پخش زنده
امروز: -
چوب، یکی از کهنترین مواد اولیهای است که از آغاز خلقت در کنار انسان بوده و تلفیق چوب با خلاقیت و هنرمندی دستان انسان میتواند آثاری زیبا را رقم بزند.
به گزارش خبرگزاری صداوسیما مرکز مهاباد، ساعت 9صبح راهی یکی از بازاهای سنتی و قدیمی شهر شدم، کافی است قدم در این بازار قدیمی بگذاری، صدای برش و بوی چوب خرد شده در دل شلوغی این بازار بیشتر از هیاهوی خرید و فروش خود نمایی می کند.
صدا را که تعقیب می کنی به پشت بازار سنتی شهر می رسی، جایی که نجاران و هنرمندان حرفه ای چوب همه با عشق و علاقه چوب های بزرگ را همانند موم زیر هنر دستشان شکل و حالت می دهند.
از میان استقبال و خوش آمد گویی هنرمندان که رد شدیم از دور کاک کمال را دیدیم که از پشت پنجره با دست به ما اشاره می کرد که آدرس را درست آمده ایید، ما هم در لابه لای گرمی استقبال بازاریان وارد مغازه شدیم البته قبل از هر چیز بر چسبی را دیدم که بر رویش نوشته شده بود لطفا با ماسک وارد شوید؛ در را که باز کردیم انگار وارد دنیایی از چوب های زنده شدیم که با وجود اینکه قطع شده بودند باز هم انرژی شان باعث سرزندگی و نشاط در تمام وجودمان می شد واز در و دیوار مغازه آثارهنری آویخته شده بود و بیشتر از کاک کمال اثرهای زیبایش بود که به ما خوش آمد میگفت.
آقای رشیدپور نخست گفت:این هنر اسمش معرق کاری است هنری که از کودکی با آن بزرگ شده ام و خاطرات شیرین و تلخ زندگیم با آن گره خورده است.
از همان دوران نوجوانی در کنار تحصیل به شدت به معرق کاری علاقه مند بودم طوری که بعد از مدرسه کل اوقات فراغتم را در کنار پدرم مشغول آموزش نجاری و کار با چوب بودم.
از همان آغاز شاگردیم در این حرفه پدرم می گفت: تو موفق می شوی چون نکته سنج و ریز بین هستی و من دوست نداشتم با دوستانم بازی کنم چون احساس می کردم از هنر فاصله می گیرم و از این نعمت خدادادی دور می شوم.
اوایل کار در این حوزه همیشه فکر میکردم این من هستم که روی چوب تأثیر میگذارم، اما هرچه گذشت متوجه شدم که این تأثیر دو طرفه است و چوب هم روی ما اثر میگذارد.
کار با چوب ویژگیهای زیادی دارد که یکی از آنها صبور شدن آدمهاست.
یادم است که هنوز تازه کار بودم که از پدرم سوالی پرسیدم با وجود کار چندین ساله پدرم در جوابم ماند و کمی نگاهم کرد و گفت: چطور این سوال را پرسیدی من سالهاست که اینکاره ام اما این سوال به ذهنم نرسیده، گفتم اگر به کاری عشق بورزی خیلی ریز بین و نکته سنج می شوی پدرم سری تکان داد و گفت: امیدوارم وارث خوبی برایم باشی
پدرم خودش وارث اجدادی این هنر است و در سن هشتاد سالگی هنوز هم کار می کند هر چند گوش هایش سنگین شده و دست هایش پینه تجربه بسته اما هنوز همانند جوان بیست ساله پای هنر اجدادی ایستاده است.
در حین سخنان استاد مدام حواسم به سمت اثرهای زیبای دوروبرم می رفت که انگار با ما حرف میزدند اثرهای مختلف و متنوعی که انگار جان داشتند و نگاهمان میکردند، اما دلیل حضور ما اثرهای متنوع و زیاد آقای رشیدپور نبود، بلکه تابلویی بود که حدودا شش ماه از عمرش را صرف خلق آن کرده تابلویی زیبا و معنا دار از هنرمعرق کاری که قرار بود هدیه شود.
هنوز برایم معلوم نشده بود که هنر معرق کاری دقیقا یعنی چه؟ همین را شفاف و بدون تعارف پرسیدم در جوابم گفت: معرق کاری یعنی برجستگی و حالت سه بعدی هنر روی چوب به گونه ای که هنر به غیر از زیبایش با مخاطب حرف بزند و پیام و مفهوم منتقل کند.
از کاک کمال خواستم به کارش بر روی این تابلو ادامه دهد و مختصری هم در خصوص این تابلوی زیبا برایمان توضیح دهد.
تابلویی که حاوی پیامی شیرین و ارزشمند بود در دل این تابلوی چوبی دو قوی سفید در اوج آسمان و بر فراز زمین بالهایشان را گشوده اند و با عشق پرواز می کنند وقتی دو متر از تابلو فاصله می گیری و دوباره نگاه میکنی انگار این دو قوی پرنده واقعا زنده و در حال پروازند، دلیلش را که پرسیدم جوابش این بود که هنر معرق کاری همانند هنر سه بعدی است که احساس زنده نمایی به مخاطب می دهد.
هنری زیبا اما در حین حال سخت و زمان بر، هنری که آموختنش نهایت دقت و سخت کوشی می طلبد این جمله گفته دو هنر آموز آقای رشیدپور است.
خانم محمودی که در هفته سه جلسه از شاهین دژ به مهاباد سفرمی کند تا هنر این حرفه را کسب کند می گوید: این هنر زیبا سختی زمان و مسافت نمی شناسد و حاضرم کیلومترها سفر کنم تا به هنرم در این حرفه افزوده شود و بتوانم روزی استعداد و علاقه ام را در معرق کاری به نتیجه مورد نظرم برسانم.
