پخش زنده
امروز: -
در این مطلب وب گردی چند اعجاز علمی قرآن در تفسیر نمونه تقدیم میگردد.
به گزارش وب گردي خبرگزاري صدا وسيما، در آیات متعددی از قرآن کریم به مباحث علمی اشاره شده است. از آنجا که برخی از این اشارات علمی در زمان نزول قرآن کشف نشده بود و بشر قرنها بعد به بخشی از آنها پی برد، طرح این مطالب علمی در قرآن، اخبار غیبی و اعجاز علمی این کتاب آسمانی محسوب میشود. در تفسیر نمونه ذیل آیات علمی قرآن، اکتشافات و علوم روز مورد توجه بوده و اعجازهای علمی آنها مشخص گردیده است.
در این مطلب برخي از آیاتی که در تفسیر نمونه سخن از اعجاز علمی آنها به میان آمده است، گردآوری و در پارهای از موارد تحلیل شده است:
اعجاز علمی از مهمترین ابعاد اعجاز قرآن در عصر حاضر است. تفسیر ارزشمند «نمونه» نوشته مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی و همکاران از جمله تفاسیری است که نسبت به اعجاز علمی قرآن کریم رویکردی مثبت و متعادل دارد. شیوه این تفسیر استخدام علوم در فهم، تفسیر و بیان اعجاز علمی قرآن است و تلاش کرده است تا از علوم قطعی در این راستا استفاده کند نه اینکه نظریههای اثبات نشده را بر قرآن تحمیل نماید.
۱ ـ تزیین آسمان با ستارگان
إِنَّا زَیَّنَّا السَّمَاء الدُّنْیَا بِزِینَةٍ الْکَوَاکِبِ (الصافات/ ۶)؛ «در حقیقت، ما آسمان نزدیک را با زیور سیّارات آراستیم».
نکتة علمی
خدای متعال در آیه فوق میفرماید: «آسمان پایین را با کواکب تزیین کردیم»، در حالی که فرضیهای که در آن زمان بر افکار و دانشمندان حاکم بود میگفت فقط آسمان بالا (آسمان هشتم طبق فرضیه بطلمیوس) آسمان ستارگان ثوابت است.
ولی چنان که میدانیم، بطلان این فرضیه اثبات شده و عدم پیروی قرآن از فرضیة نادرست مشهور آن زمان، خود معجزه زندهای از این کتاب آسمانی است.
نکته جالب دیگر اینکه از نظر علم امروز مسلم است که چشمک زدن زیبای ستارگان به خاطر قشر هوایی است که اطراف زمین را فرا گرفته و آنها را به این کار وا میدارد و این با تعبیر «السماء الدنیا»؛ (آسمان پایین) بسیار مناسب است، اما در بیرون جو زمین، ستارگان حالت زیبای چشمک زنی را ندارند.
۲ ـ حرکت دورانی و جریانی خورشید
وَالشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ذَلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتَّى عَادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ لَا الشَّمْسُ یَنبَغِی لَهَا أَن تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَلَااللَّیْلُ سَابِقُ النَّهَارِوَکُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ (یس/ ۳۸ ـ ۴۰)؛ «و خورشید که تا قرارگاهش روان است؛ این اندازهگیرى (خداى) شکستناپذیر داناست * و ماه را برایش منزلگاههایى قرار دادیم، تا اینکه همچون شاخک دیرینه [قوسى شکلِ زرد رنگ]برگردد * نه خورشید برایش سزاوار است که ماه را دریابد، و نه شب بر روز پیشى گیرنده است؛ در حالى که هریک در مدارى شناورند».
