رجعت، مصدر ثلاثی مجرّد از باب «رَجَعَ، یرجِعُ، رُجُوعاً» است. این واژه، به بازگشتن و برگشتن اطلاق میشود. رجعت، به معنای بازگشت به مبدأ است و مبدأ میتواند محل، حالت، عمل، گفتار یا هر چیزی باشد که حرکت از آن آغاز میگردد. فیومی مینویسد: «الرَّجعه بالفتح بمعنی الرّجوع؛ رَجعت با فتح، به معنای بازگشت میباشد»؛ و رجعت، به معنای یک بار بازگشتن میباشد؛ «و الرّجعه، المرّه الواحده».
چنان که زبیدی نیز مینویسد: «الرّجعه، المرّه من الرّجوع؛ رجعت، یک بار بازگشتن میباشد».
صاحب مجمع البحرین نیز این معنا را آورده و میگوید: «و الرّجعه بالفتح هی المرّه فی الرّجوع بعد الموت بعد ظهور المهدی (علیه السلام)؛ رجعت، یک بار بازگشتن پس از مرگ در عصر ظهور حضرت مهدی علیه السلام میباشد».
در قرآن در بعضی از موارد، رجعت در این معنا استعمال شده است:
(حتّی إذا جاء أحدهم الموت قال ربّ ارجعونِ)؛ زمانی که مرگ یکی از آنها فرا رسد، میگوید: «پروردگارم مرا باز گردان».
در آیات دیگری، کلمه رجعت، به معنای بازگشت روح به بدن بعد از برپایی قیامت به کار رفته است.
آنچه لازم به یادآوری است اینکه؛ کلمات «کرّه» و «إیاب» هم به معنای بازگشت میباشند. ابن منظور «کرّه» را همان رجوع معنا میکند و میگوید: «الکَرُّه، الرُّجوعُ».
جوهری نیز «اَبَ» را به همین معنا میداند و مینویسد؛ «اَبَ، یؤُبُ، إیاباً، به معنی رَجَعَ (بازگشت) میباشد.»
رجعت در اصطلاح، با همان معنای لغوی خود، تناسب و هماهنگی نزدیک دارد. معنای اصطلاحی رجعت از معنای لغوی آن، گرفته شده است. تفاوت معنای اصطلاحی و لغوی در این است که رجعت در لغت، عام است و به هر نوع بازگشتی «رجعت» اطلاق میشود؛ اما در اصطلاح به یک بازگشت خاص گفته ممی شود. در این زمینه تعاریف مختلفی نقل شده است که ذیلاً ارائه میگردد.
در معنای اصطلاحی رجعت سید مرتضی میفرماید: بدان همانا آنچه که شیعه دوازده امامی معتقد است، این است که خداوند، هنگام ظهور حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) گروهی از شیعیان او و گروهی از دشمنان آن حضرت را که پیشتر مردهاند، برمیگرداند تا به ثواب یاری آن حضرت برسند و نیز از دشمنان انتقام گرفته شود.
طبق آنچه از احادیث برداشت میشود، رجعت، عمومی نیست؛ بلکه مخصوص عدهای از مؤمنان خالص و کفار معاند است. همچنین سر سلسله رجعتکنندگان، انبیا، امامان معصوم (علیهم السلام) و دشمنان آنان هستند. امام صادق (علیه السلام) در این زمینه میفرماید: رجعت، عمومی نیست؛ بلکه اختصاصی است و تنها مؤمنان یا مشرکان محض، رجعت میکنند.
مرحوم شیخ حرّ عاملی رجعت را چنین تعریف کرده است: «إعلم، أن الرّجعه هنا هی الحیاه بعد الموت قبل القیامه و هو الّذی یتبادر من معناها؛»
بدان رجعت در این جا، همان زندگی پس از مرگ و قبل از قیامت است و این، همان معنایی است که از لفظ رجعت به ذهن تبادر میکنند.
این تعریف، تعریف جامعی نیست؛ زیرا به ویژگی رجعتکنندگان – یعنی ایمان محض و کفر محض – اشاره نشده است. دیگر اینکه حاکمیت مؤمنان و عذاب کافران را متعرّض نشده است، مهمتر از این دو، بر بازگشت به این دنیا پس از مرگ تصریح نشده؛ چون حیات قبل از قیامت به حیات دنیا، منحصر نمیشود و حیات عالم برزخ را نیز شامل میشود.