کاک رشید هم یکی دیگر از هنر آموزان استاد کمال است که در سن 38سالگی در حال آموختن فن و فنون معرق کاری است هنر آموزی که البته خودش نجار است و می خواهد معرق کاری را با هنر نجاری پیوند بزند و خالق اثرهایی زیبا و دلنشین باشد.
به گفته این هنر آموز بارزترین خصوصیت کاک کمال شخصیت و اخلاق کم نظیرش است که با فروتنی و متانت هنر معرق کاری را در اختیارمان می گذارد و با حوصله و آرامش با ما کار می کند و از هر نظر استادی به تمام معنا است.
حالا بر گردیم به موضوع اصلی و اینکه چرا آقای رشیدپور حدود شش ماه از عمرش را آن هم در شرایط کرونایی صرف این تابلو کرده است.
این سوال را که پرسیدم اشک در چشمان استاد حلقه زد و بغض گلویش را گرفت طوری که دستش را بالا آورد و گفت: اخه همه کادر درمانی فرزندان من هستند همه و همه پسر و دختر منن همه آکوی من هستند گفتم یعنی چه دوباره صبر کرد و با لحنی گریان و پر از اندوه گفت: پسرم پرستار بود سال گذشته در اثر سانحه رانندگی آن هم در جریان عقدکنان دخترم که ماما است برای همیشه چشم از روی دنیا بست و تنهایم گذاشت.
کاک کمال گفت: آخرین جمله ای که از پسرم در ذهنم مانده این است که بابای عزیزم قربانت بروم باید بروم فردا صبح شیفت کاری من هست باید بروم رفتنی که دیگر برگشتنی نداشت.
حالا به عشق پسرم این تابلو را به کادر درمانی زحمتکش کشور عزیزم ایران تقدیم می کنم تا کوچکترین کار ممکن را به عنوان یک معرق کار در قبال زحمات شبانه روزی حافظان سلامت انجام داده باشم.
خواستم در این تابلو فریاد بزنم که ای پدر و مادرانی که فرزندان رشیدتان را نثار خدمت در عرصه سلامت کرده اید فرزندان و دلبندناتان همیشه فرشتگان و قوهای سفیدی هستند که در اوج آسمان بالهایشان گشوده است در حال پرواز می مانند.
عقربههای ساعت، 11ظهر را نشان میدهد و این یعنی دیگر وقت رفتن شده است.
با کاک کمال که مشغول کار روی چوبهای ورقه شده است خداحافظی میکنیم، راه رفته را دوباره باز میگردیم و از راسته نجاریها بیرون می آییم جایی که با وجود همه مشکلات ریز و درشتی که دارد، آرامش در آن حرف اول و آخر را میزند و ما هم منتظر تمام شدن کار و تحویل آن به سفیدپوشان زحمت کش بیمارستان مهاباد می مانیم.
اما امروز 30تیر99 روزموعود کاک کمال است؛ در میان استقبال گرم کادردرمانی وارد حیاط بیمارستان شدیم همه منتظر رسیدن ما بودند.
با کمک کادر درمانی و خدمات بیمارستان تابلو را از ماشین خارج کردیم و در جایی که خودشان آماده کرده بودند روی سه پایه مستقر کردیم تابلویی که با پارچه ای سفید رویش پوشانده شده بود و هنوز از زیبایی و پیامش حاظرین خبری نداشتند.
با آمدن تک تک حافظان سلامت و کادر درمانی به سمت تابلو و قرائت فاتحه برای روح همه شهیدان بخصوص شهدای عرصه سلامت از این اثر هنری رونمایی شد.
آقای چالاک مسوول کادر پرستاری بیمارستان امام خمینی(ره) مهاباد نخستین نفری بود که با تحسین این اثر هنری گفت: واقعا نه تنها من بلکه همه همکاران با این کار ارزشمند شگفت زده ایم و احساس می کنیم که زحمات ما در این مدت نادیده گرفته نشده است.
خانم محی هم که یکی از پرستاران بیمارستان امام خمینی مهاباد است و مرحوم آسو پسر استاد را که زمانی با هم همکار بودند را از نزدیک میشناخت در حالی که اشک در چشمانش گویای حال درونیش بود با صدا و لحنی گریان گفت: ممنونیم از همه کسانی که تلاش ما را می بینند این کارها انگیزه و توان ما را برای ادامه کار دوچندان می کند.
دکتر بهزاد مدیر شبکه بهداشت و درمان مهاباد همه در سخنانی با تاکید حرف های همکارانش تصریح کرد: امروز آقای رشیدپور هنرمند مهابادی نشان داد که مردم زحمات و ایثار کادر درمانی را می بینند و همین کافی است که حافظان سلامت خستگی برایشان معنی نداشته باشد و با جان و دل به کار و فعالیت شبانه روزی با عشق ادامه دهند.
در این بین آقای آریا رئیس بیمارستان امام خمینی (ره) مهاباد هم گفت: این تابلو هنری حرفهای زیادی دارد حرفهایی از جنس اینکه کادر درمانی ناجی مردم هستند ناجیانی که ساعتها و روزها از خانوداه و عزیزانشان دور هستند اما غم به ابرو نمی آورند و با عشق خدمت می کنند.
و در آخر آقای رشیدپور هنرمند مهابادی با حسی سرشار از ذوق گفت: خیلی خوشحال هستم که توانستم همکاران پسرم آسو را خوشحال کنم و کاری کنم تا روح پسرم و دیگر شهدای عرصه سلامت هم آرام بگیرد.
در این تابلو به نمایندگی از هنرمندان و همه مردم خواستم با صدای بلند بگویم ای حافظان سلامت مردم همیشه قدردانتان خواهند بود.