نکتة علمی
آن روز که این آیات نازل شد، فرضیه هیأت بطلمیوس با قدرت هر چه تمام بر محافل علمی حاکم بود. طبق این فرضیه، اجرام آسمانی به خودی خود گردشی نداشتند، بلکه در دل افلاک که اجسامی بلورین و همچون طبقات پوست پیاز روی هم متراکم بودند، میخکوب شده بودند و حرکت آنها تابع حرکت افلاکشان بود؛ بنابراین، در آن روز نه شناور بودن خورشید مفهومی داشت و نه حرکت طولی و جریانی آن، اما بعد از فرو ریختن پایه های فرضیة بطلمیوس در پرتو کشفیات قرون اخیر و آزادشدن اجرام آسمانی از قید و بند افلاک بلورین، این نظریه قوت گرفت که خورشید در مرکز منظومه شمسی ثابت و بیحرکت است و تمام منظومه شمسی پروانه وار به گرد آن میچرخند. در اینجا باز مفهوم تعبیرات آیات فوق که حرکت طولی و دورانی را به خورشید نسبت میداد، روشن نبود تا اینکه باز علـم به پیشرفت خود ادامـه داد و حرکتهایی برای خـورشید ثابت شد حرکتهایی از قبیل:
ـ حرکت وضعی آن به دور خودش؛
ـ حرکت طولی آن همراه منظومه شمسی به سوی نقطه مشخصی از آسمان؛
ـ حرکت دورانی آن همراه مجموعه کهکشانی که جزیی از آن است؛ و بدین ترتیب، یک معجزه دیگر علمی برای قرآن به اثبات رسید.
۳- حرکت زمین
وَتَرَى الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَهِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ صُنْعَ اللَّهِ الَّذِی أَتْقَنَ کُلَّ شَیْءٍ إِنَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَفْعَلُونَ (نمل/ ۸۸)؛ «کوهها را میبینی و آنها را ساکن و جامد میپنداری، در حالی که مانند ابر در حرکتند. این صنع و آفرینش خداوندی است که همه چیز را متقن آفریده است. او از کارهایی که شما انجام میدهید، آگاه است».
نکتة علمی
قرآن در این آیه به مسأله مبدأ و معاد و نشانه های قدرت و عظمت خداوند در عالم هستی و همچنین حوادث رستاخیز پرداخته است.
بسیاری از مفسران معتقدند این آیه به حوادث آستانه رستاخیز اشاره دارد؛ چرا که میدانیم در پایان این جهان و آغاز جهان دیگر، زلزله ها، انفجارها و دگرگونیهای عظیم واقع میشود و کوهها از هم متلاشی میگردند. این نکته در بسیاری از سوره های آخر قرآن صریحاً آمده است. قرار گرفتن این آیه در میان آیات رستاخیز، دلیل و گواه این تفسیر است، ولی قراین فراوانی در آیه وجود دارد که تفسیر دیگری را تأیید میکند و آن اینکه آیه فوق از قبیل آیات توحید و نشانه های عظمت خداوند در همین دنیاست و به حرکت کره زمین که برای ما محسوس نیست، اشاره میکند. در توضیح این تفسیر، مطالب زیر جالب توجه است:
۱. آیه میگوید: گمان میکنی کوهها جامد و ساکنند، در حالی که همچون ابر در حرکتند. معلوم است این تعبیر با حوادث آغاز رستاخیز سازگار نیست؛ چرا که این حوادث به قدری آشکار است که به تعبیر قرآن از مشاهده آنها مادران کودکان شیرخوار خود را فراموش میکنند و زنان باردار سقط جنین مینمایند و مردم از شدت وحشت همچون مستانند، در حالی که مست نیستند.
۲. تشبیه به حرکت ابرها متناسب حرکات یکنواخت و نرم و بدون سر و صداست نه انفجارهای عظیمی که صدای رعدآسایش، گوشها را کر میکند.
۳. تعبیر بالا نشان میدهد، در عین اینکه کوهها ظاهراً ساکنند، در واقع، در همان حال به سرعت حرکت میکنند؛ یعنی آیه دو حالت از یک شیء را در آن واحد بیان میکند.
۴. تعبیر به اتقان که به معنی منظم ساختن و محکم نمودن است نیز تناسب با زمان برقراری نظام جهان دارد، نه زمانی که این نظام فرو میریزد و متلاشی و ویران میگردد.
