قصه با عبد دشتی آغاز میشود؛ پسری آبادانی که تعمیرکار موتور سیکلت است و برای تأمین هزینههای زندگی از عراق کالای قاچاق وارد کشور میکند. در سنین کم پدرش را از دست داده است و برای مادر و خواهر کوچکترش ثریا سرپرست و سرپناه بوده است. حالا همسر خواهرش به دلیل یک اشتباه به زندان افتاده و عبد به هر دری میزند تا دیه آن را تأمین کند.
در قالب یک تعقیب و گریز عبد به بیمارستان میرود و در یک نگاه دلبسته پرستارش میشود؛ «نجلا»، دختر شیخ ابراهیم فردی موجه و قابل اعتماد که اصالتی عراقی دارد.
این آغاز عشقی است که مجموعه تلویزیونی «نجلا» حول محور آن پیش میرود. در روزهای آغازین ۸ سال دفاع مقدس و در آبادان؛ در همان قسمتهای ابتدایی مجموعه تلویزیونی با فضای آن روزهای آبادان آشنا میشویم. مردمی نجیب و مقاوم که دسته بندی با عنوان عرب و عجم برایشان معنایی ندارد. همین احساسی که میان عبد با اصالت ایرانی و نجلا با اصالت عراقی شکل گرفته و نوع معاشرت خانواده هایشان هم گواه این امر است.
مجموعه تلویزیونی تعلیقها و کشش داستانی زیادی دارد. از زندگی شخصی نجلا و مسیر پر پیچ و خم رابطه او با عبد تا قاچاقچیانی که در آن زمان با وارد کردن سلاح سعی در نا امن کردن شرایط داشتند؛ از عشق عطا و شیرین و موقعیتهایی که سبب شیرینی دقایقی از مجموعه تلویزیونی میشود تا عزاداری برای امام حسین (ع) به سبک جنوب کشور و نمایش سبک زندگی مردمان آن دیار از مسائلی است که «نجلا» را برای مخاطب دلنشین کرده است.
اما اعلام خبر پیدا شدن پسر نجلا (حسین) در عراق و عزم جدی نجلا برای سفر به عراق در آن اوضاع نا امنی مرزها نقطه عطفی در قصه به حساب میآید. زمانی که تنها عبد میتواند به دلیل مهارتی که دارد او را از مرز عبور دهد و فصل جدیدی در رابطه این دو فرد و خانواده هایشان شکل میگیرد و در ادامه قصه شاهد اتفاقات تأثیر گذاری در کربلا خواهیم بود.
اگر چه هنوز چند قسمتی تا پایان مجموعه تلویزیونی مانده است، اما کارگردان پیش از این هم گفته است که تصمیم دارد در قالب قصهای دراماتیک اربعین ۵۸ را به تصویر بکشد. واضح است که کارگردان تصمیم داشته از عشق زمینی به عشق حقیقی برسد و حریت و میهن پرستی را به تصویر بکشد و تا حد زیادی موفق بوده است. نمایش تشابهات فرهنگی و آیینی ایران و عراق هم نکتهای است که میتوان در لایههای بعدی قصه به آن پی برد.
بنا به گفته کارگردان این مجموعه تلویزیونی نزدیک به ۶۰ درصد بازیگران «نجلا» جنوبی هستند. این اتفاق از دو جهت قابل توجه است یکی معرفی بازیگران بومی که با وجود تلاش زیاد در شبکههای استانی آنطور که باید و شاید دیده نمیشوند و دوم پایبندی به فرهنگ و لهجه یا گویش منطقهای که مجموعه تلویزیونی در آن جغرافیا ساخته میشود.
یکی از نقاط قوت نجلا بازی قوی بازیگران اصلی یعنی حسام منظور، سارا رسول زاده و آزیتا حاجیان است و یکی از نقدهایی که به بازیها وارد میشود لهجه بازیگران مجموعه تلویزیونی است. بومیهای آبادان میگویند لهجه برخی از بازیگران شباهتی به لهجه آبادانی ندارد و یا این لهجهها متغیر است. در دقایقی درست ادا میشود و در دقایقی درست ادا نمیشود. اگر چه با توجه به محدودیت زمان پیش تولید و تولید این مجموعه تلویزیونی این اتفاق قدری طبیعی است، اما باید کارگردانان و بازیگران روی ظرافتهای اینچنینی حساسیت بیشتری نشان دهند.
یکی دیگر از ویژگیهای «نجلا» این است که مخاطب تنها در صحنههای محدودی انفجار و جنگ تن به تن میبیند، اما تأثیر جنگ بر زندگی افراد مختلف را متوجه میشود و شاید در عصر حاضر این نوع روایت برای مخاطب تأثیر گذارتر باشد.
قاب بندیهایی که ضمن کمک به انتقال حس و حال قصه به معرفی طبیعت آبادان میپردازد و جلوههای ویژهای که اگر چه محدود، اما درست استفاده شده است هم به تأثیرگذاری قصه کمک کرده است.
آقای خیرالله تقیانی پور را بیشتر با تئاتر هایش میشناسیم. کارگردان بوقلمون و کلنل در نخستین مجموعه تلویزیونی خود عملکرد قابل قبولی از خود نشان داد. همین که یک کارگردان جوان یک سوژه ناب را هدر ندهد و قصه را به گونهای روایت کند که مخاطب امروز برای دیدن سرانجامش مشتاق باشد یعنی در کار خود موفق بوده است.
استقبال از «نجلا» برای اهالی هنر یک پیام دیگر هم دارد اینکه مخاطب همچنان مشتاق شنیدن قصههایی از دل تاریخ همین آب و خاک و دیدن فرهنگ و سبک زندگی اقصی نقاط ایران است.