به گزارش گروه وب گردی
خبرگزاری صدا و سیما، پس از رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و غضب خلافت، غاصبان دهکده فدک را که پیامبر (ص) به دخترشان بخشیده بودند نیز غصب کردند و این مسئله حضرت فاطمه سلام الله علیها را بر آن داشت تا اعاده حق کنند و به مسجد بروند و خطبهای تاریخی بیان فرمودند که به فدکیه مشهور است.
پس از آنکه خلافت و نیز فدک غصب شد و رفتار غاصبان قصد زنده کردن دوران جاهلیت را داشت، صدیقه طاهره سلام الله علیها به همراه جمعی از زنان بنی هاشم به مسجد رفتند تا با مهاجران و انصار اتمام حجت کنند و به بهانه غصب فدک گفتنیها را گفتند.
این خطبه از خطبههای مشهوری است که علمای بزرگ شیعه و اهل سنّت با سلسله سندهای بسیار آن را نقل کرده اند، و برخلاف آنچه بعضی خیال میکنند، هرگز خبر واحد نیست، و از جمله منابعی که این خطبه در آن آمده است منابع زیر است:
۱ ابن ابی الحدید معتزلی دانشمند معروف اهل سنّت در «شرح نهج البلاغه» در شرح نامه «عثمان بن حنیف» در فصل اوّل تصریح میکند: اسنادی را که من برای این خطبه در این جا آورده ام از هیچ یک از کتب شیعه نگرفته ام!
۲. علی بن عیسی إربلی در کتاب «کشف الغمه» آن را از کتاب «سقیفه» ابوبکر احمد بن عبدالعزیز آورده است.
۳. مسعودی در «مروج الذهب» اشاره اجمالی به خطبه مزبور دارد.
۴. سیّد مرتضی عالم بزرگ شیعه در کتاب «شافی» این خطبه را از عایشه همسر پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل کرده است.
۵. محدّث معروف مرحوم صدوق بعضی از فرازهای آن را در کتاب «علل الشرایع» ذکر کرده است.
۶. فقیه و محدّث بنام مرحوم شیخ مفید نیز بخشی از خطبه را روایت کرده است.
۷. سیّد ابن طاووس در کتاب «طرائف» قسمتی از آن را از کتاب «المناقب» احمد بن موسی بن مردویه اصفهانی که از معاریف اهل سنّت است از عایشه نقل میکند.
۸. مرحوم طبرسی صاحب کتاب «احتجاج» آن را به طور «مرسل» در کتاب خود آورده است.
متن خطبه فدکیه
أَلْحَمْدُ للهِ عَلَی ما أَنْعَمَ وَ لَهُ الشُّکْرُ عَلَی مَا أَلْهَمَ
خدا را بر نعمت هایش سپاس میگویم و بر توفیقاتش شکر میکنم
وَ الثَّنَاءُ بِما قَدَّمَ، مِنْ عُمُومِ نِعَم ابْتَدَأها؛
و بر مواهبی که ارزانی داشته، ثنا میخوانم؛ بر نعمتهای گستردهای که از آغاز به ما داده
وَ سُبُوغِ [۱]آلَاءٍ [۲]أَسْداها [۳]، وَ تَمَامِ مِنَنٍ [۴]وَالَاهَا!
و بر مواهب بی حسابی که به ما احسان فرموده و بر عطایای پی در پی که همواره ما را مشمول آن ساخته.
جَمَّ [۵]عَنِ الإحْصَاءِ عَدَدُهَا.
نعمتهایی که از شماره و احصا بیرون است
وَ نَأَی عَنِ الْجَزَاءِ أَمَدُها، وَ تَفَاوَتَ عَنِ الإدْرَاکِ أَبَدُهَا؛
و به خاطر گستردگی در بستر زمان هرگز قابل جبران نیست و انتهای آن از ادراک انسانها خارج است.
وَ نَدَبَهُمْ [۶]لإسْتِزادَتِهَا بِالشُّکْرِ لِاتِّصَالِهَا
بندگان را برای افزایش و استمرار این مواهب به شکر خویش فراخوانده
وَ اسْتَحْمَدَ إلَی الْخَلائِقِ بِإجْزالِهَا؛
و خلایق را برای تکمیل آن به ستایش خود دعوت نموده
وَ ثَنّی بِالنَّدْبِ إلَی أَمْثالِهَا؛
و آنان را برای به دست آوردن همانند آنها تشویق فرموده [است].
وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إلَهَ إلأَ اللهُ وَحْدَهُ لَا شریکَ لَهُ؛
و من شهادت میدهم که معبودی جز خداوند یکتا نیست. بی مثال است و شریک و مانند ندارد.
کَلِمَةٌ جَعَلَ الإخْلَاصَ تَأْویلَها
این سخنی است که روح آن اخلاص است
وَ ضَمَّنَ الْقُلُوبَ مَوْصُولَها، وَ أَنَارَ فِی الْفِکَرِ مَعْقُولَهَا؛
و قلوب مشتاقان با آن گره خورده و آثار آن در افکار پرتوافکن شده [است].
أَلْمُمْتَنِعُ مِنَ الأَبْصَارِ رُؤْیَتُهُ.
خدایی که رؤیتش با چشمها غیر ممکن است.
وَ مِنَ الأَلْسُنِ صِفَتُهُ، وَ مِنَ الأَوْهَامِ کَیْفِیَّتُهُ؛
و بیان اوصافش با این زبان، محال، و درک ذات مقدّسش برای عقل و اندیشهها ممتنع است.
إبْتَدَعَ [۷]الأَشْیَاءَ لَا مِنْ شَیْء کَانَ مَا قَبْلَهَا.
موجودات جهان هستی را ابداع فرمود، بی آن که چیزی پیش از آن وجود داشته باشد
وَ أَنْشَأَها بِلَا احْتِذَاءِ [۸]أَمْثِلَة امْتَثَلَهَا؛
و همه آنها را ایجاد کرد، بی آن که الگو و مثالی قبل از آن موجود باشد.
کَوَّنَهَا بِقُدْرَتِه وَ ذَرَئَهَا [۹]بِمَشِیَّتِهِ.
آنها را به قدرتش تکوین فرمود و به اراده اش خلق کرد.
مِنْ غَیْرِ حَاجَة مِنْهُ إلَی تَکْوینِهَا.
بی آن که به آفرینش آنها نیاز داشته باشد.
وَ لَا فائِدَة لَهُ فِی تَصْویرِهَا
یا فایدهای از صورت بندی آنها عائد ذات پاکش شود.
إلاّ تَثْبیتاً لِحِکْمَتِهِ.
جز این که میخواست حکمتش را از این طریق آشکار سازد
وَ تَنْبیهاً عَلَی طَاعَتِهِ، وَ إظْهاراً لِقُدْرَتِهِ؛
و مردم را به اطاعتش دعوت کند. قدرت بی پایان خود را از این دریچه نشان دهد.
وَ تَعَبُّداً لِبَرِیَّتِهِ
خلایق را به عبودیت خود رهنمون شود.
وَ إعْزَازاً [۱۰]لِدَعْوَتِهِ؛
و دعوت پیامبرانش را از طریق هماهنگی تکوین و تشریع قوّت بخشد.
ثُمَّ جَعَلَ الثَّوابَ عَلَی طَاعَتِهِ وَ وَضَعَ الْعِقَابَ عَلَی مَعْصِیَتِهِ.
سپس برای اطاعتش پاداشها مقرّر فرموده و برای معصیتش کیفرها.
ذِیَادَةً لِعِبادِهِ عَنْ نِقْمَتِهِ
تا بندگان را بدین وسیله از خشم و انتقام و عذاب خویش رهایی بخشد
وَ حِیَاشَةً [۱۱]لَهُمْ إلَی جَنَّتِهِ؛
و به سوی باغهای بهشت و کانون رحمتش سوق دهد
وَ أَشْهَدُ أَنَّ أَبِی مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ.
و گواهی میدهم که پدرم محمّد (صلی الله علیه و آله) بنده و فرستاده اوست.
اخْتَارَهُ وَ انْتَجَبَهُ قَبْلَ أَنْ أَرْسَلَهُ.
پیش از آن که او را بفرستد، برگزید.
وَ سَمَّاه قَبْلَ أَنِ اجْتَبَلَهُ، [۱۲]
و پیش از آن که او را بیافریند، برای این مقام نامزد فرمود
وَ اصْطَفاهُ قَبْلَ أَنِ ابْتَعَثَهُ، [۱۳]
و قبل از بعثتش او را انتخاب فرمود.
