«گنجینة الاسرار» زیباترین قرائت از عرفان عاشورایی
مثنوی «گنجینة الاسرار» یکی از جالبترین آثار عمان سامانی دربارهٔ عرفان عاشوراست.
به گزارش
خبرگزاری صدا و سیما مرکز چهارمحال و بختیاری، عمان سامانی شهرت و آوازه خود را مدیون منظومه عاشورایی «گنجینة الاسرار» است، او در این مثنوی، با برداشتهای ناب عرفانی از جریان عاشورای حسینی، از حربن یزید ریاحی، حضرت عباس (ع)، حضرت علیاکبر (ع)، حضرت قاسم (ع)، به میدان رفتن حضرت سیدالشهدا (ع) و عنانگیری حضرت زینب (س)، سفارش امام حسین (ع) در مورد حضرت سجاد (ع) به حضرت زینب (س)، شهادت حضرت علیاصغر و بالاخره از به میدان رفتن حضرت سیدالشهدا (ع) و جریان شهادت آن ذخیره خداوندی سخن به میان آورده است.
یکی از تاثیرگذارترین، زیباترین و لطیفترین بخشهای منظومه بلند گنجینة الاسرار، صحنه عنان گیری حضرت زینب (س) به هنگام به میدان رفتن سالار شهیدان کربلا حضرت سیدالشهداست.
خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
سیل اشکش بست بر شه، راه را
دود آهش کرد حیران شاه را
در قفای شاه رفتی هر زمان
بانگ مهلا مهلااش بر آسمان
کای سوار سرگران کم کن شتاب
جان من! لختی سبکتر زن رکاب
تا ببوسم آن رخ دلجوی تو
تا ببویم آن شکنج موی تو
شه سراپا گرم شوق و مست ناز
گوشه چشمی به آن سو کرد باز
دید مشکین مویی از جنس زنان
بر فلک دستی و دستی بر عنان
زن مگو، مردآفرین روزگار
زن مگو، بنتالجلال، اخت الوقار
زن مگو، خاک درش نقش جبین
زن مگو، دست خدا در آستین
پس ز جان بر خواهر استقبال کرد
تا رُخش بوسد، الف را دال کرد
همچو جان خود، در آغوشش کشید
این سخن آهسته بر گوشش کشید:
کای عنانگیر من آیا زینبی؟
یا که آه دردمندان در شبی؟
پیش پای شوق زنجیری مکن
راه عشق است این، عنانگیری مکن
با تو هستم جان خواهر، همسفر!
تو به پا این راه کوبی، من به سر
خانه سوزان را تو صاحب خانه باش
با زنان در همرهی مردانه باش
جان خواهر! در غمم زاری مکن
با صدا بهرم عزاداری مکن
معجر از سر، پرده از رخ وا مکن
آفتاب و ماه را رسوا مکن
هست بر من ناگوار و ناپسند
از تو زینب گر صدا گردد بلند
هر چه باشد تو علی را دختری
ماده شیرا! کی کم از شیر نری؟!
با زبان زینبی شاه آن چه گفت
با حسینی گوش، زینب میشنفت
با حسینی لب هر آنچ او گفت راز
شه به گوش زینبی بشنید باز
گوش عشق، آری زبان خواهد زعشق
فهم عشق، آری بیان خواهد ز عشق
با زبان دیگر این آواز نیست
گوش دیگر محرم اسرار نیستای سخنگو! لحظهای خاموش باشای زبان! از پای تا سر گوش باش
..
دیگر اینجا گفتگو را راه نیست
پرده افکندند و کس را راه نیست
میرزا نورالله عمان سامانی ملقب به تاج الشعرا در سال ۱۲۵۸ هجری قمری در شهر سامان دیده به جهان گشود.
عمان سامانی تحصیلات ابتدایی را در مکتب خانههای محلی فرا گرفت، سپس به اصفهان عزیمت کرد و در مدرسه نیماورد سالها پیش مرحوم آخوند کاشی مشغول کسب علم بود.
از عمان سامانی آثاری همچون گنجینه الاسرار، مخزن الدرر، معراج نامه و دیوان اشعار به یادگار مانده است.
وی در ۶۴ سالگی به دیار باقی شتافت و در مسجد جامع سامان به امانت دفن شد سپس بنا به وصیتش، وی را به قبرستان وادی السلام نجف اشرف منتقل کردند.