۵. جمله إِنَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَفْعَلُونَ مخصوصاً با توجه به اینکه «تفعلون» فعل مضارع است، نشان میدهد که مربوط به این دنیاست؛ چرا که میگوید: او از اعمالی که شما در حال و آینده انجام میدهید با خبر است؛ لذا اگر مربوط به پایان این جهان بود، میبایست گفته شود «ما فعلتـم» (کاری که انجام دادید). از مجموع این قراین دقیقاً چنین استفاده میشود که این آیه یکی دیگر از عجایب آفرینش را بیان میکند.
نتیجه ای که از تفسیر آیه میگیریم، این است که این کوهها که ما آنها را ساکن میپنداریم، با سرعت زیاد در حرکتند. مسلّماً حرکت کوهها بدون حرکت زمینهای دیگر که به آنها متصل است، معنی ندارد و به این ترتیب معنی آیه چنین میشود که زمین با سرعت حرکت میکند، همچون حرکت ابرها. طبق محاسبات دانشمندان امروز سرعت سیر حرکت زمین به دور خود نزدیک به ۳۰ کیلومتر در هر دقیقه است و سرعت سیر آن در حرکت انتقالی به دور آفتاب از این هم بیشتر است.
اینکه چرا قرآن کوهها را مرکز بحث قرار داده، شاید بدین جهت است که کوهها از نظر سنگینی و وزن و پا بر جایی ضربالمثلاند و برای تشریح قدرت خداوند نمونه خوبی هستند؛ زیرا آنجا که کوهها با این عظمت و سنگینی به فرمان خدا (همراه زمین) حرکت کنند، قدرت او بر هر چیز به ثبوت میرسد. به هر حال، آیه مورد نظر از معجزات علمی قرآن است؛ زیرا میدانیم نخستین دانشمندانی که حرکت کره زمین را کشف کردند، گالیله ایتالیایی و کپرنیک لهستانی بودند که در اواخر قرن ۱۶ و اوائل قرن ۱۷ م. این عقیده را برملا کردند، هر چند ارباب کلیسا به شدت آنها را محکوم کرده، تحت فشار گذاشتند. با این حال میبینیم که قرآن مجید حدود یکهزار سال قبل از آن دو، پرده از روی این حقیقت برداشت و حرکت زمین را به صورت فوق به عنوان یک نشانه توحید مطرح ساخت (همان، ۱۵/ ۵۶۳).
در مورد حرکت زمین چند نکته لازم است که بیان شود:
نکته اول ـ به طور کلی میتوان نتیجه گرفت که حرکت زمین اجمالاً مورد پذیرش قرآن کریم بوده است؛ هر چند این آیات به حرکتهای متفاوت زمین اشاره میکند و تنها یک حرکت خاص را در نظر ندارد.
نکته دوم ـ تعبیرات قرآن و اشارات علمی آن به حرکت زمین، بر خلاف هیأت بطلمیوسی حاکم بر فضای علمی زمان نزول قرآن است؛ چرا که در هیأت بطلمیوسی زمین را ساکن و مرکز جهان میدانستند، اما قرآن سخن از حرکت آن گفته است و این یکی از مطالب علمی حق و صادق قرآن بود که حدود ۹ قرن بعد از نزول آن توسط امثال کپرنیک به اثبات رسید و این گونه عظمت قرآن و پیامبر ۹ را اثبات میکند.
نکته سوم ـ خبر دادن قرآن از حرکت زمین، هر چند که عظمت قرآن را میرساند، اعجاز علمی قرآن به شمار نمیرود؛ چرا که افرادی مثل فیثاغورث، فلوته خوس، ارشمیدس، استرخوس ساموسی و کلیانتوس آسوسی قبل از بطلمیوس قایل به حرکت زمین شده بودند. پس قبل از اسلام دو دیدگاه در محافل علمی جهان در مورد حرکت و سکون زمین بوده است که دیدگاه حاکم و مشهور همان سکون زمین یعنی نظریه بطلمیوس بود و دیدگاه مغلوب همان حرکت زمین بود.
