پخش زنده
امروز: -
بازیگر کشورمان، «تئاتر» را مجموعه سکوتها دانست و گفت: بسیاری از بازیگران و کارگردانان ما از سکوت تئاتر میترسند.
به گزارش خبرنگار حوزه فرهنگ و هنر گروه علمی فرهنگی هنری خبرگزاری صدا و سیما، آقای «پرویز فلاحی پور» بازیگر تلویزیون و سینمای کشورمان با حضور در برنامه «اهالی شب» که به صورت هفتگی، پنجشنبهها و جمعهها با اجرای آقای سید مهرداد ضیایی روی آنتن شبکه چهار سیما میرود، به سؤالاتی در زمینه کار، زندگی و دیدگاههای خود پاسخ داد که در ادامه متن گفتگوی این برنامه با برنامه «اهالی شب» را میخوانید:
رابطه شما با شب چگونه است؟
عالی؛ من، چون تنهایی را دوست دارم، با سکوت و وهم شب هم رابطه خیلی خوبی دارم؛ در شب مطالعه میکنم و فیلم میبینم.
یکی از شبهای تلخ زندگی خودتان را برای ما روایت کنید.
تلخترین شب زندگی من به زمانی برمی گردد که خبر دادند مادرم فوت شده است. اواخر عمرش حال و اوضاع خوبی نداشت و در آخرین دیدارمان من را بوسید و گریه کرد. چند ساعت بعد از آنکه به خانه رسیدم خواهرم تماس گرفت و خبر فوت مادر را داد.
یکی از شبهای شیرین زندگی تان را هم برای ما بازگو کنید.
با توجه به شب کاریهای بسیاری که ما برای اجرای تئاتر و فیلم تجربه کرده ایم، شبهای شیرین بسیار زیادی را داشته ایم. شب کاریهایی که کارهای سختی داریم، برای من شیرینتر از سایر شب هاست. خیلیها بیرون از خودشان دنبال خوشبختی هستند در حالیکه خوشبختی درون ما و کف دست ماست.
دوست دارید از شما به چه عنوانی یاد شود؟
انسان خوب؛ همین واژه کفایت میکند. چرا که خوبیهای انسان است که از آدم یک انسان حقیقی میسازد.
مواقعی که حال درونی شما خوب نیست، چه کار میکنید که حالتان خوب شود؟
یا میخوابم یا با انجام دادن کارهایی که دوست دارم همچون باغبانی و بازی شطرنج، خودم را به دنیای دیگری میبرم.
آیا کسی هست که الان حاضر باشید با تلفن همراهتان به او زنگ بزنید و بابت دلخوری قدیمی پیش آمده از او عذرخواهی کنید؟
تا جایی که میتوانم سعی میکنم کسی را نرنجانم. اگر هم کسی از دست من برنجد، به هر شکل ممکن سعی میکنم از او عذرخواهی کنم قبل از آنکه من از دنیا بروم یا اینکه او از دنیا برود. معلوم نیست فردا روز کدام یک از ما زنده باشیم و به همین خاطر نباید دیگران را از خود ناراحت باقی بگذاریم. از بچگی همینطور بودم که وقتی با کسی دعوا میکردم، فردای آن روز با همان فرد رفیق صمیمی میشدم.
آیا تا کنون کسی گفته که لهجه شما به شدت تهرانی است؟
بله گفته اند، من در محله قصرالدشت تهران به دنیا آمدم. باعث افتخارم است که در جنوب شهر تهران که پر از آدمهای بامعرفت و خونگرم است بزرگ شده ام.
عصر جوانی شما چه شاخصهایی داشت؟
آن زمان دوستی ها، جوانمردیها و معرفتها خیلی محکمتر و بیشتر از امروز بود.
چند اسم میگویم و شما نظر خود را درخصوص این اسامی بگویید. نخستین واژه «سکوت» است.
تئاتر مجموعه سکوت هاست. در حالیکه متاسفانه بسیاری از بازیگران و کارگردانان ما از سکوت تئاتر میترسند.
حسن فتحی؟
دوست و یک کارگردان موفق.
مرگ؟
شتری است که در خانه همه میخوابد. مهم این است که ما این حس را داشته باشیم که زندگی مان با مرگ پایان نمیپذیرد. اگر با این تفکر زندگی را نگاه کنیم، مرگ آغاز زندگی میشود.
امام رضا (ع)؟
خیلی دوستش دارم.
شهید بهشتی؟
یک انسان منطقی و بسیار روشن کهای کاش آنقدر زود شهید نمیشد چرا که میتوانست خدمات بسیار زیادی به کشور داشته باشد.
موسیقی؟
آرامش و ریتم. موسیقی هم به لحاظ روانی و هم به لحاظ کاری خیلی به من کمک کرده است. آثار هنری آقایان قربانی، عقیلی، سرلک، زندوکیل و راغب را هم بسیار میپسندم.
دوچرخه؟
دوچرخه برای من یک حسرت بزرگ از گذشته است. من در نوجوانی خیلی دوست داشتم دوچرخه داشته باشم و پدرم هم هر سال قول میداد اگر در مدرسه قبول شوم برایم دوچرخه میخرد، اما نمیخرید. ما هم میرفتیم دوچرخه کرایه میکردیم و با همان چرخ میزدیم.
سریال شهرزاد؟
افتخار بازیگری با آقای نصیریان در این کار را داشتم. سریالی بود که مردم هم آن را دوست داشتند.