پخش زنده
امروز: -
بهمن رحیمی که در پی نزاع دسته جمعی مرتکب قتل شده بود بعد از 11 سال حبس، غروب قبل از روز قصاص بخشیده می شود تا بار دیگر به زندگی برگردد.
به گزارش سرویس اجتماعی خبرگزاری صدا و سیما مرکز زنجان، روز از نیمه گذشته و آفتاب در جهت مغرب زمین کم کم در حال پایین آمدن است. پشت دیوارهای بلندی که دورتادور آن سیم خاردارهای در هم تنیده به چشم میخورد، آن سوی میلههای آهنین مردی در حالی نا امید و خسته به انتظار فردا نشسته که آرزو میکندای کاش فردا نیاید.
خشم و غضب کلید شر و بدی
همه ماجرا در یک روز سرد زمستانی اتفاق افتاد. بهمن ماه ۱۱ سال قبل برف سنگینی که بر بام و کوی و برزن نشسته بود مسیر زندگی بهمن قصه ما را تغییر داد و شد آنچه نباید میشد.
در زندان مرکزی زنجان پای حرفهای بهمن ۵۶ ساله مینشینیم. از او میپرسم داستان از چه قرار است و او اینگونه میگوید: اهالی روستا روی پشت بامها و در حیاط خانهها در حال برف روبی بودند، مجید، پسر ۲۰ ساله همسایه کناری یکی از آنان بود که ریخته شدن برف از پشت بام خانه شان به حیاط خانه ما در کوتاه زمانی یک نزاع دست جمعی به راه انداخت.
بهمن در حالی که بغض راه گلویش را سخت میفشارد به سختی از لحظهای میگوید که در آن نزاع ناگهان لحظهای خشمش موجب سقوط و مرگ مغزی مجید شد و کارش به جایی رسید که نباید میرسید.
حالا بهمن ۱۱ سال است که عمرش را پشت این میلهها میگذراند با کوهی از آه و افسوس که چرا یک لحظه عصبانیت و از کوره در رفتن آن اتفاق تلخ را برایشان رقم زد.
امام حسن عسگری (ع) میفرمایند: خشم و غضب کلید هرگونه شر و بدی است.
صبر، کلید مدیریت خشم
خانم گلبازی مشاور و روانشناس زنجانی است که نخستین گام در کنترل خشم را آشنایی با نشانههای آن در وجود خود میداند و میگوید: بالارفتن ضربان قلب، قرمز شدن صورت، عرق کردن کف دست، نفس نفس زدن، تغییر حالت چهره و یا خشکی دهان از نشانههای خشم است.
او با بیان اینکه متاسفانه بسیاری از اتفاقات بر سر مسائل بی اهمیت است میگوید: وقتی هیجان بسیار بالاست، منطق و قدرت تجزیه و تحلیل و شناخت پایین میآید و وقتی شناخت بالا میرود میتوان هیجان را کنترل کرد.
خانم گلبازی معتقد است: در هنگام عصبانیت در فاصله بین انتقال پیام خشم از قسمت هیجانی مغز به قسمت تجزیه و تحلیل با خریدن زمان میتوانیم بر خشم خود فائق آمده و با کنترل آن از پیامدهای بعدی پیشگیری کنیم.
او با بیان اینکه کنترل خشم، آموختنی و تمرین کردنی است میگوید: کشیدن چند نفس عمیق، نوشیدن آب، ترک محل و شمردن اعداد از یک تا ۱۰ را از جمله راههای خرید زمان برای کنترل خشم بر میشمارد.
زندان، تنهایی و دلتنگی
بهمن روی تخت سلول نشسته و در حالی که سرش را پایین انداخته از شرمندگی در مقابل خانواده اش سخن میگوید. از اینکه همسرش را با ۳ دختر و یک پسر ؛ آواره ، خجل و گریان کرده است.
از داغ پسرش میگوید و اینکه در تصادفی از دنیا رفت و او در زندان به داغ فرزند نشست.
خانه آقای بهمن رحیمی بعد از آن اتفاق و مهاجرت خانواده اش به شهر خرمدره حالا بعد از گذشت ۱۱ سال به ویرانه تبدیل شدسراغ خانواده آقا بهمن را در کوچه پس کوچههای خرمدره میگیریم. خانواده خواهر آقا بهمن پذیرای ۱۱ ساله همسر و فرزندان او هستند.
همسر آقا بهمن درحالی که بغض گلویش میشکند از لطف بی پایان خواهر شوهر و پسرعموی همسرش میگوید، زن و شوهری که در این سالها از هیچ محبتی دریغ نکردند و اینکه اگر آنها نبودند خدا میداند چه بر سر او و فرزندانش میآمد.
شانههای همسر از فراغ همسر و جوان مرگ شدن فرزندش خمیده است.
فاطمه دختر آقا بهمن هم از اشکهای سوزناک مادر چشمانش اشکبار میشود و میگوید: پدرم نوه اش را ندیده و دخترم مدام سراغ پدربزرگ را میگیرد.
پدر در زندان فقط نگران آینده خانوادهای است که در این سالها رنج و محنت بسیاری را تحمل کرده اند، اینکه آنها بدون خانه و بدون مرد خانه چه خواهند کرد.
