پخش زنده
امروز: -
با آگاهی از منزلت و معرفت بالای زنان حاضر در واقعه عاشورا دیگر جای این پرسش باقی نمیماند که چرا امام (ع) زنان را به همراه برده است.
به گزارش گروه وب گردی خبرگزاری صداو سيما، حجت الاسلام سیدتقی قادری: یکی از پرسشهای عاشورایی و بسیار قابل تأمل و درنگ همراهی زنان، کودکان و اهل بیت (ع) با حضرت سیدالشهدا علیه السلام در واقعه عاشورا این است که امام علیه السلام باچه استدلال و منطقی با علم و آگاهی از خطرهایی که این سفر به دنبال داشته است تمام اعضای خانواده به ویژه کودکان و زنان را همراه خود کرده و آنان را درگیر با چنین بحرانی کرده است؟
تحلیل همه جانبه واقعه نشان میدهد اسرار زیادی در این تصمیم استثنایی امام علیه السلام دخالت داشته است و اگر زنان به ویژه عقیله بنی هاشم حضرت زینب سلام الله علیها در این واقعه حضور نمیداشت حماسه حسینی محکوم به شکست بود، برای آشنایی بیشتر با این اسرار و معرفت یافتن به چگونگی همراهی اهل بیت علیهم السلام در این واقعه به چند راز به طور اجمالی اشاره میشود.
علت همراه شدن بانوان در واقعه عاشورا
نخستين علت همراه شدن زنان، مذنث بودن واقعه است. به این معنا سیره و رفتار و تصمیم امام علیه السلام نشان میدهد آن حضرت نمیخواست نهضتی به وجود بیاورد که از جنس مذکر باشد و تنها مردان در آن نقشآفرین باشند و همچنین نمیخواست نهضتی را رهبری و مدیریت کند از جنس مؤنث باشد و تنها زنان نقشآفرینی کنند.
از آغاز تصمیم بر هدایت و رهبری نهضت مذنث داشت، که مردان و زنان باهم نقشآفرینان این نهضت باشند، چراکه باعلم امامتش میدید مردان در این واقعه علت محدثهاند، ولی علت مبقیه زنان و کودکاناند که پیروزی واقعه را در جلوی چشمان خون گرفته فرماندهان جرم و جنایت عبیدالله در کوفه و یزید بن معاویه در شام رقم میزنند، چراکه خطبه حضرت زینب سلام الله علیها در هنگام ورود به شهر کوفه که خطاب به مردم کوفه فرمود: فَابْکُوا فَإِنَّکُمْ أَحْرَى بِالْبُکَاءِ فَابْکُوا کَثِیراً وَاضْحَکُوا قَلِیلًا فَقَدْ أَبْلَیْتُمْ بِعَارِهَا وَمَنَیْتُمْ بِشَنَارِهَا وَلَنْ تَرْحَضُوهَا أَبَداً وَأَنَّى تَرْحَضُونَ قُتِلَ سَلِیلُ خَاتَمِ النُّبُوَّةِ وَمَعْدِنِ الرِّسَالَةِ وَسَیِّدُ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَمَلَاذُ حَرْبِکُمْ وَمَعَاذُ حِزْبِکُمْ وَمَقَرُّ سِلْمِکُمْ وَآسِی کَلْمِکُمْ وَمَفْزَعُ نَازِلَتِکُمْ وَالْمَرْجِعُ إِلَیْهِ عِنْدَ مُقَاتَلَتِکُمْ- وَمَدَرَةُ حُجَجِکُمْ وَمَنَارُ مَحَجَّتِکُمْ أَلَا سَاءَ مَا قَدَّمَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ وَسَاءَ مَا تَزِرُونَ لِیَوْمِ بَعْثِکُمُ فَتَعْساً تَعْساً وَنَکْساً نَکْساً لَقَدْ خَابَ السَّعْیُ وَتَبَّتِ الْأَیْدِی وَخَسِرَتِ الصَّفْقَةُ وَبُؤْتُمْ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ* وَضُرِبَتْ عَلَیْکُمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْکَنَةُ أَ تَدْرُونَ وَیْلَکُمْ أَیَّ کَبِدٍ لِمُحَمَّدٍ ص فَرَثْتُمْ وَأَیَّ عَهْدٍ نَکَثْتُمْ وَأَیَّ کَرِیمَةٍ لَهُ أَبْرَزْتُمْ وَأَیَّ حُرْمَةٍ لَهُ هَتَکْ (الاحتجاج، ج ۲، ۳۰۴).
