پخش زنده
امروز: -
شاهنامه فردوسی زبان گویای هویت و فرهنگ ایرانی است که با بیان آفرینش جهان آغاز می شود و با پایان دوران ساسانی به سرانجام می رسد.
به گزارش خبرگزاری صدا و سیما مرکز همدان، اگر به شما بگویم که در یک کتاب هزار ساله فارسی به انقلاب نوسنگی، عصر یخبندان و حتا فرگشت انسان اشاره شده است، بی شک تعجب میکنید. اما با در کنار هم گذاشتن دادههای باستانشناسی، اتفاقات زمینشناسی، اطلاعات زبانشناسی و آن کتاب ارزشمند، خواهیم دید که ایرانیان نه تنها حافظه تاریخی قدرتمندی دارند بلکه میراثداران غنیترین حافظه جهان هستند.
سخن از فردوسی است و شاهنامه، کتابی که داستان ایرانیان را از آغاز سینه به سینه به دوران ادبیات رسانده و پس از آن در نامه شاهان نسل به نسل نگاشته (کهنترین اشاره به شاهنامه در کتاب دهم استر آمده که شبی برای اردشیر هخامنشی تا سپیده دم نامه شاهان پیشین را خواندند.) تا روزگاری که به دست فردوسی رسید و او آن داستان را به شکیلترین شکل درآورد تا آن سرگذشت شگفت با جلای شعر و موسیقی فراگیر شود.
شاید هنوز گمان میکنید که شاهنامه افسانه است! پس باز هم با من همراه شوید.
جناب فردوسی شاهنامه را با یاد کردن از خداوند جان و خرد آغاز میکند و پس از بیان مقدمهای خردمندانه از آفرینش جهان، که شگفت با دانش امروزی منطبق است، صریح و روشن میفرمایند که خرد خون جاری شاهنامه است و هرآنچه برای مخاطب غریب مینماید نکتههایی است که به رمز سروده شده است:
«مر این را دروغ و فسانه مدان
به یکسان رَوِشن زمانه مدان
از او هرچه اندر خورد با خرد
دگر بر ره رمز معنی برد».
اما فردوسی که بود و شاهنامه چگونه به دست او رسید.
از زندگی حکیم طوس سخنی در دست نیست، اما در مقدمه شاهنامه، از ابومنصور پور بابک و چهار خردمند دیگر بعنوان گرد آورندگان نامه شاهان یاد شده که آن را برای به نظم آوردن در اختیار حکیم میگذارند؛ و در مقام فردوسی همین سخن انوری یکی از سه پیامبر شعر کافی که:
«آفرین بر روان فردوسی
آن همایون نهاد فرخنده
او نه استاد بود و ما شاگرد
او خداوند بود و ما بنده»
به شاهنامه برگردیم و آغاز انسان.
پس از اشاره به خلقت جهان و گیاهان و جانوران، آفرینش انسان اینگونه بیان شده است:
«و زین بگذری مردم آمد پدید
شد این بندها را سراسر کلید
سرش راست بر شد چو سرو بلند
به گفتار خوب و خرد کار بند
تو را از دو گیتی بر آورده اند
به چندین میانجی بپروده اند»
در این سخن شگفت، شفاف به تطور انسان از چندین نسل میانجی و سرانجام راست قامت شدن و سخن گفتن نیکو و خردمندیاش اشاره است.
بیایید ادامه دهیم؛ در شاهنامه نخستین پیشوا کیومرث است که نخستین استفاده کننده از پوشیدنی است و البته خوراکی جدید دارد. سیامک فرزند کیومرث است که دیو سیاه او را هلاک میکند و مردم از آن پس به کوهها میگریزند. داستان شاید ساده بنظر برسد، اما باید دانست که کیومرث و سیامک نماینده دو نسل و دو دوره زمانی هستند و دیو سیاه همان سرمای عصر یخبندان است که مردم را از دشت به غارها کوچاند. اما در ادامه هوشنگ کسی ست که جهان را بر دیو تنگ میکند و زندگی در دشت دوباره آغاز میشود...