إذِ الْخَلَائِقُ بِالْغَیْبِ مَکْنُونَةٌ، [۱۴]وَ بِسَتْرِ الأَهَاوِیلَ [۱۵]مَصُونَةٌ، [۱۶]
(در آن روز که بندگان در عالم غیب پنهان بودند و در پشتِ پردههای هول انگیز نیستی، پوشیده
وَ بِنِهَایَةِ الْعَدَمِ مَقْرُونَةٌ؛
و به آخرین سر حدّ عدم مقرون بودند).
عِلْماً مِنَ اللهِ تَعَالَی بِمائِلِ [بِمَآلِ][۱۷]الأُمُورِ.
این، به خاطر آن صورت گرفت که خداوند از آینده آگاه بود
وَ إحَاطَةً بِحَوَادِثِ الدُّهُورِ، [۱۸]وَ مَعْرِفَةً بِمَوَاقِعِ الْمَقْدُورِ؛
و به حوادث جهان احاطه داشت و مقدرات را به خوبی میدانست.
ابْتَعَثَهُ اللهُ إتْمَاماً لِأَمْرِهِ
او را مبعوث کرد تا فرمانش را تکمیل کند.
وَ عَزِیمَةً عَلَی إمْضَاءِ حُکْمِهِ وَ إنْفَاذاً لِمَقَادِیرِ حَتْمِهِ؛
و حکمش را اجرا فرماید و مقدرات حتمی اش را نفوذ بخشد.
فَرَأَی الأُمَمَ فُرَّقاً [۱۹]فِی أَدْیَانِهَا.
هنگامی که مبعوث شد، امّتها را مشاهده کرد که مذاهب پراکندهای را برگزیده اند.
عُکَّفاً [۲۰]عَلَی نِیرَانِهَا، [وَ]عَابِدَةً لِأَوْثانِهَا، [۲۱]
گروهی بر گِرد آتش طواف میکنند و گروهی در برابر بتها سر تعظیم فرود آورده اند
مُنْکِرَةً للهِ مَعَ عِرْفَانِهَا؛
و با این که با قلبِ خود خدا را شناخته اند، او را انکار میکنند.
فَأَنَارَ اللهُ بِمُحَمَّد [صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله]ظُلَمَهَا.
خداوند به نور محمّد (صلی الله علیه و آله) ظلمتها را برچید
وَ کَشَفَ عَنِ الْقُلُوبِ بُهَمَهَا، [۲۲]
و پردههای ظلمت را از دلها کنار زد
وَ جَلّی عَنِ الأَبْصَارِ غُمَمَهَا. [۲۳]
و ابرهای تیره و تار را از مقابل چشمها برطرف ساخت.
وَ قَامَ فِی النَّاسِ بِالْهِدَایَةِ
او برای هدایت مردم قیام کرد.
وَ أَنْقَذَهُمْ مِنَ الْغِوَایَةِ [۲۴]وَ بَصَّرَهُمْ مِنَ الْعَمَایَةِ. [۲۵]
و آنها را از گمراهی و غوایت رهایی بخشید و چشمهایشان را بینا ساخت
وَ هَدَاهُمْ إلَی الدِّینِ الْقَوِیمِ
و به آیین محکم و پابرجای اسلام رهنمون گشت
وَ دَعَاهُمْ إلَی الطَّریقِ الْمُسْتَقِیمِ؛
و آنها را به راه راست دعوت فرمود.
ثُمَّ قَبَضَهُ اللهُ إلَیْهِ قَبْضَ رَأْفَة وَ اخْتِیَار وَ رَغْبَة وَ إیثَار.
سپس خداوند او را با نهایت محبّت و اختیار خود و از روی رغبت و ایثار قبض روح کرد.
فَمُحَمَّدٌ [صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله]عَنْ [مِنْ]تَعَبِ هذِهِ الدَّارِ فِی رَاحَة.
سرانجام او از رنج این جهان آسوده شد
قَدْ حُفَّ [۲۶]بِالْمَلَائِکَةِ الأَبْرَارِ، وَ رِضْوَانِ الرَّبِّ الْغَفَّارِ؛
و هم اکنون در میان فرشتگان و خشنودی پروردگار غفّار
وَ مُجَاوَرَةِ الْمَلِکِ الْجَبَّارِ؛
و در جوار قرب خداوند جبّار قرار دارد.
صَلَّی اللهُ عَلَی أَبِی، نَبِیِّهِ وَ أَمِینِهِ عَلَی الْوَحْیِ
درود خدا بر پدرم پیامبر (صلی الله علیه و آله)، امین وحی
وَ صَفِیِّهِ وَ خِیَرَتِهِ مِنَ الْخَلْقِ وَ رَضِیِّهِ؛
و برگزیده او از میان خلایق باد
وَ السَّلامُ عَلَیْهِ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُهُ؛
و سلام بر او و رحمت خدا و برکاتش.
ثم الْتَفَتَتْ عَلَیْهَا السَّلامُ إلَی أَهْلِ الْمَجْلِسِ
سپس رو به اهل مجلس کرد
وَ قَالَتْ: أَنْتُمْ عِبَادُ اللهِ
(و مسئولیت سنگین مهاجران و انصار را بر شمرد) و فرمود: شما (ای بندگان خدا!)
نُصْبُ أَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ، وَ حَمَلَةُ دِینِهِ وَ وَحْیِهِ.
مسئولان امر و نهی پروردگار و حاملان دین و وحی او هستید
وَ اُمَنَاءُ اللهِ عَلَی أَنْفُسِکُمْ، وَ بُلَغاؤُهُ [۲۷]إلَی الأُمَمِ
و نمایندگان خدا بر خویشتن و مبلّغان او به سوی امّتها هستید
وَ زَعِیمُ حَقٍّ لَهُ فِیکُمْ، وَ عَهْدٌ قَدَّمَهُ إلَیْکُمْ.
پاسدار حق الهی در میان شما و حافظ پیمان خداوند که در دسترس همه شماست
وَ بَقِیَّةٌ اسْتَخْلَفَهَا عَلَیْکُمْ: کِتَابُ اللهِ النَّاطِقُ؛
و آنچه پیامبر (صلی الله علیه و آله) بعد از خود در میان امت به یادگار گذارده؛ کتاب اللهِ ناطق
وَ الْقُرْآنُ الصّادِقُ، وَ النُّورُ السَّاطِعُ، [۲۸]
و قرآن صادق و نور آشکار
وَ الضِّیَاءُ اللاَّمِعُ، [۲۹]
و روشنایی پر فروغ است.
بَیِّنَةٌ بَصَائِرُهُ، مُنْکَشِفَةٌ سَرَائِرُهُ.
کتابی که دلایلش روشن، باطنش آشکار.
مُتَجَلِّیَةٌ ظَوَاهِرُهُ، مُغْتَبِطٌ [۳۰]بِهِ أَشْیَاعُهُ.
ظواهرش پر نور و پیروانش پر افتخار.
قائِدٌ إلَی الرِّضْوَانِ اتِّبَاعُهُ، مُؤَدٍّ [۳۱]إلَی النَّجاةِ اسْتِمَاعُهُ.
کتابی که عاملان خود را به بهشت فرا میخواند و مستمعینش را به ساحل نجات رهبری میکند.
بِهِ تُنَالُ حُجَجُ اللهِ الْمُنَوَّرَةُ.
از طریق آن به دلایل روشن الهی میتوان نائل گشت
وَ عَزَائِمُهُ الْمُفَسَّرَةُ، وَ مَحَارِمُهُ الْمُحَذَّرَةُ؛
و تفسیر واجبات او را دریافت و شرح محرمات را در آن خواند
وَ بَیِّنَاتُهُ الْجَالِیَةُ، وَ بَرَاهِینُهُ الْکَافِیَةُ؛
و براهین روشن و کافی را بررسی کرد
وَ فضَائلُهُ الْمَنْدُوبَةُ، وَ رُخَصُهُ الْمَوْهُوبَةُ، وَ شَرَایِعُهُ الْمَکْتُوبَةُ؛
و دستورات اخلاقی و آنچه مجاز و مشروع است، در آن مکتوب یافت.
فَجَعَلَ اللهُ الإیمَانَ تَطْهیراً لَکُمْ مِنَ الشِّرْکِ.
سپس افزود: خداوند «ایمان» را سبب تطهیر شما از شرک قرار داده [است]وَ الصَّلَاةَ تَنْزیهاً لَکُمْ عَنِ الْکِبْرِ؛ و «نماز» را وسیله پاکی از کبر و غرور.
وَ الزَّکاةَ تَزْکِیَةً لِلنَّفْسِ،
«زکات» را موجب تزکیه نفس
وَ نَمَاءً فِی الرِّزْقِ، وَ الصِّیَامَ تَثْبِیتاً لِلإخْلَاصِ؛
و نموّ روزی. «روزه» را عامل تثبیت اخلاص.
وَ الْحَجَّ تَشْیِیداً لِلدِّینِ،
«حجّ» را وسیله تقویت آیین اسلام.
