رجایی و باهنر؛ شاخصهای مدیریت انقلابی
پخش تصاویر و کلیپهای برجای مانده از تاریخ رجایی و باهنر، نوستالژی عجیبی را در دل ایرانیان ایجاد میکند؛ خاطره و شاخصهایی که برای بسیاری از مردم، زیبا و ماندگار است.
به گزارش
خبرگزاری صداوسیما؛ رئیس جمهور و نخست وزیر ۲۸ روز ایران در ۸ شهریور ۶۰ به شهادت رسیدند. زمانه امان نداد تا این دو یار برنامههای خود را اجرایی کنند، اما سبکی از ریاست را برای جمهوری اسلامی به ارمغان آوردند که دیگر به مرور زمان از شاخصهای ریاست و کیاست نشد.
خاطرههای بسیاری درباره ساده زیستی این مقامات وجود دارد. آنها فقیر نبودند بلکه ساده زیست بودند. خاطرهای از احمد توکلی نقل شده که پسر شهید رجایی موتور یکی از نگهبانان پدر را برای چرخ زدن میگیرد و وقتی پدر از این موضوع آگاه میشود، نگهبان را مورد مواخذه قرار میدهد. نگهبان اذعان میکند که موتور از خودش بوده و شهید رجایی در پاسخ به وی میگوید، اگر موتور دولتی بود که حکم اخراجش را زده بود!
از این دست خاطرات بسیار زیاد است و کافیست نگاهی به نقل قولها و زندگینامه این بزرگواران شود تا عمق خاکی بودن یک مقام را دریافت. کسی به یاد ندارد که شهید رجایی یا باهنر از امکانات دولتی حتی به میزانی که از حقوق شان بود استفاده کرده باشند. رجایی سرمای خانه را در زمستان با کشمش و چای گرم میکرد، اما با تمام شدن کوپن نفتش، از موقعیت استفاده نمیکرد و در صف نمیزد؛ صبر میکرد تا همچون مردم عادی از سهم نفت خود بگیرد.
مردم ایران و دو رهبر عزیز آن، تا به امروز خیلی کم مقامی یا مسئولی را دیده اند که در پستهای مهمی باشند، اما حبّ مقام و جایگاه آنها را از مردم جدا نکرده باشد. حتی نمایندگان و معاونان معمولی وزارتخانهها نیز پردهای میان خود و، ولی نعمتان خود کشیده اند.
شهید رجایی اگر زیر کرسی محقر خود در خانه مینشست یا کنار خانواده سرسفره ساده طعام میکرد و به تصویر در میآمد، از روی ریا نبود، این خصیه از ذات چنین انسان بزرگی برمی خاست.
ایستادگی و مقاومت مثال زدنی رجایی در زندان ستمشاهی زمانیکه در قفس طوطی انداخته میشد و ساواک ناخنهای او را میکشید، اما نه نامی و نه نشانی از زیر زبان این بزرگ مرد دست فروش بر نمیآمد.
امام خمینی (ره) در سالگرد شهادت رجایی و باهنر در ۸ شهریور سال ۶۵ بهترین توصیف را از خصایص رجایی و باهنر میکنند. در سخنرانی در جمع رئیس جمهور، نخست وزیر و اعضای هیئت دولت (صحیفه امام، جلد ۲۰، صفحه ۱۲۴ و ۱۲۵) میفرمایند: «لازم است که در این روزی که فاجعه نخست وزیری رخ داد یک یا چند کلمهای یادی از این دو نفر شهید بزرگوار و همینطور آقای عراقی [آقای مهدی عراقی که با فرزندش حسام عراقی به دست گروهک تروریستی فرقان به شهادت رسید]که من سابقه طولانی با ایشان داشتم، بشود. من از خصوصیاتی که در این آقایان بود، آقای رجایی، آقای باهنر، آقای عراقی، آنی که به نظرم خیلی بزرگ است، این است که آقای رجایی یک نفر آدمی بود که دستفروشی [میکرد]در بازار از قراری که گفتند. من در مطالعاتی که در ایشان کردم به نظرم آمد که از حال دستفروشیاش تا حال ریاست جمهوری، در روح او تأثیری حاصل نشد. چه بسا اشخاصی هستند که اگر