علّامه رفیعی قزوینی مینویسد:رجعت، یعنی رجوع ارواح و نفوس ناطقه مقدّسه حضرت رسالت پناهی و ائمّه طاهرین (علیهم السلام) به بدنهای عنصری و جسدهای دنیوی خویش ممکن، بلکه به ضرورت عقل واجب است.
این تعریف نیز دارای اشکالاتی است:
ظرف زمانی رجعت را بیان نکرده است.
از جمع همه رجوع کنندگان، تنها به رجعت رسول اکرم (صلی الله و علیه و آله وسلم) و ائمّه طاهرین (علیهم السلام) اشاره کرده است و عموم انبیاء گذشته و امّتها را، چه مؤمن محض و چه کافر محض استثنا کرده است و حال آنکه دلیل بر استثنا وجود ندارد که هیچ، بلکه ادلّه رجعت بر عموم دلالت میکند. گذشته از این – همانطور که بعدا خواهد آمد ـ ادلّه رجعت، تنها دلیل عقلی نیست؛ بلکه رجعت توسّط آیات، روایات و اجماع به اثبات رسیده است.
مرحوم شاهآبادی بعد از ذکر آیات میگوید: «إذا عرفت مفاد هذه الآیات الشریفه فنقول انّ الرجعه لا تختص بالعتره بل الرّجعه ایضا للأمّه»؛ وقتی که معنای این آیات شریفه را دانستی پس میگوییم: رجعت، اختصاص به عترت ندارد؛ بلکه همه امّت رجعت دارند.
نکته قابل توجّه اینکه؛ مرحوم علامه قزوینی به علاقه روح انسان به بدن مادّی دنیوی تأکید زیاد دارد و میگوید: «از بین رفتن این علاقه، محال است».
سیّد مرتضی رجعت را چنین تعریف کرده است: «إعلم انّ الّذی تذهب الشّیعه الامامیه إلیه أنّ الله تعالی یعید عند ظهور الامام الزّمان المهدی (علیه السلام) قوما ممّن کان قد تقدّم موته من شیعته، لیفوزوا بثواب نصرته و معونته و مشاهده دولته، و یعید أیضا قوما من اعدائه لینتقم منهم، فیتلذّوا بما یشاهدون من ظهور الحق وعلوّ کلمه اهله؛»
بدان آنچه شیعه امامیه به آن معتقد است، این است که خداوند متعال، هنگام ظهور امام زمان (علیه السلام)، گروهی از شیعیان را که پیش از ظهور او مردهاند، به دنیا باز میگرداند، تا به پاداش یاری و کمک به او و مشاهده دولت ایشان برسند. نیز گروهی از دشمنان ایشان را باز میگرداند، تا از آنان انتقام بگیرد. پس آنان از مشاهده آشکار شدن حق و علوّ سخن [پیروزی آیین]پیروان آن، لذّت میبرند.
این تعریف، از جامعیت خوبی برخوردار است؛ امّا به ویژگی کفر و ایمانِ خالصِ رجعت کنندگان اشاره نکرده است. البتّه تعاریف زیادی وجود دارد که در بخش چهارم در ظرف زمانی رجعت ذکر خواهد شد.
کاملترین و جامعترین تعریفی که میتوان بر رجعت ارائه کرد، این تعریف خواهد بود: «انَّ الله تبارک و تعالی یُعیدُ عندَ الظُّهورِ الامامِ الزّمان المهدِی المنتظر فئهً منَ الأمواتِ مَن مَحَضَ الایمانَ محضاً و محضَ الکفرَ محضاً بعدَ الموتِ و قبلَ القیامه الی الدّنیا فی أبدانِهم هذا العنصریه لیفوزوا منهم بثوابِ نُصرَتِهِ وَ مُشاهده دولَته أو لِینتَقِمَ منهم و یعذِّبَهم؛»
خداوند متعال، هنگام ظهور حضرت مهدی (علیه السلام)، عدّهای از مردگان ـ که دارای ایمان خالص یا کفر خالص بودهاند ـ را پس از مرگ و پیش از قیامت، با همین بدن عنصری به این دنیا باز میگرداند، تا مؤمنان به اجر و پاداش یاری آن حضرت برسند و شاهد عزت و حاکمّیت او بر زمین باشند و کافران، مورد انتقام و عذاب قرار گیرند.
