به گزارش خبرنگار حوزه فرهنگ و هنر گروه علمی فرهنگی هنری
خبرگزاری صدا و سیما؛ «امید صباغنو» شاعر و ترانهسرای کشورمان با حضور در برنامه «اهالی شب» که به صورت هفتگی، پنجشنبهها و جمعهها با اجرای آقای سیدمهرداد ضیایی روی آنتن شبکه چهار سیما میرود، به سؤالاتی در زمینه کار، زندگی و دیدگاههای خود پاسخ داد که در ادامه متن گفتگوی این برنامه با برنامه «اهالی شب» را میخوانید:
به عنوان سوال اول، بفرمایید که شما بیشتر خورشید سوار هستید یا از اهالی شب؟
سالیان سال است که من در شبها زندگی میکنم و عاشق شب هستم. یکی از قشنگترین آفریدههای خدا «شب» است. انگار وقتی مردم میخوابند، من تازه زندگیام شروع میشود. آدمی در سکوت و خلوت شب، گمشدههای بسیاری را پیدا میکند. خیلی از اتفاقات شاعرانه در شب رخ میدهد. به دور از دغدغهها و سروصداها، سکوت شب انسان را مجاب میکند که به خودش فکر کند و قلمش را بر روی کاغذ سُر دهد.
شبهای امید صباغنو چگونه میگذرد؟
در شرایط فعلی همه گیری کرونا، خیلیها شبنشین شدهاند و حتی دوستانی که شبخواب بودند، شببیدار شدهاند. شبهای من بیشتر به فیلم دیدن و کتاب خواندن و نوشتن میگذرد. فکر میکنم بازدهیهایی که ما میتوانیم در شب داشته باشیم، از روز خیلی بیشتر است
در میان انواع و اقسام شعر، به کدام قالب شعری دلبستگی بیشتری دارید؟
قالبی که آن را خیلی دوست دارم و بیشتر با آن عجین هستم «غزل» است. نزدیک ۲۵ سال است که خیلی جدی قالب غزل را دنبال میکنم. قالب غزل امروز از مرحله کلاسیک به مرحله نئوکلاسیک رسیده است. سعی میکنم غزلهایم قابل فهم و قابل درک برای اهالی این روزگار باشد.
شاید یکی از دلایلی که غزلهایتان قابل فهم است، این باشد که شما ترانهسرا هم هستید؟ این دلیل را قبول دارید؟
بله، البته من با غزل وارد دنیای موسیقی شدم. ابتدا یکسری از کارهایی که از قبل سروده شده بود را در اختیار دوستان خواننده قرار دادم. سپس به ترانه آلوده شدم و لذت ترانه، لذت زندگی من را دوچندان کرده است. این را هم بگویم، چون غزل میگفتم و بعد وارد دنیای ترانه شدم، سعی میکنم تغزل را در دنیای ترانه نگه دارم. غزل، چون قالبی عاشقانه است، میتوان آن را در دنیای موسیقی گنجاند. از زمانی که وارد دنیای غزل نئوکلاسیک شدم، چون زبان غزل به شکلی قابل فهم نسبت به غرل پیشینیان بود، این قالب از جانب دوستان خواننده و اهالی موسیقی مورد توجه قرار گرفت. قابل فهم بودن غزل و ترانه برای من در اولویت قرار دارد.
تجربیات موسیقی که از شعر نو بکارگیری شده است، از دهه ۴۰ تا امروز وجود دارد، اما میزان آن بسیار کم است. چرا از قالب شعر نو کمتر در ترانههای موسیقیایی استفاده میشود؟
گویی دیوار حائلی میان موسیقی و شعر نو وجود دارد. شاید، چون شعر نو یک سنتشکنی تلقی شود، اهالی موسیقی ریسک ترانهسرایی اشعار نو را نمیکنند. البته در سالیان اخیر حرکتهایی را دیدهام که برخی ترانهسرایان حتی اشعار آزاد را هم در قالب موسیقی بکار بردند، اما متأسفانه این اتفاق خوب هنوز همهگیر نشده است. از قدیم و دیرباز، هماندازه بودن ابیات برای مردم سرزمین ما مهم بوده است و متاسفانه هنوز هم خیلیها شعر نو و شعر آزاد را «شعر» به حساب نمیآورند. به همین خاطر شاید خیلی از آهنگسازها سعی دارند به
سمت و سویی بروند که مخاطبان عام بیشتری داشته باشند. امیدوارم این سنتشکنی انجام شود و شاهد موسیقیها و ترانههای زیبا در قالب شعر نو و شعر آزاد باشیم. ضمن اینکه اشعار آزاد قابلیت ترجمه بیشتر و بهتری دارند.
