پخش زنده
امروز: -
از سیستان و بلوچستان در جنوب شرقیترین نقطه کشور تا اینجا در شمالغرب کشور در روستای قاطانقور بوکان، درد مشترکی گریبان دانشآموزان و معلمان روستایی را گرفته است؛ اینترنت ندارند.
به گزارش خبرگزاری صداوسیما مرکز مهاباد؛ رخت پهن شده کرونا کم کم دارد یکساله میشود؛ درِ مدارس و دانشگاهها را تخته کرده و ارمغانش برای دانشآموزان و دانشجویان آموزش غیرحضوری است. آموزش مجازی که گویا بیشترین چالش آن نصیب روستانشینان شده است. چه دانشآموزان ساکن روستا و چه معلمان. گاهی این معلمان هستند که سختی را به جان میخرند و به دنبال امواجی که صدا و تصویرشان را به دانشآموزانشان برساند، سر به کوه و دشت میگذارند؛ مانند خانم افشنگ معلم اشنویهای. گاهی هم این دانشآموزان هستند که کم لطفی امواج اینترنت و البته مسئولان، آنها را آواره راهها و کوهها میکند. داستان دانشآموزان و دانشجویان روستای قاطانقور بوکان یکی از دهها روایت رنج و سختی دانشآموزان این سرزمین در راه آموزش است. از سیستان و بلوچستان در جنوب شرقیترین نقطه کشور تا اینجا در شمالغرب کشور در روستای قاطانقور بوکان، درد مشترکی گریبان دانشآموزان و معلمان روستایی را گرفته است؛ اینترنت ندارند.
بخار از زیر ماسکش بیرون میآید، کمی بعد بلورهای سفید رنگ یخ روی مژههای بلند و مشکیاش مینشیند. کلاه را کیپ تا کیپ بر سرش کشیده و روی تخته سنگی نشسته است. صدای معلم را که گاهی باد با خود میبرد، با دقت گوش میکند؛ گوشی همراهش را به دست دیگرش میدهد و آن یکی دستش را در جیب کاپشنش فرو میبرد تا کمی گرم شود. دود سیگار پدرش در مه غلیظی که پای کوه و بخشی از جاده را فراگرفته است، گم میشود. همیشه کنارش است و کارهای دیگرش را رها کرده تا او از درس عقب نماند. هر روز با ماشین جیپشان مسیر دو کیلومتری روستا تا کوه را میآیند؛ علاوه بر میثم دیگرانی نیز هستند که کلاسهای مجازیشان را باید چنباتمه از روی تخته سنگهای این کوه پیگیری کنند. از وقتی کرونا مدارس و دانشگاهها را تعطیل کرد، میثم و بیست، سی دانشآموز و دانشجوی دیگر روستا، کلاس مدرسه و دانشگاهشان اینجا پای بلندترین کوهی که اینترنت دارد برگزار میشود.
از جمعیت 250 نفری قاطانقور حدود 30 نفر دانشآموز و دانشجو هستند. شبِ قبل، از بلندگوی مسجد اعلام میشود که فردا برای تهیه گزارش به روستایشان خواهند آمد؛ حالا همه مردان و جوانان روستا به دیوار مسجد تکیه دادهاند. دهیار روستا چند نفر را نشان میدهد و از تحصیلاتشان میگوید: " هیمن دانشجوی تربیت دبیر دانشگاه سنندج است، محمد رحمانی در دانشگاه سنندج کامپیوتر میخواند و محمد اسماعیلزاده هم دانشجوی کامپیوتر دانشگاه تبریز است...". مدرسهی روستا فقط تا مقطع ششم ابتدایی کلاس دارد. اگر برف جاده را نبندد، معلم کلاس ابتدایی هفتهای سه روز به روستا میآید. اما برف پاییزی که راه را بسته و کرونا هم که یکسالی است راه نفسهایمان را تنگ کرده است، دست به دست هم دادهاند تا زانیار کلاس سومی و دیگر بچههای دبستانی روستا نیز از دل کوه و از میان برف و کولاک و مه در جست و جوی مسیر موفقیت باشند.
هر صبح یکی دو نفر از اهالی روستا و والدین، دانشآموزان را با تراکتور، وانت یا وسیلهدیگری به محل کلاس و مدرسهشان میرسانند؛ دو کیلومتر دورتر از روستا کنار یکی از کوههای مرتفع منطقه. هرکدام روی تخته سنگی مینشینند تا در کلاس برخط شرکت کنند و تکالیف ارسال شده را بارگیری کنند. تکالیفی که بعد از ظهر یا شب آن را انجام میدهند و در شیفت بعدی کلاس کوهستانیشان برای معلم یا استاد ارسال میکنند. نادیا دختر کاک زائد، دهیار روستا، یکی از سه چهار دختر دبیرستانی است. تحمل سرمای کوه برای دختران به مراتب سختتر است. " مجبوریم فعالیتها و تکالیفمان را شبها در خانه ضبط کنیم و صبح زود در این سرما و برف برای معلممان ارسال کنیم". باید صبح زود در دامنه کوه حاضر شوند؛ اینترنت تا ساعت یازده آنها را یاری میکند؛ با بیداری شهر، سرعت اینترنت آنها فروکش میکند و کلاسهای مجازیشان برچیده میشود. کابل تلفن ثابت روستا چند سالی است قطع شده و مراجعه چندین باره دهیار و دیگر مسئولان به اداره مخابرات شهرستان برای اختصاص 200 متر کابل و تعمیرات لازم تاکنون راه به جایی نبرده است. این مسئله را دهیار روستا با نشان دادن نامههای مختلفی که در دستش دارد میگوید. یکی از اپراتورهای تلفن همراه هم شرط نصب و راهاندازی دکل مخابراتی برای اینترنت را ابتدا اختصاص زمین عنوان میکند و بعد از آن می گوید روستا جمعیتش کم است و امکان راه اندازی دکل وجود ندارد.
