به خدا سوگند ما رستگار شدیم و سوگند به پروردگار کعبه که شیعیان ما نیز رستگار شدند. دوباره پیغمبر (ص) فرمود: ای علی (ع) سوگند به آنکه مرا به حق، به نبوت برانگیخت و به رسالت و نجات دادن مردم برگزید که این خبر (و سرگذشت) ما در محفلی از محافل مردم زمین که در آن گروهی از شیعیان و دوستان ما باشند، گفته نشود جز آنکه خدا اندوه آنها را برطرف کند و نه غمناکی باشد، جز آنکه خدا غم او را بگشاید و نه حاجتخواهی باشد، جز آنکه خدا حاجت او را برآورد. علی (ع) گفت: به این ترتیب، به خدا سوگند، ما کامیاب و سعادتمند شدیم و همچنین سوگند به پروردگار کعبه که شیعیان ما نیز رستگار شدند.