پخش زنده
امروز: -
در حالیکه جامههای سنتی از نمادهای بارز فرهنگ و هنر ایران محسوب میشود جای این نماد در گنجینه میراث فرهنگی کشور همچنان خالی است.
به گزارش خبرگزاری صدا و سیما مرکز یزد، صغری خانم آلفته، پیرهن زرد تافته، خونه که در میایی ، سرما نخوری نچایی ، این زمزمههای دلتنگی یک مادربزرگ یزدی ست که هویت و اصالتش در کورسوی تاریخ گم شده است.
روبروی صندوقچه قدیمی اش نشسته، پیراهن ترمه دست بافش را در آغوشش گرفته و میگوید وقتی این لباس را میپوشیدم مادرم این شعر را برایم میخواند. از صندوقچه عتیقه صغری خانم ۹۰ ساله، میشود عطر خاطرات گذشته را حس کرد.
گنجینیهای که پر از لباسهای سنتی رنگارنگ و دست دوز شده است. بلوز و دامنهای بلند و پیراهنهای چین داری که با پارچههای دارایی، کاربافی، شعربافی و ترمه دوخته شده اند. صغری خانم میگوید حیف از این لباسها که دیگر نه دوخته میشوند و نه کسی خواهان آنهاست و همان طور که لباس هایش را نگاه میکند همان شعرهای قدیمی را زمزمه میکند: " دلوم از بسکه گرفته تو سینه ام عقده شده.. ".
صحبتهای این مادربزرگ پر از سوال و تامل است؛ پیرزنی که دلتنگهایش نه برای لباسها بلکه همه سنتهای زیبای گذشته در فرهنگ اصیل این سرزمین است. لباسهای داخل این صندوق هر کدام نمادی از هویت، هنر، پوشش و فرهنگ ماست. پوشاکی که در گنجینههای میراث فرهنگی بیانگر تمدن یک ملت هستند، اما متاسفانه در گذر زمان فراموش شده اند و تنها در گنجینههای صغری خانم و دیگر مادربزرگها نگهداری میشوند.
هویتی گمشده در دل تاریخ
به دنبال هویت گمشده مادربزرگهایمان، به سراغ چند خیاط خانه شهر میروم. خیاطهایی که سرشان گرم دوختن لباسهای مد روز است، مانتوهای جلو باز، شلوارهای کوتاه، و لباسهای مجلسی نیمه برهنه را میبینم که برازنده بانوان ایرانی نیست.
از آنها درباره دوخت لباس سنتی سوال میکنم؛ هیچکدام نه لباس سنتی میدوزند و نه مشتری اش را دارند. در این میان یک نفر مرا به سوی یک سنتی دوزی در دل بافت تاریخی یزد راهنمایی میکند. به یک بازار سنتی در کنار مسجد جامع یزد می روم؛ بازارای با سقفهای گنبدی که از نورگیرهایش هالههایی طلایی به روی سنگ فرشهای میان بازار میتابد. سنگ فرشهایی که انگار سالهاست لمس کفشهای عابری را حس نکرده اند.
از میان نگاههای خسته حجرههای بسته با کوله باری از سوال میگذرم تا به یک چهار سوق بزرگ و بی نظیر میرسم. گچ بری ها، طرحها و نقش و نگارهای این چهارسوق مانند زیبای خفتهای ست که در دل تاریخ گم شده است. از این جا که به چهار طرف خود نگاه میکنم چهار بازار خالی و خلوت دیده میشود که جز چند حجرهء فروش صنایع دستی همه درها بسته است.
در میان سکوت این بازارها، قفلهای خاک خوردهء درها، حال و هوای دیگری را نشانم میدهند. صدایی از اواسط یکی از بازارها به گوش میرسد. خوب که گوش میکنم روبرویم صدای یک چرخ از حجرهای کوچک شنیده میشود. هر چه به صدا نزدیکتر میشوم انگار به زمانهای دورتری از تاریخ کشیده میشوم.
خیاطی با چرخ زمان
وقتی وارد حجره میشوم، مرد میانسالی را میبینم که با لباسهای سنتی دوره قاجار پشت چرخ خیاطی اش نشسته و دور تا دور حجره اش لباسهای سنتی قجری آویزان است.
آقای کاظمی میگوید من ۲۲ سال است که خیاطی میکنم، سالها کارم دوختن مانتو و شلوار بود، اما دیگر از یکنواخت بودن و کم رونقی کارم خسته شده بودم. دلم میخواست در کارم تنوع ایجاد کنم برای همین از ۱۰ سال پیش حجره ام را تبدیل به این خیاطی سنتی کردم.
ذوق و سلیقه این هنرمند، حال و هوای خاصی به اینجا بخشیده، جلیقه ترمهای که بر تن دارد و کلاه دست دوز شده روی سرش، جذابیت این حجره را چند برابر کرده است. از رادیوی قدیمی اش صدای شجریان به گوش میرسد؛ همانطور که همراه با او میخواند استکان دور طلایی را بر میدارد، از سماور سنتی اش برایم چای میریزد و ادامه میدهد، چون خودم به لباسهای سنتی علاقه زیادی دارم این کار را با عشق انجام میدهم و هیچ وقت احساس خستگی نمیکنم.
