حضور طلاب در کمپ ترک اعتیاد
حضور طلاب جوان در کمپ ترک اعتیاد در قم از جمله ابتکارهای موثر یک گروه جهادی در این شهرستان است.
به گزارش گروه وبگردی
خبرگزاری صدا و سیما، «وقتی مسؤولان برای بازدید به اردوگاه میآیند و میبینند هرکدام از مددجویان در گوشهای یا مشغول ورزش و بازی هستند یا در کارگاههای اشتغال سرگرم کار و تولید، با تعجب میگویند: اینجا چه خبر است؟! چه اتفاقی افتاده که معتادان متجاهری که با دستبند و پابند و به اجبار به اینجا آورده شدهبودند، حالا با میل و رغبت مشغول فعالیتهای مفیدند و هیچکس هم نگران فرار کردن آنها نیست؟!... در چنین موقعیتهایی، آن کلام درخشان پیامبر عزیزمان بهتر از هر پاسخی، جان کلام را میرساند؛ «انسانها، بنده محبتاند» ... همه آنچه در اردوگاه «کرامت» رقم خورده، معجزه همین محبت است.».
اما محبت طلبهها از کی در دل معتادان افتاد و از آنها رفیقهای گرمابه و گلستان ساخت؟ چه شد که معتادانی که بعضیهایشان سایه آخوندها را با تیر میزدند، به عشق طلبهها عاشق کمپ ترک اعتیاد شدند؟! طلبهها از کی شدند محرم اسرار معتادان به ته خط رسیده و امید آنها برای بازگشت به زندگی؟... جواب این سئوالها را در اتفاقات جذاب داستان ما میتوانید پیدا کنید؛ داستان طلبههایی که یک اشاره برایشان کافی بود که ردّ درد را بگیرند و تا به درمان نرسیدهاند، دردمندان طردشده را رها نکنند. «محسن عبدالله زاده»، طلبه ۳۱ سالهای که حالا چند سالی از رفاقتش با مددجویان کمپهای ترک اعتیاد در شهر قم میگذرد، برایمان از مسیر پر فراز و نشیبی میگوید که گروهی از طلبهها برای راه پیدا کردن به دل معتادان خسته و از همهجا رانده پشت سر گذاشتهاند.
پدر ابراز نگرانی کرد، آستینها را بالا زدیم
گره داستان در همان قدم اول باز میشود. سَرِ رشته محبتی که دلهای طلبهها را وصل کرده به دل معتادان فراموششده که بگیری، میرسی به پند یک پیر سرد و گرم چشیده، به تدبیر پدری که دلش برای همه فرزندانش میتپد؛ حتی آنهایی که قدر خودشان را ندانستهاند و یک جاهایی به خود و خانوادهشان بد کردهاند. «محسن عبدالله زاده» برای شروع روایتش برمیگردد به حدود ۷، ۸ سال قبل و میگوید: «مثل همیشه روی درس و بحث در فضای حوزه متمرکز بودیم که یک تلنگر باعث شد بیشتر در مسائل جامعه دقیق شویم و حواسمان به بخشهایی جلب شود که تا آن زمان مغفولمانده بود. وقتی که حضرت آقا در سخنانی به بحث آسیبهای اجتماعی اشاره کردند و با تاکید از فعالان فرهنگی و جهادی خواستند در زمینه مقابله با آسیبهای اجتماعی بهویژه اعتیاد وارد عمل شوند، همین جرقه کافی بود که در کانون فرهنگی جهادی «بصائر» که محل فعالیتهای جهادی ما بود، با تدبیر حجتالاسلام «امیر لواسانی» گروه تخصصی تبلیغی بصائر در حوزه آسیبهای اجتماعی راهاندازی شود. با آغاز به کار این پایگاه، طلبههای علاقهمند فرصت پیدا کردند بهصورت تخصصی و هدفمند در زمینه مقابله با آسیبهایی مانند اعتیاد، طلاق و مشکلات حاشیهنشینی وارد میدان شوند و به ارائه خدمت بپردازند. در این سالها با فعالیت پایگاه تخصصی بصائر، شاگردان زیادی در عرصه مقابله با آسیبهای اجتماعی زیر نظر حاج آقا تربیت شدند و هرکدام گوشهای از این مسئولیت مهم را بر عهده گرفتند.»
طلبهها کجا و کمپ ترک اعتیاد کجا؟!