تعریف فوق، برگرفته از آیات و روایاتی است که در بحثهای آینده خواهد آمد. آنچه در این کتاب مورد استناد قرار میگیرد، رجعت به این معنا میباشد.
البتّه درباره رجعت، نظریات دیگری نیز وجود دارد، که با تعریفی که کردیم متفاوت است؛ امّا برای اطلاع بیشتر خوانندگان، چند نمونه از آنها بیان میشود:
عدهای قائل به رجعت با بدن مثالی میباشند، نه با بدن عنصری مادّی. برای روشن شدن نظریه آنان، ابتدا سخن مرحوم آیت الله محمد علی شاه آبادی را میآوریم.
ایشان در رشحات البحار ذیل «کتاب الایمان و الرّجعه» بحث رجعت را مفصلاً مورد تحلیل و بررسی قرار داده و در آن ده مقدّمه ذکر میکند و بعد نتیجه میگیرد رجعت، با بدن برزخی (مثالی) صورت میگیرد.
از آنجا که بنای این نوشته بر اختصار است از ذکر مقدّمات دهگانه صرف نظر کرده و تنها نتیجه مقدّمات را نقل میکنم.
«إذا عرفت هذه فنقول أن ظهور الأرواح فی الملک إنّما هو بأبدانهم البرزخّیه لا بأبدانهم الملکیه و ذلک باقتدار الرّوح علی تکاثف بدنه و الإستمداد و الإستزاده من الهواء و الأثیر فهو الدبابه و سر التعبیر عنه بالدّابه کما فی الایه هو اقتداره علی إظهار نفسه علی اهل الملک بحیث یرونه مع تقییدهم بالملک من غیر تجرید لهم کما أن علیّا (علیه السلام) أظهر جسده البرزخیه علی ولدیه حین حمله مقدم نعشه بنفسه و اظهر الرسول (صلی الله و علیه و آله و سلم) لأبی بکر فی مسجد قبا و بدنه الشّریف فی قبر المدینه و أظهر الصّادق (علیه السلام) مولانا الباقر (علیه السلام) و بدنه المادی فی قبره و قد یتعلّق مشیه الروح باظهار یده و کتبه کما رای ظلمه مولانا الحسین (علیه السلام) فی الطریق یدا یکتب علی الجدار: اترجوا امه قتلت حسینا شفاعه جده یوم الحساب؟ کما یتعلّق مشیته باعلان صوته فی الملک حتی یسمع السامعه المقیده مثل انه قرء مولانا الحسین (علیه السلام) آیه الکهف (أم حسبت أن أصحاب الکهف و الرقیم کانوا من آیاتنا عجبا) و قال (علیه السلام) ایضا و (سیعلم الذین ظلمواای منقلب ینقلبون) کما ورد فی الأخبار الکثیره ظهور أشخاص معینه و لا یخفی علی المنصف الخبیر فتدبر فیه».
بعد از بیان مقدمات سابقه، میگوییم: ظهور ارواح صاعده در عالم ملک با تعلّق آنها به بدنهای برزخی است نه ابدان ملکی؛ امّا نسبت به ارواح قوی به واسطه اقتدار روح است بر تکاثف (غلیظ شدن) بدن برزخی و استمداد و استزاده از هوا و اثیر (جو) و لذا از آنها به دابّه الأرض تعبیر شده است، زیرا میتوانند خود را به اهل عالم اظهار نمایند؛ به نحوی که آنها با حواس مقیّد به مواد ملکی، آنها را مشاهده کنند.
همانطور که علی بن ابی طالب (علیه السلام) بدن مثالی خود را به دو فرزندش امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) نمایاند، در هنگامیکه حامل مقدم نعش خود بود. [با این که بدن ملکی آن حضرت در تابوت بود].
