لزوم بازنگری امریکا در سیاست هایش درمنطقه غرب آسیا
امریکا در رابطه با نقش ایران در منطقه غرب آسیا(خاورمیانه) دچار اشتباه معنایی شده است و سعی می کند شکست سیاست های منطقه ای خود ومتحدانش در فلسطین,افغانستان, عراق, لبنان, سوریه و یمن را به حساب تهران بگذارد.
نزدیک به شش سال از تهاجم ائتلاف سعودی به یمن تحت عنوان عملیات طوفان قاطعیت می گذرد. عملیاتی که محمدبن سلمان انتظار داشت ظرف چند هفته انصارالله را نابود و دولت دست نشانده و فراری منصور هادی را به قدرت برساند اما اکنون شش سال از این لشکرکشی گذشته وعلی رغم کمک های نظامی و اطلاعاتی امریکا و چند کشور دیگر غربی و همچنین فروش صدها میلیارد دلار انواع تسلیحات کشتار جمعی به عربستان, این ائتلاف در حال شکست است و پیروزی ارتش وکمیته های مردمی یمن در مارب می تواند به معنای پایان مداخله نظامی ائتلاف سعودی در این کشور باشد.
در چنین شرایطی دولت جدید امریکا که پیش از این اعلام کرده بود انصارالله را از فهرست گروههای تروریستی که ترامپ در آخرین روزهای حضور در کاخ سفید در این فهرست قرار داده بود خارج خواهد کرد و به حمایت نظامی از ائتلاف سعودی پایان خواهد داد روز سه شنبه نگران از پیشروی های ارتش وکمیته های مردمی یمن در مارب, دو تن از فرماندهان نظامی انصارلله را با این ادعا که از ایران سلاح تهیه کرده اند در فهرست تحریم قرارداد.
روز چهارشنبه "ند پرایس" سخنگوی وزارت خارجه امریکا پس از اعلام تحریم این دو مقام انصارالله مدعی شد ایران به شعله های مناقشه در یمن می دمد و تنش را تشدید کرده و مسلما انصارالله برای تسلیحات و دیگر نوع حمایت، متکی به ایران است.
آنتونی بلینکن وزیرخارجه آمریکا نیز روز سه شنبه در همین ارتباط در حساب توئیتری خود نوشت : ما اقدامات تجاوزکارانه انصارالله (یمن)، از جمله حملاتی که غیرنظامیان در عربستان سعودی و مارب را تهدید می کند ،محکوم می کنیم. امروز ما دو فرمانده دیگر آنها به نام های منصور السعدی و احمد علی احسن الحمزی را به علت نقش آنها در هدایت مداوم این حملات و تهیه سلاح از ایران در لیست تحریم های آمریکا قرار دادیم .
جان کربی سخنگوی وزارت دفاع آمریکا (پنتاگون) نیز گفت: حوثی ها (جنبش انصار الله) همچنان به دریافت سلاح از ایران ادامه می دهند و عربستان هدف حملات حوثی ها قرار می گیرد.
البته چنین موضع گیری های امریکا به یمن اختصاص ندارد کاخ سفید در خصوص عراق, سوریه و دیگر مناطقی که به همراه متحدانش دست به اقدام نظامی زده وبا شکست روبرو شده سعی بر این داشته است که تهران را عامل شکست های منطقه ی خود قلمداد نماید.
به عنوان مثال حمله به نیروهای امریکایی در عراق که به عنوان نیروهای اشغالگر شناخته شده اند همواره از سوی کاخ سفید اینگونه تعبیر می شود که این حملات از سوی نیروهای نزدیک به ایران بوده وتهران در این خصوص مسوول است.
این نگرش سبب شده است تا دولت های امریکا اعم از دموکرات و جمهوری خواه در ذیل برجام خواستار گنجانده شدن برنامه موشکی و نقش منطقه ای ایران وتقویت این توافق شوند.
در این ارتباط به مواضع "ند پرایس" اشاره می شود که پس از اعلام تحریم دوعضو انصارالله به موضوع برجام پرداخت وگفت به همین دلایل دولت بایدن معتقد است باید توافق هسته ای طولانی ترو قوی تر شود و رفتار و ماجراجویی منطقه ای و برنامه موشکی ایران را پوشش دهد.
به فرض اینکه یمن در محاصره شدید زمینی , هوایی ودریایی ائتلاف سعودی نباشد و پذیرفتن این ادعا که ایران به حوثی ها سلاح می دهد سوال اینجاست که به عربستان و امارات که صدها میلیارد دلار انواع تسلیحات اعم از بمب های خوشه ای و جنگنده های پیشرفته وسامانه های موشکی داده شده و این ائتلاف در یمن علاوه بر استفاده از هزاران مزدور خارجی و به خدمت گرفتن عناصر القاعده و داعش چرا نتوانسته است به پیروزی برسد؟ آیا به فرض اینکه ایران توانسته باشد به حوثی ها مقدار ناچیزی سلاح رسانده باشد که هیچ مستنداتی در این زمینه وجود ندارد چگونه معادله جنگ در برابر صدها میلیارد دلار تسلیحات امریکایی, انگلیسی, آلمانی و فرانسوی در حمله نظامی به یمن بر هم خورده است؟
آیا پیروزی انصارالله ناشی از این نیست که که امریکا ومتحدانش دچار اشتباه محاسباتی و معنایی شده اند وتصور می کنند در برابر یک گروه قرار دارند و آیا اگر این مواجهه فقط با یک گروه بود می توانست به پیروزی ختم شود یا اینکه پیروزی انصارالله روشن می کند که متحدان امریکا در ائتلاف سعودی به جنگ با یک ملت وارد شده اند ویک ملت را با محاصره زمینی , هوایی ودریایی و قحطی گرسنگی روبرو کرده اند؟
همین اشتباه معنا در قضیه فلسطین نیز به چشم می خورد بطوریکه امریکا چندین دهه است که بطور یکجانبه با حمایت از رژیم صهیونیستی در مذاکرات چهار جانبه و سپس دو جانبه با تشکیلات خودگردان وفرصت سازی برای توسعه طلبی این رژیم چشم خود را بر روی شهرک سازی ها و الحاق کرانه باختری و جلوگیری از استیفای حداقل حقوق فلسطینی ها در خصوص تشکیل دولت فلسطینی در مرزهای 1967 می بندد و این مسئله همچنان حل نشده باقی می ماند و خوب نتیجه این چنین رفتاری به شکل گیری مقاومت فلسطینی ها و مبارزه برای دستیابی به حقوق خود منجر می شود و باز امریکا مشکلات ناشی از اشغالگری رژیم نژادپرست اسراییل را به ایران و حمایت از مقاومت فلسطین نسبت می دهد.
