پخش زنده
امروز: -
یکی از محکومان مالی زندان تهران بزرگ، با نه گفتن به محدودیتهای زندان حالا دانشجوی سال دوم پزشکی است.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری صداوسیما؛ اواخر هفته گذشته، مثل همیشه پیگیر افراد موفق که با #گذر_از_تاریکی_ها راه جدیدی برای زندگی خودشان بازکرده اند، بودم که با هماهنگی روابط عمومی زندانهای استان تهران، یکی از محکومان مالی زندان تهران بزرگ به من معرفی شد که دانشجوی سال دوم رشته پزشکی است.
روز مصاحبه و گزارش مشخص شد و من هم با گروه تصویربرداری راهی زندان تهران بزرگ شدیم، قرارمان را گذاشتیم برای گفتگو در کتابخانه زندان که البته این زندانی با این محیط بیش از همه مانوس است.
حوالی ساعت ۱۲ ظهر در حالی که تیزی آفتاب و گرمای هوا به اوج خودش رسیده بود ما هم رسیدیم زندان تهران بزرگ، کمی بیرون در منتظر ماندیم و بعد از هماهنگیهای حفاظت از ورودیهای مختلفی گذشتیم.
گفتند محل استقرار زندانی، اندرزگاه ۶ است، وارد اندرزگاه شدیم که اواسط سالن محل کتابخانه زندان بود، وارد شدیم اول از همه قفسههای کتاب با موضوعات و عناوین مختلف توجهم را جلب کرد و بعد هم «حامد» همان زندانی موفقی که حالا دانشجوی سال دوم پزشکی است.
او در گوشهای خلوت در حال مطالعه بود، جلوتر رفتم و با او همصحبت شدم، از حال و هوای مطالعه و علاقه اش به کتابهای تاریخی و پزشکی میگفت و البته تصویربردار و دستشارش هم مشغول آماده کردن فضای گزارش.
بالاخره فضا آماده شد و من نشستم مقابل یک زندانی که ۸ سال از عمرش در زندان گذشته و اول از همه جویای چگونگی ورودش به زندان شدم.
حامد این طور شروع کرد: «۳۷ ساله ام و در رشته مهندسی مکانیک تحصیل کرده ام، ۸ سالی میشود که ساکن زندانم و البته بدهی مالی سنگینی هم بر دوشم مانده است.
تقریبا ۱۰ سال پیش وارد کار ساخت و ساز شدم، اوایل با بازسازی خانههای قدیمی شروع کرد، سود بدی نداشت و تصمیم گرفتم به صورت جدی ساز و ساز را ادامه بدهم و با شرایک یکی از دوستانم وارد انبوه سازی شدم.»
انبوه سازی بدون پشتوانه مالی
از حامد پرسیدم برای ورود به ساخت و ساز سرمایه کافی داشت؟ که البته او هم فرصت را مغتن دید تا از غفلتها و اشتباهاتش بگوید و در ادامه با مکثی کوتاه گفت: «خودم میدانم حالا که اینجا هستم حاصل غفلتها و اشتباهات خودم است، چون بدون داشتن پشتوانه مالی فقط به شریکم اعتماد کردم و به انبوه سازی وارد شدم.
بدتر از همه اینکه در این کار هیچ سررشتهای نداشتم و همین شد که شروع کردم به کار و در میانه راه شریکم مال مردم را برداشت و متواری شد و من ماندم با انبوهی بدهی که خودم نیز شرمنده شکات پرونده ام.»
۸ سال زندگی سخت و دور از خانواده
حامد در میانهی گفتگو، در حالی که به نقطهای خیره شده، آهی کشید و ادامه داد: «در این ۸ سال سختیهای زیادی را تحمل کردم که از همه آنها سختتر دوری از خانواده است، توان ارائه وثیقه ندارم، چون بدهی ام سنگین است و به همین دلیل هم نمیتوانم از مرخصی استفاده کنم.
نمیدانم خانواده ام در چه شرایطی زندگی میکنند، وقتی زندانی شدم دو ماه بعد، دخترم به دنیا آمد و من فقط او را زمانی که ۳ ماهه بود دیدم و تا امروز هم هیچ دیداری با او نداشته ام و این یعنی تلخی روی تلخی...
حساب خانواده از زندانی جداست
حرف که به خانواده اش رسید، از سختیهای زندگی خانواده زندانیان گفت: «خانواده زندانی بیشتر از زندانی اذیت میشوند، تنگناها و سختیهای معیشتی یک طرف و حرف و حدیثهای مردم و در و همسایه از طرف دیگر به این خانوادهها فشار میآورد، در حالیکه خانواده زندانی اصلا مقصر نیستند و نباید مردم آنها را شماطت کنند، مثلا وقتی من تصمیم گرفتم انبوه سازی کنم فکرش را هم نمیکردم این طور زمین بخورم و گرفتار شوم.
