پخش زنده
امروز: -
دلاوریها و شجاعتها در کنار غیرت ولایی و دینی سبب شد خلبان شهید کشوری، به «عقاب تیزپرواز جبهه های جنگ» مشهور شود و امروز ۱۵ آذر سالروز خداحافظی "سیمرغ جبهههای دفاع مقدس" است.
به گزارش خبرگزاری صدا و سیما، بخشی از وصیت نامه شهید کشوری به این شرح است: «هر روز ستارهای را از این آسمان به پایین میکشند، امّا باز این آسمان پر از ستاره است. این بار نیز در پی امر امام، دریایی خروشان از داوطلبان به طرف جبهههای حق علیه باطل روان شد و من قطرهای از این دریایم».
آری با این ستارگان میتوان راه را پیدا کرد و باید هم راه را پیدا و صیانت کنیم به ویژه در عرصه غبار فتنههای رنگارنگ.
افتخار پدر و مادر
شهید سرلشکر «احمد کشوری» در تیر ۱۳۳۲، در فیروزکوه چشم به جهان گشود. وی دوران دبستان و سه سال اول دبیرستان را به ترتیب در «کیاکلا» و «سرپل تالار» و سه سال آخر را در دبیرستان «قناد» بابل گذراند. پدرش فردی شجاع و ظلم ستیز بود؛ بهطوریکه باوجود تصدی پست فرماندهی ژاندارمری در یکی از شهرهای شمال، به مبارزه با سردمداران زر و زور پرداخت و در نهایت استعفا کرد و به کشاورزی مشغول شد.
از ایمان و قدرت روحی مادرش همین بس که هنگام دفن شهید کشوری، در حالی که عکس او را می بوسید، پرچم جمهوری اسلامی ایران را که با دست خود دوخته بود، بر سر مزار فرزند آویخت و فریاد زد: «احسنت پسرم، احسنت».
شهید احمد کشوری، علاوه بر اینکه در دوران تحصیل، شاگردی ممتاز و دارای استعداد فوق العاده بود، به رشته های ورزشی و هنری علاقمند بود و در بیشتر مسابقههای هنری نیز شرکت می کرد؛ و ی در جوانی به خاطر عشق و علاقه سرشارش به اسلام، قدم در راه فعالیتهای مذهبی گذاشت و با صدایی پرسوز، حال و هوای خاصی به مجالس مذهبی می بخشید. او دلباخته امام حسین (ع) بود؛ در ایام محرم، عاشقانه و بی ریا عزاداری و مرثیه خوانی می کرد. این شهید همچنان که به فعالیتهای تحصیلی و مذهبی می پرداخت، در خصوص مسائل سیاسی جامعه نیز کنجکاو و حساس بود، بهطوریکه در سال آخر دبیرستان، با دو تن از همکلاسان خود، دست به فعالیتهای سیاسی زد و با کشیدن طرحها و نقاشیهای سیاسی، ماهیت رژیم را افشا میکرد؛ و ی که پس از دریافت دیپلم، آماده ورود به دانشگاه بود، به علت فقر مالی و هزینه سنگین دانشگاه، از ورود به آن بازماند و در سال ۱۳۵۱، وارد ارتش (هوانیروز) شد.
شهید احمد کشوری به خاطر هوش سرشار و استعداد فوق العاده ای که داشت، توانست دوره های آموزش خلبانی بالگردهای «کبری» و «جت رنجر» را با موفقیت به پایان رساند. با توجه به ممنوعیت نگهداری و مطالعه کتابهای مذهبی، سیاسی و روشنگر در ارتش، کشوری اینگونه کتابها را مخفیانه نگهداری و مطالعه میکرد و به همین سبب، چندین بار بازجویی و تهدید شد.
از ایمان و قدرت روحی مادرش همین بس که هنگام دفن شهید کشوری، در حالی که عکس او را می بوسید، پرچم جمهوری اسلامی ایران را که با دست خود دوخته بود، بر سر مزار فرزند آویخت و فریاد زد: «احسن پسرم، احسن.»
آری فرزندان غیرتمند افتخار هر پدر و مادری هستند.
