ویژگیهای عالم برزخ
آشنایی با عالم برزخ و حوادث پس از مرگ دنیایی، میتواند تأثیر زیادی در زندگی ما در این عالم داشته باشد.
دانستن حقايق پس از مرگ میتواند در پیدا کردن هدف از زندگی و آفرینش برای هر یک از ما ممکن بوده و بر خلقوخو و منش و روش زندگیمان تأثیر بگذارد، بلکه جهانبینی عمیقی به دست میدهد که مراتب ایمان ما را ارتقا میدهد. هرچند که میدانیم عالم برزخ با ویژگیهای زندگی دنیایی تفاوتهایی دارد و در آن مرحله از حیات، با رویدادها و اتفاقات والایی مواجه خواهیم شد، اما این دانستهها گاهی ما را از یاد مرگ و سفر ابدی غافل میکند و آنقدر سرگرم زندگی دنیا و نیازها، آرزوها و تلاشها برای رفاه در این عالمی میشویم که یادمان میرود همه ما سفری در پیش داریم، سفری که بخواهیم یا نه به زودی هر کدام از ما را به خود میخواند.
در گفتوگویی که با حجتالاسلام مهدی پیشوایی، نویسنده و محقق دینی، انجام داده ایم به بررسی بخشی از رویدادها و حوادث پس از مرگ دنیایی و تولد در عالم برزخ پرداخته ایم. آن طور که این کارشناس اسلامی شرح میدهد، عالم برزخ اصلاً عالم ماده نیست در حالی که ما در این دنیا با ماده سر و کار داریم. البته آنجا بعضی خصوصیاتی مثل مکان و شکل و یا مقدار را هم دارد. البته شکل هر چیزی صورت محسوسهای دارد و مثل این دنیا از نوع ماده نیست. هرچند که صورتهای موجود در عالم برزخ به مراتب از موجوداتی که ما در دنیا میبینیم، قویتر هستند. حتی بدن برزخی مثل بدن دنیایی ما از نوع ماده و جسم نیست. البته به طور کامل غیر مادی هم نیست. چیزی بین این دو است. چون بدن ما در دنیا از نوع ماده کامل است و در عالم قیامت از نوع غیر مادی کامل است. ولی در برزخ حالتی بین این دو نوع میشود. به این مفهوم که بدن برزخی هر کدام از ما قالبی مثل جسم دنیایی را ندارد، ولی بعضی خصوصیات همین جسم مادی مثل شکل و مقدار و اندازه را دارد.
آیا بعد از مرگ، یکدیگر را میبینیم؟
افرادی که یکی از اعضای خانواده یا نزدیکان خود را از دست میدهند، بیتابی و دلتنگی میکنند و گاهی به آنها گفته میشود که به زودی آنها میپیوندید. سؤال این است که آیا اعضای خانواده و نزدیکان، در بعد از مرگ دنیایی یکدیگر را میبینند؟
در مورد عالم بعد از مرگ باید دقت شود که اطلاعات و دانستههای ما بر اساس آیات قرآن کریم و روایتها و احادیث ائمه اطهار علیهم السلام است. بر این اساس، ما برای پیدا کردن هر جوابی در این مورد با به این دو منبع مراجعه کنیم. از سوی دیگر تا وقتی که در این دنیا هستیم و به عالم بعد از مرگ و به اصطلاح برزخ نرفتهایم، نمیدانیم به طور دقیق آنجا به چه شکل و صورتی است.
حتی اگر بخواهیم تصور کنیم، باز هم باید با ویژگیهای این دنیا آن را بسنجیم که این کار ممکن نیست. چون اساساً آن عالم خصوصیاتی بالاتر و والاتر از دنیا دارد. پس درک دنیایی ما توان و قدرت هضم بسیاری از شرایط و ویژگیهای آن عالم را ندارد.
تفاوتهای عالم برزخ با دنیا
چون عالم برزخ اصلاً عالم ماده نیست در حالی که ما در این دنیا با ماده سر و کار داریم. البته آنجا بعضی خصوصیاتی مثل مکان و شکل و یا مقدار را هم دارد. البته شکل هر چیزی صورت محسوسهای دارد و مثل این دنیا از نوع ماده نیست. هرچند که صورتهای موجود در عالم برزخ به مراتب از موجوداتی که ما در دنیا میبینیم، قویتر هستند.
خصوصیات بدن برزخی
بدن برزخی مثل بدن دنیایی ما از نوع ماده و جسم نیست. البته به طور کامل غیر مادی هم نیست. چیزی بین این دو است. چون بدن ما در دنیا از نوع ماده کامل است و در عالم قیامت از نوع غیر مادی کامل است. ولی در برزخ حالتی بین این دو نوع میشود. به این مفهوم که بدن برزخی هر کدام از ما قالبی مثل جسم دنیایی را ندارد، ولی بعضی خصوصیات همین جسم مادی مثل شکل و مقدار و اندازه را دارد.