وَ الْعَدْلَ تَنْسِیقاً [۳۲]لِلْقُلُوبِ،
«عدالت» را مایه هماهنگی دل ها.
وَ طاعَتَنَا نِظَاماً لِلْمِلَّةِ، وَ إمَامَتَنَا أَمَاناً مِنَ الْفُرْقَةِ [لِلْفُرْقَةِ]،
«اطاعت» ما را باعث نظام ملت اسلام؛ و «امامت» ما را امان از تفرقه و پراکندگی.
وَ الْجِهَادَ عِزاً لِلإسْلَامِ،
«جهاد» را موجب عزّت اسلام.
وَ الصَّبْرَ مَعُونَةً عَلَی اسْتِیجابِ الأَجْرِ،
«صبر و شکیبایی» را وسیلهای برای جلب پاداش حق.
وَ الأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلَحَةً لِلْعامَّةِ،
«امر به معروف» را وسیلهای برای اصلاح تودههای مردم.
وَ بِرَّ الْوَالِدَیْنِ وِقَایَةً مِنَ السُّخْطِ، وَ صِلَةَ الأَرْحَامِ مَنْمَاةً لِلْعَدَدِ،
«نیکی به پدر و مادر» را موجب پیشگیری از خشم خدا. «صله رحم» را وسیله افزایش جمعیّت و قدرت.
وَ الْقِصَاصَ حَقْناً [۳۳]لِلدِّمَاءِ،
«قصاص» را وسیله حفظ نفوس.
وَ الْوَفَاءَ بِالنَّذْرِ تَعْرِیضاً لِلْمَغْفِرَةِ،
«وفای به نذر» را موجب آمرزش.
وَ تَوْفِیَةَ الْمَکَایِیلِ وَ الْمَوَازِینِ تَغْیِیراً لِلْبَخْسِ، [۳۴]
«جلوگیری از کم فروشی» را وسیله مبارزه با کمبودها.
وَ النَّهْیَ عَنْ شُرْبِ الْخَمْرِ تَنْزِیهاً عَنِ الرِّجْسِ،
«نهی از شرابخواری» را سبب پاکسازی از پلیدی ها.
وَ اجْتِنَابَ الْقَذْفِ [۳۵]حِجَاباً عَنِ اللَّعْنَةِ،
«پرهیز از تهمت و نسبتهای ناروا» را حجابی در برابر غضب پروردگار.
وَ تَرْکَ السَّرِقَةِ إیجَاباً لِلْعِفَّةِ،
«ترک دزدی» را برای حفظ عفت نفس.
وَ حَرَّمَ اللهُ [۳۶]الشِّرْکَ إخْلَاصاً لَهُ بِالرُّبُوبِیَّةِ؛
و «تحریم شرک» را برای اخلاص بندگی و ربوبیت حق.
فَ (اتَّقُوا اللهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَ لَا تَمُوتُنَّ إلأَ وَ أَنْتُمْ مُّسْلِمُونَ). [۳۷]
اکنون که چنین است، تقوای الهی پیشه کنید و آنچنان که شایسته مقام اوست، از مخالفت فرمانش بپرهیزید
و تلاش کنید که مسلمان از دنیا بروید.
وَ أَطِیعُوا اللهَ فِیمَا أَمَرَکُمْ بِهِ وَ نَهَاکُمْ عَنْهُ.
خدا را در آنچه امر یا نهی فرموده، اطاعت کنید
فَإنَّهُ (إنَّمَا یَخْشَی اللهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ)؛ [۳۸]
و راه علم و آگاهی را پیش گیرید چرا که از میان بندگان خدا تنها عالمان و آگاهان از او میترسند و احساس مسئولیت میکنند
ثُمَّ قَالَتْ: أَیُّهَا النّاسُ!
سپس فرمود:ای مردم!
اعْلَمُوا أَنِّی فَاطِمَةُ، وَ أَبِی مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله)
بدانید من فاطمه ام و پدرم محمّد است (که صلوات و درود خدا بر او و خاندانش باد).
أَقُولُ عَوْداً وَ بَدْءاً
آنچه میگویم، آغاز و انجامش یکی است
وَ لَا أَقُولُ مَا أَقُولْ غَلَطاً؛
و هرگز ضد و نقیض در آن راه ندارد و آنچه را میگویم غلط نمیگویم
وَ لَا أَفْعَلُ مَا أَفْعَلُ شَطَطاً. [۳۹]
و در اعمالم راه خطا نمیپویم.
(لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ [۴۰]
به یقین، رسولی از خود شما به سویتان آمد که رنجهای شما بر او سخت است
حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَّحِیمٌ). [۴۱]
و اصرار بر هدایت شما دارد و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است.
فَإنْ تَعْزُوهُ [۴۲]وَ تَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ أَبِی دُونَ نِسَاءِکُمْ.
هر گاه نسبت او را بجویید، میبینید او پدر من بوده است نه پدر زنان شما!
وَ أَخَا ابْنِ عَمِّی دُونَ رِجَالِکُمْ؛
و برادر پسر عموی من بوده است نه برادر مردان شما.
وَ لَنِعْمَ الْمَعْزِیُّ إلَیْهِ (صلی الله علیه و آله)؛
و چه پر افتخار است این نسب، درود خدا بر او و خاندانش باد!
فَبَلَّغَ بِالرِّسَالَةِ صَادِعاً [۴۳]بِالنَّذارَةِ.
آری، او آمد و رسالت خویش را به خوبی انجام داد و مردم را به روشنی انذار کرد.
مَائِلاً عَنْ مَدْرَجَةِ [۴۴]الْمُشْرِکِینَ
از طریقه مشرکان روی بر تافت
ضَارِباً ثَبَجَهُمْ، [۴۵]آخِذاً بِأَکْظَامِهِمْ، [۴۶]
و بر گردنهایشان کوبید و گلویشان را فشرد، تا از شرک دست بردارند و در راه توحید گام بگذارند.
داعِیاً إلَی سَبِیلِ رَبِّهِ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ.
او همواره با دلیل و برهان و اندرز سودمند مردم را به راه خدا دعوت میکرد.
یَکْسِرُ الأَصْنامَ وَ یَنْکُتُ [۴۷]الْهَامَ، حَتّی انْهَزَمَ [۴۸]الْجَمْعُ وَ وَلَّوُا الدُّبُرَ، [۴۹]
بتها را در هم میشکست و مغزهای متکبّران را میکوبید، تا جمع آنها متلاشی شد
حَتّی تَفَرَّی اللَّیْلُ عَنْ صُبْحِهِ، [۵۰]
و تاریکیها برطرف گشت. صبح فرا رسید
وَ أَسْفَرَ [۵۱]الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ؛
و حق آشکار شد.
وَ نَطَقَ زَعِیمُ الدِّینِ، وَ خَرِسَتْ شَقَاشِقُ [۵۲]الشَّیَاطِینِ.
نماینده دین به سخن درآمد و زمزمههای شیاطین خاموش گشت.
وَ طَاحَ [۵۳]وَشِیظُ [۵۴]النِّفَاقِ.
افسر نفاق بر زمین فرو افتاد.
وَ انْحَلَّتْ عُقَدُ الْکُفْرِ وَ الشِّقَاقِ
گرههای کفر و اختلاف گشوده شد
وَ فُهْتُمْ [۵۵]بِکَلِمَةِ الإخْلَاصِ فِی نَفَر [۵۶]مِنَ
و شما زبان به کلمه اخلاص (لا اله الا الله) گشودید.
الْبیْضِ [۵۷]الْخِمَاصِ. [۵۸]
در حالی که گروهی اندک و تهیدست بیش نبودید!
[فاطمه (س) جایگاه مهاجران و انصار را باز میشناساند]
وَ کُنْتُمْ عَلَی شَفَا حُفْرَة مِنَ النَّارِ.
آری، شما در آن روز بر لب پرتگاه آتش دوزخ قرار داشتید
مُذْقَةَ [۵۹]الشَّارِبِ؛
و از کمی نفرات همچون جرعهای برای شخص تشنه
وَ نُهْزَةَ [۶۰]الطَّامِعِ، وَ قَبْسَةَ [۶۱]الْعَجْلَانِ.
یا لقمهای برای گرسنه یا شعله آتشی برای کسی که شتابان به دنبال آتش میرود، بودید
وَ مَوْطِیءَ [۶۲]الأَقْدَامِ، تَشْرَبُونَ الطَّرَقَ، [۶۳]
و زیر دست و پاها له میشدید! در آن ایّام آب نوشیدنی شما متعفن و گندیده بود
وَ تَقْتَاتُونَ [۶۴]الْوَرَقَ، أَذِلَّةً خَاسِئِینَ؛
و خوراکتان برگ درختان! ذلیل و خوار بودید
تَخَافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِکُمْ؛
و پیوسته از این میترسیدید که دشمنان زورمند شما را بربایند و ببلعند!