هم چنین پیامبر (صلی الله و علیه و اله و سلم)، در مسجد قبا، خود را به ابوبکر نمایاند، با این که بدن شریف آن حضرت در مسجد مدینه مدفون بود. نیز حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) را نمایاند و حال این که بدن مُلکی آن حضرت در قبر بود؛ و گاهی اراده روح تعلّق گیرد به اظهار دست برزخی خود، به نحوی که اهل ملک با باصره مقیّد به بصرِ مادّی او را اِبصار کنند؛ همچنانکه قتله حضرت سید الشهدا (علیه السلام) در یکی از منازل بین کوفه و شام دستی را دیدند که بر دیوار این جمله را کتابت میکرد:
آیا امید دارند جماعتی که حسین را کشتند، شفاعت جدّ او را در روز حساب؟و گاهی اراده روح تعلّق میگیرد به اظهار صوتش در عالم ملک، به گونهای که اهل ملک، صوت او را با سامعه مقید به سمع ادراک کنند؛ چنانچه حضرت سید الشهداء (علیه السلام) آیه کهف را قرائت کرد و نیز این آیه را: (و سیعلم الذین ظلمواای منقلب ینقلبون) البتّه تظاهر ارواح صاعده در عالم ملک به حسب اخبار و روایات، بسیار است و از حد تواتر اجمالی هم گذشته است.
امام خمینی (رحمه الله علیه) در باب رجعت، نظریه دیگری دارد. ایشان قائل به بازگشت رجعتکنندگان با بدنی انشائی، میباشند؛ که روح تکامل یافته به اراده خداوند، آن را ایجاد میکند. برای تبیین بیشتر مسأله، عبارات وی را بدون تصرف، ذکر میکنیم:
و، امّا جواب از قضیه رجعت، این است که آنچه بر ما مسلّم است، اصل رجعت است و این، ضروری مذهب ماست و همین اندازه بر آن دلیل داریم؛ امّا بر مازاد بر این، که بدنی خلق میشود، یا آن بدن اولی را آورده و ارواح پاک رجعت کنندگان در آن داخل میشود، دلیل نداریم؛ فلذا ممکن است قضیه رجعت به نحو تمثّل مثالی ولو در عالم مُلک صورت بگیرد و رجعت حسینیه هم ممکن است به این نحو باشد؛ زیرا ما بر اصل رجعت دلیل داریم، نه بر کیفیت آن و کیفیت آن، ضروری مذهب ما نیست.
خلاصه آنچه بر آن، دلیل داریم و ضروری است، اصل قضیه رجعت است؛ امّا خصوصیات آن که مثلاً در رجعت حسینی علیه السلام بعضی را میآورند و میبندند، یا این که با همان بدنی که سرش را بریدند رجعت میفرماید، و یا این که آن بدن شریف، اجزایش را جمع کرده و روح مطهّرش با آن بدن خواهد آمد، اینها خصوصیاتی است که بر آنها دلیل نداریم و ضروری هم نیستند؛ پس در خصوص رجعت، اگر بگوییم که نفس شریف و مبارک رجعت کنندگان، بدن مُلکی انشا کرده و با آن بدن انشایی مُلکی رجوع مینمایند، هیچ استبعادی ندارد؛ بلکه حتماً قضیه چنین خواهد بود.
آیا… قائل نیستند که حضرت امیر (علیه السلام) در یک شب، در زمان واحد در چهل جا حاضر بود؛ در عرش با ملائکه، در خدمت رسول اکرم (صلی الله و علیه و آله و سلم) و در همان شب، مهمان حضرت سلمان بود و هم با فاطمه زهرا (علیها السلام) در منزل خود بود. البتّه نه این است که حضرت با احاطه روحی بود، بلکه با ابدان متعدّد در جاهای متعدّد حاضر بود و هر یک از ابدان، حقیقتاً بدون اشکال، بدن شریف حضرت بوده است.