کدخدای ده بشوند، تغییر میکنند به واسطه ضعفی که در نفسشان هست، تحت تأثیر آن مقامی که پیدا میکنند واقع میشوند، و اشخاصی هستند که مقام تحت تأثیر آنهاست از باب قوّت نفسی که دارند؛ و آقای رجایی، آقای باهنر در عین حالی که خوب، یکیشان رئیس جمهور بود، یکیشان نخست وزیر بود، اینطور نبود که ریاست در آنها تأثیر کرده باشد، آنها در ریاست تأثیر کرده بودند؛ یعنی، آنها ریاست را آورده بودند زیر چنگ خودشان، ریاست آنها را نبرده بود تحت لوای خودش؛ و این یک درسی است که انسان باید از اینها یاد بگیرد و الحمدللَّه در این جمهوری بسیارند همچون اشخاص که تفاوتی به حالشان نکرده است. آن وقتی که در طلبگی بودند یا در بازار بودند با وقتی که مقام پیدا کردند فرقی نکرده است که انسان ببیند که خیر حالا یک بادی به غبغب بیندازد و یک هیاهویی به جا بیاورد و اینها نشده است و این مسئلهای است که اهمیت دارد. آنکه تحت تأثیر مقام میرود، نه این است که یک مقامی دارد. این از باب اینکه بسیار آدم ضعیفی است، مقام به او تسلط پیدا میکند و دنبال او هم میرود آن وقت و این دنبال رفتنِ مقام بسیار ضرر دارد، برای خود انسان و برای کسانی که در کار هستند برای کشورشان، از آن طرف اگر چنانچه عکس شد، تأثیر خوب دارد، هم برای خودشان و هم برای کشور؛ و لهذا، من با این که ما ابَرّئُ نَفْسی انَّ النَّفْسَ لَامَّارَةٌ بِالسُّوء [۸]به شما آقایان عرض میکنم که توجه به این معنا داشته باشید، این مقامات بعد از چند روزی دیگر تمام میشود. آنهایی که در اریکه قدرتهای بزرگ بودند بعد از چند روز تمام شد. آنهایی هم که به درویشی و به قناعت زندگی کردند آنها هم تمام شد.
این امور تمام میشود، آن چیزی که هست، ما در حضور حق تعالی هستیم و ثبت است در نامه اعمال ما همه امور، همه خلجانات نفسانی و ما باید فکر آنجا باشیم. این راجع به این آقایان که واقعاً اسباب تأسف شد که یک همچو اشخاصی را اشخاص فاسد از بین بردند. ولی بحمدالله اینها در مماتشان هم تقویت کردند این جمهوری اسلامی را. "
* کسانی که سینه سپر کردند
در ابتدای انقلاب و زمان جنگ همانطور که امام (ره) اشاره کردند در جمهوری اسلامی چنین شخصیتهای بسیار بودند که مقام و جایگاه تفاوتی در حالشان ایجاد نکرد. کسانی که سینه سپر کردند و جلوی گلولههای بعثی از ایران و اسلام و ناموس ایرانیان دفاع کردند و خاک را سرمه چشم خود کردند. نسلی که تبدیل به نوستالژی غریبی در زمانه ما شده است. شهید باکری و همت و پهلوانان بزرگی که در خاک ایران آرمیده اند و یک لحظه از فرمانبرداری از رهبر خویش تردیدی به خود را ه ندادند. همچون مردمان عادی کشورشان زیستند و هیچ امتیازی را برای خود و اطرافیانشان ترجیح ندادند.
اینکه چرا در حال حاضر و در سالیان اخیر دیگر شاهد ویژگیهای رجایی در میان مسئولان خود نیستیم، سوالی است که باید آن را در تاریخ جستجو کرد. به هر میزان که از تاریخ انقلاب فاصله میگیریم، فاصله برخی از مقامات اجرایی جمهوری نیز از مردم بیشتر میشد. در آن فضای انقلابی کسانی فرصت رشد و ترقی داشتند که نه آقازاده بودند و نه از سمت کسی توصیه شده. از بطن مردم بر میخاستند و مردمی هم باقی میماندند.
