پخش زنده
امروز: -
نابغه دفاع فعال با قرائت اسلامی آن یقینا در عصر حاضر کسی نیست جز سردار بزرگ و امیر لشکر اسلام شهید سپهبد قاسم سلیمانی؛ کسی که با استراتیژی دفاع فعال توانست با کمترین هزینه در مقابل بزرگترین لشکر نیابتی دنیا بایستد و ابرقدرت های جهان را به اعتراف به شکست وادار کند؛
استراتیژی های نظامی در ادوار مختلف و با توجه به پیشرفت ابزارهای راداری و جاسوسی، دسته بندی های نظامی و پیشرقت انواع سلاح های سنگین و سبک روز به روز، به روز رسانی شده و تغییر می کنند؛ در این میان با توجه به سطح قدرتی که ابزارهای مختلف به وجود می آورند عناوین جدیدی به وجود می آید، جنگ های صلیبی، جنگ سرد، جنگ جهانی، جنگ دور برد، نبرد نا متقارن، جنگ نیابتی، دفاع فعال و چندین و چند واژه دیگر از جمله های واژه پرکاربرد در ادبیات نظامی سیاسی دنیا است که هرکدام برای خود ماجرای مفصلی دارد؛ اما برای آنکه به اصل ماجرا برسیم باید به مقدماتی بپردازیم که بیشتر در مورد تعریف واژگانی و اصطلاحی برخی از مفاهیم در ادبیات نظامی سیاسی دنیا است.
جنگ های صلیبی در واقع جنگ هایی مذهبی بودند که به فراخوان کلیسا آغاز گردید و توسط پادشاهان و اشرافزادگان و نجبای اروپایی فرماندهی و اجرا می شد؛ آن گونه که ادعا می شود هدف این جنگ ها باز پس گیری سزمین های مسیحی نشین از مسلمانان بوده است؛ اما در واقع جنگ های صلیبی به نوعی یک پاکسازی نژادی وحشیانه بود که توسط صلیبیان در بخش گسترده ای از اروپای غربی در سالهای ۱۰۹۵ تا ۱۲۹۱ میلادی انجام شد در این جنگ های وحشیانه کشتارهای عظیمی صورت گرفت که اگر بخواهیم هلوکاست واقعی را پیدا کنیم باید به کشتگان جنگ های صلیبی اشاره کنیم.
شاخصه اصلی جنگ های صلیبی این بود که پایه منازعه چیزی به اسم دین بود و در آن با نام کلیسا به کشتار پرداختند این شاخصه در حال حاضر در جنگ هایی که یک طرف آن رژیم صهیونیستی است وجود دارد؛ علاوه بر آنکه گروه های شبه نظامی به نام دین بزرگترین جنایات را مرتکب می شوند و این شاخصه ها دقیقا چیزی شبیه جنگ های صلیبی است. پس می توان ادعا کرد ما امروز با نوعی از جنگ های صلیبی رو به رو هستیم.
پس از جنگ جهانی دوم دوره ای از تنش های و کشمکش های ژئوپلیتیکی بین بلوک شرق و غرب یعنی اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده امریکا رخ داد؛ البته در آن دوره هیچ منازعه و جنگ مستقیمی بین این دو ابر قدرت جهانی شکل نگرفت به همین دلیل به این دوره دوره جنگ سرد گفته می شود، این جنگ ها که از 1947 میلادی شروع شد و تا 1991 یعنی زمان فروپاشی شوروی ادامه پیدا کرد بیشتر به کشمکش های سیاسی، مسابقه تولید سلاح و مانور قدرت از طریق آزمایشات اتمی و هسته ای گذشت در این دوره بسیاری از کشورهای هم پیمان شوروی و امریکا با هم به نزاع پرداختند و به نوعی این منازعات به نیابت از دو ابرقدرتی بود که در حاشیه ای امن برای هم دیگر فقط شاخ و شانه می کشیدند، نتیجه جنگ سرد این بود که این دو قدرت جهانی به غول های نظامی تبدیل شدند و هم پیمانان آن ها به ویرانه مبدل گشتند؛ البته جنگ سرد نتوانست شوروی را از فروپاشی نجات دهد و در آخر این اتحاد جماهیر شوری بود که به زانو در آمد و به کشورهای چندگانه تقسیم شد؛ هرچند آن قدرت نظامی در حال حاضر در اختیار روسیه است ولی دیگر نمی توان حساب شوروی سابق را از لحاظ معادلات سیاسی روی روسیه باز کرد.