همیشه یک انقلابی
شهید کشوری، قبل بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، به عنوان مجاهد فی سبیل الله برای اعتلای اسلام عزیز و تحقق حکومت الهی، پیوسته تلاش کرد و همگام و همراه با حرکت های توفنده ملت، در همه صحنههای انقلاب حضور داشت و بسیاری از شبها را با چاپ اعلامیه های امام خمینی (قدس سره) به صبح رسانید. در جنگ از خود شجاعت و لیاقت فراوانی نشان داد و یک بار که خودش به شدت زخمی و به بالگردش نیز آسیبی شدید وارد شده بود، توانست با هوشیاری و مهارت، آن را به مقصد برساند.
شهید خلبان «شیرودی» نیز درباره او گفته بود: «احمد، استاد من بود. زمانی که صدام آمریکایی به ایران یورش آورد، احمد در انتظار آخرین عمل جراحی برای بیرون آوردن ترکش از سینه اش بود. اما روز بعد از شنیدن خبر تجاوز صدام، عازم سفر شد. به او گفته بودند بماند و پس از اتمام جراحی برود، اما او جواب داده بود: وقتی که اسلام در خطر است، من این سینه را نمیخواهم».
او با جسمی مجروح به جبهه رفت و شجاعانه با دشمن بعثی آنگونه جنگید که بیابانهای غرب کشور را به گورستانی از تانکها و دشمن تبدیل کرد.
کشوری شجاعانه به استقبال خطر میرفت، ماموریتهای سخت و خطرناک را از همه زودتر و از همه بیشتر انجام میداد، شب ها دیر میخوابید و صبحها خیلی زود بیدار میشد و نیمهشبها نماز شب میخواند.
ارتشی نمونه؛ مردم کوفه نشوید
شهید سرلشکر «احمد کشوری» افتخار اسلام و هوانیروز است و به وسیله سپاه پاسداران انقلاب اسلامی «ارتشی نمونه» لقب گرفته است. شهید کشوری همواره برای تقویت وحدت بین سپاه و ارتش میکوشید. او میگفت: «تا آخرین قطره خون برای اسلام و اطاعت از ولایتفقیه خواهم جنگید. بیتفاوتی را از خود دور کنید، در مقابل حرفهای منحرف بیتفاوت نباشید. مردم کوفه نشوید و امام را تنها نگذارید. در راهپیماییها بیشتر از پیش شرکت کنید. در دعاهای کمیل شرکت کنید. فرزندانتان را آگاه کنید و تشویق به فعالیت در...
کتاب چای آخر
کتاب «چای آخر» زندگینامه و خاطرات شهید احمد کشوری است، ولی وقتی همرزمان این قهرمان از رشادتهای وی در کردستان و جبهۀ میانی و شمالغرب در دفاع مقدس سخن میگویند، بهطور ضمنی نقش مهم و حیاتی دلاورمردان هوانیروز را در روزها و ماههای اول جنگ شرح میدهند. در اوایل جنگ که نیروی زمینی ارتش کمتوان بود و سپاه پاسداران و بسیج نیز در حال توسعۀ سازمانی بودند، این دلاوران بارها ستونهای دشمن را متلاشی کرده و سد راه دشمن شدند.
این کتاب را سازمان عقیدتی سیاسی ارتش جمهوری اسلامی ایران اسفند ۱۳۸۹ در ۱۸۴ صفحه منتشر کرد. این کتاب از پنج فصل با عناوین کودکی و تحصیلات، هوانیروز و دوران دانشجویی، مبارزات سیاسی پیروزی انقلاب، ایلام و دفاع مقدس به همراه عکسهایی از او در انتهای کتاب تشکیلشده است.
آقای مسعود آذرآب چند سال در چند استان جستوجو کرد تا بتواند خاطراتی از شهید احمد کشوری را جمعآوری و این کتاب را تدوین کند. نویسنده بدون حاشیه رفتن و فضاسازیهای زائد، خاطرات را با قلمی روان و بدون استفاده از خیالپردازی، یافتههایش را نقل کرده است.
خاطرهای از این کتاب
وقتی (قبل از پیروزی انقلاب) در کرمانشاه بودیم، یک روز احمد کشوری پیش ما آمد و گفت: «بچهها من صندوق اعانه درست کردهام، هر کس هر چقدر که دلش میخواهد کمک کند.» بعداً فهمیدیم خود او بیش از همه به صندوق کمک میکند. از محل اسن صندوق مجلۀ مکتب اسلام میخرید و بین بچهها تقسیم میکرد. همچنین برای فقرایی که از قبل شناسایی کرده بود، آذوقه و دیگر مایحتاج زندگی تهیه میکرد.