پارچههای یزدی برازنده جامههای ایرانی
اطراف حجره این هنرمند، لباسهایی رنگارنگ با طرحها و نقشهای مختلف آویزان است. از زیبایی این لباسها و تنوعشان نمیتوان چشم پوشید. نکته جالبی که در این جا میبینم استفاده از پارچههای ترمه در همه لباس هاست. انواع ترمههای زیبا و رنگارنگ که زیبایی خاصی به لباسها بخشیده است. آقای کاظمی میگوید من سعی میکنم با پارچههای اصیل یزدی از جمله ترمه و ساتن این لباسها را بدوزم. پارچههایی که در همین شهر تولید میشوند و خوشبختانه تنوع زیادی در طرح و رنگ دارند.
در اینجا انواع لباسهای سنتی زنانه، مردانه و بچگانه را میبینم. روسری، بلوز و دامن برای بانوان و لباس بلند، شال دور کمر و کلاه که برای آقایان است.
او میگوید من در حال حاضر تنها لباسهای قجری را میدوزم، اما از ایدههای مشتریان هم استقبال میکنم و میتوانم همه نوع لباس سنتی ایرانی را با پارچههای اصیل یزدی بدوزم.
جلوه پارچههای یزدی بر تن تاریخ
این موضوع آنقدر جذاب و مهم است که به خاطرش با کارشناس مد و لباس اداره کل فرهنگ و ارشاد استان صحبت کنم؛ خانم موسوی هم مثل من از دیدن این لباسها شگفت زده شده و میگوید اقدام این هنرمند بسیار مورد توجه ماست و امیدواریم با تقویت این ایده بتوانیم گامی مهم در طراحی لباس کشور برداریم. او ادامه میدهد با اینکه یزد از گذشته تا کنون جایگاه و پیشینه بسیار قوی در طراحی پارچه دارد و به عنوان قطب تولید پارچه کشور شناخته شده است، اما نمود بارزی از هنر دوخت پوشاک در سطح ملی ندارد و در طراحی لباس راه زیادی را در پیش دارد.
در بین پارچههای یزدی که از گذشته به شهرهای دیگر ارسال و جامهای بر تن مردم میشدند؛ پارچه ترمه از اهمیت بالایی برخوردار است در گذشته برای دوختن لباسهای فاخر و اشرافی و بزرگ مردان از این پارچه استفاده میشده است.
پارچهای که در حال حاضر مهمترین سوغاتی یزد به شمار میرود و تنوع تقش و رنگ به تعداد مشتریانش روز به روز اضافه میکند و حتی در سایر نقاط جهان هم پارچه ترمه یزد جلوه گری میکنند.
لباسهای سنتی نشان فرهنگ و تمدن ایران اسلامی
شاید هنرمندی که روزی بدون هیچ مشورتی و با ایده شخصی اش این کارگاه را راه اندازی کرد، فکرش را هم نمیکرد که با استقبال بسیار خوبی مواجه شود. زیبایی لباسهای سنتی او چشم هر رهگذری را به خود خیره میکند. از قاب عکسهای مردمی که با لباسهای او عکس گرفته اند و دور تا دور دیوار حجره اش نصب شده میتوان علاقه و استقبال مردم از این لباسها را حدس زد.
آقای کاظمی میگوید قبل از کرونا به دلیل حضور گردشگران داخلی وخارجی، استقبال خیلی زیادی از لباسهای من میشد و درآمد خیلی خوبی داشتم؛ اما بعد از کرونا و عدم حضور گردشگران، فروش من کم شد با این حال هنوز از شهرهای دیگر سفارش دارم و هنرمندان گروههای موسیقی، نمایشنامه و شاهنامه خوانی و بازیگران کشور، مهمترین مشتریان من هستند. اگر گشت و گذاری در رستورانها و قهوه خانههای سنتی یزد داشته باشید، در آن مکانها هم لباس هایم جلوه گری میکنند.
خانم رادفر یکی از مشتریان او میگوید من سرپرست یک گروه دف نوازی هستم و برای گروهم از این لباسهای سنتی خریداری کرده ام، چون این لباسها هم حجاب خوبی دارند و هم نماد فرهنگ ما یزدی هاست. خانم حسنی هم یکی از دیگر از مشتریان او میگوید من به پارچه ترمه علاقه زیادی دارم و از این هنرمند خواستم برایم یک سارافن بلند بدوزد تا در مهمانیها بپوشم.
ضرورت احیای فرهنگهای فراموش شده
وقتی تاریخ را ورق میزنیم و درباره پوشش مردم ایران مطالعه میکنیم، ویژگیهای لباسهای سنتی برایمان جذاب و دوست داشتنی هستند. لباسهایی که علاوه بر زیبایی و تنوع رنگ و نقش، پوشش بسیار خوبی برای بانوان و آقایان محسوب میشدند.
