به گزارش خبرنگار حوزه معارف گروه علمی فرهنگی هنری
خبرگزاری صدا و سیما؛ این سخنران و خطیب مذهبی در منبر و خطبه خوانی روشی نو را پایه گذاری کرد، منبرهای جاندار و ماهرانهاش مشهور بود. معروف بود که دوتا ندارد حتی تا اواخر عمر که پیرمردی ۹۰ ساله شده بود، اما مهارت در منبر، همه مناقب او نیست. سخنانش خطابههای پرشور و بیمحتوا نبود؛ در آن روزگار، مسأله زن، جوان، کودک و مسائل روانشناسی را وارد منبر کرد؛ آن هم نه به شکل خطابههای خشک، بلکه با همان قالبی که منبر میطلبد.
شاگردان بسیاری تربیت کرد و خدمات دینی و اجتماعی او بسیار و مسافرتهای تبلیغی او به کشورهای عربستان، عراق، پاکستان و همچنین به شهرهای مختلف ایران قابل توجه است سیاستش را هم همه دیدند؛ پانزده خردادش را و امامدوستیاش را در نهضت امام خمینی حضور فعال داشت و بازداشت و ممنوع المنبری اش به گفته رهبر معظم انقلاب «یگانه اصحاب تبلیغ» است.
کودکی نوجوانی و جوانی محمد تقی فلسفی (۱۲۸۶- ۱۳۷۷ش)محمدتقی فلسفی در سال ۱۲۸۶ شمسی در تهران متولد شد. فرزند آیت الله محمد رضا تنکابنی از مجتهدان و علمای تهران بود و در ۶ سالگی به دبستان توفیق رفت و به تحصیل صرف و نحو و مقدمات علوم دینی پرداخت، وی برای اولین بار در سن ۱۶- ۱۵ سالگی در مسجد فیلسوفها به منبر رفت و در وصف امام علی (ع) سخن گفت. فلسفی در ۲۴- ۲۳ سالگی با دخترعموی خود ازدواج کرد. وی در دروس محمدرضا تنکابنی، شیخ یونس قزوینی و میرزا مهدی آشتیانی و شیخ عبدالکریم حائری یزدی حاضر شد.
زمینه منبری شدن وی از نوجوانی به منبری شدن علاقهمند بود. مادرش نیز اصرار داشت تا فرزندش منبری شود و در خدمت امام حسین (ع) باشد. وی در این باره میگوید:
«مادرم مسأله منبر رفتن را پیش آورد، که در نتیجه خط من و برادرم از هم جدا شد. مادرم روی علاقه شدیدی که به حضرت امام حسین (ع) داشت، به پدرم گفت که فلانی باید منبری شود. پدرم میگفت: آنها باید درس بخوانند و این با منبر جمع نمیشود. مادرم میگفت: نمیشود که یکی از بچههای من در خدمت حضرت امام حسین (ع) نباشد، پس باید حتماً منبری شود. خلاصه پدرم از یک طرف میگفت باید تحصیل من ادامه پیدا کند و مادرم از طرف دیگر اصرار داشت که باید منبری شوم. سرانجام توافق کردند که ما بچهها به گفته پدرمان از روز شنبه تا غروب چهارشنبهها در اختیار درس و بحث و مدرسه باشیم و از صبح پنج شنبه و شب و روز جمعه من در اختیار منبر باشم.» فلسفی از آن به بعد اساس فعالیت خود را منبر قرار داد و با مطالعات مستمر درباره آن و تشویق پدر و مادرش و مردم، منبر او از جذابیت و کیفیت بالایی برخوردار شد و عموم مردم نیز به منبرش توجه پیدا کردند.
مبارزات و خدمات فلسفی نخستین تجربه سیاسی خود را در راستای شعار قلابی جمهوریت که توسط رضاخان سرداده شده بود مرور کرد و همراه پدر و عمو در تحصن میدان بهارستان به رهبری آیت الله مدرس شرکت داشت.
به رغم فشار مأموران رضاخان با کسب جواز عمامه از مرحوم آقا شیخ حسین یزدی دومین رویارویی سیاسی خود را با نظام رضاخان تجربه کرد و با اخذ جواز از قیچی شدن لباس و عبا و پاره شدن عمامه جلوگیری کرد.
شبی از شبهای سال ۱۳۱۶ شمسی و در منبر با اشاره به حادثه مسجد گوهرشاد ممنوعالمنبر و از پوشیدن لباس روحانیت محروم شد، اما پساز ۳ سال با آغاز جنگ جهانی دوم و عزل رضاخان از ممنوعیت خارج شد.