در قضیه لبنان نیز همینگونه است. مردم لبنان برای آزادسازی سرزمین خود از اشغال رژیم صهیونیستی دست به سلاح می برند و با تشکیل حزب الله نظامیان این رژیم را از بخشی از خاک خود بیرون می کنند و برای جلوگیری از تهدیدات روزمره صهیونیست ها که هنوز هم آسمان لبنان شاهد نقض حریم هوایی روزانه خود توسط جنگنده های این رژیم است سلاح خود را حفظ وبر توانمندی های خود می افزایند آن وقت امریکا به جای حل مسئله می آید با لابی گری صهیونیستها, مقاومت لبنان را در فهرست گروههای تروریستی قرار می دهد.
در عراق نیز همین وضعیت وجود دارد دولت امریکا در سال 2003 با دروغ به این کشور لشکرکشی کرد و پس از سرنگونی صدام دولتی با رای مردم انتخاب شد اما اکنون که بیش از 17 سال از این لشکر کشی می گذرد همچنان حاکمیت عراقی ها از سوی نظامیان امریکایی نقض می شود و متاسفانه حتی امریکا با استفاده ابزاری از گروههای تروریستی چون داعش سعی بر این دارد که این کشور را به چند تکه تبدیل کند.
همین نقض مکرر حاکمیت عراق از جمله هدف قراردادن نیروهای رسمی این کشور سبب شده است تا پارلمان عراق طی مصوبه ای خواستار اخراج نظامیان خارجی شود اما امریکا به انواع لطایف الحیل همچنان درصدد حفظ نظامیان خود و تحکیم پایگاههای نظامی خود در خاک این کشور است خوب نتیجه چنین رفتاری چیزی جز شکل گیری مقاومت علیه اشغالگری نیست و بازهم امریکا به جای حل مسئله می آید ایران را متهم می کند.
دولت امریکا در افغانستان و در سوریه نیز علاوه بر حضورنظامی با گروههای تروریستی برای پیشبرد سیاست های منطقه ای خود زد و بند می کند و وقتی با شکست روبرو می شود ایران را متهم می کند؟
در همه این تحولات این پرسش کلیدی موجود است که چگونه یک ابرقدرت به همراه دهها متحد خود و هزینه هفت تریلیون دلاری در منطقه در مقابل ایران شکست خورده است آن هم در حالیکه ایران طی چهار دهه گذشته تحت شدیدترین تحریم های اقتصادی و تهدیدهای نظامی قرار داشته و افزون بر این همچون برخی متحدان منطقه ای امریکا نظیر عربستان و رژیم صهونیستی خوی تجاوزگری نداشته و هزینه های نظامی اش هم چندین برابر کمتر بوده است؟
آیا امریکا در این باره دچار خطای معنایی نیست؟ آیا این ایران است که موجب شکست طرح های امریکا شده؟ یا اینکه این کاخ سفید است که با نادیده گرفتن ملت ها و افتادن در دام لابی های صهیونیستی و سعودی طرح هایی را دردستور کار قرار می دهد که نتیجه ای جز شکست ندارد؟
در چنین شرایطی به نظر می رسد مقام های امریکایی باید آخرین نفرهایی باشند که از تقویت برجام یا گنجاندن نقش منطقه ای وبرنامه موشکی ایران در آن سخن بگویند و این آنها هستند که باید در این موارد حساب کشی شوند وبگویند چرا ازبرجام خارج شده اند؟ چرا با سرنوشت ملت های منطقه بازی می کنند وچرا با فروش صدها میلیارد دلار انواع تسلیحات کشتارجمعی به عربستان وامارات, دست آنهارا در تجاوز نظامی به یمن بازگذاشته اند؟ چرا آنها از گروههای تروریستی و تکفیری که منشائ تکثیر و تولید آنها متحد اصلی اشان در منطقه عربستان است نه تنها مماشات بلکه از این گروهها در جهت پیشبرد طرح های منطقه ای از جمله طرح خاورمیانه بزرگ استفاده می کنند؟
برخورد دوگانه امریکا با برنامه هسته ای رژیم صهیونیستی و ایران, خروج از توافق برجام, دخالت در کودتای 28 مرداد, دادن چراغ سبز به صدام برای حمله به ایران و البته سپس به کویت, تسلیح صدام به انواع تسلیحات کشتار جمعی از جمله سلاح های شیمایی از سوی امریکا ومتحدان غربی اش نظیر آلمان, و دهها مورد از این دست همه از مواردی است که باید دولت امریکا به آنها پاسخگو باشد و و اگر قرار باشد توافق جدیدی امضا شود در خصوص آنها تضمین دهد که به نقش مخرب خود در منطقه پایان خواهد داد.
--------------------------------------------------------
رضا محمدمراد