البتّه بعد از آن که نفس، قدرت کامله را دارا شد، ممکن است به عون الملک الکریم، هزاران بدن انشا کند و همه آنها بدن حقیقی نفس باشند و نفس با هر یک مشغول کاری باشد، بدون این که اشتغال به کاری در جایی او را از اشتغال به کار دیگری مشغول کند. البتّه هیچ محال نیست؛ بلکه قضیه چنین است… چنان که اخبار هم ناطق است، حضرت امیر در بالای سر محتضرین از مؤمن و منافق حاضر میشود. البتّه چه بسیار جنگهایی اتّفاق میافتد که روزی بیست هزار، پنجاه هزار نفر میمیرند و اکثر آنها در عرض هم در حالت احتضار هستند و این معنی در خصوص بعض ائمّه هدی (علیهم السلام) هم وارد شده است. آیا این قضیه چگونه است؟ آیا غیر از این است که بگوییم با ابدان منشئه متعدّده حاضر میشوند؟
و بالجمله، نباید ما آنها را به خود قیاس کنیم، …»
نظریات دیگری نیز در این باب وجود دارد؛ مانند اینکه منظور از رجعت را همان بازگشت حکومت به ائمّه (علیهم السلام) میدانند و نه بازگشت افراد. البتّه چنانکه قبلاً ذکر کردیم، منظور از رجعت در این کتاب، همان بازگشتِ افراد خاص به این دنیا، با بدن مادّی و عنصری میباشد و نه غیر آن.
پیشینه این بحث، به ادیان قبل از اسلام برمیگردد که در امّتهای پیشین به سطح وسیع اتّفاق افتاده است، و به دلیل مفصل بودن آن، در بخش بعدی بیان خواهد شد؛ امّا به یقین، عقیده به رجعت یکی از مسائل مهم اعتقادی شیعه است که از جهات مختلف اهمیت داشته و از ابتدای ظهور اسلام، بر آن تأکید شده است. پیامبر اسلام (صلی الله علیه و اله و سلم) آن را برای مردم در مواقع مختلف و زمانهای متعدد بیان کردهاند.
سلمان در روایتی مفصّل چنین نقل میکند: روزی به محضر رسول خدا (صلی الله علیه و اله و سلم) مشرّف شدم. حضرت نگاهی به من کرد و فرمود: «سلمان! خداوند هیچ نبی و رسولی را برنگزیده، مگر این که برای او دوازده نقیب قرار داده است.» عرض کردم: «این را از علمای اهل کتاب هم شنیدهام.» فرمود: «آیا میدانی نقبای دوازدهگانهای که خداوند برای امامت بعد از من برگزیده است، کیست؟» عرض کردم: «یا رسول الله! نمیدانم.» سپس رسول خدا (صلی الله علیه و اله و سلم) همه امامان اهل بیت (علیهم السلام) را با اسامی، القاب و اوصافشان معرّفی کرد. بعد از معرّفی آنها، آتش عشق و علاقه آنان در دلم شعله ور شد؛ ولی از این که در زمان امامت آنها زنده نیستم تا محضر آنها را درک کنم، به شدّت گریه کردم. رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و اله و سلم) برای تسلّی خاطر من فرمود: «ای سلمان! تو و امثال تو که با شناخت کامل و صحیح، آنها را به ولایت و رهبری خود برگزیدهاند، آنها را درک و ملاقات خواهید کرد».
سلمان میگوید: با این بشارت رسول اکرم (صلی الله علیه و اله و سلم) خدا را شکر کرده، عرض کردم: «آیا تا زمان آنها زنده میمانم؟» فرمود: سلمان! این آیه را بخوان: هنگامی که نخستین وعده [زمان رجعت]فرا رسد، بندگان جنگجو و قدرتمندی را بر شما برانگیزیم، تا شما را خانه به خانه جست و جو کنند و این وعده الهی قطعی است. سپس پیروزی بر آنها را برای شما برمیگردانیم و به واسطه اموال و فرزندان، شما را کمک و یاری کرده، بیشترین نیرو و امکانات را برای شما قرار خواهیم داد».
قسمتی از این روایت در بخش پنجم، فصل اول: رجعت پیامبر و امامان معصوم (علیهم السلام) خواهد آمد.
حدیث دیگری از امام صادق (علیه السلام) از پیامبر (صلی الله علیه و اله و سلم) نقل شده است:
در حالی که امیر المؤمنین (علیه السلام) سر خود را روی مقداری ریگ انباشته گذاشته و در مسجد خوابیده بود، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله و سلم) آنجا آمد. سپس او را با پای خود حرکت داد (او را بیدار کرد) و فرمود: «برخیزای جنبنده الهی!» مردی از یاران حضرت عرض کرد: «ای رسول خدا! آیا ما حق داریم یکدیگر را بهچنین اسمی بنامیم؟» پیامبر فرمود: «نه این نام، مخصوص او است و اوست دابهالأرض که خداوند در قرآن فرموده: زمانی که علایم قیامت و عذاب ظاهر شود، ما جنبندهای را از زمین برای آنها خارج میکنیم».