فلسفی با شکلگیری حزب توده در ایران و درک ضرورت مبارزه با این انحراف به مبارزه با این گروه وابسته پرداخت؛ لذا تودهایها از وی کینه شدیدی به دل داشتند و در همان دوران بود که چندین بار توسط حزب توده مورد سوءقصد قرار گرفت.
وی به دستور آیت الله کاشانی ۱۳ روز پس از تشکیل دولت غاصب اسرائیل در مسجد شاه [امام خمینی]مردم را به اعتراض علیه اسرائیل فراخواند.
وی در ماه مبارک رمضان سال ۳۲ شمسی به افشاگری علیه بهائیت پرداخت. خود در این خصوص میگوید: «در سخنرانی ماه مبارک رمضان ... راجع به بهائیت و موقعیت آنها در ایران صحبت کردم. فردای آن روز علم که وزیرکشور بود تلفنی به من هشدار داد که: «آقای فلسفی من اجازه نمیدهم که دربارۀ بهائیها این چنین صحبت کنید و امنیت را مختل نمائید و موجب خونریزی شوید»! به او گفتم «مؤدب سخن بگوئید والا گوشی تلفن را میگذارم» او هم لحن صحبت را عوض کرد. من گفتم: «با لحنی جدی به مسلمانان میگویم هدف من آشکار ساختن گمراهی بهائیها است. مبادا مسلمانی دست تجاوز بگشاید و بر روی یک بهائی سیلی بزند و اینکه موجب قتل و خونریزی گردید»
سخنرانی علیه بهائیها در مسجدشاه [امام خمینی]و پخش آن از رادیو موج عجیبی در مملکت ایجاد کرد و مردمی که از دست آن فرقه ضاله ستم دیده بودند به هیجان آمدند. حجتالاسلام فلسفی میگوید" «برایم نقل کردند که در آن ایام حسینعلا نخستوزیر جدید برای معالجه به اروپا رفته بود به شاه تلگراف زده و گفته بود که عکسالعمل مبارزه با بهائیان در اروپا خوب نیست، زیرا غربیها اعتراض میکنند و میگویند در ایران آزادی نیست».
در ادامه فلسفی میگوید که «روزی در نیمه ماه رمضان از طرف سرتیپ تیمور بختیار و سرلشگر علوی مقدم به من هشدار دادند که اعلیحضرت امر فرمودند که به شما ابلاغ کنیم از ضدیت و سخنرانی علیه بهائیت دست بردارید ...» با این احوال فلسفی این هشدارها را مورد توجه قرار نداد و چنانکه خودشان میگوید: «خلاصه ما به مخالفتمان با بهائیها ادامه دادیم. از طرف دیگر تعدادی از نمایندگان مجلس طرحی را آماده کردند که به موجب آن این فرقه غیرقانونی اعلام شود و پیروان آن از ادارات اخراج شوند».
فعالیت فرقه بهائی توسط اداره کل سوم ساواک با دقت دنبال میشد. ولی بهائیها بعد از حملات حجتالاسلام فلسفی و دستور شاه مبنی بر تخریب حظیرةالقدس مرکز بهائیان در ایران احساس خطر کردند و در پی آن ایادی، پزشک مخصوص شاه مدتی از ایران خارج شد. بهائیت جهانی این تصور را داشت که ایران ارض موعود بهائیان به حساب میآید.
در نهایت آیتالله فلسفی میگوید: «نتیجۀ مقاومت من تا پایان رمضان سال ۳۴ راجع به بهائیها این شد که شاه از من خشمگین شود و لذا نه تنها ملاقاتم با شاه جهت ابلاغ پیامهای آیتالله بروجردی قطع گردید بلکه از سوی امام جمعه تهران دیگر برای سخنرانی دعوت نشدم و پخش سخنرانیهایم از رادیو ممنوع شد».
میتوان گفت با اینکه بهائیت در طول این سالها ضربه خورد، ولی آنچه آنها را از بین برد انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی بود. از دیدگاه امام، فرقه بهائی یک گرایش مذهبی نبود بلکه یک حزب سیاسی بود که در گذشته مزدور و جاسوس انگلیس بوده است.