اعجاز علمی قرآن وقتی ثابت است که قرآن نظریهای را ابراز کند و کسی نتواند مثل و مانند آن را به صورت عادی بیاورد، در حالی که نظریة حرکت زمین قبل از قرآن آورده شده بود، ولی مشهور نبود؛ هر چند این مطلب ضرری به عظمت قرآن نمیزند چرا که قرآن در عصری که مشهور دانشمندان مقهور نظریه سکون زمین بطلمیوس بودند، شجاعانه و با صراحت بر خلاف آن سخن گفت و مطالب علمی حق و صادقی را به جهان عرضه کرد که قرنها بعد به صورت قطعی به اثبات رسید (رضایی اصفهانی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، ۱/ ۱۸۵).
۴ ـ قانون جاذبه
اللّهُ الَّذِی رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ثُمَّ اسْتَوی عَلَى الْعَرْشِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی لأَجَلٍ مُّسَمًّى یُدَبِّرُ الأَمْرَ یُفَصِّلُ الآیَاتِ لَعَلَّکُم بِلِقَاء رَبِّکُمْ تُوقِنُونَ (رعد/ ۲)؛ «خدا کسى است که آسمانها را، بدون ستونهایى که آنها را ببینید، برافراشت؛ سپس بر تخت (جهاندارى) تسلّط یافت؛ و خورشید و ماه را رام ساخت هر کدام تا سرآمد معیّنى رواناند. کارها را تدبیر مىکند؛ آیات (و نشانه هاى خود) را شرح مىدهد؛ تا شاید شما به ملاقات پروردگارتان یقین پیدا کنید».
نکته علمی
این آیه با توجه به حدیثی که در تفسیر آن وارد شده است، پرده از روی یک حقیقت علمی برداشته که در زمان نزول آیات بر کسی آشکار نبود؛ چرا که در آن زمان گمان میکردند آسمانها به صورت کراتی تو در تو همانند طبقات پیاز روی هم قرار دارند و چنین کراتی طبعاً هیچ کدام معلّق و بیستون نیست، بلکه هر کدام بر دیگری تکیه دارد، ولی حدود هزار سال بعد از نزول این آیات، علم و دانش بشر به اینجا رسید که افلاک پوست پیازی، به کلی موهوم است و آنچه واقعیت دارد، این است که کرات آسمان هر کدام در مدار و جایگاه خود معلّق و ثابتند بی آنکه تکیهگاهی داشته باشند و تنها چیزی که آنها را در جای خود ثابت میدارد، تعادل قوة جاذبه و دافعه است که یکی با جرم این کرات ارتباط دارد و دیگری به حرکت آنها. این تعادل جاذبه و دافعه به صورت یک ستون نامریی، کرات آسمان را در جای خود نگه داشته است.
حدیثی که از امیر مؤمنان علی ۷ در این زمینه نقل شده، بسیار جالب است. طبق این حدیث امام فرمود: «هذه النجوم التی فی السماء مدائن مثل المدائن التی فی الارض مربوطة کل مدینة الی عمود من نور؛ این ستارگانی که در آسمانند، شهرهایی هستند همچون شهرهای روی زمین که هر شهری با شهر دیگر (هر ستارهای با ستاره دیگر) با ستونـــی از نور مربوط است» (مجلسی، بحارالانوار، ۵۵/ ۹۱).
