به گزارش
خبرگزاري صدا وسيما ، بايد بپذیرفت که رنج از بین نمیرود بلکه از شکلی به شکلی دیگر در میآید. خودمان را در نظر بگیریم؛ مدام از رنجی به دردی دیگر منتقل شده ایم و این روند، همچنان ادامه دارد. همه همین گونه اند ولو این که بروز ندهند. حتی ممکن است، کسی رنجی داشته باشد که از نظر شما رنج نیست، ولی برای او بسیار دردناک است.
در این باره نکات زیر را در زندگی مان لحاظ کنیم تا زندگی بهتری داشته باشیم:۱ - یادمان نرود که زندگی هیچ انسانی، عاری از رنج نیست؛ تاکید میکنم هیچ انسانی. به لحاظ روان شناسی، عمومیت رنج، تحمل آن را آسانتر میکند.یک مثال ساده: اگر هواپیمایی سقوط کند و تنها قربانی آن یکی از اعضای خانواده ما باشد، درد بیشتری را تحمل خواهیم کرد، ولی اگر همه ۱۰۰ سرنشین آن کشته شوند، کمتر درد خواهیم کشید.
حالا اگر به این باور برسیم که "رنج" همزاد بشر است و همه ما دچار درد، رنج و مشکل هستیم و فقط نوع رنج هایمان با هم متفاوت است، راحتتر میتوانیم با چالشهای زندگی مان کنار بیاییم. پس همیشه یادمان باشد که ما تنها کسی نیستیم که رنج و مشکل داریم.
۲ - بپذیریم که رنج از بین نمیرود بلکه از شکلی به شکلی دیگر در میآید.یک مثال ساده: مشکل دانش آموز امتحان است، از امتحان که عبور میکند، کنکور برایش دغدغه است و فکر میکند اگر از کنکور قبول شود، خوشبختترین انسان است، بعد از آن پاس کردن واحدها و گرفتن لیسانس میشود رنج مستمر او به هوای این که فارغ التحصیلی، او را سعادتمند میکند و سپس درد اشتغال، رنج کار و دستمزد و انتظار برای بازنشستگی و ....
خودمان را در نظر بگیریم؛ مدام از رنجی به دردی دیگر منتقل شده ایم و این روند، همچنان ادامه دارد. همه همین گونه اند ولو این که بروز ندهند. حتی ممکن است، کسی رنجی داشته باشد که از نظر شما رنج نیست، ولی برای او بسیار دردناک است.
وقتی بپذیریم که رنج، بخشی دائمی از زندگی ماست و همیشه رنج و نگرانی - بزرگ یا کوچک - در زندگی وجود دارد، کنار آمدن با آن راحتتر میشود. در این باور، رنج، چیزی زائد و تحمیلی نیست، بلکه یک همراه همیشگی است که باید آن را پذیرفت و همراهش زندگی کرد.
البته معنای این گزاره، تلاش برای از بین بردن رنجها و مشکلات نیست. ما همیشه در حال مبارزه با مشکلات هستیم و باید هم این کار را بکنیم، ولی بدانیم که مشکلات و رنجهای بعدی در راه اند.
۳ - مهمتر از دو نکته بالا، اصل مطلب این است که برای همراهی بهتر با رنج، بهترین و کارآمدترین راه، دادن "معنا" به آن است. در مواجهه با رنج، اگر به خود رنج بپردازیم، رنج مان مضاعف میشود. اما اگر فراتر از رنج برویم و معنایی به آن بدهیم، راحتتر میتوانیم با آن زندگی کنیم.چند مثال ساده: پدر و مادری درگیر رنج بزرگ کردن فرزند بیمار خود هستند، فراتر از رنج بیماری به این بیندیشند که در حال نجات زندگی یک انسان و تربیت یک عضو مفید برای جامعه هستند.
کسی که در راه از دفاع از آرمان و وطن اش به اسارت رفته به جای درگیری ذهنی با اصل اسارت، به آن معنا دهد که دارد در راه آرمان و وطن مقاومت میکند.
کسی به رنج بی پولی اش این معنا را بدهد که نمیخواهد شرافت انسانی اش را درگیر کسب مال ناحق کند.
دانشجویی درد غربت و سختی تحصیل را این گونه معنا کند که فردایی روشن در انتظارش هست.
یک بار شنیدم که یک قاضی، روزنامه نگاری را محکوم کرده بوده بود به رونویسی از یک کتاب قطور. برای آن روزنامه نگار رونویسی از کتابی که دوستش نداشت، طاقت فرسا بود. پیشنهادی که دادم این بود: این رونویسی را تبدیل کن به تمرین خوش خطی. یعنی این معنا را به کارت بده که داری تمرین خط میکنی نه این که در حال اجرای حکم دادگاه هستی. د راین صورت راحتتر با آن کنار میآیی و در آخر نیز بهرهای میبری.
روان شناسان میگویند
معنا بخشی به رنج ها، به طور فوق العادهای کارآمدی و رضایتمندی انسانها از زندگی را افزایش میدهد. یکی از کارکردهای ادیان نیز همین است. دینها میکوشند برای هر اتفاقی در زندگی پیروان شان، معنایی تعریف کنند. مثلاً اگر فرزند کسی از دنیا برود، دین به او میگوید که فرزندت امانت خدا بود که به او پس دادی و الان در معرض آزمایش الهی هستی و اجر خواهی داشت. کسی که به چنین گزارهای باور داشته باشد، راحتتر میتوان با فقدان فرزندش کنار بیاید تا کسی که فقط به مرگ فرزندش - بی هیچ معنایی - میاندیشد.
بنابراین، فارغ از هرگونه ایدئولوژی و باوری که داریم،
بهتر است هر رنجی که بر ما وارد میشود را معنادار کنیم.نکته اساسی این است که هر اندازه بتوانیم معنایی (البته که معنای واقعی) که تعریف میکنیم "بزرگتر از رنج مان" باشد، بهتر زندگی میکنیم.
یک ترازو را در نظر بگیرید که در یک کفه آن، رنج و مشکل تان قرار دارد و در کفه دیگر، معنایی که به آن داده اید. اگر رنج تان بزگتر از معنایتان باشد، عذاب بیشتری میکشید و آن را تحمل میکنید، ولی اگر کفه معنا سنگینتر باشد، درد کمتری دارید و به جای تحمل رنج، با آن همراهی میکنید. بدیهی است که انسان عاقل بین "عذاب و تحمل" و "درد کمتر و همراهی"، دومی را میپذیرد چرا که حاصل اولی، فرسودگی تدریجی است و نتیجه دومی، پختگی و تعالی مستمر.