طلبه جوان داستان ما و رفقایش شاید فکرش را هم نمیکردند قدم در چه راه پر فراز و نشیبی گذاشتهاند و چه گردنههای سختی انتظارشان را میکشد. راهی که از پژوهش در زمینه شیوههای مؤثر در پیشگیری و درمان اعتیاد و برگزاری نمایشگاههای اطلاعرسانی در بوستانهای شهر قم شروع شد، در ادامه پای طلبهها را به کمپهای ترک اعتیاد باز کرد: «برای انجام فعالیتهای اثربخش در زمینه اعتیاد، باید به سراغ معتادان میرفتیم و به آنها برای بازگشت به جامعه کمک میکردیم. اینطور بود که ۳، ۴ سال قبل و بعد از برگزاری دورههای تربیت مربی و مبلّغ ویژه کمپهای ترک اعتیاد، وارد این کمپها شدیم، اتفاقی که تا آن زمان سابقه نداشت و راستش را بخواهید، هیچکس هم برای آن آمادگی نداشت. اوایل پذیرش حضور طلبهها در کمپ سخت بود؛ چه از طرف پرسنل کمپ و چه از طرف معتادان. حتی گاه مسئولان مرتبط با این حوزه، این اعتقاد و باور را نداشتند که طلبهها میتوانند کمکحال آنها در مبارزه با اعتیاد باشند و اساساً حضور ما را در کمپها بیمورد میدانستند. به همین دلیل مواردی پیش میآمد که دوستان ما با مجوز رسمی از دادستانی به کمپ مراجعه میکردند، اما راهشان نمیدادند.
اجرای فعالیتهای ورزشی برای مددجویان کمپ.
اما خب، ما هم از راهی که انتخاب کردهبودیم، برنگشتیم و بالاخره مقاومتها نتیجه داد. با پیگیری و مداومت اعضای گروه و حمایت دوستانی در دادستانی قم ازجمله آقای «ملیحی»، سد ورود طلبهها به کمپها شکسته شد و زمان زیادی نگذشت که نگاهها تغییر کرد. وقتی مسئولان دیدند با حضور طلبهها در کنار معتادان و شکلگیری رفاقت میان آنها و اجرای برنامههای مشاورهای، فرهنگی، ورزشی، شغلی و معنوی برای مددجویان، آمار نزاع و شورش، خودزنی، خودکشی و انحرافات اخلاقی در کمپ پایین آمده، آنها هم طرفدار حضور دوستان ما در کمپهای ترک اعتیاد شدند.»
با پدر من دوست شدید؟ او سایه آخوندها رو با تیر میزنه...!
«متاسفانه برخی از مددجویان کمپها، معتادان کارتنخواب هستند؛ نه به این معنی که خانواده ندارند بلکه آنقدر خانوادهشان را آزار دادهاند که از طرف آنها طرد شدهاند و خانواده دیگر حاضر نیست فرد را بپذیرد، چون هیچ امیدی به اصلاح و بهبودش ندارد. به همین دلیل، بخشی از کار ما این است که خانوادهها را راضی کنیم یک فرصت دیگر به این افراد بدهند. یکبار من با خانواده یکی از مددجویان تماس گرفتم و بعد از معرفی خودم، گفتم دوست پدرشان هستم. دختر آن فرد با تعجب گفت: «بابای من سایه آخوندها رو با تیر میزنه! چطور ممکنه شما دوستش باشید؟!» پربیراه هم نمیگفت. پدر این دختر خانم، کسی بود که اوایل ورود من به کمپ، مسخرهام میکرد و از هیچ خصومتی دریغ نداشت. نه در جلسههای مشاوره شرکت میکرد و نه با برنامههای ما در کمپ همراه میشد. در مقابل، من هر فرصتی پیدا میکردم، به سمتش میرفتم و شوخی میکردم، عطر تعارفش میکردم و... خلاصه به سبک همه طلبههای گروه، با محبت توانستم به دلش راه پیدا کنم.