آیا در این مورد روایتی هم عنوان شده که بتوانیم به آن استناد کنیم؟
بله. در این باره چندین روایت قابل توجه وجود دارد. به عنوان مثال امام جعفر صادق علیه السلام در توصیف بدن برزخی فرمودهاند: «روح مردم مؤمن در عالم برزخ در بدنهایی شبیه بدنهای دنیایی آنها قرار دارد.» آن حضرت در مطلب دیگری فرمودهاند که: «روح انسانها در برزخ به صورت بدنهای دنیایی هستند.»
تشابه برزخ با خواب
مفهوم این روایتها چیست؟ درواقع میخواهیم بدانیم چگونه روح را به بدنهای دنیایی تشبیه کردهاند؟
این نکته نشاندهنده شباهتها است نه اینکه همانند و یکسان باشد. مثل این که انسان شکل و اندازه داشته باشد و وقتی در عالم برزخ کسی، دیگری را ببیند او را میشناسد.
مانند عالم خواب که خودمان را به شکل دنیایی با دیگران در شادی یا عذاب میبینیم. اما آن چیزی که در خواب میبینیم شکل دنیایی نیست. چون میتواند بدون اینکه نیاز به ابزار مادی داشته باشد مسافت زیادی را طی کند و از جایی به جای دیگر برود، بدون اینکه از ماشین و هواپیما و وسایل مادی دیگر استفاده کند.
دیدار و گفتگو یا آشنایان بعد از مرگ
بله. این مطلب را روایتهایی تایید کردهاند که وقتی انسانها از دنیا میروند، در عالم برزخ همدیگر را میبینند و ملاقاتهایی دارند. حتی با هم صحبت میکنند و از عالم دنیا هم یاد میکنند. البته هر کدام از گروه مؤمن و کافر در شرایط خاصی قرار دارند.
در این مورد باید به یک نکته مهم دقت کنیم، اینکه انسانها بر اساس درجه ایمان و اعمال خوب یا بد در شرایط و موقعیت خاصی قرار میگیرند. اینکه ما در این دنیا چه نوع افکار و اعتقاداتی داشته باشیم یا چقدر اهل ایمان، انساندوستی، مهربانی و رعایت حقالناس و حقالله باشیم، شرایط خاصی را برای خودمان در برزخ رقم میزنیم. در همین شرایط وقتی یک انسان مؤمن از دنیا میرود، اقوام و آشنایان او که قبلاً از دنیا رفتهاند، دورش جمع میشوند و از او درباره افرادی که هنوز در دنیا هستند، سؤال میکنند. این مطلب نشان میدهد که ملاقاتهایی در عالم برزخ وجود دارد و صحبت و گفت و شنودی بین آنها انجام میشود.
این مطلب هم مستند حدیثی دارد. چراکه امام جعفر صادق علیه السلام فرمودهاند که: «ارواح در بهشت برزخی از میوههای درختها استفاده میکنند، یکدیگر را میبینند و میشناسند و با هم سؤال و جوابهایی دارند. وقتی یک نفر از دنیا میرود و روح او به عالم برزخ منتقل میشود، روح سایر افراد به ملاقات او میآیند.»
همچنین در روایات دیگری حضرت امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام فرمودهاند: «اگر پرده از مقابل چشمها کنار برود، خواهید دید که ارواح مؤمنان گروهگروه و حلقهحلقه اطراف هم با حالت خضوع و خشوع نشستهاند و با یکدیگر صحبت میکنند.»
چگونه در عالم برزخ با همسر و دوست خود همراه باشیم؟
با این وجود اگر اعضای یک خانواده یا دوستان در این دنیا با هم انس داشته باشند، لزوماً در آن عالم هم با هم خواهند بود؟
خیر. اینکه افراد با هم باشند به این بستگی دارد که در مسیر ایمان و اعمال صالح حرکت کنند. مثلاً دو نفری که در این دنیا با هم زن و شوهر هستند و یا دوستی با هم دارند و بخواهند بعد از مرگ هم در کنار یکدیگر باشند، لازم است که هر دو مؤمن بوده و کارهایشان مورد رضای خداوند باشد.
بر همین اساس است که مشاهده میشود ارواح پیغمبران و امامان علیهم السلام در مراتب اعلا در برزخ در کنار هم قرار دارند و مؤمنین هم در کنار هم هستند. چون ایمان، ملاک تعیینکننده موقعیت و شرایط هر یک از ما در عالم برزخ خواهد بود.
دیدار روح مؤمن با خانوادهاش در دنیا
سؤال دیگر این است که آیا وقتی یک نفر از دنیا میرود، میتواند از عالم برزخ اقوام و خانواده خودش را ببیند و از حال آنها خبر داشته باشد؟
برای جواب دادن به این سؤال باید بدانیم که وقتی انسانی از دنیا میرود، ارتباط او با عالم دنیا به طور کامل قطع نمیشود. البته هر کسی بر اساس میزان ایمانی که در دنیا داشته و اعمال صالحی که انجام میداده، به یک نسبت با دنیا در ارتباط است. مثلاً مؤمنان ارتباط بیشتری با دنیا دارند، ولی افراد کافر این ارتباط را ندارند و یا حداقل است. هر قدر هم ایمان فرد قویتر بوده و کارهایش در دنیا مورد رضایت خدا باشد، در آن عالم فیض و لطف بیشتری کسب میکند و میتواند از خانواده و خویشان خود خبر بگیرد.