«زار میزنید؟ آری به خدا سوگند که باید گریه کنید، پس بسیار بگریید و کمتر بخندید. چرا که دامان خود را به ننگ و عار جنایتی آلودهاید که ننگ و پلیدی آن را از دامان خود تا ابد نتوانید شست و چگونه میتوانید ننگ حاصل از کشتن فرزند رسول خدا (ص)، خاتم پیامبران، معدن رسالت، و سرور جوانان اهل بهشت را از دامان خود بزدایید؟
کسی که پناه مؤمنان شما، فریادرس در بلایای شما، مشعل فروزان استدلال شما بر حق و حقیقت و یاور شما در هنگام قحطی و خشکسالی بود.
چه بار سنگین و بدی بر دوش خود نهادید، پس رحمت خدایی از شما دور و دورتر باد؛ که تلاشتان بیهوده، دستانتان بریده، معامله تان قرین زیان گردیده است، خود را به خشم خدا گرفتار نموده و بدین ترتیب خواری و درماندگی بر شما لازم آمده است.
وای بر شماای مردم کوفه! آیا میدانید چه جگری از رسول خدا (ص) دریدهاید؟ چه زنان و دختران با عفت و وقاری را از خاندان او به کوچه و بازار خونی از آن حضرت بر زمین ریختهاید؟! و چه حرمتی از او شکستهاید؟!.»
و مناظره حضرت زینب (س) که در دارالاماره به صورت ناشناس وارد مجلس شد و در گوشهاى نشست، ابن زیاد پرسید: این زن کیست؟ پاسخ دادند: «هذِهِ زَیْنَبُ بِنْتُ عَلِیٍّ:این زن، زینب دختر على است. ابن زیاد رو به زینب کرد و گفت «الحمدْ للهِ الذی فَضَحَکُم وَ قَتَلَکُمْ و اکذَبَ احدوثتکم: خدا را سپاس که شما را رسوا ساخت و نادرستى خبرهاى شما را نشان داد!»
زینب (علیها السلام) پاسخ داد: «إِنَّما یَفْتَضِحُ الْفاسِقُ، وَ یَکْذِبُ الْفاجِرُ وَ هُوَ غَیْرُنا: فقط فاسق رسوا مىشود و انسان فاسد دروغ مىگوید و آن هم ما نیستیم و دیگرى است. ابن زیاد گفت: کَیْفَ رَأَیْتِ صُنْعَ اللهِ بِأَخیکِ وَ أَهْلِ بَیْتِکِ:کار خدا را نسبت به برادرت و خاندانت چگونه دیدى؟
زینب (با صلابت و قدرت) پاسخ داد: «ما رَأَیْتُ إِلاّ جَمیلا، هؤُلاءِ قَوْمٌ کَتَبَ اللهُ عَلَیْهِمُا الْقَتْلَ فَبَرَزُوا إلى مَضاجِعِهِمْ، وَ سَیَجْمَعُ اللهُ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُمْ، فَتُحاجُّ وَ تُخاصَمُ، فَانْظُرْ لِمَنِ الْفَلْجُ یَوْمَئِذ، ثَکِلَتْکَ اُمُّکَ یَابْنَ مَرْجانَةَ»؛ من جز زیبایى و نیکى ندیدم، آنها گروهى بودند که خداوند شهادت را برایشان مقرّر کرد و آنان نیز به آرامگاه خویش شتافتند. به زودى خداوند تو و آنان را [در روز قیامت]گرد خواهد آورد و میان شما داورى خواهد کرد؛ در آن روز بنگر چه کسى پیروز خواهد بود؟ اى پسر مرجانه! مادرت به عزایت بنشیند.
عبیدالله بن زیاد با شنیدن این سخنان خشمگین شد و گویا آهنگ قتل آن حضرت را نمود که عمر و بن حُرَیث به وى گفت: اى امیر! او زن است و نباید زن را به گفتارش مجازات کرد.
ابن زیاد (که درماندگى خود را احساس کرد) ادامه داد: «خداوند قلبم را با کشتن حسین (ع) و خاندانت تشفّى داد».