سپس فرمود: «ای علی! در آخر الزّمان، خداوند تو را در بهترین صورت زنده میکند و وسیلهای در دست تو است که دشمنان را با آن علامت مینهی».
اکنون به چند روایت که مسأله رجعت در زمان حضرت علی (علیه السلام) را اثبات میکند، میپردازیم.
ابان بن ابی عیاش میگوید:ابوطفیل را در منزلش ملاقات کردم. او درباره رجعت، احادیث زیادی را از سلمان، مقداد، ابی بن کعب و عدّهای از اهل بدر نقل کرد. سپس گفت: این احادیث را در کوفه به محضر امیر مؤمنان (علیه السلام) عرضه کردم؛ حضرت فرمود: «رجعت، علم خاص و ویژهای است که بیشتر مردم، قدرت درک و تحمّل آن را ندارند.» سپس تمام احادیث آنها را تصدیق کرده و روایات زیاد دیگری را هم برایم بیان و به طور کامل شرح و تفسیر کرد؛ به گونهای که یقینم به رجعت، بیشتر از یقینم به معاد شد… سپس رو به من کرد و فرمود: «همانا امر ما [فهم و درک معارف ما]سخت و دشوار است که [به آن]اقرار نخواهد کرد مگر سه گروه؛ ملک مقرّب، نبی مرسل و مؤمن نجیبی که خداوند قلبش را با ایمان آزموده باشد.ای ابوطفیل! مردم بعد از رحلت رسول خدا (صلی الله علیه و اله و سلم) در اثر کنار گذاشتن ما اهل بیت، به گمراهی و نادانی برگشتند؛ مگر کسانی که خداوند، آنها را به وسیله ما اهل بیت حفظ کرده است.»
این روایت، ضمن بیان حقّانیت رجعت، شرایط فهم و درک معارف الهی را هم بیان میکند که هر قدر قلب مؤمن آماده باشد، بهتر میتواند از معارف دینی استفاده کند و کسانی هم که ظرفیت شنیدن این گونه معارف را نداشته باشند، به شدّت آن را انکار کرده و معتقدان به رجعت را واجب القتل میدانند.
نیز آن حضرت با منکران رجعت با دلایل قوی برخورد میکرد؛ مانند برخوردی که با ابن کواء از منکران رجعت داشت.
اصبغ بن نباته میگوید:عبد الله بن ابی بکر یشکری در محضر امیر مؤمنان (علیه السلام) بلند شد و عرض کرد: «ای امیر المؤمنین! همانا عدّهای از شیعیان شما گمان میکنند بعد از مرگ، به دنیا بازمیگردند.» حضرت فرمود: «بلی! آنچه را شنیدهای بدون کم و زیاد بگو! به آنها چه گفتی؟» عرض کرد: «گفتم: به هیچ چیزی از این گفتههای شما ایمان نمیآورم.» حضرت فرمود: «وای بر تو! این، انکار آیات قرآن است. همانا خداوند، عدّهای را به گناهانشان مبتلا کرد و آنان، پیش از اجل معینشان از دنیا رفته و سپس به دنیا بازگشتند تا این که رزق و روزیشان را از دنیا استفاده کرده و بعد از اجلهای معین، برای بار دوّم از دنیا بروند».
