روایت یک نوجوان آزاده از روزهای سخت اسارت
روزهای سخت اسارت به روایت یکی از ۲۳ نوجوان معروف آزاده را بخوانید.
به گزارش گروه وبگردی خبرگزاری صدا و سیما، روایت ابوالفضل محمدی، آزاده زنجانی و یکی از ۲۳ نوجوان معروف، از دوران دفاع مقدس و همچنین، روزهای سخت اسارت را بخوانید.
ـ خودباوری و اعتماد به جوانان، یکی از مهمترین ارکان حضور در عرصه دفاع مقدس بود.
ـ سال ۱۳۶۰ در سن ۱۴ سالگی به جبهه اعزام شدم. با همه مشکلاتی که بر سر راه ما بود، بالاخره چشم گشوده خود را در جبهه یافتم. میدانی که چشم میچرخاندی، تصاویر و صحنههایی میدیدی که شاید برای یک نوجوان ۱۴ ساله جلوه خوشایندی نداشت که سادهترین آن اسلحه بهدست بودن همه و شنیدن صداهای مهیبی بود که از گوشه و کنار به گوش میرسید و آن شرایط برای انسان بالغ نیز وهمانگیز بود.
ـ در آن سن و سال کم، آنچه نوجوانی همچون من را برای حضور در این صحنهها ترغیب میکرد، حس کنجکاوی نبود، بلکه مسئولیتپذیری بود که در قبال مسائل فرهنگی و اعتقادی داشتیم و این مختص یک تن نبود، بلکه تفکری بود که در جامعه جاری و ساری بود، هر چند متأسفانه عدهای عنوان میکنند که جوزدگی و احساسات، عامل حضور نوجوانانی همچون من در جبهه بوده است. در حالی که اینچنین نبود و پشتوانه فرهنگی که امام راحل در جامعه ایجاد کرده بودند، ما را برای حضور در این عرصه تشویق کرده بود.
ـ سال ۱۳۶۰ در زمان نخستین اعزام من به جبهه، دو گردان شهید باهنر و شهید رجایی از زنجان به جبهه اعزام شدند که من در گردان شهید رجایی که خطشکن بود، حضور داشتم و در عملیاتی، زخمی شدم و به داخل کانالی افتادم. سپس، دوستانم تلاش زیادی برای خارج کردن من از محل کردند، اما بار دیگر در کانال سقوط کردم و از همقطارانم جدا افتادم. در این شرایط، راه کانال را در پیش گرفتم و حدود ۳ کیلومتر مسیر را با آن شرایط بد جسمانی طی کردم تا سر از خط دوم عراقیها در محور خرمشهر ـ اهواز درآوردم و بهیکباره خود را در محاصره ۳ سرباز عراقی دیدم.
ـ ۸ سال و ۴ ماه و ۲۲ روز به همراه ۲۳ تن از همسن و سالان خود در بند اسارت بودم و شرایطی را در آن برهه درک کردیم که خارج از تصور بسیاری است. دوری از خانواده، شکنجه و سن پایین، همه فشارهایی بودند که به ما وارد میشد، اما در آن برهه بهخاطر خودباوری که بین نوجوانان و جوانان بود، تحمل کردن، کار راحتی بود.
ـ اعتماد، شرط اصلی خودباوری بوده که در اینباره کمکاری شده است و دستگاههای ذیربط، نوجوانان و جوانان را باور نکردهاند و مسئولیت چندانی به آنان نمیدهند، در حالیکه زمان ما چنین نبود. اگر خودباوری در بین جوانان وجود نداشته باشد، قطعاً نمیتوان انتظار کارهای بزرگ از این قشر را داشت و در آینده دچار مشکل خواهیم شد.
ـ سادهترین مورد این است که به جوان بدون سابقه، کاری سپرده نمیشود و همین موضوع، باعث از بین رفتن اعتماد به نفس میشود، در حالیکه نوجوانان دهه ۶۰ تفاوتی با نوجوانان و جوانان دهه ۷۰ نداشتند، بلکه در آن برهه، دستگاههای فرهنگی توانسته بودند فضای اعتماد به این قشر را ایجاد کنند، اما در شرایط فعلی، این فضا وجود ندارد.