پخش زنده
امروز: -
در دوران دفاع مقدس پزشکانی بودند که بدون هیچ چشمداشتی راهی جبههها میشدند؛ پزشکانی که عجیبترین صحنههای دفاع مقدس در اتاقهای عمل آن دوران را رقم زدند.
اتفاق منشأ اتفاقات بزرگ زندگی وی به شمار میآید. به ویژه اینکه دوران اوج کاری او به آغاز دفاع مقدس گره میخورد و تابش
جوان بخش اعظمی از تجربیات خود را به اتاقهای عمل صحرایی و پشت خاکریزهای جنگ منتقل میکند.
این جراح دوران دفاع مقدس با اجرای دو عمل جراحی همزمان در یک اتاق عمل صحرایی توانایی خود را به منصه ظهور و بروز رساند. وی همچنین رکورددار متوسط روزانه ۶ عمل جراحی سنگین؛ و مجموعاً انجام ۱۰ هزار عمل جراحی در طول هشت سال دفاع مقدس را در کارنامه خود به ثبت رسانده است.
اما تجربهای که بطور خاص معرف توان و تدبیر دکتر تابش است، عمل جراحی رزمندهای است که بمب خوشهای در پای او جا خوش کرده بود. اتفاق نادر و جراحی غیر ممکنی که توسط پزشک طرف گفتوگوی ما با موفقیت به انجام رسید و بیش از پیش نام ناصر تابش را بر سر زبانها انداخت.
با این وجود سالروز آغاز دفاع مقدس بهانهای شد که پای صحبتهای جذاب و خاطرات شیرین این پزشک متخصص بنشینیم؛ آنچه در پی میآید ماحصل گفتگوی خبرنگار ما با دکتر ناصر تابش است که تقدیم حضور همراهان همیشگی میشود:
خدمت در پایگاه چهارم شکاری دزفول؛ پایگاهی که بیمارستان بود
دکتر ناصر تابش، پزشک و جراح متخصص با اشاره به هشت سال حضور بی وقفه خود در جبهههای دفاع مقدس گفت: حدوداً ۴۲ ساله بودم که پس از اخد مدرک تخصصی جراحی وارد جنگ ایران و عراق شدیم؛ در آن زمان ما در بیمارستانی در اصفهان مشغول به گذراندن دوره تخصصی جراحی بودیم که همان جا مجروحان جنگی را نیز مداوا میکردیم.
وی در ادامه اضافه کرد: به محض اینکه فارغ التحصیل شدم گفتند که باید به پایگاه چهارم شکاری دزفول مراجعه کنید. آنجا جنگ بود و شهرها را موشک باران میکردند به طوری که بیمارستان پایگاه چهارم شکاری هم جای درمان بسیج، سپاه و ارتش بود و هم نیروی هوایی. در آن زمان هیچ جراحی در آنجا حضور نداشت و تمام بار زحمت مداوای مصدومان شهر بر عهده یک جراح و پزشک نظامی بود و آنجا دیگر زمان خواب و بیداری معنا نداشت و تمام روزها مشغول خدمت به مردم بودیم. در ایام جنگ، وضعیت زندگی ما، یک زندگی غیرعادی شده بود، از خیلی چیزها غافل بودیم و فقط به دفاع میاندیشیدیم. حتی نمیدانم که فرزندانم چگونه بزرگ شدند؛ چرا که اغلب اوقات در اتاق عمل مشغول جراحی رزمندگان مجروح و بدحال بودم.
بیرون آوردن بمب خوشهای از پای رزمنده
این جراح متخصص ادامه داد: در طول آن ایامی که در جبهه بودم یک روز یک مجروح جنگی را آوردند که بمب خوشهای به پای او اصابت کرده و در اثر آن به شدت مجروح شده بود، بعدها فیلمی درباره این حادثه در اتاق عمل ساختند که پس از نمایش در صداوسیما در برخی کشورهای دنیا به نمایش در آمد که خیلیها این فیلم را باور نکردند و معتقد بودند که این اتفاق یک شعار است در حالی که واقعیت مسلم بود. حالا حکایت از این قرار بود که شبی مجروحی جنگی را آوردند که بمب خوشهای به پای او اصابت کرده بود. آن شب در بیمارستان افشار دزفول چند جراح عمومی و ارتوپد حضور داشتند، اما دیدند که علائم خطرناکی وجود دارد؛ میگفتند باید فلان جراح عمل کند و هرکدام عمل آن رزمنده را بر عهده دیگری میانداختند. آن شب قرار بود که هواپیما این مجروح جنگی را از دزفول به تهران اعزام کند تا آنکه مجبور شدم او را در اتاق عمل تحت عمل جراحی قرار دهم.
وی در تکمیل این بحث عنوان کرد: دراین عمل جراحی که یک بمب خوشهای را از پای یک رزمنده خارج کردیم سه نفر به نام خانم عامری، اقای دکتر نجفی (مسئول بیهوشی) و آقای بهمن بلنده (پزشکیار) در این عمل خطرناک همراه من بودند. من به هر سه نفر آنها گفتم این عمل خطرناک است و ممکن است هر چهار نفر کشته شویم و اگر این بمب منفجر شود، اتاق عمل منفجر خواهد شد! اما آنها گفتند برای ما اهمیتی ندارد و اگر ما هم کشته شویم مشکلی نیست.