شاخصه اصلی جنگ سرد این بود که طرفین ماجرا به شاخ و شانه کشی برای هم اقدام می کردند اما از تقابل صریح و مستقیم جلوگیری می کردند و اگر هم تقابلی بود در خارج از مرزها و توسط نیروهای نیابتی بود. با نگاهی به شرایط فعلی جهان به راحتی می توانیم نظاره جهان بر چیزی شبیه به جنگ سرد را ببینیم؛ در حال حاضر ابرقدرت ها و حتی قدرت های منطقه ای مانند کره شمالی و ایران هم به منازعه مستقیم با سایر کشورها نمی پردازند بلکه مانور قدرت و جنگ نیابتی جهان را به عرصه جنگ سردی دیگر تبدیل کرده است با این تفاوت که این بار جنگ سرد بیش از دو طرف دارد.
نبرد نامتقارن و یا جنگ نامتقارن از جمله واژه هایی است که در یک قرن گذشته در ادبیات سیاسی و نظامی دنیا جایگاه خاصی پیدا کرده است؛ جنگ نامتقارن به جنگ های چریکی و پارتی زانی گفته می شود که به دلیل عدم تساوی قدرت در جنگ شروع می شود؛ در جنگ های نا متقارن یک طرف از برتری تسلیحاتی قابل ملاحظه ای برخوردار است و این برای او یک برگ برنده است؛ ولی از آنجا که قوی ترها همیشه متجاوزند کشور مورد هجمه و ضعیف تر به جنگ چریکی و پارتی زانی روی می آورد و از برگ برنده خود یعنی آشنایی با زمین و سازگاری با اقلیم استفاده کرده و در جنگ های نامنظم حریف را سر در گم می کند، در این نوع جنگ عنصر سرعت عمل و اصل غافل گیری حرف اول را می زند؛ جنگ های زیادی وجود دارد که ابرقدرت های جهان به رقم برتری نظامی اما با شکست مفتضاحانه مجبور به ترک مخاصمه شده اند که در این بین جنگ ویتنام را می توان به عنوان یک نبرد نامتقارن تمام عیار نام برد، ویتنامی ها توانستند با وجود برتری نظامی امریکایی ها با زدن کمین های گسترده و کشتار سربازان متجاوز امریکایی در خاک ویتنام آن ها را مجبور به ترک کشورشان کنند؛ نکته مهم این است که جنگ ویتنام به عنوان لکه ننگ و یک فوبیا در خاطر سیاستمداران و نظامیان امریکایی مانده است و همین مسئله باعث شده است تا آنان به این سادگی ها به جنگ زمینی تن ندهند.
شاخصه نبرد نا متقارن توسل به عملیات های نامنظم و سلاح های سبک و پر تحرک است و در حال حاضر اکثر نبردهای زمینی با قدرت های جهانی و متحدانشان به عنوان یک نبرد نامتقارن است؛ به عنوان مثال حزب الله لبنان در یک نبرد نا متقارن تواست رژیم صهیونیستی را از لبنان بیرون کرده و در جنگ 33 روزه و 22 روزه این سگ هار را به لانه برگرداند.
عملیات روانی یا جنگ روایت ها یکی دیگر از انواع و یا شاید بهتر بگوئیم قطعه ای از پازل همه منازعات است؛ که البته در 50 سال اخیر جایگاه ویژه ای در استراتیژی تقابل در دنیا پیدا کرده است؛ در این نوع از جنگ با خلق رهبران آواتار، استفاده از تکنیک های جنگ روانی و دها عامل دیگر به جهت دهی به عواطف، هیجانات و انگیزه ها اقدام می کنند؛ ایجاد حس ترس، ضعف، سرخوردگی، ناکارمدی و دها حس و حال دیگر و یا انگیزه هایی مثل انگیزه تسلیم، خیانت، دفاع و سایر انگیزه ها محصول یک عملیات روانی موفق است.
در حال حاضر و با بالا گرفتن کار ابزارهای رسانه ای شاید بتوان گفت جنگ اول دنیا جنگ روایت ها است و اصلا دیگر برای فتوحات نیاز به لشکر کشی نیست بلکه به راحتی با فتح افکار کشورها به تصرف در می آیند.
جنگ نیابتی یکی از واژگانی است که در سال های اخیر به عنوان یکی از واژگان مهم ادبیات سیاسی نظامی بسیار پر تکرار است؛ در جنگ نیابتی قدرت های بزرگ دنیا بدون آنکه خود وارد جنگ شوند جایی بسیار دور تر از مرزهای خود و توسط کسانی غیر از افراد کشور خود به جنگ با یکدیگر می پردازند این نوع جنگ برای کشورها از آن جهت اهمیت دارد که اگر چه شاید در هزینه تفاوتی با جنگ مستقیم نداشته باشد اما کشور و زیر ساخت های آن از تجاوز و تخریب در امان مانده و غیر نظامیان کشور در آن آسیب جانی نمی بینند. درواقع جنگ نیابتی به نوعی منتقل کردن بار جنگ به دوش ملت های ضعیف تر است.