فَأَنْقَذَکُمُ [۶۵]اللهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی بِمُحَمَّد (صلی الله علیه و آله).
اما خداوند تبارک و تعالی شما را به برکت محمّد که درود خدا بر او و خاندانش باد.
بَعْدَ اللَّتَیا وَ الَّتِی.
بعد از آن همه ذلّت و خواری و ناتوانی نجات بخشید.
بَعْدَ أَنْ مُنِیَ [۶۶]بِبُهَمِ الرِّجالِ وَ ذُؤْبَانِ الْعَرَبِ [۶۷]وَ مَرَدَةِ [۶۸]أَهْلِ الْکِتَابِ.
او با شجاعان درگیر شد و با گرگهای عرب و سرکشان یهود و نصاری پنجه درافکند.
کُلَّمَا أَوْقَدُوا نَاراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللهُ.
ولی هر زمان آتش جنگ را برافروختند، خدا آن را خاموش کرد
أَوْ نَجَمَ [۶۹]قَرْنٌ [۷۰]لِلشَّیْطَانِ، أَوْ فَغَرَتْ [۷۱]فَاغِرَةٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ
و هر گاه شاخ شیطان نمایان میگشت و فتنههای مشرکان دهان میگشود.
قَذَفَ [۷۲]أَخَاهُ فِی لَهَوَاتِهَا.
پدرم برادرش علی (علیه السلام) را در کام آنها میافکند و آنها را به وسیله او سرکوب مینمود
فَلَا یَنْکَفِأُ [۷۳]حَتّی یَطَأَ [۷۴]صِمَاخَهَا بِأَخْمَصِهِ، [۷۵]
و او هرگز از این مأموریتهای خطرناک باز نمیگشت، مگر زمانی که سرهای دشمنان را پایمال میکرد
وَ یُخْمِدَ [۷۶]لَهَبَهَا [۷۷]بِسَیْفِه
و آتش جنگ را با شمشیرش خاموش مینمود
مَکْدوداً [۷۸]فِی ذَاتِ اللهِ.
او (علی «علیه السلام») در راه خشنودی خدا متحمّل رنج و سختی گردید
مُجْتَهِداً فِی أَمْرِ اللهِ؛
و در راه انجام دستورات الهی تلاش مینمود
قَرِیباً مِنْ رَسُولِ اللهِ، سَیِّداً فِی أَوْلِیَاءِ اللهِ؛
و به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نزدیک و سیّد و سالار اولیای خدا بود.
مُشَمِّراً [۷۹]نَاصِحاً، مُجِدّاً کَادِحاً [۸۰]ا
و همیشه آماده (فعالیت) و خیرخواه مردم بود و با جدیت و زحمت تلاش مینمود
وَ أَنْتُمْ فِی رَفَاهِیَّة مِنَ الْعَیْشِ، وَادِعُونَ [۸۱]
و این در حالی بود که شما در رفاه و خوشگذرانی، آسایش.
فَاکِهُونَ آمِنُونَ، تَتَرَبَّصُونَ [۸۲]بِنَا الدَّوَائِرَ، [۸۳]
نعمت و امنیت به سر میبردید و انتظار میکشیدید که برای ما (اهل بیت «علیهم السلام») حوادث ناگوار
وَ تَتَوَکَّفُونَ [۸۴]الأَخْبَارَ
پیش آید و توقّع شنیدن اخبار (بد درباره ما) داشتید
وَ تَنْکُصُونَ [۸۵]عِنْدَ النِّزالِ، [۸۶]وَ تَفِرُّونَ عِنْدَ الْقِتالِ.
و هنگام جنگ عقب نشینی میکردید و از نبرد فرار میکردید!
[فاطمه (س) خیانت مهاجران و انصار را در «سقیفه» گوشزد میکند]
فَلَمَّا اخْتَارَ اللهُ لِنَبِیِّهِ [صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله]دارَ أَنْبِیَائِهِ.
اما هنگامی که خداوند سرای پیامبران را برای پیامبرش برگزید
وَ مَأْوی أَصْفِیَائِهِ؛
و جایگاه برگزیدگانش را منزلگاه او ساخت.
ظَهَرَتْ فیکُمْ حَسِیکَةُ [۸۷]النِّفَاقِ.
ناگهان کینههای درونی و آثار نفاق در میان شما ظاهر گشت
وَ سَمَلَ [۸۸]جِلْبَابُ [۸۹]الدِّینِ.
و پرده دین کنار رفت.
وَ نَطَقَ کَاظِمُ [۹۰]الْغَاوِینَ، [۹۱]وَ نَبَغَ [۹۲]خَامِلُ [۹۳]الأَقَلِّینَ.
گمراهان به صدا درآمدند و گمنامان فراموش شده، سر بلند کردند.
وَ هَدَرَ فَنِیقُ [۹۴]الْمُبْطِلینَ.
نعرههای باطل برخاست
فَخَطَر [۹۵]فِی عَرَصَاتِکُمْ، [۹۶]
و در صحنه اجتماع شما به حرکت درآمدند.
وَ أَطْلَعَ الشَّیْطَانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزِهِ [۹۷]هَاتِفاً بِکُمْ.
شیطان سرش را از مخفیگاه خود بیرون کرد و شما را به سوی خود دعوت نمود
فَأَلْفَاکُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجِیبِینَ، وَ لِلْغِرَّةِ [۹۸]فِیهِ مُلَاحِظِینَ؛
و شما را آماده پذیرش دعوتش یافت و منتظر فریبش!
ثُمَّ اسْتَنْهَضَکُمْ فَوَجَدَکُمْ خِفافاً.
سپس شما را دعوت به قیام کرد و سبکبار برای حرکت یافت!
وَ أَحْمَشَکُمْ فَأَلْفَاکُمْ غِضاباً.
شعلههای خشم و انتقام را در دلهای شما برافروخت و آثار غضب در شما نمایان گشت
فَوَسَمْتُمْ [۹۹]غَیْرَ إبِلِکُمْ، وَ أَوْرَدْتُمْ غَیْرَ شِرْبِکُمْ؛
و همین امر سبب شد بر غیر شتر خود علامت نهید و سرانجام به غصب حکومت پرداختید.
هَذَا وَ الْعَهْدُ قَرِیبٌ، وَ الْکَلْمُ [۱۰۰]رَحِیبٌ، [۱۰۱]
در حالی که هنوز چیزی از رحلت پیامبر نگذشته بود، زخمهای مصیبت ما وسیع
وَ الْجُرْحُ [۱۰۲]لَمّا یَنْدَمِلْ [۱۰۳]؛
و جراحات قلبی ما التیام نیافته
وَ الرَّسُولُ لَمّا یُقْبَرْ. إبْتِدَاراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ
و هنوز پیامبر (صلی الله علیه و آله) به خاک سپرده نشده بود، بهانه شما این بود که «می ترسیم فتنهای برپا شود!»
(أَلَا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ) [۱۰۴]
و چه فتنهای از این بالاتر که در آن افتادید؟ و همانا دوزخ به کافران احاطه دارد.
فَهَیْهَاتَ مِنْکُمْ!
چه دور است این کارها از شما!
وَ کَیْفَ بِکُمْ؟ وَ أَنّی تُؤْفَکُونَ.
راستی چه میکنید؟ و به کجا میروید؟
وَ کِتَابُ اللهِ بَیْنَ أَظْهُرِکُمْ اُمُورُهُ زَاهِرَةٌ [۱۰۵][ظَاهِرَةٌ].
با این که کتاب خدا قرآن در میان شماست، همه چیزش پر نور.
وَ أَعْلَامُهُ بَاهِرَةٌ [۱۰۶]، وَ زَوَاجِرُهُ لَائِحَةٌ.
نشانه هایش درخشنده، نواهی اش آشکار.
وَ أَوَامِرُهُ وَاضِحَةٌ، قَدْ خَلَّفْتُمُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِکُمْ.
اوامرش واضح، اما شما آن را پشت سر افکنده اید!
أَ رَغْبَةً عَنهُ تُرِیدُونَ؟ أَمْ بِغَیْرِهِ تَحْکُمُونَ؟
آیا از آن روی برتافته اید؟ یا به غیر آن حکم میکنید؟
بِئْسَ لِلظّالِمِینَ بَدَلا.
آه که ستمکاران جانشین بدی را برای قرآن برگزیدند
(وَ مَنْ یَبْتَغِ [۱۰۷]غَیْرَ الإسْلَامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ
و هر کس آیینی غیر از اسلام را انتخاب کند، از او پذیرفته نخواهد شد
وَ هُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ)؛ [۱۰۸]
و در آخرت از زیانکاران است.