مسئول واحد پژوهش کانون فرهنگی بصائر مکثی میکند و در ادامه میگوید: «این اتفاق، درباره اغلب مددجویان تکرار میشود. میدانید، ازآنجاکه این افراد از خانواده و جامعه طرد شدهاند، به توجه و محبت کسی بهراحتی روی خوش نشان نمیدهند. اما وقتی با حضور دائمی دوستان طلبه ما مواجه میشوند، کمکم کنجکاو میشوند. کارمند در ساعت کاری میآید کارش را انجام میدهد و میرود، اما آنها میبینند این طلبه از ۵ صبح به کمپ میآید و گاه تا ۱۲ شب بین مددجویان میچرخد، امورشان را پیگیری میکند، با خانوادههایشان تماس میگیرد و... کمی که میگذرد، از او میپرسند: «آقا! شما چقدر میگیری میای اینجا؟» وقتی طلبه در جوابشان میگوید: «من بهصورت جهادی در اینجا فعالیت میکنم و پولی نمیگیرم»، غافلگیر میشوند. همین که متوجه میشوند این طلبه بدون چشمداشت مدام به کمپ میآید، پای صحبتها و درد دلشان مینشیند و تلاش میکند مشکلاتشان را رفع کند، محبتش در دلشان مینشیند. کار به جایی میرسد که همانها که اوایل اذیت میکردند و بهاصطلاح تکّه میانداختند، هر روز چشمشان به در است که کی حاجی میآید و تا از راه میرسد، دورش حلقه میزنند و رهایش نمیکنند.»
اینجا چرا کتک نمیزنند؟!
«احترام، همان خط قرمز ما در ارتباط با معتادان در کمپهای ترک اعتیاد است. مشکلی که وجود دارد، این است که این افراد متاسفانه به دلیل سالهای طولانی مصرف مواد و از دست دادن زندگی و خانواده، احترام و شخصیتشان را هم بهمرور در نگاه جامعه از دست میدهند و کمکم خودشان هم به فحش، کتک و بیاحترامی عادت میکنند. طبق شنیدهها حتی در برخی از کمپهای ترک اعتیاد هم متاسفانه این روال وجود دارد و اینطور است که وقتی ما در کمپها با معتادان با احترام برخورد میکنیم، با پیشوند آقا آنها را خطاب میکنیم، با احترام برایشان جلسات مشاوره ترتیب میدهیم و کارهایشان را پیگیری میکنیم، برایشان قابل باور نیست. حتی بعضیهایشان رفتار محترمانه را پس میزنند و هر کاری از دستشان بربیاید، انجام میدهند تا به تصور خودشان آن طلبه را عصبانی کنند که در مقابل مجبور به فحاشی شود یا با آنها برخورد فیزیکی کند تا بگویند: دیدید! اینها هم مثل بقیه هستند. فرقی ندارند.».
اما صبر و خویشتنداری طلبهها بالاخره کار خودش را میکند. مثل قطرات آب که در درازمدت حتی میتوانند دل سنگ را بشکافند و راه خودشان را باز کنند، شیوه احترامآمیز طلبهها در رفتار با معتادان هم یک جایی به ثمر مینشیند و باعث میشود سرسختترین مددجویان هم درهای قلبشان را به روی آنها باز کند. اگر روایتهای طلبه جوان داستان ما از این فتحالفتوحها را بشنوید، شما هم با ما همعقیده میشوید:
«یکی از مددجویان که از اعتیاد پاک شده و به لطف خدا در حال تجربه دوره پاکی طولانی مدتی است، از اتفاقی که جرقه اولیه را برای بازگشتش زد، اینطور میگفت: «آن اوایل، یکبار تا حاجی را در کمپ دیدم، چشمهایم را بستم و هر بد و بیراهی به ذهنم رسید، نثارش کردم. منتظر بودم او هم در مقابل، شروع به فحاشی کند یا با یک کشیده آبدار، جوابم را بدهد، اما ساکت که شدم، دیدم تنها عکسالعملش لبخند است. کمی که گذشت، به طرفم آمد و گفت: اوضاع و احوالت چطوره؟ چه گرفتاری داری؟ چه کمکی میتونم بهت بکنم؟... حاجی با این کار مرا خلع سلاح کرد.»
در یک مقطع هم یکی از مددجویان از کمپ فرار کرد. اما فردایش تماس گرفت و گفت پشیمان شده و میخواهد برگردد. با تعجب گفتیم: تو که به خواستهات رسیدهای. چرا میخواهی برگردی به جایی که دوستش نداری؟ گفت: «دلم براتون تنگ شده. میخوام برگردم کمپ که پیش شما باشم.» او به دلیل احترام و ارزشی که از طلبهها دیده بود، حاضر شدهبود دوباره برگردد و دوره قرنطینه در چهاردیواری کمپ را تحمل کند. حتماً میدانید ۲ نوع کمپ داریم؛ اختیاری و اجباری (معتادان متجاهری که توسط نیروی انتظامی دستگیر میشوند، به این کمپها منتقل میشوند) و جالب است بدانید این مددجوی فراری، داوطلبانه به کمپ اجباری برگشت.»