«چو این کرده شد چاره آب ساخت
ز دریا برآورد و هامون نواخت
چو آگاه مردم بر این بر فزود
پراکندن تخم و کشت و درود
بسیچید پس هرکسی نان خویش
بوزید و بشناخت سامان خویش»
باید دانست که هوشنگ نامی با ریشه اوستایی به معنای خانه و اقامت خوب است. (هو+شنگ• که شنگ در کلماتی، چون گلشن به جای مانده) و آنگونه که در این ابیات آمده است پس از خانه سازیهای ابتدایی، کشاورزی و آبیاری اولیه و مرزبندیها هم شکل میگیرد که این اشارات دقیقا با آخرین یافتههای باستان شناسی که نشانههایی از آغاز کشاورزی در ۲۳هزار سال پیش را نشان میدهد، منطبق است.
اما پس از این چه بر سر مردم گذشت؟
شاهنامه میگوید تهمورس (پهلوان رباینده) دوران پس از این است که به استفاده از جانوران و سپس رام شدن آنها انجامید:
«از ایشان دو بهره به افسون ببست
دگرشان به گرز گران کرد پست
چو آزاد گشتند از بند اوی
به ناچار جستند پیوند اوی»
گرفتن حیوانات ابتدا برای بهره بردن از شیر آنها بود و این تکرار در گذر زمان به اهلی شدن آنها در حوالی ده هزار سال پیش انجامید.
اما دوران طلایی شاهنامه دوران جمشید است، عصری که با نجات مردم از سرمای یخبدان ۱۱هزارسال پیش «یانگر دریاس» آغاز میشود و سپس با نوسنگی منطبق است و شگفت انگیز آنکه شاهنامه ویژگیهای این دوره را دقیق بیان کرده است.
«چو شد بافته شستن و دوختن
گرفتند از او یکسر آموختن
هر آنچ از گل آید چو بشناختند
سبک خشت را کالبد ساختند
به سنگ و به گچ دیوِ دیوار کرد
به خشت از برش هندسی کار کرد
پزشکی و درمان هر دردمند
درِ تندستی و راه گزند»
علاوه بر ریسندگی، اشاره دقیق به سفالگری و استفاده متنوع از گل و شگفت به استفاده از خشت قالبی و در ادامه هندسی شدن دیوارها و ایجاد کنج، نیز به نیکویی و دقیق بیان شده است. میدانیم که کهنترین یافته باستان شناسی که نشان از خشت قالبی دارد در تپه علیکش با ۱۱هزار سال قدمت کاوش شده است؛ و در ادامه به پیدایش تقویم نیز با شناخت روز آغازین سال و نوروز اینگونه اشاره شده که:
«سر سال نو هرمز فرودین
برآسوده از رنج تن، دل ز کین
بزرگان به شادی بیاراستند
میو جام و رامشگران خواستند».
اما پایان دوران طلایی ایرانیان، فوران دماوند در ۷۵۰۰سال پیش و همزمان فوران قله البروس در قفقاز بود. در اینجا به تلخترین و رمزآلودترین بخش شاهنامه میرسیم، اژدهاک.
در شاهنامه آمده است که:
«جهانجوی را نام ضحاک بود
دلیر و سبکسار و ناپاک بود
کجا بیوراسپش همی خواندند
چنین نام بر پهلوی راندند»
از دیدگاه زبان شناسی بیور در پهلوی دگرگون شدهی بابل است و با کشف این رمز، داستان ضحاک همان حمله بابلیان به ایران است که همزمان با فوران آتشفشان بوده است و از آنجا که رسوم نابخردانهی بابلیان همچون قربانی کردن انسان برای آرام شدن آتشفشان و البته گوشتخواری در این دوره رایج میشود، دو آتشفشان فعال شده در دو سوی ایران را به دو اژدها روی شانههای ضحاک تشبیه کرده اند که جوانان ایرانی را قربانی میکند؛ و پس از این دوره است که با آغاز فلزگری و ذوب مس در ۶هزارسال پیش، ایرانیان بر دشمن میتازند، دوران مادرسالاری به پایان میرسد، ایران سه بهره میشود و لشگرکشیها آغاز میشود.
این تنها نکتهای بود از هزار و آن کار بزرگ فردوسی که هویت ما را و زبان ما را از نیستی نجات داد و نگذاشت که ایران ویران شود.
به راستی مردم کدام سرزمین این چنین سرگذشت خود را به یاد دارند؟
تهیه و تنظیم : محمد مظاهری