به عبارت دیگر اعمال صالح باعث میشود که انسان در عالم برزخ در مرتبه مقربتری نسبت به درگاه خدا باشد و به همان نسبت، لطف بیشتری دریافت کند و اجازه داشته باشد تا از عالم دنیا خبر بگیرد. این در حالی است که افرادی که در دنیا در پی خواهشهای نفسانی خودشان میروند و به دیگران ظلم میکنند و ایمان را در دل خود محکم نمیکنند، در عالم برزخ هم از مراتب قرب دور میمانند و فیض کمتری دریافت میکنند.
ایمان، ملاک تعیینکننده دریافت فیض الهی است
در روایتی عنوان شده که شخصی از امام موسی بن جعفر علیه السلام سؤال کرد که: «آیا روح انسان مؤمن میتواند بعد از مرگ، خانواده خود را ببیند؟» امام علیه السلام جواب دادند: «بله» بعد آن فرد سؤال کرد که: «به چه اندازه میتواند خانوادهاش را ببیند؟» یعنی آیا همیشه این امکان برای او وجود دارد یا گاهی اوقات؟ امام موسی بن جعفر علیه السلام فرمودند: «دیدار و ملاقات روح مؤمن با خانواده خودش به میران فضیلتهای او بستگی دارد. بعضی از ارواح هر روز خانواده خود را دیدار میکنند و بعضی هم در هر دو روز یکبار و یا برخی هم کمتر.»
در روایت دیگری آن حضرت فرمودهاند که: «ارواح انسانها به قدر منزلت خود در نزد خدای متعال، برخی هفتهای یکبار، برخی ماهی یکبار و بعضی هم سالی یکبار خانواده خود را که در دنیا هستند، دیدار میکنند.»
چرا این دیدارها برای افراد تفاوت دارد؟ درواقع میخواهیم حکمت این موضوع را بدانیم
به این علت که ملاقات ارواح انسانها با خانواده خود که در دنیا هستند، برای آنها یا عامل شادی و نشاط است و یا عامل رنج و عذاب. یعنی مؤمن از عالم برزخ خانواده خود را در دنیا میبیند، در حالی که برای او اعمال خیر آنها نمایش داده میشود تا روح مؤمن دچار نشاط و شعف شود. این کار برای او به منزله پاداشی از سوی خدای متعال است.
از طرف دیگر انسان بدکار که از دنیا میرود، خانواده خود را در دنیا میبیند و به اراده الهی او کارهایی از خانوادهاش را مشاهده میکند که نتیجه خطا و تأثیرگذاری اعمال بد او بوده و به این صورت دچار خسران و عذاب میشود.
نگاه بر پیکر روحی ندانم که چون تان کند
اندیشمندان بزرگ در بررسی پدیده های مرگ و حیات، معمولا مرگ را در مقابل حیات قرار داده و احیانا آنرا دشمن و متضاد زندگی پنداشته و گماشته اند. اما حقیقت این است که قطب مخالف و متضاد مرگ، قطب تولد می باشد و نه حیات. تولد و مرگ یک نوسانگر معنوی و غیر مادی اند که قطبین آن جاودانه با هم بوده و هرگز از هم جدا نمی شوند. در لحظه بسته شدن نطفه قطب تولد به حداکثر مقدار و میزان خویش میرسد و قطب مرگ در وجود آن به بذر و نطفه تبدیل میگردد و در انتظار ظهور و غلبه بر همزاد خود در لحظه فرا رسیدن اجل می نشیند. به هنگام فرا رسیدن اجل، قطب مرگ که بصورت بذر و نطفه در طول عمر پرده نشین شده بود یکباره به نهایت قدر و میزان خود میرسد و قطب تولد نیست نمیگردد بلکه به بذر و نطفه تبدیل میشود و در سراپرده قطب مرگ در انتظار ظهور و غلبه مجدد بر همزاد خویش چله نشین میشود. به امید اینکه لحظه ای در آینده های دور دست فرا رسد و دری به دیواری بخورد و احیانا صور و شیپوری در پهنه هستی به نوا درآید و فرصت بیداری و غلبه بر حریف همزاد و سر سخت خویش نصیب او گردد. در لحظه بسته شدن نطفه، حیات به ظهور میرسد و در لحظه مرگ، حیات نیست نمی گردد و به عدم نمی پیوندد بلکه در مقابل چشمان سر بازماندگان و زندگان ناپدید میگردد. عامل اصلی حیات بخشی و حیات گیری بستر امن و پیوسته و مجرد و فرا گیر جان است و نه نفس یا روح و روان. ماده و روح نقش مسالح سخت و نرم افزاری را بازی میکنند و هرکدام در حین شکل گیری نطفه حیات خودرا از مرجع فراگیر جان دریافت می کنند و به هنگام تحلیل رفتن و تجزیه شدن حیات خود را جهت حفاظت و نگهداری و دریافت مجدد به جان می سپارند. لذا در لحظه مرگ نفس یا روح از بدن جدا نمی شود و با یک قالب