تابش با بیان خاطرهای دیگر از ایام جنگ عنوان کرد: یک روز در منزل مهمان داشتیم که موقع صرف غذا، خودرویی آمد و راننده اش گفت در اتاق عمل بیمارستان شوش زنی در حال احضار و مرگ است. راننده توضیح داد: جراح هندی بیمار را عمل کرده، اما نتواسته کاری از پیش ببرد و جان بیمار بشدت در خطر است. مجبور شدم مهمانان را رها کنم و همراه او به بیمارستان شوش بروم تا جان آن زن را نجات دهم. وقتی برگشتم از مهمانان عذر خواهی کردم و گفتم کار ما تعطیل بردار نیست. ببخشید که مجبور شدم شما را تنها بگذارم. آنها هم درک کردند.
این پزشک جراح با بیان برخی خاطرههای جنگ، به موضوع مجروحیت یک پاسدار اشاره کرد و گفت: یک روز پاسداری را پیش ما آوردند از ناحیه «پریکارد» قلب تیر خورده بود که با هر بار ضربان، قلبش درد میکرد و تیر میکشید، من یک جراح عمومی بودم و نمیتوانستم او را عمل کنم، اما در شرایط جنگی باید این کار صورت میگرفت، با این حال عمل قلب را انجام دادیم که بسیار خطرناک بود. اما خوشبختانه خداوند کمک کرد و عمل موفقی را پشت سر گذاشتیم.
وی در پاسخ به این سوال که آیا تجربه تلخی را در زمان جراحیها داشته اید، عنوان کرد: هر عمل جراحی نمیتواند حتما موفقیت آمیز باشد. مثلا یک روز سروانی در جنگ مجروح شده و بدنش به خاک آلوده شده بود، چند ساعت پس از عمل جراحی، پرستاران گفتند که بوی بدی از این مجروح جنگی به مشام میرسد که ما رفتیم و دیدیم همان جایی که عمل شده بود با آنکه جای زخم را شست و شو کردیم، اما دوباره باید میدوختیم. همین چندی پیش بود که یک نفری تماس گرفت و گفت ما خیلی دنبال شما گشتیم، من همان کسی هستم دو عمل پیاپی روی بدن من انجام دادید و این همان رزمندهای بود که میکروبها و عفونتها بدن او را به روز انداخته بودند که باید دوباره جراحی میشد.
دفاع مقدس من ۱۰ سال بود؛ نه هشت سال!
تابش با بیان اینکه هر حمله موشکی، بسیاری از مردم دزفول را مجروح میکرد، تأکید کرد: در وضعیت بمباران دزفول، اگر موشکی اصابت میکرد حدود ۹۰ مجروح برجای میگذاشت و باید ما با ارجحیت نسبت به مجروحان برخورد میکردیم، آن کسی که وضعیت وخیم تری داشت را به اتاق عمل هدایت میکردیم و گاها حتی دو یا چند نفر در یک اتاق عمل بودند و مجروحان دیگر را به بیمارستانهای اطراف برای درمان و مداوا منتقل میکردیم.
وی با بیان اینکه ۱۰ سال از بهترین روزهای من با جنگ عجین شده است، اظهار کرد: ما در جنگ آسایش نداشتیم و اگر دفاع مقدس برای دیگران ۸ سال به طول انجامید، اما تبعات آن را تا ۱۰ سال من به دوش کشیدم چرا که پس از پایان جنگ مجروحان حوادث انفجار مین را از سراسر کشور به مراکز درمانی منتقل میکردند و ما مجبور بودیم که جراحیها را انجام دهیم. بعضا مجبور بودیم دستها و پای مردمی را که از روی مین عبور میکردند قطع کنیم و این بسیار سخت بود.
تشابه دفاع مقدس و مقابله با کرونا
این پزشک جراح با اشاره به این نکته که در میان بحرانهایی که دیده ام مبارزه با کرونا خیلی شبیه به دفاع مردم ایران در زمان جنگ هشت ساله است. اظهار کرد: وقتی یک عده از پرستاران و پزشکان جوان را میبینم که لباسهای مخصوص مقابله با کرونا را میپوشند و برای رفتن به اتاق بیماران کرونایی آماده میشوند، اشک از چشمانم جاری میشود. همدلی مردم در بحران کرونا یادآور حماسههای دفاع مقدس است. دراین لحظات غالبا به یاد خودم و همرزمانم میافتادم، با این تفاوت که آن روز ما روی مین میرفتیم و بمبارانها را تحمل میکردیم؛ سقف اتاقهای عمل میریخت و حالا این پرستاران و پزشکان جوان، به نوعی دیگر کار آن روز ما را انجام میدهند. در آن زمان یک جراح اگر عمل جراحی انجام میداد، جانش هر لحظه در معرض حمله هوایی جنگندههای بعثی بود؛ با اینکه ما در بیمارستان پایگاه چهارم شکاری دزفول با خط مقدم حدود ۱۲۰ کیلومتر فاصله داشتیم، اما هر لحظه امکان شهادت ما وجود داشت. اما متاسفانه شهید نشدیم. امروز هم افتخار خدمت در خط مقدم مبارزه با کرونا را ندارم، اما تا جایی که سعادت داشته باشم از کمک به دوستان و همکارانم مضایقه ندارم.