لباس محلی یکی از ویژگیهایی است که در کشور ما استانها را از یکدیگر متمایز میکند؛ در یزد هم مردم لباسهای سنتی خاصی میپوشیده اند. لباس بانوان یزدی معمولا پنج تکه بوده، پیراهن بانوان در دورههای گذشته کوتاه بود و تا روی زانو میآمد، زیر آن شلوار پا میکردند که جنس این شلوارها شلر مشکی، پارچه میو گاندی یزدی بود، لچک یا همان روسری سه گوش، شلیته، یک نوع دامن پرچین از جنس پارچه چیت گلدار و چاقچور، شبیه دامن شلواری از لباسهای بانوان یزدی بوده است. مردان نیز لباس محلی ویژهای داشتند که لباس پنج تکه و شامل تنبون یا همان شلوار گشاد، شال، عرقچین، لباده، قبا و ردا که پیراهن گشاد و بلندی بوده است.
ویژگی لباس محلی یزدی ها، پوشیدگی این لباس هاست که از قرنها پیش و حتی قبل از اسلام به همین شکل بوده و این امر نشان میدهد که در ایران، حتی ایران قبل از اسلام، هرگز برهنگی رواج نداشته است. فرهنگ و تمدنی که هر چه به زمان حال نزدیک میشویم کم رنگ و فراموش میشود؛ در حالی که لباسهای امروزی بانوان و همچنین آقایان هیچ سنخیتی با فرهنگ ایرانیان ندارد و برگرفته از پوشش غربی است.
خانم موسوی، کارشناس مد و لباس اداره فرهنگ و ارشاداسلامی استان میگوید رویکرد این اداره حمایت از طراحان با نگاه به ارزشهای ایرانی، اسلامی و کاربرد سنتهای بومی است. برای تحقق این هدف تاکنون برنامه ها، جشنوارهها و رویدادهایی برنامه ریزی شده و میشود تا موجب اعتماد و تشویق هنرمندان مد و لباس شود که البته این حمایت و تشویق باید دوسویه باشد و آنها نیز برای انجام بهتر برنامهها و طرحها به کمک کارگروه بیاید. همچنین ثبت لباسهای منحصر به فرد و طراحیها و یا دوختهای سنتی باید از طریق طراحان و متخصصان این رشته از طریق کارگروه استانی درخواست شود تا به کارگروه مد و لباس کشور ارسال شود.
یک چرخ و بار سنگین یک فرهنگ
شاید جای تعجب داشته باشد که با وجود احیای این فرهنگ و هنر فراموش شده در بافت تاریخی یزد، هیچ توجهی به هنر این هنرمند نشده است و همچنان در عزلت خود به سر میبرد. او میگوید با اینکه من از پارچه ترمه به عنوان مهمترین صنایع دستی یزد استفاده میکنم و لباسهای سنتی میدوزم، اما هیچ حمایتی از من نشده است و حتی اداره کل میراث فرهنگی استان این هنر را به عنوان صنایع دستی به حساب نمیآورد.
چرخی که به تنهایی و بدون هیچ پشتیبانی میچرخد تا فرهنگ فراموش شده یک ملت را یاد آوری کند و عشق و علاقه به این کار باعث میشود تا خستگیها و سختیهای این راه را فراموش کند.
با شنیدن صحبتهای تلخ آقای کاظمی و عدم همراهی اش، با معاون صنایع دستی اداره کل میراث فرهنگی استان تماس میگیرم و از او علت این ماجرا را جویا میشوم. آقای دهقان میگوید کار این هنرمند در رشتههای صنایع دستی کشور تعریف نشده است و ما نمیتوانیم از او حمایت کنیم، اما به دلیل اینکه حجره او در بافت تاریخی است و لباسهای سنتی میدوزد در حال رایزنی هستیم تا شاید بتوان این هنر را به عنوان یک حرفه سنتی به حساب آورد و اتفاقات خوبی برای او رقم بخورد.
سنتی دوزی احیاگر فرهنگ پوشش ایرانی
از حجره آقای کاظمی بیرون میآیم؛ در راه بازگشت، به عطر خاطره انگیز لباسهای صندوقچه صغری خانم فکر میکنم؛ جامههایی که نمادی از فرهنگ و تمدن ما هستند و متاسفانه در همان صندوقچه غریب افتاده اند. هویتی که باید در گنجینه میراث فرهنگی کشور نگهداری شود و البته برای بازگشتش، نیازمند حمایتهای دولت و مردم است.
استقبال زیادی که از لباسهای سنتی این هنرمند میشود، خود گواه این است که جوانان امروزی گرایش زیادی به فرهنگهای فراموش شده خود دارند. بدون شک با پرو بال دادن به ایده و خلاقیت آقای کاظمی در دوخت لباسهای سنتی و تلفیق آن با لباسهای امروزی میتوان گام مهمی در احیای فرهنگ پوشش ایرانیان برداشت.
جامههایی که پر از هویت اند، اما این روزها غریبند. میراثی که اگر از یکسو مسئولان بیشتر حمایت کنند و از دیگر سو، مردم به احیای آن روی بیاورند، هم زمینه رونق اقتصادی فراهم میشود و هم زمینه معرفی آن به گردشگران داخلی و خارجی.
نویسنده: زهرا گنجعلی