به گزارش خبرگزاري صدا وسيما، کلمات، نقش مهمی در ارتباط انسانها دارند. همین الان شما در حال خواندن کلمات هستید. خیلی از ما تصور میکنیم که معنا در داخل کلمات است. مثلاً، چون کلمه درخت در ذهن ما یک مفهوم کاملاً مشخص را تداعی میکند، فکر میکنیم که آن معنا و تصویر لابد در داخل "کلمه درخت" است.
اما واقعیت این است که هیچ کلمه ای، هیچ معنایی را در دل خود ندارد. معانی در ذهن انسان ايجاد مي شود. شما قبلاً درخت را دیده اید، شکل، مختصات و مشخصاتآن را به ذهن سپرده اید. در عین حال متوجه شده اید که به این گونه خاص، "درخت" گفته میشود.
از آن به بعد، معنای درخت در ذهن شما ثبت شده است و هر گاه کلمه درخت را جایی خواندید و شنیدید، آن کلمه، معنای نهفته در درون شما را تحریک کرده است و شما متوجه شده اید که منظور طرف مقابل تان چیست.
«سوء تفاهم در گفتگو» چگونه ایجاد میشود و برای اجتناب از آن چه کنیم؟اگر معنی درخت در کلمه درخت مستتر بود، باید هر کسی در هر گوشه جهان با شنیدن کلمه درخت متوجه منظور ما میشد، ولی این طور نیست. تنها کسانی متوجه منظور ما از کلمه درخت میشود که قبلاً معنای آن در درون ذهن آنان ثبت شده باشد.
به همین دلیل ساده است که یک فارسی زبان که قبلاً کلمه tree را در ذهن خود ثبت نکرده است، با شنیدن این کلمه، هیچ درختی را در ذهن تداعی نمیکند، چون معنی درخت در دل این کلمه وجود ندارد. یک انگلیسی زبان هم متقابلاً با شنیدن کلمه درخت، معنای اش را متوجه نمیشود.
پس
گام اول در ارتباطات کلامی، این است که کلمهای که که گفته یا نوشته میشود، پیشتر در ذهن طرف مقابل وجود داشته باشد تا با شنیدن یا خواندن کلمه، تحریک شود و تبادر معنی صورت بگیرد.
خلاصه کلام این که:
معنی در دل کلمات نیست بلکه معنی در درون ذهن انسان هاست. کلمات، تنها کاری که میکنند این است که آن "معنی از پیش آموخته" را تداعی میکنند.
بنابر این، برای برقراری ارتباط باید بین «آن معنی که گوینده در نظر دارد» و «آن معنی که در ذهن مخاطب است»، تساوی برقرار شود. اگر گوینده میگوید "قاشق" و منظورش وسیلهای کوچک است که با آن غذا میخورند و در ذهن شنونده نیز همان وسیله تداعی شود، ارتباط برقرار شده است.
جوانی که به تازگی با فردی از یک شهر دیگر ازدواج کرده بود تعریف میکرد: همسرم به من گفت لطفا "چاقو" را بیاور. من به آشپزخانه رفتم و چاقوی بزرگ - که برای بریدن گوشت و هندوانه و ... به کار میرود - را آوردم. همسرم خندید و گفت: چرا "کارد" آوردی. میخواهیم میوه بخوریم.
اینجا بود که فهمیدم که در شهر ما و شهر آنها، چاقو و کارد برعکس همدیگر به کار میروند.
اما مشکل جدیتر و سوءتفاهم زمانی شکل میگیرد که هم شما و هم مخاطب شما، هر دو معنای عمومی کلمهای را میدانید، ولی در برداشتها نسبت به آن کلمه اختلاف دارید.
درجلمه "
من مطالعه میکنم"، کلمه "مطالعه" برای یک دانشمند یک معنا دارد و برای یک دانش آموز معنایی دیگر، چون هر کدام از آنها، تجربیات متفاوتی در زندگی دارند و لذا به یک کلمه دو نگاه متفوت دارند.