زینب کبرى (علیها السلام) فرمود: لَعَمْری لَقَدْ قَتَلْتَ کَهْلی، وَ قَطَعْتَ فَرْعی، وَ اجْتَثَثْتَ أَصْلی، فَإنْ کانَ هذا شِفاؤَکَ فَقَدِ اشْتَفَیْتَ (ا رشاد مفید، ص ۴۷۳) به جانم سوگند، بزرگ مرا کشتى و شاخه عمرم را قطع کردى و ریشه مرا از جا درآوردى، اگر این کار مایه تشفّى قلب توست، به خواستهات رسیدى؛ و همچنین خطبه آن حضرت درشام درخرد کردن یزید بن معاویه که فرمود:
أَ ظَنَنْتَ یَا یَزِیدُ حَیْثُ أَخَذْتَ عَلَیْنَا أَقْطَارَ الْأَرْضِ وَ آفَاقَ السَّمَاءِ فَأَصْبَحْنَا نُسَاقُ کَمَا تُسَاقُ الْأُسَرَاءُ أَنَّ بِنَا هَوَاناً عَلَیْهِ وَ بِکَ عَلَیْهِ کَرَامَةً وَ أَنَّ ذَلِکَ لِعِظَمِ خَطَرِکَ عِنْدَهُ فَشَمَخْتَ بِأَنْفِکَ وَ نَظَرْتَ فِی عِطْفِکَ جَذْلَانَ مَسْرُوراً حَیْثُ رَأَیْتَ الدُّنْیَا لَکَ مُسْتَوْثِقَةً وَ الْأُمُورَ مُتَّسِقَةً وَ حِینَ صَفَا لَکَ مُلْکُنَا وَ سُلْطَانُنَا فَمَهْلًا مَهْلًا أَ نَسِیتَ قَوْلَ اللَّهِ تَعَالَى وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ (بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۳۳) ای یزید آیا گمان میبری این که اطراف زمین و آفاق آسمان را بر ما تنگ گرفتی و راه چاره را بر ما بستی که ما را به مانند کنیزان به اسیری برند، ما نزد خدا خوار و تو سربلند گشته و دارای مقام و منزلت شدهای، پس خود را بزرگ پنداشته به خود بالیدی، شادمان و مسرور گشتی که دیدی دنیا چند روزی به کام تو شده و کارها بر وفق مراد تو میچرخد و حکومتی که حق ما بود در اختیار تو قرار گرفته است، آرام باش، آهستهتر.
آیا فراموش کردهای قول خداوند متعال را گمان نکنند آنان که کافر گشتهاند این که ما آنها را مهلت میدهیم به نفع و خیر آنان است، بلکه ایشان را مهلت میدهیم تا گناه بیشتر کنند و آنان را عذابی باشد دردناک.
دومین علت حضور خانواده در این واقعه امنیتی است. به این معنا حاکمیت بنی امیه یکی از روشهای بسیار کثیفی که داشتهاند این بود میدانستند، نقطه مشترک علویون و ولایتمداران غیرتمداری و ناموسپرستی است چراکه آنان تربیت شده پیامبری بودهاند که وی از ابوسفیان با این که الد الخصام نسبت به حضرت بود اورا در فتح مکه بخشید و غلام وحشی که جگر حمزه سید الشهدا (ع) را بیرون آورده بود مورد عفو قرار داد، ولی در ناموسداری آنچنان مظهر غیرت بود وقتی حکم بن عاص را دید که هر چند بار به خانه پیامبر سرک میکشد به دلیل همین غیرتمندی او را به طائف تبعید کردند (کنزل العمال، ج ۲، ص، ۳۸۶).
بنی امیه، چون علویون و شیعیان را با چنین شناسنامهای غیرتمندی میشناختند برای از پا درآوردن آنها زنان را باز داشت میکردند تا بتوانند مردان را تسلیم کنند، از همین رو در گزارش آمده است: وقتی حجاج بن یوسف ثقفی به درک واصل شد، ۳۰۰ هزار زندانی آزاد شدند که ۵۰ هزار مرد و ۳۰ هزار زن که ۱۲ هزار تن از آنان در زندان برهنه بودند، که در زندانهای او جان باختند.
امام (ع) تمام مردان بنی هاشم را که حافظ امنیت زنان بودند با خودش، از مدینه خارج میکرد برای این که مبادا زنان به گروگان گرفته شوند و همین موجب شود که امام برگردد به جای نهضت جهانی در پشت دروازه برای آزادسازی زنان بجنگد خانواده را با خود همراه کرد.