خانواده آقا بهمن سال هاست، کوچک و بزرگ را به امید بخشش واسطه میکنند، اما انگار داغ دل خانواده مجید سرد نمیشود.
آرزوهای بر باد رفته
ویک، روستایی از توابع بخش سلطانیه شهرستان ابهر در حدود ۷۰ کیلومتری مرکز استان است. سراغ منزل آقای باب الله رحیمی را میگیریم، وارد منزل که میشویم پیرمردی با چهره خندان به استقبال ما میآید.
در حیاط خانه درختان در هم تنیده با شکوفههای صورتی که زندگی دوباره را نوید میدهد.
چهره پیر و شکسته مادر و نگاه نافذش که حرفها دارد برای گفتن، اما دل او راضی نمیشود برای رضا.
مادر با صدای آرام مملو از حزن و اندوه از مجید ۲۰ ساله اش که در مقابل چشمانش پرپر شد میگوید: خدمت سربازی مجیدم به پایان رسیده بود و قصد داشتم برایش آستین بالا بزنم. در لحظه وقوع حادثه در حال پخت نان بودم، خودم به چشم دیدم که از پشت بام روی برفهای حیاط افتاد و جان داد.
پدر و مادر مجید از گریههای بی امان و آرزوهای بر باد رفته خود میگویند.
کاهش ۳۰ درصدی جرائم ناشی از خشونت در زنجان
این سوال که نزاع در زنجان به چه میزان است و چه تعداد از پروندههای قضایی یا دربند شدن زندانیان بخاطر کنترل نکردن خشم بوده است پای مرا به دفتر معاون اجتماعی و پیشگیری از وقوع جرم دادگستری زنجان میکشاند.
فتحی میگوید: کنترل نکردن خشم دلیل بیش از ۹۵ درصد قتلهای رخ داده در استان زنجان بوده است.
او با اعلام اینکه هرچند زنجان سازنده چاقوست، اما برخلاف تصورها خوشبختانه در زمینه وقوع جرم با چاقو جزء استانهای آخر هستیم میگوید: نزاع، توهین و جرایم ناشی از خشونت کلامی و رفتاری در ۴ ماهه امسال نسبت به مدت مدت مشابه پارسال ۳۰ درصد کاهش را نشان میدهد.
معاون اجتماعی و پیشگیری از وقوع جرم دادگستری زنجان به اجرای طرح مقابله با خشونت نیز اشاره میکند و میگوید: با مشارکت دستگاهها و نهادهای مختلف کلاسهای مهارت آموزی برای خانوادهها به ویژه برای زندانیان و خانواده آنها برگزار میشود.
فصل سخاوت و بخشش، رضایت خدا در رضایت توست
ماهها میگذرد و شکوفههای صورتی به بار مینشیند و سیبهای سرخ خوش آب و عطری میشود که روح را جلای دیگری میدهد.
بار دیگر راهی روستای ویک میشویم، اما این بار به همراه مسئولان و معتمدینی که برای چندمین بار آمده اند برای گرفتن رضایت.
گفتنیها گفته و شنیدنیها شنیده میشود، و در نهایت خانواده مجید راضی میشوند در ازای تعهد محضری مبنی بر اینکه خواهران و برادران بهمن هم خانههای خود را تا ۶ ماه آینده بفروشند و برای همیشه از روستا مهاجرت کنند تا دیگر چشمشان به چشمان یکدیگر نیافتد.
قرار است صبح فردا بهمن قصاص شود، اما پدر و مادر مجید از خون فرزندشان گذشتند تا امیدو دوباره زنده شود.
بی شک این پدر و مادر پیر و دلشکسته در قبال این بخشش دنیا و آخرت خود را خریدند و موجب رضای خدا شدند.
حجت الاسلام اصلانی امام جمعه سجاس میگوید: کسی که بخاطر رضای خدا از حق خود بگذرد در قیامت از خداوند بخشش گناهانش را طلبکار است.
حاضران در جمع به شکرانه این بخشش سجده شکر به جا میآورند و برای خانوادهها صبر و بردباری مسالت میکنند.
پدر و مادر مجید با خدا معامله میکنند و میبخشند و از این بخشش آسمان سخاوتمندانه میبخشد. باران میبارد تا بشوید کینهها و کدورتها را، تا زندگی همیشه در جریان باشد.
قفلهایی که باز میشود
حالا خبر آزادی بهمن رحیمی آن هم صبح روز قصاص، خبر آغاز زندگی دوباره است. بهمن قصه ما با چشمانی اشکبار و لبخندی که در پس اشکها خودنمایی میکند از خانواده مجید تشکر میکند. لحظه دیدار و آغوش پر از مهر و محبت خانواده و صدای دخترکانی که پیاپی پدر را صدا میزنند.
آنها میروند تا زندگی را بار دیگر آغاز کنند، اما این بار صبر و کظم غیظ درس بزرگی بود که بهمن از کتاب تلخ زندگی اش گرفته است، درسی که به بهای خون و فراغ آموخته شد و از آنجا که تجربه را تجربه کردن خطاست میتوان از آن درسها گرفت و آموخت درس بخشش را در مکتب معرفت پدر و مادر پیر و دنیا دیده مجید.
نویسنده: زهرا شیرمحمدی