آیا میتوان با بهرهگیری از «معلم شعر» شاعر خوبی شد؟
هنر در وجود ۸۰ میلیون ایرانی نهفته است، اما به شکلهای مختلف. مهم این است که هر کسی این هنر را در وجود خودش کشف کند و درست پرورش دهد. من اعتقادی به معلم شعر ندارم، چون شعر تنها هنری است که آموختنی نیست. اگر شعر در وجود کسی نهادینه نباشد، نمیشود آن را آموخت. شاعر شدن ذاتی است. نمیشود کسی را به زور شاعر کرد. ممکن از طریق آموختن از معلم شعر، فردی تکنیکهای شعرگویی را بیاموزد، اما در نهایت خواهیم دید که شعر او تنها کنار هم قرار گرفتن موزون چند کلمه است و هیچ حسی در آن دیده نمیشود.
اگر قرار بود در زندگی خودتان و در دنیا حذف و اضافههایی انجام دهید، آن حذف و اضافهها جه بود؟ای کاش همه چیز مثل حذف و اضافه کردن شعر راحت بود. اگر به گذشته برمیگشتیم شاید یکسری آدمها و اتفاقات و فکرهای عجیب و غریب را از زندگی حذف میکردیم، ولی امکان ندارد. ترجیح میدهم حالم خوب شود و خیلی در قید و بند ظواهر دنیا باشم. بعد از عبور از چهارمین دهه زندگی به این نتیجه رسیدم که اگر غصه گذشته را بخورم، شاید آینده را هم از دست بدهیم. ترجیح من است این است که نیمه پر لیوان را ببینم و قشنگیهای دنیا را ببینم. خدا را شکر میکنم که تا اندازه زیادی توانستهام عصبانیت و حسادت را از زندگیام حذف کنم. اگر میتوانستم و قدرت اضافه کردن داشتم، سعی میکردم لبخند و مهربانی را در زندگانی مردم دنیا بیشتر کنم. بله، کرونا باعث شده عاشقانهها، امید و شادی در اشعار کم شود. اکثر شعرها از فراق و نبود حرف میزنند. اشعار شاد و امیدوارکننده طی یک سال اخیر کمتر شده است.
بیست سال آینده را چگونه میبینید؟
با توجه به اتفاقات کنونی، بیست سال آینده کمی برای من ترسناک است. به سبب پررنگتر شدن روز به روز فضای مجازی، از آن روزی میترسم که خانواده و رفاقتها معنای خود را از دست بدهند و همه چیز به لایکهای دنیای مجازی منحصر شوند. امیدوارم بعد از تمام شدن فضای کرونا، بار دیگر به دیدارها و بودنها بها بدهیم.
چند اسم میگویم و شما در یک یا چند کلمه، نظر خود را در خصوص این اسامی بگویید. اولین اسم «محمدعلی بهمنی» است.
سر تا پا عشق. من شعر را با ایشان تجربه کردم.
جمشید مشایخی؟
تفنچگی سینمای ایران.
شهید محسن حججی؟
اسوه مقاومت و ایستادگی و صبر.
فرزاد فرزین؟
سعادت کار با ایشان را داشتم، اما خواننده توانمندی هستند و امیدوارم بیش از پیش بدرخشند.
ابوبکر بغدادی؟
دنیا را به هم ریخت و تا جایی که میتوانست ترس و وحشت را به جان دنیا انداخت و اسلام را در چشم خیلی از پیروان ادیان دیگر بدنام کرد.
همایون شجریان؟
بسیار دوست داشتنی.
حجت اشرف زاده؟
رفیق، برادر، عشق و صدای آسمانی.
پاییز؟
فصل عاشقانه و در عین حال غربت سنگین