وقتی طلبهها، عضو خانواده معتادان بهبودیافته میشوند
«از یک جایی به بعد، در جمعبندیهایمان به این نتیجه رسیدیم که کار کردن روی مددجویان به تنهایی ثمربخش نیست و ضلع دیگر ماجرای بهبودی این افراد، ارتباط با خانوادههای آنهاست. با این نگاه، گروه «صیانت» در پایگاه بصائر تشکیل شد که در ۲ حوزه صیانت از خانواده مددجویان و صیانت از مددجویان بهبودیافته فعالیت میکند؛ بنابراین یک گروه از دوستان ما بهطور کلی کارشان حمایت از خانواده این مددجویان است؛ بستههای معیشتی برایشان میبرند، پیگیر گرفتاریهایشان میشوند و تلاش میکنند مشکلاتشان را رفع کنند. صیانت از مددجو هم همزمان با درمان در کمپ شروع میشود و ادامه پیدا میکند. واقعیت این است که ارتباط ما با مددجو بعد از ترخیص او هم تمام نمیشود و طلبهها بعد از بازگشت معتادان بهبودیافته به خانه، ارتباط خانوادگی با آنها برقرار میکنند؛ و این اتفاق، احساس ارزشمندی خاصی به این افراد میدهد. همان فردی که تا دیروز خانواده و محله او را پس میزد و ارزشی برایش قائل نبود، حالا در شرایطی قرار گرفته که یک طلبه با همسر و فرزندانش به دیدار او و خانوادهاش میآید. در همین ارتباطات، اگر طلبهها متوجه شوند مددجوی بهبودیافته مشکلی دارد، از هیچ کمکی برای او و خانوادهاش دریغ نمیکنند.»
دفتر خاطرات حاج آقا پر است از اتفاقات تلخ و شیرین این همراهی بعد از ترخیص: «طلبهای که رفیق یک مددجو شدهبود، در همین ارتباطات خانوادگی بعد از ترخیص متوجه شد خانه این مددجو تخریب شده، اما او توانایی مالی برای تعمیرات را ندارد. آن طلبه به سایر رفقای گروه صیانت خبر داد و با تهیه مصالح، خودشان شروع به بنایی کردند و خانه رفیق بهبودیافتهشان را تعمیر کردند. یا یکی از مددجویان که همسرش فوت کردهبود، هیچکس را نداشت که برای مراسم کمکش کند. رفقا فوری دست به کار شدند و از مرحله تدفین تا برگزاری مراسم در مسجد را خودشان انجام دادند. خلاصه ارتباطی که میان طلبههای گروه صیانت و مددجویان بهبودیافته برقرار میشود، به شکلی است که مددجو احساس میکند این طلبه، جای خالی برادر یا پدر را برایش پر کردهاست.»
تا میتوانی محبت کن، انسانها بنده محبتاند...
«توجه به معنویات، پایه و اساس کار ما در کمپهای ترک اعتیاد است، اما مثلاً هیچوقت بهطور مستقیم از آنها دعوت نمیکنیم در نماز جماعت شرکت کنند. ما احادیث و روایات مرتبط با این مسائل را در محیط اردوگاه نصب میکنیم، اما این خود مددجویان هستند که تصمیم میگیرند با ما در این زمینه همراه شوند. مثلاً وقتی مددجویان را به اردوهای تفریحی میبریم، در هر حالتی که باشیم، مثلاً در حال فوتبال بازی کردن یا جوجه درست کردن برای ناهار، صدای اذان که بلند میشود، آن کار را رها میکنیم و آماده میشویم برای نماز. اغلب مددجویان هم به دنبال ما، وضو میگیرند و به نماز میایستند. یکبار یکی از آنها گفت: «من که نمازخوان نبودم. اون روز که رفتهبودیم تفریح، شما پا به پای ما بازی کردید. اذان که داد، رفتید سراغ نماز. خب دیدم تا حالا شما توی بازی با ما همراهی میکردید، گفتم درستش آینه که ما هم توی نماز با شما همراه باشیم. رفیقیم دیگه...» و همین دوستیها، مقدمه انس آنها با معنویات میشود. پیامبر اکرم (ص) میفرمایند: «مردم، برده محبتاند». ما این حقیقت را با تمام وجود در ارتباط با معتادان درک کردیم. معتادی که در کارنامهاش زندان، دعوا، فروش مواد و هر خلافی که بگویید داشته، با محبت و احترامی که از طلبهها دریافت میکند، شخصیتش تغییر میکند و یک آدم دیگر میشود و وجودش برای دریافت حرفهای خوب مثل احترام به پدر و مادر، ارتباط با خدا و رزق حلال آماده میشود.»
