به لیست فیلمهای در حال نمایش مینگرم، اسمی نیست که نظرم را جلب کند یا نقد مثبتی درباره اش شنیده باشم. به خاطر شغلم مجبورم همه فیلمها را ببینم، پای گیشه میروم، دستم برای انتخاب صندلی باز است، چون کسی بلیتی رزرو نکرده! وارد سینما میشوم، از سالن ۱۰۰ نفری ۱۰ صندلی هم پر نشده است. فیلم شروع میشود،۵ دقیقه گذشت صبر میکنم،۱۰ دقیقه گذشت باز هم صبر میکنم،۱۵ دقیقه گذشت دیگر نمیشود این حجم از بی محتوایی و سطحی نگری را تحمل کرد. نه خبر از قلابی هست که در ابتدا تو را به تماشای فیلم ترغیب و نه گرهای که برای تماشای ادامه فیلم مشتاق کند. نا خود اگاه به پرده نقرهای خیره و غرق در فکر میشوم. یادحرفهای قدیمیترها میافتم که میگفتند روزی روزگاری سینما داشتیم؛ وقتی بلیتی میخریدیم و بر صندلی سینما تکیه میزدیم دیگر در دنیای خودمان نبودیم. گاه با شخصیتهای فیلم همزادپنداری میکردیم، میخندیدیم یا اشک میریختیم، گاه همراه با قهرمان قصه میدویدیم و میرسیدیم یا نمیرسیدیم، گاهی هم انقدر قصه برایمان جذاب بود که بارها و بارها فیلم را میدیدیم. شاید تجهیزات انقدر کامل و با کیفیت نبود، اما سینما هر چه بود قصه داشت قهرمان داشت و مهمتر از همه دغدغه داشت. درد سینمای این روزها بی دردی است. نه از دل مردم است و نه اینهای در برابر جامعه. سینما از ذات و رسالتش فرسنگها فاصله گرفته است. این را میشود ازمیان صحبتهای اهالی این هنر صنعت هم فهمید. عباس غزالی بازیگر سینما میگوید در کشوری که قهرمان زیاد داریم و تنها دهه ۶۰ پر از اتفاقات دراماتیک با ظرفیتهای نمایشی است سینما ازبی قهرمانی رنج میبرد. هر بار از برههای از تاریخ گفته ایم مخاطب جوان استقبال کرده، اما سینماگران به این مسئله بی توجه هستند. رحیم نوروزی دیگر بازیگر سینما میگوید خانواده مهمترین بنیان اجتماعی ما است، اما در سینما چه جایگاهی دارد؟! ما چقدر از ضرورت حفظ و تحکیم بنیان خانواده گفته ایم و چقدر به این مسئله بها داده ایم؟ فیلمهای بی قصه، بی قهرمان و بی دغدغه یکی از عواملی است که نفسهای سینمایمان را به شماره انداخته است. چالشهای تولید و چرخه معیوب نمایش خود قصهای است که سر دراز دارد. امیر حسین شریفی تهیه کننده پیشکسوت سینما میگوید مدت هاست برای سینما سیاه به تن کرده ایم. ماهها است سینما در اغما به سر میبرد. همه چیز دست چند باند به خصوص افتاده که نه از محتوا چیزی میدانند و نه دلشان برای سینما و مخاطبانش سوخته است. تهیه کننده ضیافت ادامه میدهد مردم سینما را دوست داشتند و دلشان برای این هنر صنعت میسوزد. چند وقتی است عملا تولید تعطیل و سالنها خالی است و کسی هم به فکر چاره نیست. وی میگوید امیدوارم مسئولان سینمایی به خود بیایند و در کنار هنرمندان قرار بگیرند. شاید سینما دوباره جان بگیرد! تلخ است که بشنویم سینما بیش از ۱۴ میلیون افت مخاطب داشته است. تلخ است ببینیم امار فروش فیلمها بسیار پایینتر از هزینه تولیدشان است و تهیه کنندگان دفاتر پخش و سینماداران با شیب تند به سمت ورشکستی حرکت میکنند. پیش خودم فکر میکنم یعنی قرار نیست سینمای ما دوباره به دهه ۶۰ و ۷۰ بر گردد؟ از عقابها تا مادر؛ وقتی با حمید هامون عشق به تصویر کشیده میشد وجلوه دیگرش با حاج کاظم و عباس در اژانس شیشهای؛ وقتی کلاه قرمزی، مرد عوضی و لیلی با من است هر کدام به شکلی مخاطب را میخنداندند، اما نه از الفاظ رکیک خبری بود و نه از رفتارهای ناهنجار؛ تیتراژ پایانی فیلم بر پرده نقش میبندد. یکی دیگر از فیلمهای بی سر و ته چند ماه اخیر به پایان رسید و کسی از هدف ساخته شدن و هدف افرادی که پروانه ساخت و نمایش به ان دادند سردر نیاورد. کسی هم نه پاسخی میدهد نه انگار دلش برای سینما وقت و پول مردم میسوزد. تنها دلخوشی من و دیگر دوستداران سینما به خورشیدهایی است که هراز گاهی طلوع میکنند. به بزرگانی که از هجمههای خارجیها و بعضی داخلیها نمیترسند و در قلب ونیز صدای مردمشان میشوند و از تحریمهای ناجوانمردانه امریکا که ۴۰ سالی است سعی در فشار بر مردم دارد میگویند. مگر رسالت سینما غیر از این است که هنرمندانه از درد مردمت بگویی و پی چاره باشی. راستی امروز سالگرد ۱۲۰ ساله شدن سینما است که چند سالی است در تقویم به نام روز ملی سینما ثبت شده است. به امید اینکه امسال سینمای ملی جانی دوباره بگیرد. باشد که امسال سال سینما باشد.