سومین علت همراهی زنان با امام (ع) سیاسی است چرا که حاکمیت بنی امیه برای سر کوب کردن مخالفین از یک قاعده پیروی میکرد و آن این بود آنان را اخلالگر، وحدت شکن و آشوبگر معرفی میکرد و با همین اتهام حجر بن عدی رشید، قنبر و... را به قتل رساندند امام حسین (ع) برای این که حاکمیت اموی را در این توطئه ناکام کند، پیش از حرکت از مدینه وصیتنامهای نوشت و به طور رسمی اعلان فرمود:
من برای شرارت و اخلال یاکسب قدرت، یا برای افساد از مدینه خارج نشدم بلکه برای اصلاح جدم از مدینه خروج کردم. (بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۲۹)
علاوه بر این بیانیه سیاسی اهل بیت (ع) را از مدینه خارج کرد تا نشان دهد اگر کسی در مقام جنگ و اخلال باشد با چنین ترکیب و هیئتی که زنان و کودکان همراه باشند حرکت نمیکند.
چهارمین علت همراهی همراه خانواده در واقعه عاشورا صمیمیت اعضای خانواده است چراکه یک خانواده ایده ال، خانوادهای است که دو اصل در آن حاکم باشد.
اصل نخست درک متقابل، محبت، یکرنگی و دل دادگی است یعنی ممکن است تفاوت اقتصادی، علمی بینشان وجود داشته باشد، ولی اگر هر کدام بپذیرند دیگری نقطه مثبت دیگری دارد که ضعف و تفاوت را برای ادامه زندگی میپوشاند دیگر جایی برای ناسازگاری باقی نمیماند و دیگری گذشت و عفو زوجین از دیگری است که در صورت اختلاف که اقتضای طبیعت دو انسان است، این دو اصل درک متقابل وگذشت موجب میشود خانوادهای همدل و صمیمی به وجود بیاید که در رنج و شادی باهم شریک باشند.
خانواده امام حسین (ع) از این جهت ایدهالترین خانواده بود که بینشان آنچنان صمیمیت وجود داشته که نه امام (ع) میتوانست بدون خانواده این راه را ادامه دهد و نه خانواده به دلیل رنج و سختی میتوانست قبول کند در مدینه بماند و همین موجب شد که خانوادگی در متن واقعه حضور پید ا کنند و در تحمل مشکلات نهضت همه سهم داشته باشند.
پنجمین علت همراهی خانواده در نهضت حسینی بصیرت و معرفت بالای زنان همراه است، به این معنا زنان همراه در این نهضت آنچنان سطح معرفتشان بالا است نه تنها از شنیدن شهادت مسلم بن عقیل و لشکر کشی حر در بین راه هیچ گونه اعتراضی نکردند و بهانه برگشت به مدینه را ندادند، بلکه وقتی در مکه عبد الله بن عباس درکنار حجر اسماعیل به امام پیشنهاد میکند که حداقل زنان را با خودت مبر یکی از زنان همراه وارد وسط مذاکره شد و خطاب به ابن عباس گفت آیا از سرور ما میخواهی که ما را جا بگذارد وخود تنها برود؟ مگر روزگار جزما برای ما باقی گذاشته است؟ نه به خدا سوگند مرگ و زندگی ماتنها با اوست (مدینه المعاجز، ج ۳، ۴۵۴).
این زنان کسانی هستند که نه تنها مثل حضرت زینب (س) که همه مصیبت را جمیل و زیبا میبیند و میگوید (ما رایت الا جمیلا) بلکه بانویی بلند مرتبه دیگری در این جمع اهل بیت (ع) وجود دارد وقتی همسرش جناده بن حارث انصاری به شهادت رسید این بانو شمشیر همسرش را به فرزند ۱۱ سالهاش عمربن جناده داد و از امام علیه السلام اجازه گرفت و او را به میدان جنگ فرستاد و در جلوی چشمش به شهادت رسید، وقتی دشمن سر شهید به سمتش پرت کرد همین مادر سر فرزند شهیدش را گرفت خود به میدان جنگ رفت (بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۲).
با آگاهی از منزلت و معرفت بالای زنان دیگر جای این پرسش باقی نمیماند که چرا امام علیه السلام زنان را به همراه آورده است.