برگزاری محفل انس با قرآن در کمپ با حضور مددجویان علاقهمند
از لبخندی که چاشنی کلمات حاج آقا عبدالله زاده میشود، میتوان حدس زد خاطره شیرینی در ذهنش تداعی شده. مکثی میکند و میگوید: «در تماس با خانوادهها، از آنها درخواست و راضیشان میکنیم در میانه دوره حضور مددجویان، به ملاقات آنها بیایند. اتفاقی که میافتد، این است که در جلسه ملاقات، خانواده باور نمیکند این همان فرد سابق است. مادر و پدر میبینند همان پسری که هر روز دعوا راه میانداخت و آنها را اذیت و حتی تهدید میکرد، حالا دارد دستشان را میبوسد! آنقدر این تغییر برایشان عجیب است که میگویند: «چی شده؟ اینجا مجبورت کردن که این کارها رو انجام بدی؟ تهدیدت کردن؟! نکنه اینجا هم مواد مصرف میکنی و توهم زدی» ... ما حتی در این دوره به مددجویان مرخصی هم میدهیم! این اتفاق در ایران، بینظیر است که به معتادان کمپ اجباری مرخصی داده شود و آنها هم در پایان مرخصی به کمپ برگردند. این یکجور محک است برای اینکه ببینیم مددجویی که قرار است ۳ ماه دیگر به جامعه برگردد، چه رفتاری خواهد داشت. نتیجه در اغلب موارد، مثبت است و خانواده از رفتار و عملکرد مددجو ابراز رضایت میکند. جالب است بدانید ما حتی مددجویی داریم که به خواست خودش حضورش در اردوگاه را ۲ دوره ۳ ماهه تمدید کرده تا در اینجا بیشتر روی خودش کار کند و قویتر به جامعه برگردد و بتواند در برابر ناپاکیها بیشتر مقاومت کند.»
کارگاههای اشتغال مددجویان، نگین اردوگاه کرامت
«بعد از ۳، ۴ سال حضور موفق طلبهها در کمپهای ترک اعتیاد بهعنوان مبلّغ و مسئول فرهنگی و با توجه به نتایج مثبت و قابلقبولی که کسب کردند، از تیرماه سال ۹۹ با تصمیم مسئولان این حوزه، برای اولین بار مدیریت یک کمپ ترک اعتیاد به ما سپرده شد و این، شروع دورهای جدید در فعالیتهای ما بود. در این کمپ که در شهر قم قرار دارد و به اردوگاه «کرامت» معروف است، مثل سایر کمپها، برنامههای فرهنگی و ورزشی، اردوهای تفریحی، برنامههای آموزشی و مشاوره مذهبی و روانشناسی برقرار است، اما یکی از کارهای ویژه ما برای مددجویان این اردوگاه، بحث مهارتآموزی و اشتغال است. با کمک برخی خیّران و تعدادی از خانوادههای مددجویان موفق شدهایم کارگاههای قالیبافی، قابلمهسازی و فنرسازی در اردوگاه ایجاد کنیم. علاوهبراین، کارگاههای بلوکزنی، خیاطی، بنایی و موزاییکسازی هم اینجا فعال است. حتی زمین کشاورزی و گلخانه هم داریم و هرکدام از مددجویان براساس علاقه خود در یکی از این زمینهها مشغول کار هستند.»
کارگاه «فنرسازی» در اردوگاه «کرامت»
از وقتی اردوگاه کرامت با شعار «درمان، صیانت و اشتغال» آغاز به کار کرده، به طلبههای دغدغهمند کانون بصائر این فرصت را داده تا بتوانند برنامههایی که در سالهای گذشته در کمپهای مختلف به شکل پراکنده اجرا کردهبودند، بهصورت منسجم و کاملتر به اجرا دربیاورند که اشتغال و درآمدزایی مددجویان، یکی از حلقههای تکمیلی این زنجیره محسوب میشود. محسن عبدالله زاده حرفها دارد درباره آثار و نتایج این گام طلایی: «مددجویان به هر میزان در این کارگاهها کار کنند، دستمزد دریافت میکنند و میتوانند پسانداز داشتهباشند. همین پشتوانه باعث میشود مددجویی که همیشه از کمپ با خانوادهاش تماس میگرفت و برای خریدن سیگار و ... طلب پول میکرد، حالا بعد از ۲ ماه به آنها زنگ میزند و میگوید: «شماره کارت بفرستید برایتان پول واریز کنم.» خانواده اول باور نمیکنند و میگویند: «تو برای پول مواد و سیگار، جیب ما را میزدی و وسایل خانه را میفروختی. حالا که رفتهای کمپ، معجزه شده و میخواهی به ما پول بدهی؟!» این موضوع آنقدر برای خانواده مددجویان عجیب است که با ما تماس میگیرند و ابراز نگرانی میکنند که نکند بحث دزدی و پولشویی و این حرفها در میان باشد! اما وقتی برایشان توضیح میدهیم فرزند یا همسرشان در اردوگاه مشغول کار شده و حالا برای خودش درآمد دارد، حسابی خوشحال میشوند.»
