نزدیکی ترامپیسم به فاشیسم؛ مهار ترامپ لازم اما ناکافی
اقدام دموکراتها در استیضاح ترامپ فقط در منافع حزبی خلاصه نمی شود بلکه نگرانی آنها از نزدیکی تفکر ترامپیسم به فاشیسم و تهدید جامعه امریکایی از طریق حرکت های افراط گرایانه و نژادپرستانه را نیز به نمایش می گذارد.
علی رغم مخالفت مایک پنس معاون دونالد ترامپ با درخواست نانسی پلوسی رئیس مجلس نمایندگان برای برکناری ترامپ از قدرت ، دموکرات ها برای بار دوم او را با اکثریت آرا استیضاح کردند و ترامپ اکنون باید منتظر بماند تا ببیند سنا در باره سرنوشت سیاسی اش چه تصمیمی خواهد گرفت.
ترامپیست ها دموکرات ها را متهم می کنند که با استفاده از یورش هواداران ترامپ به کنگره در تلاش برای جلوگیری از نامزدی او برای انتخابات سال 2024 هستند و از این طریق می خواهند وی را برای همیشه از دنیای سیاست بیرون کنند هر چند نمی توان این اتهام را رد کرد اما واقعیت این است که ترامپیسم در امریکا روز به روز به فاشیسم نزدیک می شود و اگر تا پیش از این آثار این حرکت افراطی بیشتر در سیاست خارجی امریکا با خروج از پیمان های بین المللی و اتخاذ رویکردهای جنگ طلبانه و نظامی گرایانه تبلور یافته بود اما اکنون ابعاد داخلی نیز پیدا کرده است.
حداقل بخشی از جامعه داخلی امریکا و نهادهای قانون گذاری این کشور در معرض هجوم حرکت افراطی طلبانه و نژادپرستانه تفکر ترامپیسم قرار گرفته است. اگر از این دید به مسئله نگاه شود مشخص می شود اهداف دموکرات ها از مهار ترامپ تنها در منافع حزبی آن ها محدود و خلاصه نمی شود و منبعث از خطر و تهدیدی است که در جامعه امریکا وجود دارد.
اما سوال این است که آیا ترامپیسم فقط در شخص ترامپ محدود و خلاصه می شود که با کنار زدن ترامپ بتوان به مهار این حرکت فاشیستی امیدوارد بود؟ پاسخی که می توان به این سوال داد این است که هرچند نمی توان ترامپ را از ترامپیسم جدا کرد و بین ترامپ و ترامپیسم درهم تنیدگی شدیدی وجود دارد کما اینکه تفکیک هیتلر از نازیسم و موسولینی از فاشیسم هم عملا غیرممکن بود و این اتفاقا از شاخص های وجود شباهت بین ترامپیسم با فاشیسم و نازیسم است اما درعین حال با توجه به آرای که ترامپ در انتخابات 2016 کسب کرد و یا افزایش رای که در انتخابات ریاست جمهوری اخیر علی رغم ناکارآمدی در عرصه های مختلف از جمله مبارزه با کرونا بدست آورد نمی توان ترامپیسم را تنها در ترامپ خلاصه و محدود, و لذا باید به ریشه ها و عقبه های اجتماعی و داخلی آن توجه کرد که ظهور و بروز و رشد و گسترش آن حاصل روندهای گذشته است و لذا نمی توان با حذف ترامپ به مهار ترامپیسم امیدوار شد.
آنچه این احتمال را تضعیف می کند موج سواری برخی از بازیگران آشوب ساز داخلی و خارجی در جهت اهداف و سیاست های تجدیدنظرطلبانه خود است. در داخل اوانجلست ها هستند که به لحاظ اعتقادی با صهیونیست های راستگرا در ایپک و احزاب و جناح های راستگرای صهیونیستی در فلسطین اشغالی درهم تنیدگی پیدا کرده اند و این در هم تنیدگی به قدری زیاد است که افرادی همچون مایک پمپئو وزیر امورخارجه دولت ترامپ عملا به بخشی از دولت نتانیاهو تبدیل شده اند و دولت و وزارت امورخارجه امریکا را به ابزاری برای تامین سیاست های ضد صلح جناح های راستگرا و تندرو تبدیل کرده اند که در مواردی همچون طرح دو دولت در تناقض با رویکرد گذشته امریکا است.
به همین ترتیب جناح های کودتاگرا و تازه به دوران رسیده در عربستان و امارات به رهبری محمد بن سلمان و محمد بن زائد نیز خود را به ترامپیسم نزدیک کرده و به یکی از حامیان مالی آن تبدیل شده اند. به این مجموعه می توان مخالفان برانداز ایرانی هم اضافه کرد که در حرکت شورشی اخیر برای اشغال کنگره نیز مشارکت داشته اند.
با توجه به این موارد کاملا روشن است که اقدامات دموکرات ها برای مهار ترامپ زمانی می تواند موفقیت آمیز باشد که تنها به شخص ترامپ محدود و خلاصه نشود و همپیمانان آن را نیز شامل شود. در غیر این صورت این احتمال جدی وجود خواهد داشت که این بازیگران شکست خورده در فرصت چهار سال آینده بار دیگر روی ترامپ سرمایه گذاری کنند و همانند انتخابات سال 2016 آن را به قدرت برسانند و پروژه نیمه تمام خود را از سر بگیرند.
-----------------------------------------------------
احمد کاظم زاده