یادداشت:
روایت بیش از ۷۰ بار حضور در بخش کرونای بیمارستان ها
آنچه می خوانید روایت بیش از ۷۰ بار حضور امیر نوایی خبرنگار خبرگزاری صدا و سیما برای تهیه گزارش از بخش های کرونا در بیمارستان ها است.
آخرین روزهای بهمن بود که خبر رسید پای کرونا به ایران باز شده، هنوز نه مردم و نه جامعه پزشکی اطلاعات دقیقی از رفتار کووید-۱۹ نداشتند. حرف و حدیث های زیادی درباره قدرت بیماری زایی و سرعت انتقال، مدام در فضای مجازی دست به دست می شد و بر هراس مردم از کرونا دامن می زد.
در هفته اول اسفند تعداد اندکی از بیماران شناسایی شدند، خاطرم هست که اولین آمار رسمی وزارت بهداشت از ابتلای قطعی ۳ نفر در کشور حکایت داشت. در آن روزها شدت وحشت مردم از کرونا بقدری بود که مردم بعضی از استان ها اگر متوجه بستری بیمار کرونایی در بیمارستان نزدیک محل سکونت خود می شدند، با تجمع در مقابل بیمارستان خواهان انتقال بیمار به جایی دیگر بودند و حتی در بعضی بیمارستان ها کادر درمان هم از حضور در بخش بیماران کرونایی خودداری می کردند و با فشار به روسای بیمارستان تلاش می کردند تا اجازه پذیرش به بیماران کرونایی داده نشود.
در شروع شیوع نیاز بود تا نمایی روشن از کرونا به مردم نشان داده شود، نیاز بود تلاش پزشکان و پرستاران شاغل در بخش های کرونا به تصویر کشیده شود. از سوی دیگر باید بسرعت آموزش ها برای پیشگیری آغاز می شد، به جرات می توانم بگویم جزو اولین کسانی بودم که دوربین را به بخش کرونا بردم، اولین حضورم را خوب به خاطر دارم، بیمارستان حضرت رسول اکرم وابسته به دانشگاه علوم پزشکی ایران که حدود ۸ بیمار در بخش و ۳ بیمار در ICU بستری کرده بود.
با ترس و دلهره وارد راهرویی شدیم که تمام مسیرهای ورودی آنرا بسته بودند و حتی آسانسورها در آن طبقه توقف نداشت، گروه فیلمبرداری هم بشدت استرس داشتند، همگی گمان میکردیم به محض خروج از این بخش حتما خودمان هم جزو مبتلایانیم اما باید به مردم نشان می دادیم در بخش کرونا چه خبر است.
این شروع ماجرا بود و بعد از آن بطور مرتب حداقل هفته ای ۳ بار به بیمارستان های مختلف می رفتم، در اسفند ماه تلاش ما این بود که از یکسو کمی از اضطراب مردم بکاهیم و از سوی دیگر از زبان پزشکان و پرستاران آموزش های لازم را به مردم بدهیم.
به تعطیلات نوروز که رسیدیم مردم از خانه ماندن خسته شده بودند و سفر های نوروزی را آغاز کردند ، در آن ایام گزارش های ما تشویق به در خانه ماندن بود تا اینکه بلاخره اواسط نوروز محدودیت های بین شهری اعمال شد.
فروردین که گذشت، آمار مبتلایان کاهش یافت، ما هم فتیله گزارش ها را پایین کشیدیم اما همچنان هفته ای یکبار به بخش های کرونا سری می زدیم تا از خالی شدن تخت ها و از سرگیری سایر جراحی ها گزارش تهیه کنیم چرا که کرونا باعث شده بود بسیاری از بیماران دیگر، نظیر بیماران قلبی یا سرطانی از ترس کرونا درمان های خود را به تعویق اندازند و نیاز بود به آنها اطمینان دهیم که بیماران کرونایی کاهش یافته و سایر بخش های بیمارستان ها کاملا پاک و ایمن است.
خرداد که از نیمه گذشت یکباره موجی جدیدی از مبتلایان راهی بیمارستان ها شدند، ترس مردم از کرونا ریخته بود شاید هم دیگر از رعایت نکات بهداشتی خسته شده بودند، هر چه که بود هر روز با جمع زیادی از بیماران در بیمارستان ها روبرو می شدم، از پیر و جوان از مادر باردار تا مادری که در خانه مانده بود اما نوه ها برایش کرونا را سوغات آورده بودند. مجبور بودیم دوربین را نزدیکتر ببریم یک نمای نزدیک از تک تک کسانی که هر کدام با غفلتی روی تخت بستری افتاده بودند .
لباس های محافظتی را وقتی می پوشیدیم دست و پایمان را میگرفت، گاهی از شدت گرمای لباس ها مجبور می شدم وسط کار از بخش کرونا خارج شوم، نفسی تازه کنم و دوباره به بخش کرونا برگردم، خوب درک میکردم که پرستاران با شیفت های بعضا ۱۳ ساعته در این لباس ها چه روزگار سختی سپری می کنند.
اواخر خرداد تست سرولوژیک دادم که به تست آنتی بادی معروف است، جواب که آمد مثبت بود هر چند تا آنروز علامت خاصی نداشتم ، ترس زیادی وجودم را گرفت ، نه بخاطر خودم بلکه از این بابت که ممکن بود ناقل باشم و تهدیدی برای اعضای خانواده، برای همین فورا تست PCR دادم اما جواب آن منفی شد. با پزشکان که مشورت کردم نظرشان این بود که حدود یکماه پیش مبتلا شدم یا حداقل بدنم با ویروس درگیر شده و جزو ناقلین بی علامت بودم، خدا رحم بزرگی کرد که خانواده را مبتلا نکردم.
در تیر و مرداد هر روز آمار مبتلایان بالا و بالاتر رفت و تعداد گزارش های خبری من هم بیشتر و بیشتر شد، دیگر ترس اسفند را نداشتم، به بیماران نزدیکتر می شدم و گاهی ساعت ها برای یک گزارش با ده ها بیمار کرونایی زیر یک سقف بسر می بردم، پرستاران خسته زیادی دیدم، پدرانی که فرزند از دست دادند و فرزندانی که در محوطه بیمارستان در انتظار ترخیص پدرها و مادرها بودند. این ۶ ماه تجربه ای متفاوت بود از ۱۲ سال فعالیت خبرنگاریم، تجربه ای با طعم دلهره و امید.