وقتی درآمد حلال زیر زبان مددجویان مزه میکند.
اما شادی خانواده، فقط یک بخش از اتفاقات خوب این شاغل شدن مددجویان است، چون ماجرای اصلی در درون آنها در حال رقم خوردن است: «حرفهآموزی و اشتغال هم مثل سایر کارها در اردوگاه، اختیاری است و فقط کسانی که تمایل دارند، در کارگاهها مشغول به کار میشوند. هر روز ۸ صبح همزمان با پخش صلوات خاصه امام رضا (ع)، نیمی از مددجویان اردوگاه یعنی حدود ۵۰ نفر کارشان را در کارگاهها یا در زمین کشاورزی شروع میکنند. بعد از زمان نماز و ناهار هم، دوباره ساعت ۱۵ سر کار برمیگردند و تا حدود ساعت ۷ و ۸ مشغول کارند. برای بسیاری از مددجویان، این یک تجربه جدید است. آنهایی که زندگیشان بدون مواد نمیگذشت و حتی بعضیهایشان درآمدشان هم از راه فروش مواد بود و شاید روزی ۴۰۰، ۵۰۰ هزار تومان درآمد داشتند، اوایل برایشان سخت است بخواهند از راه سالم پول دربیاورند؛ آن هم روزی نهایتاً ۲۰ هزار تومان. اما مدتی که میگذرد، میبینند هم میشود بدون مصرف مواد، اول صبح سرحال و باانرژی سر کار بروند و هم کمکم شیرینی آن رزق حلال زیر زبانشان مزه میکند و گرچه ممکن است کم باشد، اما راضیشان میکند. آنها خودشان بهترین قاضی هستند و بهتر از هرکس دیگری میتوانند شیوه سابق و فعلی کارشان و مزه و تأثیر پول بیبرکت و بابرکت را مقایسه کنند.
دوخت جهادی ماسک توسط مددجویان کارگاه خیاطی در دوران کرونا
این مددجویان کمکم نسبت به جامعه و همنوعانشان هم دغدغه پیدا میکنند. بهطور مثال در همین ایام کرونا، مددجویان کارگاه خیاطی بهصورت داوطلبانه و جهادی برای کمک به همشهریان تعداد زیادی ماسک دوختند. طلبهها هم آن ماسکها را در شهر قم بین مردم توزیع کردند.»
خیّران کجایند؟ نابترین فرصتهای کار خیر در همین کمپهاست
حاج آقا میخواهد چیزی بگوید، اما انگار مردد است. دست آخر دلش را به دریا میزند و میگوید: «معتادان و خانوادههایشان، واقعاً قشر مغفولمانده جامعه هستند. ما به دفعات فراخوان دادیم و از خیّران دعوت کردیم برای فعالیتهای فرهنگی و اشتغالزایی در اردوگاه به کمک ما بیایند، اما متاسفانه تعداد کمی به درخواست ما جواب مثبت دادند. میبینید خیّران حاضرند برای کمک به مسجد و مدرسه و هیئت و حسینیه، میلیاردی هزینه کنند، اما موضوع کمک به بهبود معتادان را که مطرح میکنیم، میگویند: «چه فایدهای دارد؟ تاثیری ندارد!»، اما اینطور نیست. بسیاری از معتادان در این کمپها بهبود پیدا میکنند، به جامعه برمیگردند و زندگی جدیدی را شروع میکنند. من از همین طریق یکبار دیگر اعلام میکنم ما در اردوگاه ترک معتادان، به حضور و کمک خیّران و جهادگران بسیار نیاز داریم.
البته لازم است بگویم خیّران عزیزی هم داریم که حامی مددجویان اردوگاه هستند و کمکهایشان پشتوانه برنامههای ماست. آنها وقتی به اردوگاه میآیند و عملاً با آثار فعالیتهای ما آشنا میشوند، مثلاً میبینند معتادان در حال بهبود در کارگاهها مشغول کار و فعالیت مفید هستند، نظرشان تغییر میکند و برای کمک به مددجویان ترغیب میشوند.»