جسمانی مثالی یا خیالی به همراه فرشتگان مسئول به جایی تحت عنوان برزخ مهاجرت نمی نماید. زیرا محیط جهان ها در مقابل ایاب و ذهاب یا رفت و آمد موجودات چه مادی و چه روحی مطلقا نفوذ ناپذیر اند. زیرا خمیر مایه کلیه جهان ها یک واحد یگانه و ثابت است و بر طبق اصل طلایی علم فیزیک یعنی بقاء انرژی نه قطره ای به آن افزوده می شود و نه قطره ای از آن کاسته میگردد. درست مثل نوسان گر تولد و مرگ، ماده و روح هم با همدیگر یک نوسانگر دو قطبی تشکیل داده اند و قطبین این نوسانگر هرگز از هم جدا نمی شوند بلکه همیشه با هم خواهند بود و فقط به همدیگر تبدیل میشوند. زمانیکه قطب مادی به نهایت گسترش و وسعت خویش برسد، آنگاه قطب روحی در بطن و پیکره آن به بذر و نطفه تبدیل میشود و علیرغم بذر و نطفه بودن مدیریت حرکات بدن مادی را به عهده میگیرد. درست برعکس ، زمانیکه قطب روحی به حداکثر گسترش و وسعت و قدر و میزان خویش برسد، آنگاه قطب مادی نیست نمیگردد و به عدم نمی پیوندد بلکه در بطن و پیکره قطب روحی به بذر و نطفه تبدیل میشود و هدایت و کنترل حرکات بدن های روحی را عهده دار میشود. تبدیل این دو قطب عظیم به همدیگر به دو صورت به وقوع می پیوندد، یکی غیر مستقیم و دیگری بطور مستقیم. نوع اول یعنی تبدیل غیر مستقیم در عالم شهود فعلی از طریق افزایش موجودات زنده گیاهی و جانوری و انسانی صورت می پذیرد و نوع دیگر یعنی تبدیل مستقیم به هنگام وقوع مه بانگ های متوالی اتفاق می افتد. قبل از وقوع هر مه بانگی تصمیم گرفته میشود که کدام قطب باید به وسعت برسد و کدام قطب باید به بذر و نطفه تبدیل گردد. این تصمیمات توسط خداوند متعال در طرح مطلق خلقت و آفرین از پیش گرفته شده اند و در طول سفر خلقت های نزولی و صعودی هیچگونه تجدید نظری در آن ها صورت نمیگیرد. زیرا تصمیمات خداوند یک بار برای همیشه گرفته شده اند و تغییر ناپذیر. انسان و طبیعت و کیهان هرکدام دارای هفت حیات و مرتبه وجودی و نظم و سامان اند و هرکدام از این حیات ها و نظم و سامان ها زیر سقف یک آسمان و یک زمین خاص و ویژه خویش بر اثر نوسانات متوالی کیهانی و وقوع مه بانگ های پیاپی به ظهور و پیدایش می رسند و تجربه میگردند. حیات های هفتگانه بطور همزمان و معکوس و موازی در دو نوع از جهان ها جاری میگردند. در جهان های نوع نزولی از امکان اشرف به سوی امکان اخس و در جهان صعودی از امکان اخس به سوی امکان اشرف. پدیده های نزول و صعود به معنای فیزیکی پایین آمدن و بالا رفتن از پله کان و نردبان نیست بلکه تغییر و تحول از حالتی به حالت دیگر. از مراتب وجودی هفتگانه هر بار فقط یکی به ظهور میرسد و به عالم شهود تبدیل میگردد و شش مرتبه باقی مانده جدا از مرتبه به ظهور رسیده وجود ندارند بلکه بصورت غیبی یا امکانات بالقوه یا قوای محض که در انتظار به فعلیت رسیدن در بطن و پیکره و باطن واقعیت می نشینند. همه ما انسان ها از این ظهورات هفتگانه دو بار با ظهور مادی با بذر روحی و پنج بار با ظهور روحی با بذر مادی مواجه خواهیم بود. میتوان یقین حاصل نمود که هفت آسمان دینی بطور همزمان و به شکل طبقه ای بر طبقه ای دیگر و یا بصورت محیط و محاط وجود ندارند بلکه پشت سر هم ایجاد خواهند شد. در پایان اشاره به یک راز شاید خالی از لطف نباشد و آن اینکه فاصله زمانی بین لحظه مرگ در عالم شهود فعلی و لحظه تولد مجدد در عالم شهودی بعدی برابر است با فاصله زمانی وقوع دو مه بانگ متوالی . این فاصله زمانی تاکنون توسط علوم نجوم و کیهان شناسی محاسبه و تعیین نگردیده است و شاید تا آینده های دور دستی مقدور نباشد. اما زمانی بسیار طولانی است. نکته جالب توجه در این زمینه این است که خواب مرگ با وجود اینکه بسیار طولانی است ، اما برای اموات که پس از مرگ دیگر قادر به درک گذر زمان نخواهند بود، خواب مرگ فقط یک لحظه کوتاه طول می کشد. به اندازه یک دم و بازدم یا یک پلک چشم به هم زدن . روح و روان کلیه گذشتگان انسانی در پیشگاه خداوند متعال و در بارگاه کبریایی اش غریق فیض رحمت و محبت و مملو از شادی و خرّمی و لذت و در آرامش و صلح و صفا و پر از روئیا های خوش و شیرین باد. آمین یا رب العالمین