ثُمَّ لَمْ تَلْبَثُوا [۱۰۹]إلاّ رَیْثَ [إلی رَیْثَ]أَنْ تَسْکُنَ نَفْرَتُها.
آری، شما ناقه خلافت را در اختیار گرفتید، حتی این اندازه صبر نکردید که رام گردد
وَ یَسْلَسَ [۱۱۰]قِیَادُها، [۱۱۱]
و تسلیمتان شود.
ثُمَّ أَخَذْتُمْ تُورُونَ [۱۱۲]وَقْدَتَهَا [۱۱۳]
ناگهان آتش فتنهها را برافروختید
وَ تُهَیِّجُونَ جَمْرَتَهَا، [۱۱۴]
و شعلههای آن را به هیجان درآوردید
وَ تَسْتَجِیبُونَ لِهِتَافِ الشَّیْطَانِ الْغَوِیِّ
و ندای شیطان اغواگر را اجابت نمودید
وَ إطْفَاءِ أَنْوَارِ الدِّینِ الْجَلِیِّ
و به خاموش ساختن انوار تابان آیین حق
وَ إخْمَادِ سُنَنِ النَّبِیِّ الصَّفِیِّ؛
و از میان بردن سنّتهای پیامبر پاک الهی پرداختید.
تُسِرُّونَ حَسْواً فِی ارْتِغَاء.
به بهانۀ گرفتن کف از روی شیر، آن را به کلی تا ته مخفیانه نوشیدید.
(ظاهراً سنگ دیگران را به سینه میزدید، اما باطناً در تقویت کار خود بودید).
وَ تَمْشُونَ لِأَهْلِهِ وَ وُلْدِهِ فِی الْخَمَرِ وَ الضَّرَّاءِ.
برای منزوی ساختن خاندان و فرزندان او به کمین نشستید.
وَ نَصْبِرُ مِنْکُمْ عَلَی مِثْلِ حَزِّ [۱۱۵]الْمُدَی [۱۱۶].
ما نیز چارهای جز شکیبایی ندیدیم؛ همچون کسی که خنجر بر گلوی او
وَ وَخْزِ [۱۱۷]السِّنانِ فِی الْحَشَا؛
و نوک نیزه بر دل او نشسته باشد!
[فاطمه (س) و فدک]
وَ أَنْتُمْ الْآنَ تَزْعَمُونَ أَنْ لَا إرْثَ لَنَا؟
عجب این که شما چنین میپندارید که خداوند ارثی برای ما قرار نداده و ما از پیامبر (صلی الله علیه و آله) ارث نمیبریم!
أَ فَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّةِ تَبْغُونَ؟
آیا از حکم جاهلیّت پیروی میکنید؟
(وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللهِ حُکْماً لِقَوْم یُوقِنُونَ)؟ [۱۱۸]أَ فَلَا تَعْلَمُونَ؟
چه کسی حکمش از خدا بهتر است برای آنها که اهل یقینند؟ آیا شما این مسائل را نمیدانید؟
بَلَی تَجَلّی لَکُمْ کَالشَّمْسِ الضّاحِیَةِ أَنِّی ابْنَتُهُ أَیُّهَا الْمُسْلِمُونَ
آری، میدانید و همچون آفتاب برای شما روشن است که من دختر اویم. شماای مسلمانان!
أَ اُغْلَبُ عَلی إرْثِیه؟
آیا باید ارث من به زور گرفته شود؟
[استشهاد فاطمه (س) از قرآن برای ابوبکر درباره فدک]
یَابْنَ أَبِی قُحَافَةَ!
ای فرزند ابی قُحافه! به من پاسخ ده!
أَ فِی کِتَابِ اللهِ أَنْ تَرِثَ أَبَاکَ وَ لَا أَرِثَ أَبِی؟
آیا در قرآن است که تو از پدرت ارث ببری و من از پدرم ارثی نبرم؟
لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً فَرِیّاً. [۱۱۹]
چه سخن ناروایی!
أَ فَعَلَی عَمْد تَرَکْتُمْ کِتَابَ اللهِ وَ نَبَذْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِکُمْ
آیا عمداً کتاب خدا را ترک گفتید و پشتِ سر افکندید؟
إذْ یَقُولُ: (وَ وَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُدَ). [۱۲۰]
در حالی که میفرماید: «و سلیمان وارث داود شد»
وَ قَالَ فیمَا اقْتَصَّ مِنْ خَبَرِ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیّا إذْ قَالَ:
و در داستان یحیی بن زکریا میگوید:
(فَهَبْ لِی مِنْ لَّدُنْکَ وَلِیّاً * یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ). [۱۲۱]
«(خداوندا!) تو از نزد خود جانشینی به من ببخش که وارث من و دودمان یعقوب باشد»
وَ قَالَ: (وَ أُوْلُوا الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْض فِی کِتَابِ اللهِ). [۱۲۲]
و نیز میفرماید: «و خویشاوندان نسبت به یکدیگر در احکامی که خدا مقرّر داشته، (از دیگران) سزاوارترند»
وَ قالَ: (یُوصِیکُمُ اللهُ فِی أَوْلأَدِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَیَیْنِ). [۱۲۳]
و نیز میگوید: «خداوند درباره فرزندانتان به شما سفارش میکند
که سهم (میراث) پسر به اندازه سهم دو دختر باشد»
وَ قَالَ: (إنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَ الأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَی الْمُتَّقِینَ). [۱۲۴]
و نیز فرموده: «اگر کسی مالی از خود بگذارد، برای پدر و مادر و نزدیکان به طور شایسته وصیت کند. این حقی است بر پرهیزکاران».
وَ زَعَمْتُمْ أَنْ لَا حَظْوَةَ [۱۲۵]لِی وَ لَا أَرِثُ مِنْ أَبِی؟
شما چنین پنداشتید که من هیچ بهره و ارثی از پدرم ندارم؟
وَ لَا رَحِمَ بَیْنَنا؟ أَ فَخَصَّکُمُ اللهُ بِآیَة أَخْرَجَ مِنْهَا أَبِی؟
و هیچ نسبت و خویشاوندی در میان ما نیست؟! آیا خداوند آیهای مخصوص شما نازل کرده است
أَمْ هَلْ تَقُولُونَ إنَّ أَهْلَ مِلَّتَیْنِ لَا یَتَوارَثانِ؟
که پدرم را از آن خارج ساخته؟ یا میگویید: پیروان دو مذهب از یکدیگر ارث نمیبرند.
أَ وَ لَسْتُ أَنَا وَ أَبِی مِنْ أَهْلِ مِلَّة واحِدَة؟
و من با پدرم یک مذهب نداریم؟
أَمْ أَنْتُمْ أَعْلَمُ بِخُصُوصِ الْقُرآنِ وَ عُمُومِهِ مِنْ أَبِی وَ ابْنِ عَمِّی؟
یا این که شما به عام و خاص قرآن از پدرم و پسر عمویم آگاهترید؟
فَدُونَکَهَا [۱۲۶]مَخْطُومَةً [۱۲۷]مَرْحُولَةً، [۱۲۸]
حال که چنین است، پس بگیر آن ارث مرا که همچون مرکب آماده و مهار شده، آماده بهره برداری است و بر آن سوار شو.
تَلْقَاکَ یَوْمَ حَشْرِکَ.
ولی بدان در قیامت تو را دیدار میکند (و بازخواست مینماییم).
فَنِعْمَ الْحَکَمُ اللهُ.
پس در آن روز چه جالب است که داور، خداست
وَ الزَّعِیمُ مُحَمَّد (صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله)؛
و مدّعی تو، محمّد (صلی الله علیه و آله).
وَ الْمَوْعِدُ الْقِیَامَةُ، وَ عِنْدَ السّاعَةِ یَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ
و موعدِ داوری، رستاخیز و در آن روز باطلان زیان خواهند دید.
وَ لَا یَنْفَعُکُمْ إذْ تَنْدَمُونَ.
اما پشیمانی به حال شما سودی نخواهد داشت!
(وَ لِّکُلِّ نَبَإ مُسْتَقَرٌّ وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ) [۱۲۹]
و (بدانید) «هر چیزی که خداوند به شما داده سرانجام قرارگاهی دارد و در موعد خود انجام میگیرد و بزودی خواهید دانست»
یَأْتِیهِ عَذَابٌ یُخْزِیهِ وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذَابٌ مُّقِیمٌ)؛ [۱۳۰]
«چه کسی عذاب خوار کننده به سراغش خواهد آمد و مجازات جاودان بر او وارد خواهد شد.