ظهور داعش و جریان های افراطی در سوریه و عراق و حتی به نوعی جنگ یمن از نمونه های بسیار نزدیک جنگ نیابتی هستند که چند سالی است منطقه خاور میانه با آن در حال دست و پنجه نرم کردن است.
وضعیت امروز جهان به گونه ای است که دیگر نمی توان اسم خاصی را بر آن نهاد؛ در حال حاضر دنیا در عین جنگ های مذهبی که البته پشتوانه آن سیاسی است در حال جنگ سرد است و در حالی که به جنگ سرد مشغول است گرفتار نبرد نامتقارن و جنگ روانی است و گروه های زیادی به نیابت از قدرت های بزرگ جهان و منطقه در حال جنگ و کشتار هستند؛ در این شرایط آنچه مهم است این است که برای بقاء و توسعه یک جریان،یک فکر و یک کشور چه استراتیژی باید در پیش گرفته شود؟ در این بین شاید گزینه های مختلفی مطرح شود اما آنچه می توان به تجربه به عنوان یک استراتیژی کار آمد مطرح کرد استراتیژی دفاع فعال با قرائت اسلامی آن است.
دفاع فعال در استراتیژی های نظامی دنیا خلاصه می شود در حرکت های پیش گیرانه و دور کردن جنگ از مرزهای جغرافیایی به هر قیمتی!! در واقع جهان خواران در بسیاری از موارد در گوشه های مختلف جهان جنگ های فرمایشی درست می کنند تا با عملیات ایذائی و یا جنگ های فرسایشی جریان های مختلف اعم از آزادی خواه و یا قدرت طلب را سرگرم کرده و خود در آن سوی دنیا در آرامش و امنیت زندگی کنند؛ اما این قرائت از دفاع فعال یک قرائت کثیف و جنایتکارانه است؛ چرا که در این قرائت ابرقدرت ها مردم و ملت های دیگر را به کام جنگ، مرگ و ویرانی می کشانند تا خود در امنیت و آبادی زندگی کنند؛ اما در قرائت اسلامی از دفاع فعال مسئله فرق می کند؛ در این قرائت لشکر و یا گروه های مسلمان ابتدائا اقدام به جنگ افروزی نمی کنند؛ آن ها با تشکیل هسته های مقاومت در نقاط مختلف دنیا تلاش می کنند تا از هرگونه تحرک ضد انسانی جلو گیری کنند و اگر در نقطه ای از اراضی امت اسلامی جنگی رخ دهد رزمندگان مسلمان به همان نقطه رفته و اجازه پیشروی و تسری جنگ را به سایر بلاد اسلامی نمی دهند این قرائت بر خلاف قرائت استکباری از دفاع فعال یک عمل کاملا انسانی است و این همان مبنایی است که به واسطه آن مدافعان حرم در سوریه و عراق به مبارزه با داعش و سایر گروه های تکفیری پرداختند.
در این بین نابغه دفاع فعال با قرائت اسلامی آن یقینا در عصر حاضر کسی نیست جز سردار بزرگ و امیر لشکر اسلام شهید سپهبد قاسم سلیمانی؛ کسی که با استراتیژی دفاع فعال توانست با کمترین هزینه در مقابل بزرگترین لشکر نیابتی دنیا بایستد و ابرقدرت های جهان را به اعتراف به شکست وادار کند؛ دونالد ترامپ قاتل این سردار بزرگ یکی از اصلی ترین اعتراف کنندگان بود؛ او با اعتراف به هزینه هفت تلریون دلاری ایلات متحده امریکا در منطقه آن را هدر رفته دانست و شاید همین عصبانیت باعث شد تا دست به جنایت ترور سردار بزرگ اسلام بزند.
نکته مهم و اساسی این است که شرع در حرکت های سردار شهید حاج قاسم سلیمانی به عنوان یک رکن اساسی بود تا آنجا که ریزترین مسائل فقهی از دید او پنهان نمی ماند و یقینا همین تقید دینی در کنار شجاعت و روح مبارزه با کفر توانستاز او شخصیت بی بدیلی بسازد که جهان در عصر حاضر مانند او را کمتر دیده باشد.