آیا تعبیری روشنتر و رساتر از ستون نامریی یا ستونی از نور در افق ادبیات آن روز برای ذکر امواج جاذبه و تعادل آن با نیروی دافعه پیدا میشد؟ سپس میفرماید: خداوند بعد از آفرینش این آسمانهای بیستون که نشانه بارز عظمت و قدرت بیانتهای اوست، بر عرش استیلا یافت؛ یعنی حکومت عالم هستی را به دست گرفت (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۰/ ۱۱۱). همچنین در تفسیر نمونه ذیل آیه ۱۰ سوره لقمان در باره نیروی جاذبه چنین آمده است:
عمد (بر وزن قمر) جمع عمود به معنی ستون است و مقید ساختن آن به «ترونها» دلیل بر این است که آسمان ستونهای مریی ندارد. مفهوم این سخن آن است که ستونهایی دارد، اما غیر قابل رؤیت نیست. تعبیری که دراین آیه به کار رفته است، اشاره لطیفی است به قانون جاذبه و دافعه که همچون ستونی بسیار نیرومند، اما نامرئی، کرات آسمانی را در جای خود نگه داشته است.
۵ ـ تشکیل تمام اجسام از اتم
قُلْ هُوَاللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصمَد (اخلاص/ ۱ ـ ۲)؛ «بگو: خدا یکتاست، خداىِ همواره مقصود».
نکته علمی
برای «صمد» در روایات و کلمات مفسران و ارباب لغت معانی زیادی ذکر شده است.
ـ راغب در مفردات میگوید: صمد به معنی آقا و بزرگی است که برای انجام کارها به سوی او میروند و بعضی گفته اند: «صمد» به معنی چیزی است که تو خالی نیست، بلکه پر است.
در مقاییس اللغة آمده است که «صمد» دو ریشه اصلی دارد: یکی به معنی قصد است و دیگری به معنی صلابت و استحکام و اینکه به خداوند متعال «صمد» گفته میشود، به خاطر این است که بندگانش قصد درگاه او میکنند و شاید به همین مناسبت است که معانی متعدد زیر نیز در کتب لغت برای صمد ذکر شده است. شخص بزرگی که در منتهای عظمت است، کسی که مردم در حوایج خویش به سوی او میروند، کسی که برتر از او چیزی نیست و کسی که دایم و باقی بعد از فنای خلق است؛ و در حدیثی میخوانیم که محمد بن حنفیه از امیر مـؤمنان علی ع درباره «صمد» سؤال کرد حضرت فرمود: تأویل صمد آن است که او نه اسم است و نه جسم؛ نه مانند و نه شبیه دارد و نه صورت و نه تمثال؛ نه حد و حدود؛ نه محل و نه مکان؛ نه کیف و نه این اینجا و نه آنجا؛ نه پر است و نه خالی؛ نه ایستاده است و نه نشسته؛ نه سکون دارد و نه حرکت؛ نه ظلمانی است نه نورانی؛ نه روحانی است و نه نفسانی و در عین حال هیچ محلی از او خالی نیست و هیچ مکانی گنجایش او را ندارد؛ نه رنگ دارد و نه بر قلب انسانی خطور کرده و نه بو برای او موجود است. همه اینها از ذات پاکش منتفی است.
این حدیث به خوبی نشان میدهد که «صمد» مفهوم بسیار جامع و وسیعی دارد که هر گونه صفات مخلوقات را از ساحت مقدسش نفی میکند؛ چرا که اسمهای مشخص و محدود و همچنین جسمیت، رنگ، بو، مکان، سکون، حرکت، کیفیت، حد و حدود و مانند اینها، همه از صفات ممکنات و مخلوقات است، بلکه غالباً اوصاف جهان ماده است و میدانیم خداوند از همه اینها برتر و بالاتر است.
در اکتشافات اخیر آمده است که تمام اشیای جهان ماده، از ذرات بسیار کوچکی به نام اتم تشکیل یافته و اتم خود نیز مرکب از دو قسمت عمده است؛ هسته مرکزی و الکترونهایی که به دور آن در گردش است و عجیب اینکه در میان آن هسته و الکترونها فاصله زیادی وجود دارد (البته زیاد در مقایسه با حجم اتم) به طوری که اگر این فاصله برداشته شود، اجسام به قدری کوچک میشوند که برای ما حیرت آور است. مثلاً اگر فاصله های اتمی ذرات وجود یک انسان را بردارند و او را کاملاً فشرده کنند، ممکن است به صورت ذرهای درآید که دیدنش با چشم مشکل باشد، ولی با این حال، تمام وزن بدن یک انسان را داراست؛ مثلاً همین ذره ناچیز ۶۰ کیلو وزن دارد.