دل گمشده گشت باز پیدا و از او بسی نشان ها یافتم
وان گمشده را زنده و درگیر و تدبیر امور جهان ها یافتم
( هِترو گِن ) . این حقیر در باور و جهان بینی نوین خویش این سه نوع مرتبه وجودی انسان را تحت عنوان " زوج های بنیادی خودی" غسل تمدید داده ام. بنابراین انسان در مجموع دارای هفت زندگی و حیات و هفت مرتبه وجودی می باشد. هرکدام از این حیات ها و مراتب وجودی هفتگانه در یک عالم شهودی با یک نظم و سامان طبیعی و کیهانی و زیر سقف یک آسمان و بر روی یک زمین خاص و ویژه خویش پشت سر هم با یک ترتیب و نظم خارالقعاده و شگفت انگیز در چهار چوب طرح مطلق خلقت و آفرینش به خواست و امر خداوند متعال به پیدایش و ظهور می رسند و تجربه میگردند. طوریکه خواننده گرامی ملاحظه فرمودند، سرنوشت های جنسی و عشقی پنج نوع اند اما برای ساری و جاری شدن و رقم خوردن و تجربه گردیدن به هفت عالم شهودی نیاز مند اند. مراتب وجودی و حیات های هفتگانه در جهان های موازی معکوس همدیگر اتفاق می افتند. در جهان های نزولی روند سفر از سطح امکان اشرف به سوی امکان اخس و در جهان های صعودی از سطح امکان اخس به سوی امکان اشرف اولیه ملکوتی خواهد بود. جهان های نزولی که در آنها نیم سفر نزولی به پایان برسد ، در سر جای خود به جهان های صعودی تبدیل خواهند شد و در آنها نیم سفر صعودی آغاز خواهد گردید. پیامبر اکرم فرموده است که مرگ به معنای نیستی و نابودی و پایان حیات نمی باشد بلکه انتقال از منزلی به منزل دیگر. در دین مبین اسلام این این انتقال از طریق قبض نفس یا روح در لحظه فرا رسیدن اجل توسط ملک الموت یا فرشته مرگ به نام عزرائیل و سپس ورود به عالم میانی برزخ و الا آخر شرح داده شده است. با احترام کامل و سر تعظیم فرو آوردن در پیشگاه انبیاء و اولیاء و معصومین و احترام کامل خدمت همه موئمنین و پیروان صدیق و شریف و صالح و نیکوکار ادیان توحیدی ، این حقیر نحوه انتقال منزل به منزل را در بالا از طریق دیگری بطور مختصر بیان داشتم و خواننده محترم و گرامی مختار و آزاد است که آنرا به پذیرد و یا آنرا در سبد یا زنبیل کاغذ های باطله بیافکند. مولانا عارف بزرگ و مسلمان در قالب دو بیت گفته است که وی به خواست و اختیار خویش به اینجا نیامده است و آن کسی که اورا به این منزل منقل نموده است دوباره اورا به وطن یا منزل اولیه باز خواهد گرداند. منظور وی از این جا و این منزل همان جهان فانی و آنجا و آن منزل همان جهان باقی می باشد. اما حقیقت این است که این جهان فانی و آن جهان باقی هردو یک حقیقت و واقعیت یگانه می باشند و جدا از هم وجود ندارند. سعدی فرموده است : صحبت یاران حاصل دور بقاست/ یک دم دیدار دوستان به هردو جهان بهاست. شاعر رند حافظه که به لسان غیب و حافظ قرآن معروف است فروده است :
جهان فانی و باقی هردو فدای ساغر و ساقی. و لی لی سروده است : نظر بر بید مادی لیلی مجنون تان کند/ نگاه بر سرو روحی او ندانم چون تان کند.
خلاصه اینکه عالم غیب و شهود یکی هستند و دارای هفت مرتبه وجودی می باشند. هر بار که یکی از مراتب هفتگانه غیب به شهود میرسد ، شش مرتبه وجودی دیگر جدا از آن سر جای خود باقی نمی مانند بلکه به شکل قوای محض یا امکانات و استعداد های بالقوه در بطن عالم به شهود رسیده بصورت غیبی موجود اند و با حواس پنجگانه غیر قابل رویئت اند. انسان از آنجاییکه دارای ذهنی محدود می باشد، لذا با حواس و فهم و عقل محدود خود فقط قادر به دریافت محدوده ای از اجزاء می باشد و نمیتواند کل را یک باره در یافت نماید و تنها به این دلیل بر این باور است که خداوند به عنوان غیب است. اما خداوند متعال عینیت و واقعیت است.