[فاطمه (س) انصار را درباره «فدک» سرزنش میکند]
ثُمَّ رَمَتْ بِطَرْفِها [۱۳۱]نَحْوَ الأَنصَارِ
سپس بانوی اسلام گروه انصار را مخاطب ساخته
فَقالَتْ: یَا مَعْشَرَ الْفِتْیَةِ و (النَّقِیبَةِ) [۱۳۲]
با آهنگی رسا و محکم و کوبنده ادامه سخن داد و چنین فرمود:ای جوانمردان
وَ أَعْضَادَ [۱۳۳]الْمِلَّةِ وَ حَضَنَةَ [۱۳۴]الإسْلَامِ!
وای بازوان توانمند ملت و یاران اسلام!
مَا هذِهِ الْغَمِیزَةُ [۱۳۵]فِی حَقّی
این نادیده گرفتن حق مسلم من از سوی شما چیست؟
وَ السِّنَةُ عَنْ ظُلَامَتِی؟
این چه تغافلی است که در برابر ستمی که بر من وارد شده نشان میدهید؟!
أَ مَا کَانَ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله) أَبِی یَقُولُ: «أَلْمَرْءُ یُحْفَظُ فِی وُلْدِهِ»؟
آیا رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، «پدرم» نمیفرمود: «احترام هر کس را در مورد فرزندان او باید نگاه داشت؟»
سَرْعانَ [۱۳۶]مَا أَحْدَثْتُمْ
چه زود اوضاع را دگرگون ساختید
وَ عَجلَانَ ذَا إهَالَة، [۱۳۷]
و چه با سرعت به بیراهه گام نهادید.
وَ لَکُمْ طَاقَةٌ بِمَا اُحَاوِلُ وَ قُوَّةٌ عَلَی مَا أَطْلُبُ وَ اُزَاوِلُ.
با این که توانایی بر احقاق حق من دارید و نیروی کافی بر آنچه میگویم در اختیار شماست.
أَ تَقُولُونَ مَاتَ مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله)
آیا میگوئید: محمّد (صلی الله علیه و آله) از دنیا رفت و همه چیز تمام شد و خاندان او باید فراموش شوند؟
فَخَطْبٌ [۱۳۸]جَلِیلٌ اسْتَوْسَعَ [۱۳۹]وَهْنُهُ، [۱۴۰]وَ اسْتَنْهَرَ فَتْقُهُ [۱۴۱].
مرگ او مصیبت و ضربه دردناکی بر جهان اسلام بود که شکافش هر روز آشکارتر و گسستگی آن دامنه دارتر
وَ انْفَتَقَ رَتْقُهُ، وَ اُظْلِمَتِ الأَرْضُ لِغَیْبَتِهِ؛
و وسعتش فزونتر میگردد. زمین از غیبت او تاریک
وَ کُسِفَتِ النُّجُومُ لِمُصِیبَتِهِ؛
و ستارگان برای مصیبتش بی فروغ
وَ أَکْدَتِ الآمَالُ، [۱۴۲]وَ خَشَعَتِ الْجِبَالُ؛
و امیدها به یأس مبدل گشت و کوهها متزلزل گردید
وَ اُضِیعَ الْحَرِیمُ، وَ اُزِیلَتِ الْحُرْمَةُ عِنْدَ مَمَاتِهِ؛
و احترام افراد پایمال شد و با مرگ او حرمتی باقی نماند!
فَتِلْکَ وَ اللهِ النَّازِلَةُ الْکُبْری، وَ الْمُصِیبَةُ الْعُظْمَی.
به خدا سوگند، این حادثهای است عظیم و مصیبتی است بزرگ
لَا مِثْلُها نَازِلَةٌ، وَ لَا بَائِقَةٌ [۱۴۳]عَاجِلَةٌ؛
و ضایعهای است جبران ناپذیر.
أَعْلَنَ بِهَا کِتَابُ اللهِ جَلَّ ثَناؤُهُ.
ولی فراموش نکنید اگر پیامبر (صلی الله علیه و آله) رفت، قرآن مجید قبلا از آن خبر داده بود.
فِی أَفْنِیَتِکُمْ وَ فِی مُمْساکُمْ وَ مُصْبَحِکُمْ.
همان قرآنی که پیوسته در خانههای شماست و صبح و شام
هُتَافاً [۱۴۴]وَ صُرَاخاً، [۱۴۵]وَ تِلَاوَةً وَ أَلْحَاناً.
با صدای بلند و فریاد و یا آهسته و با الحان مختلف در گوش ما خوانده میشود.
وَ لَقَبْلَهُ مَا حَلَّ بِأَنْبِیاءِ اللهِ وَ رُسُلِهِ
پیامبران پیشین نیز قبل از او با این واقعیت رو به رو شده بودند
حُکْمٌ فَصْلُ، وَ قَضَاءٌ حَتْمٌ.
چرا که مرگ فرمان تخلف ناپذیر الهی است.
(وَ مَا مُحَمَّدٌ إلَّا رَسُولٌ
آری، قرآن صریحاً گفته بود: «محمّد (صلی الله علیه و آله) فقط فرستاده خداست
قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ
و پیش از او فرستادگان دیگری نیز بودند.
أَ فَإنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَی أَعْقَابِکُمْ
آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، شما به عقب بر میگردید؟
(و اسلام را رها کرده به دوران جاهلیّت و کفر بازگشت خواهید نمود؟)
وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلَی عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللهَ شَیْئاً
و هر کس به عقب بازگردد، هرگز به خداوند ضرری نمیزند
وَ سَیَجْزِی اللهُ الشَّاکِرِینَ). [۱۴۶]
و خداوند بزودی شاکران (و استقامت کنندگان) را پاداش خواهد داد».
ایُّهَا [۱۴۷]بَنِی قَیْلَةَ!
عجبا!ای فرزندان «قَیله»! [۱۴۸]
أَ اُهْضَمُ [۱۴۹]تُرَاثَ أَبِیهَ وَ أَنْتُمْ بمرْأی مِنِّی وَ مَسْمَع
آیا ارث من باید پایمال گردد و شما آشکارا میبینید و میشنوید
وَ مُنْتَدَی [۱۵۰]وَ مَجْمَع؟
و در جلسات و مجمع شما این معنا گفته میشود
تَلْبَسُکُمُ الدَّعْوَةُ وَ تَشْمَلُکُمُ الْخُبْرَةُ
و اخبارش به خوبی به شما میرسد و باز هم خاموش نشسته اید؟!
وَ أَنْتُمْ ذَوُو الْعَدَدِ وَ الْعُدَّةِ وَ الأَدَاةِ وَ الْقُوَّةِ، وَ عِنْدَکُمُ السِّلَاحُ وَ الْجُنَّةُ.
با این که دارای نفرات کافی و تجهیزات و نیروی وسیع و سلاح و سپر هستید.
تُوافِیکُمُ الدَّعْوَةُ فَلَا تُجِیبُونَ.
دعوت مرا میشنوید و لبیک نمیگویید؟
وَ تَأْتِیَکُمُ الصَّرْخَةُ فَلَا تُغِیثُونَ (تُعینُونَ)؛
و فریاد من در میان شما طنین افکن است و به فریاد نمیرسید؟
وَ أَنْتُمْ مَوْصُوفُونَ بِالْکِفَاحِ، [۱۵۱
]با این که شما در شجاعت زبانزد میباشید.
مَعْرُوفُونَ بِالْخَیْرِ وَ الصَّلَاحِ.
در خیر و صلاح معروفید
وَ النُّخْبَةُ الَّتِی انْتُخِبَتْ وَ الْخِیَرَةُ الَّتِی اخْتِیَرَتْ؛
و شما برگزیدگان اقوام و قبائل هستید.
قاتَلْتُمُ الْعَرَبَ، وَ تَحَمَّلْتُمُ الْکَدَّ وَ التَّعَبَ.
با مشرکان عرب پیکار کردید و رنجها و محنتها را تحمل نمودید.
وَ نَاطَحْتُمُ الأُمَمَ وَ کَافَحْتُمُ الْبُهَمَ، [۱۵۲]
شاخهای گردنکشان را درهم شکستید و با جنگجویان بزرگ دست و پنجه نرم کردید
لَا نَبْرَحُ أَوْ تَبْرَحُونَ.
و شما بودید که پیوسته با ما حرکت میکردید و در خط ما قرار داشتید.
نَأْمُرُکُمْ فَتَأْتَمِرُونَ.
دستورات ما را گردن مینهادید و سر بر فرمان ما داشتید.
حَتّی إذَا دَارَتْ بِنَا رَحَی الإسْلَامِ.
تا آسیای اسلام بر محور وجود خاندان ما به گردش درآمد
وَ درَّ [۱۵۳]حَلْبُ [۱۵۴]الأَیّامِ؛
و شیر در پستان مادر روزگار فزونی گرفت.
وَ خَضَعَتْ نَعْرَةُ [۱۵۵]الشِّرْکِ، وَ سَکَنَتْ فَوْرَةُ [۱۵۶]الإفْکِ.