بعضی با استفاده از این اکتشاف علمی و با توجه به اینکه یکی از معانی «صمد» وجودی است که تو خالی و اجوف نیست، چنین نتیجه گرفته اند که قرآن میخواهد با این تعبیر هرگونه جسمانیتی را از خدا نفی کند؛ چرا که تمام اجسام از اتم تشکیل یافته اند و اتم تو خالی است و به این ترتیب، آیه میتواند یکی از معجزات علمی قرآن باشد. ولی نباید فراموش کرد که «صمد» در اصل لغت به معنی شخص بزرگی است که همه نیازمندان به سوی او میروند و از هر نظر پر و کامل است و ظاهراً بقیه معانی و تفسیرهای دیگری که برای آن ذکر شده، به همین ریشه باز میگردد (همان، ۲۷/ ۴۴۰).
همان گونه که گذشت، اعجاز علمی در یک آیه قرآن متوقف بر آن است که دلالت آیه بر مطلب علمی قطعی، روشن و صریح باشد؛ بنابراین، اگر معنای آیه تحمل وجوه مختلف را داشته باشد، ادعای اعجاز نمیتوان کرد مگر آنکه قرینة روشنی بر آن معنا وجود داشته باشد. در آیة مذکور، کلمة «صمد» معانی متعددی مثل جسم تو خالی، سیّد، قصد و ... دارد. پس ممکن است گفته شود با توجه به قراینی، چون آیات قبل و بعد که موضوع آنها صرفاً توحید است، اشاره به اتمهای توخالی مادی را از ارتکاز ذهنی مخاطبان حتی پس از کشف اتم دور میکند.
پاسخ این است که خداوند متعال در مبداء یعنی در برترین حالت کمال ایده آل بهشتی هستی و وجود خویش ، کلیه افراد انسانی را بطور مطلقا همزمان و بدون تولید مثل و تسلسل نسل ها و هم سن و سال در یک سن معتدل ملکوتی در سطح کمال زیبایی و خوبی و دانایی و توانایی بسان خویش و از هستی و وجود خویش (و نه از عدم یا نیستی ) آفریده و به آنها حیات جاودانه اهداء نموده است. تاکنون پاسخ سوال یعنی چرا یک دهم ؟ داده نشد. خداوند متعال در حالت بهشتی هستی هر فرد انسانی را از یک خانواده ده عضویی مشتمل بر پنج مرد و پنج زن یا پنج آدم و پنج حوای خودی در جهت زوجیت با خود و تجربه عشق خویشتن آفریده است. افزایش جمعیت انسانی روی کره زمین از طریق آمیزش جنسی زن و مرد یا والدین و تسلسل نسل فقط متعلق است به طول سفر و سلسله طولانی حیات های دنیوی و محدود و محصور است بین حالات مبداء و معاد و چنین روندی در مبداء وجود نداشته و در معاد هم وجود نخواهد داشت. ادیان ابراهیمی بخصوص مسیحیت و اسلام برای هرکدام از افراد انسانی تنها یک سرنوشت یا سکه جنسی یک رویه به شکل یا مرد و یا زن و یک من یا خود و یا یک نفس مجرد و متعاقب این دو تصور یا خیال و یا باور فقط یک حیات دنیوی قائل اند. این دو دین نهایت سیر و سلوک انسان بسوی کمال و رجعت به خداوند را و حیات یگانه دنیوی انسان را به دو حیات جاودانه بهشتی و جهنمی ختم نموده اند و پرونده غائی یا نهایی کمال انسان را از پیش بسته اند و این پرونده دیگر قابلیت تجدید نظر را ندارد. معنای این عبارات این است که خداوند متعال از پیش بذر استعداد کمال بیشتر در این دو دین را خشکانده است تا بیش از این رشد نکنند. هرچه که دین مسیحیت و