برای اینکه پاسخی روشن و حقیقی و در خور فهم و عقل پخته و بیدار و آگاه عصر جدید به این سوال بدهم، لازم می بینم که از مفاهیم بیزمانی و بیمکانی تعریف نوینی ارائه دهم . از دیرباز تاکنون باور اندیشمندان بر این بوده است که این مفاهیم و مقولات مترادف و معادل و هم معنی با عدم وجود زمان و مکان می باشند. از طرفی دیگر این مفاهیم از دیدگاه اندیشمندان دینی از صفات باری تعالی محسوب میگردند. همچنین میدانیم که حکیمان و عارفان دینی جهان و موجودات زنده و غیر زنده درون آنرا جلوه ؛ تجلی و ظهور اسماء و صفات خداوند متعال می دانند و یا حداقل به آن باور دارند. حال سوال دیگر پیش می آید و آن اینکه آیا بیزمانی و بیمکانی هم تجلی یافته و به ظهور رسیده اند یا نه ؟ اگر طبق باور حکیمان و عارفان ارجمند و شریف و بزرگوار پاسخ این سوال مثبت باشد، آنگاه آیا وظیفه دوستداران حقیقت این نیست که این دو گمشده را در بطن و پیکره واقعیت عینی جستجو کنند و رد پای این دو گوهر و جوهر گرانبهای الهی را بیابند ؟ یا اینکه به شعر گویی در باره آنها اکتفا کنیم . حقیقت این است که بیزمانی و بیمکانی به معنای عدم وجود زمان و مکان نیستند بلکه همزاد های زمان و مکان با ماهیتی متضاد. بر خلاف ذره و ضد ذره یا ماده و پاد ماده، ذرات چهار بعدی زمانمکان و ذرات چهار بعدی بیزمانی و بیمکانی پس از رسیدن به هم ، همدیگر را متقابلا نابود نمیکنند بلکه مثل عاشق و معشوق های انسانی در آغوش همدیگر مشغول رقص و نوسان می شوند و آنهم بدون اینکه لحظه ای خسته شوند و عشق آنها پس از اتفاع شهوت برای مدتی به سردی بگراید. ابعاد کوچکترین ذرات زمانمکان توسط فیزیکدان برجسته آلمانی به نام ماکس پلانک محاسبه و تعیین گردیده اند. اما پلانک موفق به کشف ذرات بیزمانی و بیمکانی نشد و این هدیه الهی نصیب این حقیر ناچیز گردیده است. ابعاد کوچکترین ذرات بیزمانی و بیمکانی برابرند با ابعاد پلانک . این ذرات روی هم نوسانگر های هشت قطبی بنیادی را تشکیل می دهند و اندازه آنها بسیار ریز تر از ذرات نور و ذرات اتمی و زیر اتمی و زیر هسته ای می باشند. لذا ذرات و امواج نور و ذرات تشکیل دهنده اتم و کوارک ها عنصر اصلی و تار و پود خمیر مایه عالم مادی نیستند بلکه تنها قالب و صورت و چهارچوب اند. تار و پود خمیر مایه هستی مادی در اصل و ریشه همان نوسانگر های بنیادی هشت قطبی زمانمکان و بیزمانی بیمکانی می باشند. آرزوی انشتاین دانشمند برجسته آلمانی پس از ارائه نظریه های خاص و عام این بود که در قالب یک فرمول ساده ریاضی مثل فرمول ریاضی اصل هم ارزی جرم و انرژی، اصل هم ارزی زمانمکان از یک طرف و از طرف دیگر انرژی یا جرم را ترسیم و بیان نماید و از آن طریق به وحدت دنیای فیزیکی برسد. علت عدم موفقیت او همین هم معنی پنداشتن مفاهیم بیزمانی و بیمکانی با عدم وجود زمانمکان بوده است. برای بر آوردن آرزوی انشتاین و ترسیم این فرمول ساده ریاضی به کشف یک ثابت طبیعی جدید نیاز خواهیم داشت. این ثابت طبیعی میتواند از طریق زیر محاسبه شود: حجم نوسانگر های بنیادی معلوم است، و کافیست که حجم یک کوارک را بدانیم. آنگاه حجم کوارک را بر حجم نوسانگر بنیادی تقسیم نمائیم. نتیجه این تقسیم یک عدد بدون واحد خواهد بود. از آنجاییکه کوارک ها و الکترون ها و ذرات نور دارای حجم های مختلفی می باشند ، این ثابت طبیعی واحد و یگانه نخواهد بود بلکه به تعداد بسیاری. نتیجه اینکه عالم برزخ جدا از عالم مادی وجود ندارد بلکه با عالم مادی یکی است. همچنین عالم غیب که اندیشمندان محترم دینی آنرا بیزمان و بیمکان میپندارند به دلایل ارائه شده در بالا همین عالم شهود می باشد. البته واقعیتی که با آن مواجه هستیم و در آن مشغول گذران زندگی می باشیم جلوه و تجلی و ظهور کل خداوند و عالم غیب نمی باشد بلکه یک قطره کیهانی ناچیز از وجود خداوند متعال و عالم غیب اش در کنار قطرات بیشمار کیهانی دیگر در پهنه بینهایت و بیکرانی. خلاصه اینکه ؛ اندیشمندانی که با استفاده از مفاهیم بیزمانی و بیمکانی و بی صورتی و بی بویی و بی رنگی و بی صوتی و بی مزگی عالم برزخ و علم غیب و خدا را از عالم مادی و شهودی و دنیوی جدا می نمایند، همیشه مرتکب خطای نا آگاهانه حسی میشوند.
