یادی از شهدای سینما رکس
آتشی که هیچ گاه خاموش نشد...
بیست و هشتم مرداد ۱۳۵۷بود که ۳۷۷ نفر از هموطنانمان زنده زنده در آتش کینه رژیم ستمشاهی سوختند و یکی از دردناک ترین وقایع تاریخی کشورمان رقم خورد.
به گزارش
خبرگزاری صدا و سیما مرکز آبادان، فرزاد زمان شهادت حدود ۱۰ سال داشت، همسایه دیوار به دیوار و هم بازی محلهای ما بود، دوستی من و فرزاد از زمانی بیشتر شد که مادرش از من خواست هر روز صبح با فرزاد به مدرسه بروم تا او در مسیر نسبتا طولانی مدرسه تنها نباشد؛ در آن موقع هر دو دانش آموز دبستانی بودیم.
فرزاد پسر بزرگ خانواده و مبادی آداب بود، دو برادر به اسم فرشاد و رامین و یک خواهر به اسم فرزانه داشت، دوستی من و فرزاد خیلی دوام نیاورد؛
زمزمههای انقلاب آرام آرام به گوش میرسید، خبر راهپیماییهای مردم بطور پراکنده از گوشه و کنار کشور منتشر میشد.
در یک شب گرم تابستانی من و چند تن از رفقا به جز فرزاد که به سینما رفته بود در محل گرد هم بودیم که پسر یکی از همسایهها با حالتی پریشان وارد کوچه شد و فریاد زد: بچهها سینما رکس آتیش گرفت.
سینما رکس آتش گرفت
رفته رفته شهر شلوغ و شلوغتر شد؛
هر کس به دنبال عزیزی میگشت، همه به خیابانها ریخته بودند آن شب کسی در آبادان نخوابید و همه در آشفتگی عجیبی به سر بردند.
صبح، آبادان دیگر آن آبادان سابق نبود، فریاد و فغان مردم بلند بود، در هر محلهای صدای سوگواری شنیده می شد،
آن روز با برادرم به گورستان شهر که آن موقع به خاکستان نو معروف بود رفتیم، به جز روزهای عاشورا هیچگاه قبرستان را آنقدر شلوغ ندیده بودم، تعداد زیادی از اجساد سوخته را به قبرستان آورده و کنار هم چیده بودند تا مردم عزیزانشان را در میان اجساد سوخته شده شناسایی کنند.
اجساد کاملا سوخته بودند. برخی از روی انگشتر، برخی از روی کفش و برخی حتی از روی زیورآلات عزیزانشان را شناسایی میکردند، از آن زمان تا کنون هیچگاه این همه جسد سوخته را یکجا کنار هم ندیده ام.
اجساد حالت بسیار آرامی داشتند، شاید به این دلیل که پیش از سوختن بر اثر استنشاق دود ناشی از آتش خفه شده بودند، فرزندان در آغوش پدر و مادرها با آرامی خاصی جان داده بودند.
مرگ خانوادگی در آتش کین ستم شاهی
صبح همان روز متوجه شدم کار، کارِ عوامل شاه است؛ فرزاد، فرشاد، رامین، فرزانه و پدر و دایی با هم در آتش کینه سوختند؛ شش نفر از اعضای یک خانواده زنده زنده در آتش جان دادند تا داغشان تا ابد بر دل بماند.
فرزاد جان اگر زنده بودی باید در همین ایام تولدت را تبریک می گفتم.
شهید فرزاد طاهری در ۲۹ مرداد سال ۴۸ متولد و در ۲۸ مرداد سال ۵۷ به همراه عزیزانش در آدم سوزی بزرگ تاریخ ایران راهی خانه ابدی شد، نامش اما بر یکی از میدانهای شهر نشانی بسیاری از خاطرات و خانه هاست.
خروج ممنوع
بازبینی فیلمهای محاکمه عاملان سینما رکس حاکی از آن است که به محض شروع آتش، شماری از تماشاچیان موفق به خروج میشوند، ولی به دستور فرماندار نظامی وقت و به بهانه جلوگیری از فرار خرابکاران، درهای سینما بسته و قفل میشود و همین امر موجب میشود که بیش از نیمی از تماشاگران در محل و روی صندلیها جان دهند تا بدین ترتیب آدم سوزی بزرگ تاریخ ایران بدست رژیم پهلوی رقم بخورد.
اما عامل این آتش سوزی که بود و چرا پس از آتش سوزی درهای سینما بسته شد؟ این پرسشی بود که در اذهان بی شماری نقش بست.
سینما رکس تیتر رسانه ها و سوژه پژوهشگران
روزنامه اطلاعات در ۲۹ مرداد ۱۳۵۷ خبر واقعه سینما رکس را چنین آورد: "در یک فاجعه ملی که دیشب در شهر آبادان رخ داد ۳۷۷ نفر از مردان، زنان و کودکان زنده زنده در سینما رکس آبادان سوختند. ساعت ۱۰ دیشب در حالی که ۷۰۰ نفر مرد، زن و کودک سرگرم تماشای فیلم در سالن نمایش بودند، گروهی خرابکار با همکاری سرایدار سینما و با مواد آتشزا سالن سینما را به آتش کشیدند.
