پخش زنده
امروز: -
بدون تعارف در این قسمت پای صحبت های مردی نشسته که روزهای سختی را در زندگی گذراند اما با امید و تلاش ، امروز کارآفرینی موفق است.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری صدا و سیما؛ محمد فرهنگیان در سن نوجوانی پدرش را از دست داد و مجبور شد از 15 سالگی در کنار تحصیل برای کسب درآمد سرکار هم برود و بدون هیچ سرمایه و با یک موتورگازی وارد بازار کار شد. وی امروز تولید و توزیع کننده موفقی در صنعت لوله و اتصالات ساختمان است.
متن گفتگوی این کارآفرین با برنامه بدون تعارف به شرح زیر است:
مجری: چند سالتونه؟ اهل کجا هستید؟
- 55 سال، همدان.
مجری: همدانی هستید و قم زندگی می کنید؟!
- بله اصالتاً همدانی هستم و بزرگ شده قم.
مجری: خانواده سرمایه داری داشتید؟
- نه سرمایه دار نبودیم یک خانواده خیلی معمولی، پدرم کاسب بود، یک کاسب ضعیف، متاسفانه مریض هم بود در کل از یک خانواده متوسط به پایین بودیم.
مجری: شما در سن کم پدرتان را از دست دادید؟
- بله سال 60 که 15 سال داشتم پدرم از دنیا رفت، مشغول درس خواندن بودم و وقتی پدرم از دنیا رفت در کنار درس خواندن در مکانیکی سنگین موتورهای دیزلی مشغول به کار شدم تا سال 64 که به لطف خدا رفتم بسیج ثبت نام کردم برای اعزام به جبهه.
مجری: به چه کاری مشغول بودید در جبهه؟
- به دلیل اینکه مکانیک سنگین بودم و فنی ، مرا فرستادند تعمیرگاه زرهی لشکر 17 علی ابن ابیطالب (ع).
مجری: تانک و نفربر تعمیر می کردید؟
- بله تانک و نفربرهایی که مشکل داشتند و در خط به غنیمت گرفته شده بودند و مشکل داشتند، درست می کردیم و آماده برای عملیات.
مجری: تا پایان جنگ بودید و برگشتید قم؟
- بله.
مجری: بعد از برگشتن چه کار کردید؟ به چه کاری مشغول شدید؟
- از جبهه که برگشتم شغلی نداشتم. منزل یکی از بستگانمان به دلیل اینکه تازه هم ازدواج کرده بودم به عنوان پاگشا دعوت شدیم، ایشان در کار تولید چسب های صنعتی پی وی سی بود پیشنهاد کردند که می توانی از این چسب ها ببری و بفروشی، بعد من می رفتم مغازه ها نمونه می بردم صورت می گرفتم و به اصطلاح (ویزیتور) بودم.
مجری: به شما گفتند که جنس می دهم شما هم بفروش؟
- بله، آن زمان به هر حال مبلغ کمی داشتیم (4 هزار و 500 تومان) رفتم یک موتور گازی خریدم و در قم شروع به بازاریابی کردم، سفارش می گرفتم و بعد می رفتم از کارگاه چسب در تهران می آوردم.
مجری: یعنی اینکه شما جنس می فروختین و پول می گرفتین؟
- بله این کار را ادامه دادم و الحمدلله یک مقدار رشد کردیم و این موتور گازی را تبدیل کردم به موتور هوندا دست دوم که با این کار کارم راحت تر شد، یک سالی گذشت و رفتم یک وانت قسطی خریدم.
مجری: از فروش چسب این کارها را کردید؟
- بله بعد به کارم وسعت دادم در قم، بار می زدم هفته ای یک مسیر به شهرهای دیگر هم می رفتم.
مجری: روزانه چند ساعت کار می کردید؟
- تقریباً 18، 19 ساعت.
مجری: به همین شکل کار می کردید و از موتور گازی رسیدید به وانت بعد چی شد که از وانت رسیدید به یک فروشگاه و خط تولید لوله و اتصالات و چنین سرمایه ای؟
- بله صداقت و درستی کار چاشنی کارمان بود نه سرمایه، دلیلش هم این بود که در زمان ما از همدان بار می آوردیم و یواش یواش کار توسعه پیدا کرد و قرار شد با خاور برایم بار ارسال شود یعنی اعتبار پیدا کرده بودم.
مجری: الان کارتان فروش لوله و اتصالات هست؟
- ما در استان قم توزیع کننده لوله و اتصالات پی وی سی و لوازم بهداشتی ساختمانی هستیم.
مجری: تولید کننده هم هستید؟
- بله در استان دیگر (اصفهان) که قطب تولید بیشتری در زمینه لوله و اتصالات پی وی سی داریم.
مجری: شما از صفر شروع کردید؟ یعنی سرمایه تان همین موتور گازی بود؟
- بله سرمایه ام موتور گازی بود.
مجری: چرا موتور گازی رو هنوز اینجا دارید؟
- این موتور گازی نماد کار ماست به هر حال ما از این وسیله شروع به کار کردیم و الحمدلله امروز یک ماشین لکسوس در کنار وانت، سواری، کامیون و پراید برای بازاریابی خودمون داریم در اینجا.