دو حقیقت بنیادی دیگر که در طول تاریخ بشریت تاکنون در مقابل چشمان سر و بصر دل و باطن اندیشمندان فرزانه و فرهیخته و مستعد پنهان باقی مانده اند بطور اجمال و مختصر و فشرده به شرح زیر می باشند :
الف ▪ بر خلاف تصور خاص و عام کلیه افراد انسانی تنها دارای یک سرنوشت جنسی و عشقی به شکل سنتی و کلاسیک آن یعنی
" یا مرد و یا زن " نمی باشند بلکه پنج نوع متفاوت و مستقل از هم.
ب ▪ باز هم برخلاف تصور خاص و عام کلیه افراد انسانی تنها دارای یک من یا یک خود مجرد انفرادی و یا یک خویشتن واحد و یگانه نیستند بلکه هرکدام دارای ده تا من یا ده تا خود مجرد انفرادی و یا ده تا خویشتن مستقل .
کسانیکه به زبان عربی علاقه دارند می توانند در بخش الف : از واژه های زیر استفاده کنند : تقادیر خامسه جنسی و حُبی یا سرنوشت های جنسی و عشقی پنجگانه و در بخش ب : نفوس عشره یا خویشتن های دهگانه . در منازل و وادی های هفتگانه و هفت شهر های عشق بیشمار در طی نیم سفر های نزولی و صعودی خلقت و آفرینش، خویشتن های دهگانه و یا نفوس عشره همیشه سه بار به شکل زوجی و چهار بار به شکل انفرادی و پشت سرهم و به نوبه خاص و ویژه خویش به ظهور می رسند. لذا تعداد منازل و وادی ها و شهر های عشق مجموعا هفت تا می باشند. اما هرکدام از مراتب هفتگانه وجود در نوع خود دارای لایه های بسیاری مملو از اسماء و صفات الهی می باشند و در طول سفر تا تمامی این لایه ها در دوره های بیشمار هفتگانه به ظهور نرسند و تجلی نیابند، سفر خلقت به پایان نخواهد رسید.
یک اشاره کوتاه : عقول عشره حکیمان و عارفان دینی از این طریق حقیقت دارند و نه از راه تفسیر آنها بر اساس جهان بینی نُه فلکی بطلمیوسی. عقل فعال همین عقلی است که در این مرتبه وجودی و دراین عالم مادی و شهودی همه افراد انسانی از آن برخوردارند و قابلیت خوابیدن و بیداری را دارا می باشد و نُه عقل و نُه نفس دیگر بصورت الگوهای ثابت و جاودانه و منفعل در وجود انسان وجود دارند و هیچگونه عمل و عکس العملی در این حیات و زندگی ندارند. ضمنا تقسیم بندی نفس در علم النفس به چهار نوع اماره و لوامه و ملامه و مطمئنه کاملا اشتباه می باشد، زیرا این مفهایم صفت اند و نه نوع. یعنی هوا و هوس های نفسانی اند و نه انواع نفس. همچنین مترادف دانستن نفس با روح یا روان و یا جان کاملا اشتباه می باشد، زیرا معادل اصلی این واژه عربی به زبان فارسی همان من یا خود مجرد انفرادی و یا خویشتن می باشد.
امیداورم که با این کلام کودکانه سر خواننده گرامی را به درد نیاورده باشم. در پایان یک اشاره کوتاه برای علاقه مندان به دیگر حقایق ماورایی اما واقعی و عینی : ماهیت اصلی انرژی و ماده تاریک همان نوسانگر های بنیادی می باشد که در اولین لحظات وقوع مه بانگ و انبساط کیهانی قالب ریزی نشده اند و به صورت سیاه چاله های بزرگ و کوچک در پهنه کیهان باقی مانده اند. از این طریق ماهیت سیاه چاله ها هم فاش گردید.
داغ همدم وهمسر،بدترین داغ دنیاست.
