پخش زنده
امروز: -
حدود ۵ سال از جنگ تحمیلی گذشته بود. یک روز سرد زمستانی، اویل بهمن، در کوچه پس کوچههای جنوب تهران قرار بود نوزادی متولد شود.
درد که بر مادر فائق آمد پدر خانواده که اون روزها در راه جبهه و تهران در گذار بود، مادر را به بیمارستان برد. نوزاد گویی خیلی صبر کرده بود تا زمان بدنیا آمدنش فرا رسد... زمانی که بتواند دو زمان تولد داشته باشد، گاهی زمستان باشد و گاهی بهار. گاهی طعم گرم تابستان را بچشد و گاهی تولدش را در پاییز جشن بگیرند.
به دنیا پا گذاشت و پرستاران نوید دختر بودنش را به پدر و مادرش دادند.
دختر به دامان مادر گذاشته شد و پرستار با خندهای ملیح رو به پدر گفت: چه روز خوبی به دنیا آمده این دختر... مادر تمام افکارخود را در ذهنش جمع کرد و گفت: بله، خودمان برای این روز لحظه شماری میکردیم و از خدا خواسته بودیم که این نوزاد اگر دختر باشد همین روز بدنیا بیاید، یک روز در اواسط زمستان ...، اما نه یک روز زمستانی بلکه پنجم جمادی الاول سالروز تولد دختری به عظمت خورشید، ...
آری؛ فرزند اول خانواده به برکت ‹دختر› علی (ع) و زهرا (س) و نور چشم اهل بیت (ع)؛ «زینب» نامیده شد.
امروز پنجم جمادی الاول سالروز تولد بانویی از سلاله پاک پیامبر (ص) و سومین فرزند خاندان وحی و رسالت است.
نام او را پیامبر از سوی خدا زینب برگزید و از همان کودکی غرق در فضائل و عاشقانههای عرفانی شد. بانویی که برای ازدواجش شرط بودن با برادرش حسین (ع) را گذاشت و حسین سایه روزهایش شد، اما امان روز واقعه...
صبر را تقدیر او نوشته بودند. در واقعه عاشورا جبل الصبر شد از بس که همدم غصههای برادران شد و آرام جان امام کربلا. از بس که پرستاری کرد و مرهم زخمهای جسمی و روحی خاندان جسارت دیده اهل بیت (ع).
ولی قرار بر این بود، سرنوشت و خواست و تقدیر الهی برای او خواست تا پیامبر کربلا باشد و حقانیت نهضت برادر را بعد او به تمام انسانهای آزاده برساند.
بر خود بنازای پرستار که امروز را هم به خاطر همه خستگیهای بانوی صبر، به نام تو نامیدند تا در این روزها که بیش از هر روز صبرت و استقامتت سنجیده میشود طلایه دار این راه باشید. در روزگاری که تو میتوانی افتخار کنی به این صبر و به این نامگذاری.
یادداشت از زینب سلیمانی طامه.