نعرههای شرک در گلوها خفه شد و شعلههای دروغ فرو نشست.
وَ خَمَدَتْ [۱۵۷]نِیرَانُ الْکُفْرِ.
آتش کفر خاموش گشت
وَ هَدَأَتْ [۱۵۸]دَعْوَةُ الْهَرْجِ، [۱۵۹]
و دعوت به پراکندگی متوقف شد
وَ اسْتَوْثَقَ [۱۶۰](إسْتَوسَقَ) نِظَامُ الدِّینِ؛
و نظام دین محکم گشت.
فَأَنّی حِرْتُمْ بَعْدَ الْبَیَانِ؟
پس چرا بعد از آن همه بیانات قرآن و پیامبر (صلی الله علیه و آله) امروز حیران مانده اید؟
وَ أَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الإعْلَانِ؟ وَ نَکَصْتُمْ بَعْدَ الإقْدَامِ؟
چرا حقایق را بعد از آشکار شدن مکتوم میدارید و پیمانهای خود را شکسته اید
وَ أَشْرَکْتُمْ بَعْدَ الإیمَانِ؟
و بعد از ایمان راه شرک پیش گرفته اید؟
(أَ لَا تُقَاتِلُونَ قَوْماً نَّکَثُوا أَیْمَانَهُمْ
«آیا با گروهی که پیمانهای خود را شکستند
وَ هَمُّوا بِإخْرَاجِ الرَّسُولِ
و تصمیم به اخراج پیامبر (صلی الله علیه و آله) گرفته اند، پیکار نمیکنید؟
وَ هُمْ بَدَءُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّة أَ تَخْشَوْنَهُمْ
در حالی که آنها نخستین بار (پیکار با شما را) آغاز کردند. آیا از آنها میترسید؟
فَاللهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إنْ کُنتُمْ مُؤْمِنِینَ). [۱۶۱]
با این که خداوند سزاوارتر است که از او بترسید، اگر مؤمن هستید».
[فاطمه (س) چراییِ خاموشی و خیانت انصار را دربارۀ «خلافت» و «فدک» بازگو میکند]
أَلَا قَدْ أَرَی أَنْ قَدْ أَخْلَدْتُمْ إلَی الْخَفْضِ، [۱۶۲]
آگاه باشید من چنین میبینم که شما رو به راحتی گذارده اید و عافیت طلب شده اید.
وَ أَبْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ أَحَقُّ بِالْبَسْطِ وَ الْقَبْضِ.
کسی را که از همه برای زعامت و اداره امور مسلمین شایستهتر بود دور ساختید
قَدْ خَلَوْتُمْ بِالدَّعَةِ، [۱۶۳]
و به تن پروری و آسایش در گوشه خلوت تن دادید
وَ نَجَوتُمْ مِنَ الضِّیقِ بِالسِّعَةِ؛
و از فشار و تنگنای مسئولیتها به وسعت بی تفاوتی روی آوردید.
فَمَجَجْتُمْ [۱۶۴]ما وَعَیْتُمْ.
آری، آنچه را از ایمان و آگاهی در درون داشتید، بیرون افکندید
وَ دَسَعْتُمُ الَّذِی تَسَوَّغْتُمْ. [۱۶۵]
و آب گوارایی را که نوشیده بودید، به سختی از گلو برآوردید!
فَ (إنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الأَرْضِ جَمِیعاً.
اما فراموش نکنید خداوند میفرماید: «اگر شما و همه مردم روی زمین کافر شوید.
فَإنَّ اللهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ). [۱۶۶]
(به خدا زیانی نمیرسد، چرا که) خداوند بی نیاز و شایسته ستایش است».
أَلَا وَ قَدْ قُلْتُ
بدانید و آگاه باشید من آنچه را باید بگویم، گفتم.
عَلی مَعْرِفَة مِنِّی بِالْخَذْلَةِ الَّتِی خَامَرَتْکُمْ
با این که به خوبی میدانم ترک یاری حق با گوشت و پوست شما آمیخته
وَ الْغَدْرَةِ الَّتِی اسْتَشْعَرَتْها قُلُوبُکُمْ؛
و عهدشکنی، قلب شما را فرا گرفته است.
وَ لکِنَّهَا فَیْضَةُ النَّفْسِ.
ولی، چون قلبم از اندوه پر بود
وَ نَفْثَةُ [۱۶۷]الْغَیْضِ (الْغَیْظِ)؛
و احساس مسئولیت شدیدی میکردم.
وَ خَوْرُ [۱۶۸]الْقَناةِ، [۱۶۹]
کمی از غمهای درونی ام بیرون ریخت
وَ بَثَّةُ [۱۷۰]الصَّدْرِ؛
و اندوهی که در سینه ام موج میزد، خارج شد
وَ تقَدْمِةُ الْحُجَّةِ.
تا با شما اتمام حجت کنم و عذری برای احدی باقی نماند.
فَدُونَکُمُوهَا
اکنون که چنین است این مرکب خلافت و آن فدک، همه از آنِ شما.
فَاحْتَقِبُوهَا [۱۷۱]
محکم بچسبید.
دَبْرَةَ [۱۷۲]الظَّهْرِ نَقِیبَةَ (نقبة) [۱۷۳]الْخُفِّ.
ولی بدانید این مرکبی نیست که راه خود را بر آن ادامه دهید؛ پشتش زخم و کف پایش شکسته است!
بَاقِیَةَ الْعَارِ، [۱۷۴]
داغ ننگ بر آن خورده
مَوْسُومَةً بِغَضَبِ اللهِ وَ شَنَارِ [۱۷۵]الأَبَدِ؛
و غضب خداوند علامت آن است و رسوایی ابدی همراه آن
مَوْصُولَةً بِنَارِ اللهِ الْمُوقَدَةِ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الأَفْئِدَةَ؛
و سرانجام به آتش برافروختۀ خشم الهی که از دلها سر بر میکشد، خواهد پیوست!
فَبِعَیْنِ اللهِ مَا تَفْعَلُونَ.
فراموش نکنید آنچه را انجام میدهید، در برابر خداست.
(وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَب یَنقَلِبُونَ). [۱۷۶]
«آنها که ستم کردند، بزودی میدانند که بازگشتشان به کجاست!»
وَ أَنَا ابْنَةُ نَذِیر لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذَاب شَدِید؛
و من دختر پیامبری هستم که شما را در برابر عذاب شدید انذار کرد.
فَاعْمَلُوا (إنَّا عَامِلُونَ *
«آنچه از دست شما بر میآید، انجام دهید. ما هم انجام میدهیم
وَ انتَظِرُوا إنَّا مُنتَظِرُونَ). [۱۷۷]
و انتظار بکشید، ما هم منتظریم!».
پی نوشت
[۱]وسیع و فراخ در محاورات فصیح میگویند: «ذرع سابغ»؛ زره رسا، نه دراز و نه کوتاه.
[۲]جمع «الی» نعمت.
[۳]«إسداء»: عطا، بخشیدن.
[۴]جمع «منت»، نعمتهای گران قدر.
[۵]زیاد.
[۶]«ندب»: دعوت کردن.
[۷]«ابتداع»: بدون مثال و نقشه قبلی، اختراع.
[۸]پیروی کردن.
[۹]از ماده «ذرأ» آفرید.
[۱۰]گرامی داشتن و ارجمند داشتن.
[۱۱]اگر شکاری را به طرف کسی برانند میگویند: «حُشتُ علیهِ الصید: شکار را به سوی او راندم».
[۱۲]او را آفرید.
[۱۳]او را مبعوث داشت.
[۱۴]مستور.
[۱۵]جمع «اهوال» حوادث ترس آور.
[۱۶]محفوظ.
[۱۷]جمع «مآل»، عاقبت و آخر کار.
[۱۸]جمع «دهر» روزگاران دراز.
[۱۹]«فرق»: جمع فرقه، گروه ها.
[۲۰]جمع «عاکف»، ملازمان.
[۲۱]جمع «وثن»، بت ها.
[۲۲]جمع «بهمة» مسایل مشکل و پیچیده و حیرت زا.
[۲۳]تحیر و راه نیافتن.
[۲۴]گمراهی، ضد رشد.
[۲۵]کوری و گمراهی.
[۲۶]فراگرفته شد.
[۲۷]جمع «بلیغ»، رسانندگان پیام یا خبر.
[۲۸]«نور ساطع» نور برآمده همراه با درخشندگی است.
[۲۹]اسم فاعل از «لمعان» روشن شدن و درخشیدن.
[۳۰]آرزو بردن به حال کسی بدون آن که زوال آن را از وی بخواهد، در مقابل حسد که زوال آن را آرزو میکند.
[۳۱]ایصال، رساندن.
[۳۲]نظم و ترتیب دادن.
[۳۳]نگهداری و بازداشتن خون از ریختن.