گوشی را نگاه میکنم، علامت آنتن ایرانسل حذف شده است و همراه اول هم یکی دو خط بیشتر ندارد. کمی به سمت ارتفاع و جائی که دانشآموزان نشستهاند حرکت میکنم؛ تنظیمات داده گوشی که روشن میشود صدای پیامهایی که در صف انتظار بودند پشت سر هم میآید. محمد رحمانی میگوید "حتما باید از ماشینهایمان که کنار جاده نگه میداریم پیاده شده و150 ، 200 متری بالا برویم تا اینترنت داشته باشیم" کلاس آزمایشگاه فیزیک عمومی دارد؛ صدای خانم سید زاهدی استاد کلاس شنیده میشود. از شرایط محمد مطلع است " متوجه شدم که آقای رحمانی برای اتصال به اینترنت باید از محدوده خانه خارج شوند و خیلی وقتها نمیتوانند به موقع در کلاس شرکت کنند. باید شرایط بهتری برای دانشجویان ما از لحاظ دسترسی به اینترنت فراهم شود".
درس خواندن و درس دادن در مناطق روستایی ایران از گذشته تاکنون همواره چالشها و مشکلات خاص خود را داشته است. بیش از 50 سال پیش صمد بهرنگی در کتاب "کندوکاو در مسائل تربیتی ایران" از مشکلات آن روزها نوشته است؛ "آنهایی که کتاب دانشسرایی مرا نوشته بودند و آنهایی که چنان کتابهایی تدریس میکردند، خبری از محیط کار من نداشتند. گویی میخواستند مرا برای معلمی در بهترین و مجهزترین مدرسههای دنیا و یا دستکم تهران تربیت کنند... برای من از تخته سیاه لولادار تاشو و متغیر، مقدار اکسیژن لازم برای هر شاگرد در ساعت و اندازهگیری قد و وزن بچهها داد سخن داده بودند و هرگز نگفته بودند که اگر برف سنگین آذربایجان ارتباط روستا را با خارج قطع کرد و نفت در ده پیدا نشد و خودت مریض و بی دوا و درمان افتادی و ماندی چکار باید بکنی. مرا گول زده بودند. این بود که وقتی به روستا رسیدم چنان شد که گویی در خوابی شیرین ناگهان دچار کابوس شدهام...."
زنگ تفریحشان کنار آتش است؛ شورا و دهیار روستا برنامهای نوشته و در مسجد نصب کردهاند که براساس آن هر روز یکی از اهالی روستا کنار دانش آموزان باشد. وظیفهشان هم مشخص است؛ تهیه هیزم و روشن کردن آتش و برپایی سفرهای از نان و پنیر برای دلگرمتر شدن فرزندانشان و استوار شدن گامهایشان در مسیر تحصیل. روستای قاطانقور هفت، هشت کیلومتر با بوکان فاصله دارد؛ مدیرکل ارتباطات و فناوری اطلاعات استان میگوید "قرار است تا پایان برنامه ششم توسعه، 80 درصد روستاهای استان زیر پوشش اینترنت قرار گیرد که تاکنون 75 درصد از آن محقق شده است."
وقتی کنار بخاری بزرگ نفتی مسجد روستا، پای صحبتهای ماموستا نشستیم، مشکلات دیگر روستا نیز عیان شد. راهشان ناهموار است و در زمستان ناهموارتر و سختگذرتر میشود. نامناسب بودن راه و البته کرونا، هیمن را که دانشجوی سال آخر تربیت دبیری است خانهنشین و از دورههای کارآموزی محروم کرده است. ماموستا سید مسعود هاشمی دلش پر بود از بیتوجهی مسئولان گرفته تا نبود جاده مناسب و گاز و قطعی تلفن.
با همه این مشکلات، اما همتی بلند در چهره تک تک روستائیان دیده میشود. همتی که توانسته آنها را چنین همدل کند تا شرایط را برای تحصیل فرزندانشان در دل سرمای کوه هموار کنند. اینجا کوه رویاها و آرزوهاست. رویایی از جنس بازیگر شدن میثم، از جنس پلیس شدن زانیار و مهندس شدن یاسین و رویاهایی که نادیا و دیگر دختران دانشآموز روستا در سر میپرورانند؛ این همهی رویای یک روستاست که از دل یک کوهستان سرد و برفی قد کشیده و تمام همتش را برای عبور از زمستانی سرد گذاشته است.
نویسنده: هادی خیری