بچه خلافها هم شهید میشوند؛ باور میکنی؟!
اما دغدغه اشتغال و درآمدزایی برای مددجویان باعث نشده طلبهها از فعالیتهای خلاقانه فرهنگی در اردوگاه غافل بمانند. یکی از برنامههای ثاتیرگذار در این زمینه، برگزاری یادواره شهداست: «ما تقریبا هر ماه یک یادواره شهدا در اردوگاه برگزار میکنیم و اغلب سعی میکنیم به معرفی شهدایی بپردازیم که زندگی مشابه زندگی همین مددجویان داشتند؛ مثل شهید شاهرخ ضرغام، شهید طیب حاج رضایی، شهید مجید قربانخانی و... آشنایی با این شهدا که مثل خود این مددجویان، از ته خط برگشتند و متحول و عاقبتبخیر شدند، آنها را تحتتاثیر قرار میدهد. ارتباط قلبی که میان مددجویان و این شهدا برقرار میشود، باعث همذاتپنداری در آنها شده و انگیزه بیشتری برای بازگشت به زندگی به این مددجویان میدهد.
مددجویان در هیئت و پای دیگ نذری که خودشان بانی آن هستند
البته از این قبیل برنامههای معنوی در اردوگاه کم نداریم. برگزاری هیئت خودجوش هفتگی در شبهای جمعه توسط مددجویان، یکی دیگر از این برنامههاست. این هیئت، صفای خاصی دارد. حتی مددجویان گهگاه و به بهانه مناسبتهای مذهبی، خودشان با پولی که از کار کردن در کارگاهها جمع میکنند، در این هیئت بانی دادن نذری میشوند؛ یکبار حلیم نذری، بار دیگر شیربرنج نذری و...»
اسم هیئت که میآید، چیزی در ذهن عبدالله زاده جرقه میزند و میگوید: «ما یک هیئت هم ویژه مددجویان ترخیصشده و خانوادههایشان در شهر قم داریم به نام هیئت «احرار الحسین (ع)» که مجال مغتنمی است برای دور هم جمع کردن این افراد. البته این هیئت فقط مختص مراسم عزاداری و جشنهای مذهبی نیست بلکه همزمان جلسه مشاوره و کارگاههای مهارتافزایی برای همسران و مادران هم در آن برگزار میشود.»
آماده انتقال الگوی کمپداری اسلامی به علاقهمندان هستیم
«در قانون برای کمپهای اجباری نگهداری معتادان متجاهر، چیزی به نام مدیر فرهنگی نداریم و به نظر ما این یک خلأ بزرگ است. در آییننامه این کمپها، پزشک، مددکار و روانشناس دیده شده، اما جای مبلّغ و مدیر فرهنگی خالی است درحالیکه با توجه به آسیبهای فرهنگی و اخلاقی موجود در برخی کمپها، حضور این چهرههای فرهنگی در این کمپها ضروری است. ما در تلاش هستیم از طریق رایزنی با مسئولان، مقدمات لازم برای اصلاح این قانون را فراهم کنیم.»
محسن عبدالله زاده در پایان میگوید: «لازم است از مسئولان محترم سپاه پاسداران به عنوان مجری اردوگاههای کرامت در کشور بهویژه سپاه قم و معاونت اجتماعی این نهاد و بزرگانی، چون سردار «شاهچراغی» و جناب سرهنگ «موحد» تشکر کنم که با حمایتهایشان زمینه را برای خدمترسانی طلاب جهادی به معتادان فراهم کردند.
ما در کانون فرهنگی جهادی بصائر بعد از حدود ۴ سال فعالیت در کمپهای ترک اعتیاد بهعنوان مبلّغ و یک سال مدیریت در این مراکز، به یک الگوی کمپداری اسلامی رسیدهایم که نتایج موفقیتآمیز آن اثبات شده است؛ الگوی مبتنی بر رفتار محترمانه و محبتآمیز با معتادان. چنانچه نهادهای مربوطه همکاری کنند، ما آماده انتقال تجربیاتمان در این زمینه به مدیران، مشاوران و روانشناسان فعال در کمپها هستیم. البته اسفند ماه سال گذشته موفق به برگزاری دوره تربیت مدیر فرهنگی کمپهای ترک اعتیاد شدیم و در حال حاضر هم دوره مجازی آن در حال برگزاری است.»