وقتی رئیس به کارمند خود میگوید: "
هر چه سریعتر این کار را انجام بده. "، ممکن است کارمند آن کار را صبح فردا انجام دهد و توبیخ شود که چرا همان دیروز انجام ندادی.
شاید کارمند در این جا سستی نکرده باشد و مشکل در معنای سریع در ذهن او باشد که پنداشته است اگر تا صبح فردا این کار را انجام دهد، سرعت عمل داشته است، در حالی که در ذهن رئیس، منظور از سریع، یک ساعت آینده بوده است.
از این مثالها به وفور میتوان زد. وجه مشترک همه این داستانها این است که یک کلمه که ظاهراً معنایش برای همه مشخص است، از فردی به فرد دیگر، دارای معانی مختلفی میشود و مشکلاتی ایجاد میکند.
منشأ بسیاری از موقعیتهایی که ما به آن "سوء تفاهم" میگوییم همین جاست: ما معنایی را در ذهن خود داریم و با کلمهای آن را به دیگری میگوییم و فکر میکنیم که آن فرد نیز از آن کلمه دقیقاً همان معنا را میفهمد. اگر فهم هر دو از کلمه دقیقاً یکسان باشد، پیام به درستی منتقل میشود و "تفاهم" شکل میگیرد، ولی اگر معنایی که در درون مخاطب است، با معنایی که درون ماست متفاوت باشد بسته به میزان تفاوت، انتقال پیام با مشکل مواجه میشود و "سوء تفاهم" ایجاد میشود.
برای
اجتناب از سوء تفاهم، باید ابتدا دریابیم که آیا معنایی که در ذهن ماست با معنایی که در ذهن مخاطب است یکی است یا نه؟ دستکم باید درباره کلمات کلیدی مذاکره مان این تفاهم وجود داشته باشد. اگر دیدیم که معانی متفاوت است، باید معنایی که در ذهن ماست را با کلمات بیشتری توضیح دهیم تا به معنای واحد درباره کلمات برسیم.
گاهی وقتها هم بدون این که به مقایسه معنی در ذهن خود و دیگری بپردازیم، میتوانیم منظور خودمان را تشریح کنیم تا مطمئن شویم آنچه خواسته ایم با آنچه طرف مقابل فهمیده است، یکی است. مثلاً در مثال رئیس و کارمند، رئیس به جای آن که از تعبیر"هر چه سریع تر" استفاده کند، میتوانست بگوید "تا یک ساعت این کار را انجام بده. " در این صورت سوء تفاهم صورت نمیگرفت، زیرا در ۶۰ دقیقه بودن یک ساعت، تفاهم بیشتری بین انسانها وجود دارد تا در این که منظور از "تسریع" چیست.
دقت کنید که بسیاری از کلماتی که بر موضوعات غیر ملموس دلالت دارند، میتوانند مورد تعبیرهای مختلف قرار گیرند و لذا بهتر است توضیح داده شوند، مانند ادب، بی احترامی، عصبی بودن، زود و دیر، معطلی، تمیز بودن، تواضع، غرور، دقت، مهمان نوازی، آرامش، گران، ارزان، خساست، گشاده دستی و ....
خلاصه بحث: معنی در کلمات نیست، در درون ذهن انسان هاست و ممکن است فردی به فرد دیگر متفاوت باشد؛ بنابراین بکوشید برای برقراری ارتباط سالم و جلوگیری از سوءتفاهم، ابتدا بکوشید مطمئن شوید که آن معنی که در ذهن شماست، با معنایی که در ذهن مخاطب تان است یکی است. اگر یکی بود، ارتباط حاصل میشود، ولی اگر یکی نبود، قبل از مذاکره بکوشید به اشتراک معانی برسید. هچنین بکوشید برای جلوگیری از سوء تفاهم، منظور خود را با کلمات بیشتر و غیرانتزاعی توضیح دهید.