اینجا خیلیها مثل من با غفلت هایشان سر از زندان درآورده اند و ممکن است برای هر کسی پیش بیاید که گذرش به زندان بیفتد، اما مردم جامعه نباید به خانواده زندانی به چشم مجرم نگاه کنند.»
ادامه تحصیل در زندان
حامد از تلخیهای زندگی اش میگفت که یکی از هم بندی هایش او را صدا زد و با خنده گفت، مددکار اندرزگاه سراغت را گرفت که برای ترم جدید تحصیلی زودتر ثبت نام کنی.
هم بندی حامد رفت و من هم خواستم از موفقیت هایش بگوید، شاید برای شما هم جالب باشد که چطور یک زندانی فارغ التحصیل مهندسی مکانیک حالا در رشتهای دیگر تحصیل میکند.
حامد هم از پیدا کردن مسیر موفقیت در زندان گفت: «در این چند سالی که ساکن زندانم بارها با خودم فکر کردم که چطور از این شرایط عبور کنم؟ میگفتم حامد تو بدهی زیادی داری و حالا حالاها در زندان خوای ماند، آخرش که چه؟ باید حرکت کنی، چون زندگی ادامه دارد... با همین فکر و خیال ها، رفتم سراغ مطالعه کتابهای مختلف تا بالاخره به این نتیجه رسیدم در رشته پزشکی تحصیل کنم.
دو سه سالی خواندم و کنکور دادم تا بالاخره موفق شدم و حالا دانشجوی سال دوم پزشکی هستم و بسیار با علاقه تحصلاتم را ادامه میدهم.»
گذر از تاریکیها
از حامد یا بهتر بگویم آقای دکتر آینده پرسیدم، حالا درکدام بخش زندگی اش قرار دارد؟ با مکثی کوتاه گفت: «در بهترین روزهای زندگی ام قرار دارم، روزهایی خوبی که نشانه روشن عبور من از ناامیدی، تاریکیها و محدودیت هاست، نشانهای که البته پیش روی همه افراد در زندگی قرار دارد، حالا من در زندان به این نشانه رسیده ام و دیگران بیرون از این محیط یا هر جای دیگری میتوانند آن را تجربه کنند البته اگر که بخواهند.
یعنی تغییر زندگی به شیوه مثبت، فقط به تلاش و پشتکار و خواستن ما بستگی دارد، چون عقیده دارم خدا دست افرادی را که برای تغییر زندگی و نگرش هاشان تلاش میکنند، به صورت ویژه میگیرد و از همین جهت هم گفته "از تو حرکت از من برکت"...»
حرفهای حامد برایم جالب است به خصوص اینکه از تجربههای تلخ گذشته درسهای خوبی گرفته، البته مثل او کم نیستند در زندانها و باز هم از تجربه دیدن افرادی پرسیدم که در این سالها دیده که با تغییر مثبت از زندان رفته اند، بیرون و به جامعه برگشته اند.
زندانیهای کارآفرین
او هم اینطور گفت: «در این سالها افرادی را دیدم با جرائم مختلف که خودشان خواستند تغییر کنند و ترجیح دادند به خلافکاری نه بگویند، از افرادی گفت که در دوران محکومیت تلاش کردند مهارتی یاد بگیرند و آنقدر مسلط شدند در کارشان که بعد از آزادی حالا افرادی کارآفرین هستند که میتوانند دست خیلی از افراد زمین خورده را هم بگیرند.
گفتگوی من و این زندانی موفق تا ساعتی ادامه پیدا کرد، اما با توجه به برنامه ریزی هایش برای مطالعه باید دیگر با او خداحافظی میکردیم، خواستم نکتههای آخر را بگوید، در حالی که کتاب مورد علاقه اش گلستان سعدی را ورق میزد این بیت شعر را خواند: «گفتم آهن دلی کنم چندی
ندهم دل به هیچ دلبندی
سعدیا دور نیک نامی رفت
نوبت عاشقی است یک چندی...»
با حامد خداحافظی کردم، هنوز به حرفهایش فکر میکنم و بیشتر از آن به افرادی که تلاش میکنند از تاریکیهای زندگی شان عبور کنند، به نظرم موفقیتهای این افراد بسیار باارزشتر از افرادی است که در شرایط راحت تری به جاهای خوب میرسن.
راستی تا یادم نرفته بگویم ما در #خبرگزاری_صداوسیما پیگیرگزارشهای ویژه از افراد موفقی هستیم که با تلاش و البته نه گفتن به کار خلاف، یا هر آسیبی که پیش از این درگیرش بوده اند، زندیگ خودشان را تغییر داده اند. اگر این افراد را میشناسید و تمایل به گفتگو دارند، برای ما پیام بگذارید تا میهمان بعدی گزارشهای #گذر_از_تاریکی_ها باشند.
گزارش: ملیحه پژمان