اسلام پس از ارائه این تصویر کمال نهایی ، از طریق تبلیغ و ترویج ایجاد و در طول تاریخ پیدایش خویش تولید نموده اند، بافندگی و تنیدگی شاخ و برگ اضافی بر روی این دو شاه میوه بوده است و بدرد نخور. این ادیان دیگر قادر نیستند و نخواهند بود که حقیقتی برتر از از دوحیات بهشتی و جهنمی را به پیشگاه انسان اهداء نمایند. این وظیفه چند قرنی است که از طرف خداوند متعال به عهده علم واگذار شده است. ادیان موجود بخصوص مسیحیت و اسلام ممکن است که دو سه هزار سال دیگر از نعمت ادامه حیات برخوردار باشند، اما افول آنها در افق های نه چندان دور دست از پیش قابل روئیت می باشد. جمع بندی ساده : افراد انسانی هرکدام دارای پنج سرنوشت یا پنج سکه جنسی دو رویه و ده تا من یا خود و یا نفس مجرد می باشند و بر طبق این دو حقیقت از حیات های بیشمار دنیوی برخورداراند و همگی در حالت بهشتی هستی بطور همزمان آفریده شده اند و نه از یک مرد و زن افسانه ای با نام های آدم و حوا و در معاد هم هیچگونه عذاب و جزای جهنمی در انتظار آنان در کمین ننشسته است.
خیلی از کودکان انسانی به اسباب بازی های خود آنقدر علاقه دارند که اگر چند لحظه آن اسباب بازی ها را از آن بگیرند و دور کنند، احساسشان این خواهد بود که دنیا به پایان رسیده باشد. باور های دینی هم درست نقش اسباب بازی های کودکانه را در فکر و خیال و وهم بزرگسالان و به اصطلاح بالغین پیروان ادیان و مذاهب گوناگون بخصوص در سطح پیشوایی و مرجعیت تقلید، بازی می کنند و احساس و تصور آنان درست مثل کودکان، این است که اگر چند لحظه ای اسباب بازی باور از آنها دور شود، دنیا حتما به پایان خواهد رسید. رقابت سرسختانه ادیان بخصوص یهودیت و مسیحیت و اسلام بین خود و با دیگر باور ها از زرتشتیت و مانویت و هندوئیسم و بودایسم در طول تاریخ پیدایش تاکنون بر سر واژه ها و الفاظ و نام ها بوده است و نه برسر شناخت حقیقت انسان و طبیعت و خداوند. این الفاظ و نام ها عبارت اند از : موسا ؛ تورا ؛ یَهوه ( یاهو ) ؛ ایسا ؛ ایوان گلی های چهارگانه یا اناجیل اربعه ؛ سرور یا آقا و یا پدر آسمانی ؛ محمد ؛ قرآن و الله. حمل یوغ سنگین شریعت موسا ؛ حمل یوغ سبک شریعت ایسا ؛ حمل یوغ سنگین شریعت محمد و حمل یوغ سبک شریعت مهدی برای این بوده و هست که این نام ها و الفاظ در ذهن و خط و زبان انسان و خاطره و حافظه تاریخ زنده نگاه داشته شوند و بقاء یابند، زیرا میل و انگیزه باطنی بقاء نام و نشان ریشه در آتش سوزان شهوت غریزه طبیعی نام آوری و شهرت طلبی دارد و آنهم در سطح زندگی های ابتدایی ایلیاتی و طایفه ای و قبیله ای و قومی و بین اقوام دارد.
قلمبه سلمبه گفتن که به حرف سندیت نمیبخشه
منم میتونم بگم علم غربی چیزی جز حیله فراماسونری و صهیونیسم نیست و آنها با برنامه های جهانی اذهان را تسخیر نموده و سعی بر نابودی اعتقادات انسانها دارند تا آنها را برده خود بسازند و بر زمین حکومت کنند و ...