در یک شب بهاری ساعت ۱۰ شب احمد با پیکان جوانان فیروزهای رنگی جلوی منزل ما آمد؛ و گفت: «اگر وقت داری لباست را بپوش و با من بیا!» خودرو پر از بستههایی بود شامل برنج، روغن و ... به راه افتادیم و پس از مسافتی به «تازهآباد» کرمانشاه یکی از روستاهای بسیار محروم منطقه رسیدیم. احمد در تک تک خانههایی را میزد و هر خانهای را که دقالباب میکرد، نام صاحب خانه را صدا میزد و بستهها را تحویل میداد. فهمیدیم این کار همیشگی اوست.
در یکی از همین خانهها به یک زیر زمینی رفتیم. سه پله میخورد. در آنجا یک پیرمرد زمینگیر دراز کشیده بود و همسر مسن و تکیدهای از او پذیرایی میکرد. آن پیر زن علاوه بر نگهداری از همسر علیلش، برای تأمین مخارج زندگی مجبور بود در خانههای مردم کلفتی کند.
احمد بعد از دیده بوسی کنار پیرمرد نشست. بعد از کمی صحبت کردن بسته را به آنها داد و یواشکی دست در جیبش کرد و مقداری پول زیر تشک پیرمرد گذاشت و رو به پیر زن گفت: «مادر سماوری که قولش را داده بودم برایتان آوردم.» سپس از صندوق عقب خودرواش سماور را آورد و به آنان داد.
وقتی به خانۀ بعضی از آنها میرفتیم که کودکی داشتند، بچهها را بغل میگرفت، میبوسید و با آنها بازی میکرد. (ص ۴۷)
خداحافظ سیمرغ
سرانجام شهید سرلشکر خلبان احمد کشوری در روز ۱۵ آذر ۱۳۵۹، در حالی که از یک ماموریت بسیار مشکل، پیروز، باز میگشت، در ایلام (منطقه میمک - دره بینا) مورد حمله مزدوران بعثی قرار گرفت و در حالی که بالگردش در اثر اصابت راکت های دو فروند «میگ عراقی» به شدت میسوخت، آن را تا مواضع خودی هدایت کرد و آنگاه در خاک وطن به آرزوی دیرینه اش رسید و شربت شهادت را سرکشید.
پیکر پاک او را به تهران انتقال دادند و در مزار شهیدان (بهشت زهرا)، میعادگاه عاشقان الله، به خاک سپردند.
در مسلخ عشق جز نکو را نکشند
بخش دیگری از وصیت نامه شهید احمد کشوری
بسم الله الرحمن الرحیم
خدایا شیطان را از ما دور کن در مسلخ عشق جز نکو را نکشند روبه صفتان زشت خو را نکشند
پایان زندگی هر کسی به مرگ اوست جز مرد حق که مرگش آغاز دفتر اوست.
هر روز ستارهای را از این آسمان به پایین میکشند، امّا باز این آسمان پر از ستاره است. این بار نیز در پی امر امام، دریایی خروشان از داوطلبین به طرف جبهههای حق علیه باطل روان شد و من قطرهای از این دریایم و نیز میدانید که این اقیانوس بی پایان است و هر بار بر او افزوده میشود. راه شهیدان را ادامه دهید؛ که آنها نظاره گر شمایند مواظب ستون پنجم باشید که در داخل شما هستند. بی تفاوتی را از خود دور کنید، در مقابل حرفهای منحرف بی تفاوت نباشید. مردم کوفه نشوید و امام را تنها نگذارید. در راهپیماییها بیشتر از پیش شرکت کنید. در دعاهای کمیل شرکت کنید. فرزندانتان را آگاه کنید و تشویق به فعالیت در راه الله کنید.
آری نظام جمهوری اسلامی ایران ثمره خون شهیدان است که هر کدام به تنهایی یک ستاره و الگو هستند برای سبک زندگی فردی، خانوادگی، اجتماعی، دینی و ولایی و...
شهید کشوری هم یک ستاره هدایت درخشان است برای همیشه و تا ابد.
یادداشت: اسماعیل محمدی
دبیر خبر خبرگزاری صدا و سیما