خودتان را به خواب نزدهباشید، اینجا بهترین فضا برای ترک اعتیاد است
مشتاقیم در گفتگو با یکی از مددجویان اردوگاه کرامت، تأثیر حضور طلبهها در کمپهای اعتیاد را از نگاه آنها هم جویا شویم و با داوطلب شدن آقا «بهروز» این فرصت نصیبمان میشود. او که حدود ۳ ماه است در این اردوگاه حضور دارد، میگوید: «من چند بار به کمپهای مختلف رفتهام؛ چه کمپ تمایلی و چه کمپ اجباری. اسم کمپ اجباری، اصلاً همه را میترساند. من هم با یک سری افکار خراب به اردوگاه کرامت آمدم. با خودم گفتم اینجا هم مثل باقی کمپهای اجباری است، فقط مدل ساختمانش فرق میکند. اما خیلی نگذشت که تمام باورهایم تغییر کرد و فهمیدم این اردوگاه همهجوره با دیگر کمپها تفاوت دارد؛ اینجا هم میتوانی بهبود پیدا کنی، هم بهتر زندگی کردن را یاد بگیری و هم صاحب کار شوی و برای برگشتن به جامعه آماده شوی. اصلاً اسم کمپ برای اینجا کوچک است و نباید آن را با کمپهای دیگر مقایسه کرد. میگویند کسی که خواب است را میشود بیدار کرد. به نظر من برای کسی که واقعاً از اعتیاد خسته شده باشد، اینجا بهترین جا برای ترک است؛ هم برای کنار گذاشتن اعتیاد کمکش میکنند، هم هوای خانوادهاش را دارند و هم برایش شغل دست و پا میکنند. در هیچ کمپی موضوع کاردرمانی وجود ندارد، اما در این اردوگاه، کارگاههای اشتغال داریم که در بهبود مددجویان تأثیر زیادی دارد.».
اما ته دل آقا بهروز، یک حرف اساسی دیگر هم مانده: «تفاوت اردوگاه کرامت با کمپهای دیگر این است که در این اردوگاه بحث معنویت مطرح است. در سایر کمپها – حداقل اجباریها - بیاحترامی و حتی کتک زدن معتادان، یک اتفاق عادی است، اما در اردوگاه کرامت، کسی توهین نمیکند و اتفاقی نمیافتد که شخصیت معتاد زیر سئوال برود؛ و این خیلی مهم است. چون معتاد هم یک انسان است و اگر احترام ببیند، جذب میشود. یادمان نرود که معتاد درواقع یک بیمار است و مثل بیمار مبتلا به سرطان، او هم باید درمان شود؛ و چه در اردوگاه کرامت و چه در کمپهای دیگر، تجربه نشان داده گفتاردرمانی همراه با محبت و احترام درباره معتادان جواب میدهد.»
اگر اینجا هستم، حتماً خدا با من کار داشته...
مددجوی باصفای داستان ما که حدود ۱۸ سال از زندگیاش را پای مواد مخدر گذاشته، خیلی خوب میتواند درباره کیفیت عملکرد کمپهای ترک اعتیاد نظر بدهد و او به اردوگاه کرامت نمره قبولی میدهد: «همین که درصد بالایی از خروجیهای اردوگاه کرامت، پاک ماندهاند، تفاوت کار آن را با کمپهای دیگر نشان میدهد. علاوهبراین اینجا اگر کسی اهل کار کردن باشد، برایش کار زیاد است. مهارتهای مختلفی به مددجویان آموزش داده میشود و مدرک معتبر هم به آنها میدهند. با همین مدرک، میشود بعد از ترخیص از ۱۵ تا ۷۰ میلیون تومان وام گرفت و یک کار و کاسبی راه انداخت.».
اما برای آقا بهروز که بعد از سالها حالا دارد طعم شیرین پاکی را میچشد، حضور در این اردوگاه، یک پیام خاص داشته که خودش اینطور تفسیرش میکند: «حتماً خدا با من کاری داشته که امروز اینجا هستم وگرنه میتوانستم هنوز هم همان معتاد سابق آواره در خیابانها باشم و آنقدر مواد مصرف کنم تا بمیرم. البته درک این موضوع یک مقدار سخت است. کافی است بپذیرم اگر امروز در جایی هستم که دارند به من کمک میکنند، این یک اتفاق از طرف خداوند است. اینکه باور کنی خدا باهات کار داشته، خیلی مهم است. اینکه میخواسته پاک و درست شوی تا بتوانی خدمت کنی؛ چه به خودت، چه به خانوادهات و چه به جامعه. این اتفاق، شدنی است. فقط باید آن آدم گذشته را زیر پایت له کنی و باور کنی هنوز فرصت برای زندگی هست...»