فرزانه ابراهیمزاده از محققین تاریخ معاصر در مقالهای تحقیقاتی تحت عنوان "عامل آتش سوزی سینما رکس"، عامل حادثه را فردی به نام حسین تکبعلی زاده معرفی میکند و مینویسد: با شعله ور شدن آتش در سینما، ساواک و شهربانی وقت برای بدنام کردن نیروهای انقلابی و نیز تحریک احساسات مردم ضد نیروهای انقلابی، دستور بستن درهای سینما را میدهند و همین امر موجب میشود بیش از نیمی از مردم پشت درهای بسته غافلگیر و طعمه آتش شوند.
بسیاری از آبادانیها هنوز این حادثه دردناک را به یاد دارند، شاهدان عینی این حادثه دلخراش میگویند: ما چند لحظه قبل از شروع آتشسوزی از سینما خارج شدیم و هیچ یک از درهای سالن بسته نبود، امّا هنگام بازگشت به سالن برای کمک به مردم با درهای بسته روبهرو شدیم.
مسئلهی دیگر که شک مردم را برانگیخته بود ممانعت از یاری مردم به حریقزدگان توسط شهربانی بود، به گفته شاهدان: مأموران با باتوم و شلاق از کمک مردم به افراد داخل سینما جلوگیری میکردند.
آقای جعفر سازش، پدر پنج جان باخته سینما می گوید: بعد از این که از ماجرا خبردار شدم خودم را به سینما رساندم، ولی هر کس میخواست کمک کند از سوی نیروهای شهربانی کتک میخورد.
حمید یکی از نجاتیافتگان میگوید: حتی یک نفر میخواست داوطلبانه جلو برود و درب سینما را با ماشین خورد کند، اما پلیس و ساواک مانع شدند.
از همان ساعتهای اولیه انگشت اتهام به سوی سرتیپ رضا رزمی رئیس شهربانی وقت آبادان نشانه رفت، مردم آبادان شعار میدادند رزمی باید سوزانده شود.
روح الله حسینیان محقق دیگری که در این زمینه پژوهش داشته است در مقالهای با عنوان" فاجعه سینما رکس آبادان" می نویسد: احساسات شدید و انتقامجویانه علیه رئیس شهربانی آبادان بین مردم آبادان برانگیخته شده است، مردم ضد رژیم و رئیس شهربانی شعار میدهند و اعلاممیکنند به هر ترتیبی است یا رئیس شهربانی کنار برود یا او را میکشیم.
با این که رادیو-تلویزیون رژیم شاهنشاهی و کارگزاران دولتی سعی میکردند از این حادثه علیه انقلابیون استفاده کنند، ولی فشار اجتماعی به حدی شد که دولت وقت دست به عقبنشینیزد؛ سه روز پس از حادثه سرتیپ رزمی را به مرکز فراخواند و او هرگز بازنگشت.
پروین کاشانیزاده پژوهشگر و نویسنده کتاب "رازهای ماندگار یک نیمروز سوخته" در کتابش آورده است: وقتی این اتفاق افتاد آبادان ماتمسرا شد، مردم واقعا آن موقع غصهدار بودند، بر سر هر خیابان یک حجله بود و غریبه و آشنا در آبادان یکدست سیاهپوش شدند.
تا یک سال در هیچ محلهای جشن عروسی برگزار نمیشد، مردم فرزندانشان را بدون جشن و پایکوبی عروس و داماد می کردند.
در بخشی از تحقیق فرزانه ابراهیم زاده آمده است: حسین تکبعلیزاده پنجشنبه سیزدهم شهریور ۵۹ به همراه سروان منوچهر بهمنی، علی نادری مدیر سینما رکس، اسفندیار رمضانی مدیر داخلی سینما، سرهنگ سیاووش امینی آل آقا رییس سابق اطلاعات شهربانی آبادان و فرجالله مجتهدی به دار آویخته شدند.
امام امت و همدردی با خانواده های داغدیده
حضرت امام خمینی (ره) در ۳۱ مرداد همان سال با ارسال پیامی ضمن تسلیت این مصیبت بزرگ به ملتمسلمان ایران به خصوص مردم ستمدیده آبادان و به خانوادههای داغدیده اعلام کردند: من گمان نمیکنم هیچ مسلمانی، بلکه انسانی دست به چنین فاجعه وحشیانهای بزند، جز آنان که به نظایر آن عادت نمودهاند و خوی درندگی و وحشیگری، آنان را از انسانیت بیرون برده باشد.
واقعه آتش سوزی سینما رکس آبادان شوک بزرگی برای مردم ایران بویژه برای شهروندان آبادانی بود.
به گفته همه تحلیلگران فاجعه سینما رکس، آتش فروزان انقلاب را دو چندان کرد و روند پیروزی انقلاب، ضد طاغوت را سرعت بخشید و موجب شد که نفرت و انزجار عمومی مردم افزایش یابد و همین موضوع بود که حضور مردم و انگیزه آنان را در جریان انقلاب افزایش داد.
سینما رکس داستانی پایان ناپذیر
داستان سینما رکس آبادان، داستان پایان ناپذیر ملتی است که هزینه آزادی و آزادگی را با بذل جان عزیزان خویش پرداختند،
قصه پرغصه اینجاست که این فاجعه ملی تاریخ کشورمان به باد فراموشی سپرده شده، نه تنها در کتابهای درسی نام و یادی از این واقعه نیست بلکه حتی تقویم رسمی کشورمان نیز از ذکر آن غافل مانده است.
به هر حال چهل و دو سال پیش در سینما رکس آبادان آتشی روشن شد که فرزاد طاهری را با خانواده و صدها بیگناه دیگر را این چنین به کام خود فرو برد و آتشی بر دل نهاد که تا ابد نه در ذهن و نه در دل خاموش نخواهد شد...
شاپور زبردست