[۳۴]نقص و کم دادن.
[۳۵]انداختن شیء.
[۳۶]در نسخه بدل «وَ حرَّمَ الشِّرْکَ» روایت شده است.
[۳۷]آل عمران، آیه ۱۰۲-
[۳۸]فاطر، آیه ۲۸-
[۳۹]دوری و تجاوز از حق.
[۴۰]آنچه موجب مشقت و دشواری شما باشد.
[۴۱]توبه، آیه ۱۲۹-
[۴۲]نسبت او را بررسی کنید.
[۴۳]از «صدع» آشکار کردن، شکافتن، به جای آوردن فرمان.
[۴۴]راه، محله، مرکز.
[۴۵]وسط هر چیز و عمده آن، میان پشت و کتف.
[۴۶]جمع «کظم»، گلو، دهان، راه تنفس.
[۴۷]از «نکت» به رو انداختن و به سر درافکندن را میگویند.
[۴۸]«انهزام» شکست خوردن.
[۴۹]پشت گرداندند، کنایه از شکست.
[۵۰]شب صبح را شکافت.
[۵۱]روشن شد.
[۵۲]جمع «شقشقه» آنچه شتر مست از دهان بیرون کند، کنایه از سخنوری.
[۵۳]هلاک شد.
[۵۴]مردمان پست و فرومایه.
[۵۵]به زبان آوردید.
[۵۶]مردم (کمتر از ده نفر).
[۵۷]جمع «ابیض» سفیدپوستان.
[۵۸]جمع «اخمص» گرسنگان.
[۵۹]آب اندک.
[۶۰]فرصت.
[۶۱]شعله کوچک آتش.
[۶۲]لگدکوب.
[۶۳]گنداب، آب آمیخته با بول شتر.
[۶۴]از «قوت» به معنای غذا یعنی آذوقه خود قرار میدادید.
[۶۵]پوست بز دباغی نشده.
[۶۶]گرفتار شد.
[۶۷]سرکردگان عرب.
[۶۸]جمع «مارد» طغیان گران و سرکشان.
[۶۹]آشکار شد، «نَجْم» آشکار شدن و روییدن گیاه ها.
[۷۰]شاخ.
[۷۱]گشوده شد «فغرت فاغرة»: دهانی گشوده شد.
[۷۲]فعل ماضی از قذف: انداخت
[۷۳]بر نمیگشت، دست بردار نبود.
[۷۴]مضارع از مصدر «وطئ» لگدکوب میکرد.
[۷۵]فرورفتگی کف پا.
[۷۶]«إخماد»: خاموش کردن.
[۷۷]شعله آتش.
[۷۸]رنج پذیر، رنج بر.
[۷۹]اسم فاعل «شمّر» أزارَهُ عن ساقه: بالا زد پیراهن خود را از ساق پا.
[۸۰]رنج بر، زحمت کش.
[۸۱]جمع «وادع» آسوده خیالان، تن آسایان.
[۸۲]انتظار میکشیدید.
[۸۳]جمع دایره، حوادث نامطلوب.
[۸۴]توقع داشتید.
[۸۵]از آن خیری که به طرف آن رفته بودید بر میگشتید.
[۸۶]رویارویی دو طرف در جنگ.
[۸۷]خار، کینه و عداوت در دل.
[۸۸]پوشیده شد.
[۸۹]روپوش.
[۹۰]ساکت، خاموش.
[۹۱]گمراهان، «کاظم الغاوین» گمراهان خاموش.
[۹۲]ظاهر شد.
[۹۳]ساقط، زبون، گمنام.
[۹۴]رئیس ارجمند.
[۹۵]خطر، دم جنبانیدن حیوان و به راست و چپ زدن آن.
[۹۶]ساحت ها.
[۹۷]جای خزیدن.
[۹۸]خدعه.
[۹۹]از «وسم» اثر داغ کردن حیوان با آتش.
[۱۰۰]جراحت و زخم.
[۱۰۱]وسیع، گشاد.
[۱۰۲]زخم.
[۱۰۳]جراحت، هنوز بهبودی نیافته.
[۱۰۴]توبه، آیه ۴۹-
[۱۰۵]از «زهر» درخشان، فروزان.
[۱۰۶]نور چهره و غالب.
[۱۰۷]طلب کند.
[۱۰۸]آل عمران، آیه ۸۵-
[۱۰۹]درنگ نکردید، از «لبث» درنگ نمودن.
[۱۱۰]آسان شود.
[۱۱۱]ریسمانی که با آن حیوانی را بکشند.
[۱۱۲]آتش جنگ را روشن کردید.
[۱۱۳]بر وزن «تمرة» شعله.
[۱۱۴]قطعه شعلهور شده از آتش.
[۱۱۵]بریدن.
[۱۱۶]جمع «مدیه» کارد تیز.
[۱۱۷]با تیر و نیزه زدن، اما نه به قدری که بشکافد.
[۱۱۸]مائده، آیه ۵۰.
[۱۱۹]تهمت بزرگ و عجیب.
[۱۲۰]نمل، آیه ۱۶-
[۱۲۱]مریم، آیه ۵ و ۶-
[۱۲۲]انفال، آیه ۷۵-
[۱۲۳]نساء، آیه ۱۱-
[۱۲۴]بقره، آیه ۱۸۰.
[۱۲۵]محبوبیت و منزلت.
[۱۲۶]اسم فعل به معنای امر، بگیر مرکب و شتر خلافت را.
[۱۲۷]مهار شد.
[۱۲۸]افسارزده و جل شده (آماده).
[۱۲۹]انعام، آیه ۶۷-
[۱۳۰]هود، آیه ۳۹-
[۱۳۱]چشم یا نگاه.
[۱۳۲]از «نقب» شاهد قوم که گفته او مورد قبول طایفه خود باشد. چهرههای با نفوذ و شناخته شده.
[۱۳۳]جمع عضد، نصرت و بازو.
[۱۳۴]جمع «حاضن» حافظ و نگه دارنده.
[۱۳۵]سستی در عمل و نادانی در عقل.
[۱۳۶]اسم فعل به معنای «سرع» و «عجل» یعنی چه با سرعت و با شتاب.
[۱۳۷]پی و مانند آن است که ذوب شود.
[۱۳۸]امر عظیم.
[۱۳۹]از «وسعت»، گشاد شد.
[۱۴۰]لباسی که پوسیده و پاره شده باشد.
[۱۴۱]شکاف.
[۱۴۲]خیرش تمام و منقطع شده.
[۱۴۳]شر و بلا.
[۱۴۴]آواز بلند.
[۱۴۵]صدای بلند.
[۱۴۶]آل عمران، آیه ۱۴۴-
[۱۴۷]اسم فعل به معنی امر، به کسی که ادامه گفتار و یا عملی را از کسی دیگر بخواهد «ایه» گفته میشود.
[۱۴۸]«قیله» زن با شخصیت و شرافتمندی بود که نسب قبائل انصار به او منتهی میشود.
[۱۴۹]از «هضم» شکستن، ظلم کردن، بازداشتن، نقص.
[۱۵۰]مجلس و محل مشورت.
[۱۵۱]بدون زره و سپر به استقبال دشمن رفتن.
[۱۵۲]جمع «بهمة» مجهولی که شناخته نشود، قهرمان.
[۱۵۳]جریان و کثرت.
[۱۵۴]شیر دوشیده شده.
[۱۵۵]در اینجا خضوع گردنکشان.
[۱۵۶]هیجان.
[۱۵۷]شعلههای آتش فرونشست.
[۱۵۸]آرامش پیدا کرد.
[۱۵۹]فتنه.
[۱۶۰]نظم یافت.
[۱۶۱]توبه، آیه ۱۳-
[۱۶۲]آسایش زندگی.
[۱۶۳]راحت و آرامش.
[۱۶۴]«مَجّ» ریختن.
[۱۶۵]از «ساغ الشراب» به سهولت و آسانی نوشیدید.
[۱۶۶]ابراهیم، آیه ۸-
[۱۶۷]نفثة المصدور: آه کشیدن از درد سینه.
[۱۶۸]ضعف و سستی.
[۱۶۹]نیزه.
[۱۷۰]نشر و اظهار، غمی که انسان توانایی کتمان آن را ندارد و اظهار میکند.
[۱۷۱]از «حقب» ریسمانی که با آن رحل را به شکم شتر میبندند و آماده سوار شدن میشود.
[۱۷۲]زخمی که در پشت شتر و یا هر مرکبی باشد.
[۱۷۳]نازک شدن پشت پای شتر.
[۱۷۴]عیبی که در معرض زوال نباشد.
[۱۷۵]عیب و عار.
[۱۷۶]شعراء، آیه ۲۲۷-
[۱۷۷]هود، آیه ۱۲۱ و ۱۲۲-