مجری: فکر می کردید که به اینجا برسید؟
- در ذهنم رشد را می دیدم و می دانستم که می شود رشد کرد و به چه جاهایی رسید، وقتی در سن 15 سالگی هم کار می کردم و هم درس می خوندم یعنی کسب علم و تجربه و قطعاً هم علم و تجربه می تواند کار انجام دهد، یک مقدار زمان برد ولی به نتیجه رسید، ناامید نبودم و هیچ وقت هم آرزو نمی کردم که فلان ماشین رو بخرم، حسرت نمی خوردم.
مجری: صادرات هم دارید؟
- بله صادرات به کشورهای اوراسیا؛ ازبکستان، ارمنستان، ترکمنستان در سوریه هم نمایشگاه برگزار کردیم که در مرحله مذاکره است که انشاءالله کار انجام شود.
مجری: ماهی چقدر درآمد دارید؟
- واقعا حساب نمی کنیم ماهی چقدر درآمد داریم، ما از آن روزی که شروع کردیم به خمس پرداخت کردن من حس کردم که یک برکتی در کارم هست، هیچ وقت ننشستم حساب کنم که امروز من چقدر درآمد دارم ولی خرج و دخل رو همان روزهایی که شروع کردم با هم تنظیم کردم یعنی امروز بار می زدم صبح می رفتم اراک اگر تا ظهر نصف بار وانت را فروخته بودم، چلوکباب می خوردم اگر فروش نرفته بود ساندویچ می خوردم یعنی من هر روز مدیریت مالی می کردم.
مجری: هنوز هم به همین روال است؟ یعنی ماشین لکسوس رو همین طور نخریدید که بگویید بعداً پولش می آید؟!
- به هیچ وجه، من فقط یک زمین با چک خریدم.
مجری: شنیده ایم که دست خیر دارید، ماهی به غیر از خمس چقدر هزینه برای کار خیر می کنید؟
- واقعاً حساب و کتاب نمی کنم و حسابی هم نمی کنیم که فلان قدر خیر دادیم و دیگر ندهیم.
مجری: هزینه کار خیر به چه صورتی است؟
- مثلا فلان جا مسجد می سازند، صورت می آورند ما هم می دهیم، مدرسه ای می رویم و می بینیم سرویس بهداشتی اش خراب است، درست می کنیم بعد در بحث کمک به افراد یتیم، کمک به افراد معتاد که پول برای ترک کردن ندارند هزینه آنها را پرداخت می کنیم؛ پولدارها و سرمایه دارهای ما اگر 20 درصدشان خمس شان را بدهند در جامعه بی خانه و مستاجر نخواهیم داشت.
مجری: شما می توانستید به این فکر کنید که اگر دست خیر نداشتید و کمک نمی کردید الان ماشین لکسوس، بنز فلان مدل بود.
- نه اصلا، من اگر این نیت خیر را نداشتم به هیچ وجه به اینجا نمی رسیدم، اینجا اعتراف می کنم که اصلا ویزیتورم و تحصیلدارم را نمی فرستم جایی که مثلا چند ماه جنس برده، دنبال پول، اصلا لنگ نمی شویم به هیچ عنوان، بعضاً همکارانی هستند که واقعاً با توجه به این وسعت کاری که دارند لنگ می شوند ما پیش پیش به آنها پول می دهیم.
مجری: الان جوانانی که صحبت های شما را شنیدند شاید بگویند چند سال پیش می شد این قصه قشنگی که از این موتور گازی برسی به این تشکیلات و سرمایه، الان که نمی شود؟
- اتفاقاً کسانی که این فکر را می کنند اشتباه بزرگی می کنند در کار دنیا و انسان، کار نشد نداره، اراده و تصمیم مهم است.
مجری: این همه جوان تحصیل کرده و بیکار داریم، کجا بروند کار کنند؟
- تحصیل فقط کافی نیست مشکل همین جاست که فقط با تحصیل به جایی نمی رسیم ،گواهینامه رانندگی داشتن دلیل بر رانندگی نیست تجربه هم می خواهد.
مجری: چه کار کنند جوانان؟
- باید بروند کار کنند، هر کسی که می گوید امکان ندارد بیاید اینجا من بهش می گویم این کار را انجام دهد یکسال دیگر اگر راضی نبود هر چقدر خسارت دیده بهش برمی گردونیم، یک جوان نسبت به تحصیلاتی که دارد باید برود تجربه کسب کند، کار (پادویی) کند، «پیشرفت پله دارد، آسانسور ندارد» اگر ما بگوییم یک وزنه بردار امروز برای بار اول رفته باشگاه فلان وزنه را بلند کرده است پس می شود یک روزه صاحب بنز شد، این اصلا ممکن نیست.
من 15 ساله در شرکت بازرگانی و کارشناس فروش کاشی و سرامیک هستم . درحال حاضر در کرمان ساکن هستم بعد از 15 سال سابقه هنوز قانون کار میگیرم .
شما چه راه حلی برای ما دارید
اقای مجری ممنون از لطفتان این اقای فرهنگیان نام واحد تولیدی و یا شماره تلفن و نشانی اگه داشتند خیلی
خوب میشد
شماره آقا محمد فرهنگیان رو میخواستم
خداقوت
وقت بخیر
بنده ی جوون کاربلد بی پول هستم چکار باید بکنم تا با ایشون ارتباط برقرار کنم و کمکم کنند.
سپاس
شماره تلفن و آدرس آقای محمد فرهنگیان رو میخواستم.