این دوچرخه حکایتهای فراوان دارد.
همان حکایتهایی که این روزها دوباره در فضای مجازی دست به دست میچرخد. لابد شما هم به عنوان کاربر این فضاهای اینترنتی نامی از امانت دار زنجانی شنیده اید.
این روزها خودش نیست دو سالی هست که روزگار را وداع کرده است، ولی به قول شاعر آنچه میماند نام نیک است ...
همان حاج حسن مشهور امانت دار که ۴۵سال دوچرخه زنگار گرفته را هر روز صبح بیرون مغازه میگذاشت و دوباره عصرا در داخل مغازه کوچکش جا میداد.
خلاصه، راسته مسگرهای بازار زنجان، حاج حسن نعلچگر قصه ما مغازهای داشت که ۶۳سال هرروز در آن کاسبی میکرد.
عمری که به گفته همسایه هایش و اهالی شهر هر روزش به امانت گذشت.
محمد جوان ۳۰ساله از همین همسایههای راسته بازاری است حاج حسن است.
او میگوید: گوهر خودش گوهر است و اصالت دارد و امانت داری حاجی ما هم همین بود و تا جایی که یادمان میآید حاج حسن هرگز در ۴۵سالی که دوچرخه امانتی پیشش بود را سوار نشد و به کسی هم اجازه نداد از آن استفاده کند.
احمد دیگر شهروندی است که میگوید: حاج حسن چنان به دوچرخهای که هرگز صاحبش سراغ آن نیامد وابسته بود، که هر روز تمیزش میکرد و جلو مغازه روزشماری میکرد تا به صاحب واقعیش پس بدهد.
به یاد همان دوچرخه آن هم با عمر بیش از ۴۵ساله، این روزها کنار صندلی در پیاده راه سبزه میدان زنجان امانت، نماد شده است.
تا باشد چرخ امانت داری در روزگار پرهیاهو، زنگ تلنگر باشد برای تک تک ماها حاج حسن نعلچگر، که اینک نامش با دوچرخه امانتی در فضای حقیقی و مجازی میچرخد متولد۱۳۱۶ بود و با چکش مسگری به زندگیش رونق میداد او در آخرین مصاحبه اش گفت: که روزی جوانی دوچرخه اش را به او سپرد تا سریع برگردد، اما حدود نیم قرن است که به دنبال دوچرخه نیامده است واین دلیل نمیشود در امانت خیانت بکنیم.
قصه امانت داری به حاج حسن ختم نمیشود.
گذری در بازار زنجان آن هم در روزگار کرونایی دهها حاج حسن دیگر را به رخ میکشد.مثل همین ابوالحسن عارف ۷۵ساله بازار سنتی زنجان که یک راسته از بازار به نامش است.
مغازه اش ۱۲موزاییک بیشتر ندارد، اما راستهای با آن همه بازاری و مردم شهر به نامش قسم میخورند ... حکایتی زیبا دارد.
ترازویش همیشه میزان است و با حوصله عصر پاییزی را با دانههای تسبیح سپری میکند.
چند دستمال، چند قوطی وچند تسبیح عجب حکایتی دارد که با این همه چندهای خرد بشوی صاحب نام راسته بازار بزرگ شهر
همسایه همین ابوالحسن هم مشهدی ۸۰سالهای مغازه دارد.
من بگویم مغازهای پر از خاطره
به قول خودش همه چیز هست و همه چیز نیست.
ولی هرچه خواستید از شامپو تا ماکارونی میشود درآن یافت.
اصلن به نظرم نباید سوپر مارکتها و فروشگاههای زنجیرهای شهر را احاطه میکردند.
باید شهر در احاطه همین حاجیهای با انصاف شهرم میچرخید.همسایه هایش او را به خوش اخلاقی و انصاف یاد میکنند.
مغازه سنتی اش دیدنی است.
چرتکه دارد به جای ماشین حساب، تلفن قدیمی دارد به جای گوشیهای آنچنانی، دفتر دارد از نامهایی که خرید کرده اند وسالها رفته اند و هنوز پرداختی در کار نبوده است.یادشان رفته حسابی داشته اند، شاید هم به خوش برخوردی این حاجی خوش انصاف ایمان دارند.
او با ورق زدن دفتر حسابها میگوید: بعضیها ۱۴سال پیش خرید کرده اند و با میزان ۳۰تومان آن روزگار، که شاید اکنون بیش از ۵۰۰ هزار تومان شود، اما گذاشته ام به حساب اینکه لابد نداشته اند بیاورند وپس بدهند.
او میگوید: هرترازو سلامی دارد. فکر میکنم شاید شما هم مثل ما جوانان این روزگار باید بشنویم توضیح بخواهید از این ماجرای سلام
حاجی منصف توضیح میدهد که وقتی اندکی بیشتر از خرید ترازو را سنگین کنی میشود سلام که یعنی کم فروشی ممنوع
عجب، کاش برخی تزازوهای دیجیتالی هم این را بدانند.
خلاصه تا چشم میچرخد بازاری ریش سفید است و اهل انصاف و امانت
کمی آن طرفتر هم آقا سیدی فرش فروش میگوید: که انصاف و امانت به وجود فرد مانده، به نانی که خورده و به خدایی که بهش دل بسته
درست است که همه ماسک به صورت میچرخند و روزگار کمی در این هوای کرونایی برای برخی هایمان سخت میگذرد، اما همین اهالی انصاف وامانت وهمان ریش سفیدان درخاطرههای مانده با شور وشوق جوانان بازاری دست به کار شده اند.
مغازهای در انتهای همین راسته بازار که پر از برنج وروغن و ماکارانی و رب و خوراکیهای پر مصرف دیگر است.
حاج محمود میگوید: شرایط اقتصادی که اکنون وجود دارد موجب شد تعدادی از بازارایان زنجان دور هم جمع شوند و با کمکهای مالی خود بستههای غذایی را که خشک است تهیه کنند و در اختیار افراد آسیب دیده قراردهند.
او میگوید: کارش را سالها پیش از پادویی شروع کرد واکنون اگر به جایی رسیده دوست دارد دستگیر برخی افراد شود.
جوانانی نظیر امیر هم بیکار ننشسته اند گروهی مجازی براه انداخته اند تا همین کمکها را اطلاع رسانی کنند و اگر کسی خواست همراهی کند را هم به گروه خود اضافه کنند.
حال من کوتاه سفر کردم، روز پاییزی که عمری ندارد، یک گذر در بازار داشتم و یک تجربه شب یلدا
اینکه زمین همان زمین گرد قرنهای گذشته است چه فرقی میکند چه کسی کشف کرده باشد که زمین گرد است یانه؟ زمین جاذبه دارد یانه؟
باشد که برای صداقتها و برای امانتداریها، برای منصف بودنهایمان دلمان تنگ نشود.گر که با صبحدلان دیداری است
اجر صبر است و ز شب بیداری است
سجده آرم به در درگاهش
هر چه دارم ز امانت داری است