رئیس جمهور و نخست وزیر ۲۸ روزه ایران اسلامی، درسهای بزرگی برای مسئولان و مقامات کشور بر جای گذاشته اند که پیش از قبول پست و مقام باید این واحدهای درسی عبرت آموز را طی کنند. با پیژامه پوشیدن و سبزی چیدن در حیاط نمیشود رجایی شد و یا خود را در آن مقام قرار داد. تندگویی و توهین به مردم و بیسواد و به جهنم فرا خواندن آنان، از ادبیات شهید رجایی یا باهنر نبود؛ و تنها یکبار شهید رجایی و آنهم از روی تعهدی که به انقلاب و شهدای آن داشتند، جوابیه تندی به رئیس جمهور فرانسه ارسال میکند که مورد بازخواست امام خمینی (ره) قرار میگیرد. نقل است از کیومرث صابری «گلآقا» که متن جوابیه شهید رجایی به میتران را نوشته بود. وی میگوید: «شهید رجایی که رئیسجمهور شد؛ فرانسوا میتران، رئیسجمهور سوسیالیست فرانسه بود و برای شهید رجایی پیام تبریک فرستاد. آقای رجایی از من خواستند جوابیه را بنویسم و من هم به خاطر اینکه فرانسه مأمنی امن برای بنیصدر و منافقین شده بود جوابیهای تند نوشتم و شهید رجایی این جوابیه انقلابی و نسبتاً تند را برای او ارسال کردند. پس از ارسال این نامه شهید رجایی برای ارائه گزارش کار امور مملکتی به خدمت امام رسیده بودند. شهید رجایی پس از بازگشت به ما گفتند که «امام امروز جوری گوش من را کشید که به عمرم کسی چنین گوش من را نکشیده بود.» این اصطلاح خود ایشان بود! گفتیم چه طور؟ گفت: امام به من گفتند: «یک کسی به تو تبریک گفته است، تبریک عرض میکنم، تو به عنوان یک مسلمان باید بگویی متشکرم. تو چه جوری میزنی تو دهان رئیسجمهور یک مملکت. ادبمان کجا رفته است؟! شهید رجایی چند روز بعد مجدداً به دیدار امام میرود و باز هم درباره این موضوع با امام صحبت میکند که گویا امام به ایشان گفته بودند «آن مطالبی که شما در پاسخ میتران آوردهاید مطالب درست و متینی است، اما این نامه پاسخ یک رئیسجمهور به رئیسجمهور دیگر نیست و شما شأن ریاستجمهوری را رعایت نکردهاید.» و رجایی، چون صداقت داشت این را به ما گفت. شهید رجایی و بنده بهاشتباه خودمان پی بردیم و حرف امام را پذیرفتیم و از ایشان عذرخواهی کردیم.»
برای کسانی، چون رجایی، مقام و جایگاه ارزشی نداشت بلکه آنها بودند که به آن مقام ارزش میدادند. این درحالیست که برخی برای رسیدن به مقامات پایین نیز میلیونها خرج میکنند و شهری را شام یا نهار میدهند. نه تنها خود بلکه آقازادههای شان نیز در کنار جایگاه دار، به ویژه خواری میپردازند. آقازاده گی به ارزشی تبدیل شده که آقازدادهها برای خود امتیازات ویژهای قائل هستند.
نسلی که خود را برتر از سایر مردم و جوانان ایرانی میبینند و با غرور و تکبر خاصی، پلههای رسیدن به ثروت را طی میکنند. هر چند باید اذعان کرد که ارزشهای جامعه ایرانی نیز تا حد زیادی تغییر کرده و رنگ و بوی کمتری از فداکاری و جوانمردی در آن دیده میشود.
پول و ثروت به ارزش تبدیل شده و این ارزش دامن بسیاری از مسئولان و مقامات را نیز گرفته است. اگر زمانی سکنی گزیدن در محلهای پایین شهر برای مسئولان افتخار بود در حال حاضر دیگر خریداری ندارد. رسیدن به پست و مقام به هر قیمتی به ارزش تبدیل شده هر چند از نگاه مردم مذموم باشد.
نکته پایانی اینکه مردم ایران کماکان خاطره آن نسل را در ذهن دارند و از تکرار آن نیز خوشحال میشوند. چه بسا کسانی از آن نسل کماکان با همان روش و خوی در حال خدمت به ایران اسلامی باشند، اما همان منش است که آنها را گمنام یا کم نام و نشان باقی گذاشته است. ساده زیستی همانگونه که شهید رجایی معنی کرد، فقیر بودن نیست بلکه با مردم و برای مردم بودن است!