اصبغ بن نباته میگوید: این سخنان حضرت، برای ابن الکواء خیلی سنگین آمد و نه تنها هدایت نشد؛ بلکه به لجاجت و گمراهی او افزوده شد. حضرت فرمود: «وای بر تو! آیا نمیدانی خداوند در کتابش فرموده است حضرت موسی (علیه السلام) از میان قومش، هفتاد نفر را برای میقات ما برگزید، تا این که به کوه طور آمده، شاهد سخن گفتن خداوند با او باشند و میان بنی اسرائیل شهادت دهند که خداوند با او سخن گفت؛ ولی اینها بعد از مشاهده آیات الهی و شنیدن سخنان خداوند، گفتند: «ای موسی! ما ایمان نمیآوریم، مگر این که خداوند را به صورت آشکاری با چشممان ببینیم! [در اثر این درخواست غیر عاقلانه، مورد خشم و غضب الهی قرار گرفته و همه آنان با صاعقه نابود شدند. خداوند، این حادثه را این گونه برای آنان بیان میکند:]پس صاعقهای سوزان بر شما فرود آمد و جانهای شما را گرفت؛ در حالی که با چشم خود تماشا میکردید. سپس شما را بعد از مرگتان حیات بخشیدیم؛ شاید شکرگزار باشید.» آیا نمیبینی ابن الکواء! همه اینها بعد از مرگ، به خانههای خود برگشتند» سپس به آیههای ۲۴۳ و ۲۵۹ بقره، برای زنده شدن مردگان و برگشتن آنان به دنیا استدلال کرد و در پایان فرمود: «ابن الکواء! در قدرت خداوند شک نکن».
عصر امام مجتبی (علیه السلام) تا پایان عصر امام سجّاد (علیه السلام)، از سیاهترین ادوار تاریخ اسلام به شمار میآید؛ چرا که تسلّط ابنای طلقای مکّه (بنی امیه) بر مقدّرات سیاسی و اجتماعی جامعه و موضع گیریهای آنان برضدّ معارف دینی، برای بیرون کردن قرآن و عترت از صحنه و به میدان آمدن محدّثان ساختگی و…. باعث شد مردم از خاندان وحی فاصله بگیرند. فقط به بخشی از احکام اسلام توجّه میشد که بتواند جنایات خلفا را توجیه کند؛ همانند نماز جمعه، عیدین، جمع آوری زکات و… اصحاب رسول خدا به سبب از بین رفتن احکام الهی گریه میکردند. مسأله رجعت مثل بقیه معارف دینی مردم مطرح نبوده است، به جز شب عاشورا که امام حسین (علیه السلام) برای دلجویی اصحاب خود به نقل از جدش رسول خدا (صلی الله علیه و اله و سلم) مسأله رجعت را بیان کرد و آنها را به رجعت خود و اصحاب خود و همچنین رجعت دشمنان خدا بشارت داد.
فقط در پایان عصر امام سجّاد (علیه السلام) بعضی از اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه و اله و سلم) در جلسات خصوصی، خدمت امام سجّاد (علیه السلام) تشکیل جلسه میدادند و روایت رجعت را سؤال میکردند. امام (علیه السلام) صحّت آن را تأیید کرده و بر تحقّق آن اصرار میورزید. امّا در عصر امام محمّد باقر و امام جعفر صادق (علیهما السلام) بر اثر درگیریهای امویان و عبّاسیان، زمینه مساعد برای جهان اسلام به وجود آمد. این دوره، از دورههای بالندگی فرهنگی و دینی مسلمانان به شمار میآید. امروز هر چه داریم، از این دو امام همام (علیهماالسلام) داریم.
از عصر امام هفتم تا عصر غیبت امام دوازدهم (علیه السلام) زمان، متفاوت بوده است. خلفای عبّاسی گاهی سخت گیریهایی را نسبت به ائمّه (علیهم السلام) اعمال میکردند. اختناق خلفا، زمینه فعالیت علمی و فکری را به کلّی منتفی کرد؛ امّا بعد از غیبت کبرا، علمای شیعه با نوشتن کتاب و با استفاده از آیات و روایات، عقیده به رجعت را برای مردم بیان کردند؛ به طوری که عقیده به رجعت ملازم با ظهور حضرت مهدی (علیه السلام)، میان شیعیان به وضوح و روشنی مطرح شده است.
بر اساس مباحث مطرح شده اعتقاد به رجعت از ابتدای ظهور اسلام مورد تأکید بوده و پیامبر گرامی اسلام و ائمه معصومین (علیهم السلام) در مواقع مختلف به تبیین مسئله رجعت پرداخته و برآن تأکید کرده و بر تحقق آن در عصر ظهور امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) اصرار ورزیده اند. علمای شیعه نیز با استناد و استدلال به آیات و روایات در باره رجعت به نوشتن کتابهای مختلف در این زمینه پرداخته اند.