مبارزه با حزب تودهبعد از شهریور ۲۰ و فعالیت حزب توده در ایران، فلسفی در منبرهای خود از حزب توده انتقاد میکرد. در گزارش ساواک در خصوص فعالیت فلسفی علیه حزب توده آمده است: "... ایشان در لفاف و گوشه و کنایه حرف نمیزند صاف و پوست کنده علیه حزب توده صحبت نمود بدون تردید این تبلیغ اثر خوبی در مردم خواهد گذاشت. "
انتقاد از فساد اجتماعییکی از فعالیتهای فلسفی انتقاد از مراکز فساد بوده است. بنابر گزارش ساواک فلسفی در انتقاد از نقش دولت در افزایش مراکز فساد بیان میکند که دولت شبانهروز بر تعداد سینماها و مناظر شهوتانگیز میافزاید و میخواهد خودش را در ردیف ممالک مترقی در بیاورد، ولی غافل از اینکه اشتباه میکند، زیرا با تشکیل این قبیل اماکن بر تعداد جنایات و فحشا افزوده میگردد. در گزارشی دیگر آمده که فلسفی اظهار داشته در پایتخت دو هزار فاحشه به سر میبرد و ۲۸ هزار دیوانه در تیمارستانها هستند و مملکتی که در سال چهارصد میلیون تومان مشروبات الکلی وارد میکند، آن مملکت دین را از دست داده است. فلسفی در یکی از سخنرانیها ضمن انتقاد از تقلید کورکورانه از مدل اروپایی، متصدیان امور مملکت را مورد انتقاد قرار میدهد.
حمایت از نهضت امام خمینیبنا بر گزارش ساواک تهران فلسفی در اظهارات خود در خصوص مخالفت روحانیون و عدهای از مردم با شرکت زنان در انتخابات چنین عنوان میکند: "کلیه زنانی که برای فعالیتهای سیاسی، فعالیت میکنند از پنجاه نفر تجاوز نمینمایند و این عده ناقابل هرگز نمیتوانند به جای ۵ میلیون نفر زن ایراد صحبت کنند. اگر مقامات مسئول کشور هم بخواهند به ادعای این عده ترتیب اثر دهند معلوم است که تحریکات پشت پرده از ناحیه خود دولتیها انجام میشود... توده مردم ایران هم زن و مرد با این سر و صداها با نظر تمسخر مینگرند. "
بنا بر گزارش ساواک منزل وی محل رفت و آمد و اجتماع وعاظ و طلاب علوم دینی جهت مذاکره علیه قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی بود و خود فلسفی هم با علم مذاکره و مخالفت و نارضایتی وعاظ و روحانیون را در موضوع فوق به اطلاع وی رسانده و حتی علم را تهدید کرده که پافشاری در اجرای قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی موجب انقلابی در ایران خواهد شد. سرانجام بر اثر موضعگیریهای علما دولت ناچار شد که تصویبنامه را لغو کند. محمدتقی فلسفی پس از آگاهی از واقعه فیضیه در یکی از منبرهای خود بیان نمود: "این واقعه ثابت میکند که اخبار وقایع کربلا و صدماتی که بر اهل بیت و رسول اکرم (ص) و جوانان و بچههای آنان وارد ساختند کاملا درست است و آنچه بر فیضیه گذشت شاهدی بر این مدعی است". محمدتقی چهار روز قبل از قیام ۱۵ خرداد به افشاگری علیه دولت پرداخت.
ترور نافرجامدر محرم سال ۱۳۴۴ هجری شمسی جوانی بسیار قوی و با پنجه بوکس به حجت الاسلام فلسفی حمله کرد، اما با تلاش راننده و خدمتگزار منزل، شکست خورد و دستگیر شد و به کلانتری محل تحویل گردید. بر اثر این حادثه، منبر فلسفی تعطیل شد. سید ابوالقاسم خویی، مرعشی نجفی، سید کاظم شریعتمداری، سید محمدهادی میلانی و سید علی بهبهانی با ارسال تلگراف از این واقع ابراز تأسف کردند.
آیتالله فلسفی در طول مبارزات خود مردم را به افشای چهره رژیم آشنا کرد و از یاران امام محسوب میشد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز برغم کبرسن همچنان در سنگر تبلیغ به ادای وظیفه مشغول بود و در ۲۷ آذر سال ۱۳۷۷ش در ۹۱ سالگی در اثر کسالت به جوار رحمت حق شتافت. مدفن وی در شهرری و در کنار مرقد حضرت عبدالعظیم الحسنی (ع) قرار دارد.
آثار از ایشان تألیفات بسیاری در زمینههای گوناگون روانشناسی، دینی همچون کتابهای کودک از نظر وراثت و تربیت، جوان از نظر عقل و احساسات، بزرگسال و جوان از نظر افکار و تمایلات، آیة الکرسی پیام آسمانی توحید، اخلاق از نظر همزیستی و ارزشهای انسانی، سخن و سخنوری از نظر بیان و فن خطابه و شرح و تفسیر دعای مکارم الاخلاق به یادگار مانده است و علاوه بر اینا تعدادی مقاله و سخنرانی نیز از ایشان در کتاب اسرار خلقت به چاپ رسیده است.