تکالیف سنگین و اعمال دست و پاگیر و باز دارنده رشد و نمّو و بلوغ قوای ادراکی فهم و عقل از قبیل پرستش و ستایش و نیایش و مناجات و دعا و عبادات و احداث معابد و قربانی حیوانات و زیارت امکان به اصطلاح مقدسه و تعیین قبله گاه و تسبیح و ذکر و طاعت و بندگی به امر خداوند متعال و از آسمان بر وجود انسان نازل نگردیده اند بلکه میراث دوران بت پرستی اند و از طرف بنیانگذاران آئین ها و ادیان و مخترعین یوغ های سنگین و سبک شرایع دینی بر روی گردن و دوش و گرده انسان نهاده شده اند و آنهم با قصد و نیت و هدف و انگیزه باطنی زنده نگاه داشتن نام و نشان و اثر خویش در ذهن و زبان و خط انسان چه موافق و چه مخالف و آنهم نه با تبعیت از امر و کلام خداوند بلکه به پیروی از پرتو نور ظلمانی آتش سوزان شهوت غریزه طبیعی نام آوری و شهرت طلبی در سطوح زندگی ها و یا حیات های ابتدایی ایلیاتی و طایفه ای و قبیله ای و قومی و بین اقوام در شرائط تاریخی و اعصار مختلف باستان. خداوند متعال قبل از آعاز سفر، طی پیمان یا عهد الست ( ال است ) به هرکدام از افراد انسانی قول داده است که پس از پایان سفر بطور کاملا صحیح و سالم به همان حالت بهشتی نظام احسن مبدئی در معاد باز خواهد گشت، بدون اینکه حتا یکی از افراد انسانی در طول سفر در یکی از گوشه و کناره های هستی گم و گول و مفقود و فنا شوند. این حقیر بر این باورم که کلیه افراد انسانی در آن شام آخر حضور داشته و با گوش های خود کلام خداوند را شنیده اند و هیچکدام از افراد انسانی وعده عذاب و جزای جهنمی را نشنیده اند و آن به این معنا که این وعده الهی و آسمانی نمی باشد بلکه نشانه آشکار و بارز مبتلا بودن به بیماری مضمن یا پنهانی سادیسم ذهنی می باشد.
طبق تصویر ارائه شده در بالا من ( و هر انسان و موجود زنده و غیر زنده دیگر ) از لحاظ مقدار و اندازه متناهی و از لحاظ تعداد نامتناهی یا بیشمار می باشم.
در مورد خمیر مایه واحد :
از دیدگاه علم فیزیک خمیر مایه واحد و یگانه این عالم انرژی می باشد. از دیدگاه دین این خمیر مایه عدم و نیستی . از دیدگاه عرفانی این خمیر مایه عشق می باشد و یا هستی و وجود خداوند و صفات و اسماء بیشمار وی. از دیدگاه فلسفه ایده آلیزم ایده مطلق ؛ مفهوم و معنای مطلق ؛ روح مطلق ؛ عقل کل و هستی و نیستی محض. از دیدگاه فلسفه ماتریالیزم این خمیر مایه ماده مطلق می باشد. از دیدگاه این حقیر خمیر مایه واحد و یگانه عالم واقعی - عینی - شهودی به زبان علم فیزیک، نوسانگر های هشت بعدی زمانمکان و بیزمانی بیمکانی می باشد و به زبان فلسفی - دینی ، این خمیر مایه واحد و یگانه تثلیثی است یعنی از استعداد ظهور سه جنبه ای ماده - روح - روان برخوردار است. از دیدگاه عرفانی عنصر عشق نزول یافته و به ذرات هشت بعدی زمانمکان و بیزمانی بیمکانی تبدیل شده و سپس در قالب انرژی و جرم بسته بندی شده است . نتیجه اینکه غیر از خداوند هیچ چیز دیگری وجود ندارد و عالمی که در آن به سر می بریم ظهور یکی از حالت های کلی و بیشمار عالم غیب می باشد و بقیه حالت های کلی عالم غیب بصورت مجرد و جدا از عالم شهود و در ورای آن قرار ندارند بلکه بصورت ثوابت پایدار و تغییر ناپذیر و امکانات استعلایی یا بالقوه در بطن و پیکره خمیر مایه آن. نتیجه اینکه خداوند متعال در لحظه حال ( یا زمان مطلق ) در کلیه جهان های بیشمار و بیرون از آنها بطور همزمان هم در قالب واقعیت عینی ظهور دارد و هم در قالب واقعیت محض و غیبی حضور مطلق . لذا سفر و سیر و سلوک ما انسان ها بهمراه طبیعت و کیهان ( ظهورات کلی خداوند ) بسوی کمال و بازگشت به همان نظام احسن مبدئی می باشد و نه رجعت به خداوند.
عالمی که به روح تصویری ابدی میده.
در مسیر رسیدنه به حقیقت وکمال.
حیات مادی سومین مرحله از عالمه که عالمهای دیگر در منشوری هزار رنگ در ان نهفته.
عالم مادی بصریست.ولی عالمهای دیگر غیر بصری وطی العرض است. عالمهایی که با تلفیق یکدیگر وتاثیر گذاری که بر روی یکدیگر دارند امروز ما را ساخته و ما را در مسیر تکامل وکمال در تجربه ای بنام زندگی مادی به انچه که میخواهیم میرساند
وقتی متعالی شد میتواند از فیوضات الهی بهره ببرد
در دنیا تصرف تکوینی نصیبش میشود و در اخرت از لذات بینهایت خداوند بهره مند میشود .
خداوند بینهایت است و انسان ذره بینهایت