پخش زنده
امروز: -
مثل معروف آب چشمه و لب تشنه، حکایت این روزهای ساکنان 13 روستای بخش مرکزی قم است؛ روستاهایی که تنها یک کیلومتر با آب فاصله دارند اما به دلایل مبهمی از آن بی بهره اند.
بخش مرکزی استان قم پر جمعیت ترین بخش استان از لحاظ تعداد روستاها و تراکم جمعیت است؛ دشت مسیله اش، روزگاری انبار غله و حبوبات ایران بوده، ولی حالا از آن همه طراوت و سرسبزی، چهره ای پیر و فرتوت ، در زیر پهنه ای گسترده از خار و خاشاک برجای مانده، که ساکنان جوانش، نای ماندن ندارند و پیرهایش، پای رفتن؛ روستائیانی که روزگاری خود مولد بودند و گرداننده محور اقتصاد کشور، حالا کارگرانی روز مزد در گوشه ای از معابر شهری اند که با موجی از ابهام و نا امیدی، شب را به روز می رسانند و روز را به شب.
مردمان انتهای جاده سبز
به گزارش خبرگزاری صدا و سیما؛ در طول یک سال گذشته، هر بار که برای تهیه گزارش با موضوعات مختلف به بخش مرکزی می رفتم، روستائیان با دلی آکنده از درد و لحنی ملتمسانه، از من تقاضای تهیه گزارشی از مشکلات آب این منطقه داشتند، اما هر بار به دلایلی فرصت این کار برایم فراهم نمی شد تا اینکه چند روز پیش، در گوشه ای از یکی از میدان های شهر، چند تن از روستائیانی را دیدم که با آنها در طی گزارش های این چند ساله آشنا شده بودم؛ مرا که دیدند با لحنی تلخ، از سرنوشتی که برایشان رقم خورده بود، گلایه کردند؛ یکی از آنها می گفت: خانم گزارشگر! نوبت رساندن صدای ما به گوش مسئولان نرسیده؟ هرچند صدایمان خیلی وقت است که بلند شده اما گوشی برای شنیدن حرف های ما نیست.
با شرمندگی هر چه تمام، قول تهیه گزارشی را به آنها دادم و فردای آن روز راهی بخش مرکزی شدم.
در هر دو سوی مسیر 20 کیلومتری ام از قم تا روستای آنها، شهرک های صنعتی ، مجتمع های بین راهی و کارگاه هایی بودند که در اطرافشان زمین های نیمه سبز به چشم می خوردند؛ مسیری که همچون خطی سبز از قم تا نزدیکی روستای آنان کشیده شده بود، اما انتهایش به منطقه ای خشک و بی آب و علف می رسید.
در ورودی روستایشان، که قُجَه داغی نام داشت، مردان و زنان و کودکانی را دیدم که دبه به دست، در پشت تانکر آبی، منتظر پر کردن دبه هایشان بودند.
به سمتشان رفتم و از علت آمدنم گفتم؛ یکی از آنها دبه را به دست کودکی داد و از من خواست با او همراه شوم؛ به سمت خانه پیرزنی رفتیم که اهالی او را ننه گلی صدا می زدند؛ ما مردی که ظاهرا پسر بزرگ ننه گلی بود وارد خانه شدیم؛ سرِ درد دلهایش باز شد و بلافاصه به سمت کمدی رفت تا مدارکی دال بر پیگیری های چند ساله و مشکلات آب منطقه برایم بیاورد؛
در میان اسنادش، فیلمی بود از اسفند سال 97؛ روزی که تمام مسئولان، از فرماندار گرفته تا مدیر عامل آبفا و سپاه پاسداران ، همگی دور هم جمع شده بودند، برای زدن کلنگ طرحی که خبر از آمدن آب به روستاهای این بخش را می داد؛ طرحی به نام قیام که قرار بود با مشارکت سپاه، شرکت آبفا، بخشداری و فرمانداری به سرانجام برسد و آب را به 13 روستای این منطقه برساند؛ طول خط 80 کیلومتر بود و برآورد هزینه اش در آن زمان 43 میلیارد تومان در نظر گرفته شده بود؛ همه روستاییان در فیلم خوشحال بودند؛ حتی ننه گلی 80 ساله را دیدم که با زحمت فراوان ، با پاهای خسته اش گوسفندی را به بالای تپه می کشید تا به نشانه تشکر از مسئولان ،گوسفند خود را که جزو دارایی اندکش بود، قربانی کند.
نامه های بی جواب
چندین بار فیلم را دیدم و هر بار، قلبم از دیدن چهره های آفتاب سوخته روستاییانی که امیدوارانه برای کلنگ زنی آمده بودند به درد آمد؛ عرقی شرم بر پیشانی ام نشسته بود و در سکوتی تلخ، به حال و روز مسئولانی می اندیشیدم که مردم ساده دل روستا، در آن فیلم تاسف بار آنان را ناجی روزهای سخت خود می دانستند؛ اگر مسئول شورای یکی از روستاها سکوت اتاق را نشکسته بود، سرم را بالا نمی آوردم ؛ او مردی میانسال بود که با شنیدن خبر آمدنم، با چند کوله سنگین پر از پوشه های رنگی که رنگ پریدگی و کهنه بودن برخی از پوشه ها خبر قدیمی بودنشان را می داد، خود را با ما رسانده بود؛ بعد از سلام و احوال پرسی، پوشه هایی قطور، با نامه هایی را در مقابلم گذاشت؛ تعداد نامه ها انقدر زیاد بود که شاید می شد چند خانه را با آنها فرش کرد؛ اغراق نمی کنم ؛ این ها نامه هایی بود که مردم 13 روستا برای آن خون دل خورده بودند؛ نامه هایی که پس از سالها پیگیری، حالا برگه هایی بودند که با مهر و امضای مسئولان سیاه شده بود؛ مهرهایی که پای وعده هایشان خورده بود؛ از تاریخ برخی وعده ها سال ها می گذشت، حتی من هم یادم نمی آمد دوره برکرسی نشستن برخی از آنها چه زمانی بوده؛ به گفته روستائیان، بعضی هایشان از دنیا رفته بودند؛ دستانی که روزی بر این نامه ها، مهر و امضای سرکاری می نشاندند ، حالا کوتاه شده بودند از دنیا و لذت های فانی اش.
نامه ای متفاوت
در بین انبوه نامه ها چشمم به نامه ای متفاوت افتاد؛ طوماری بود پر از امضا و متنی از یک در خواست که خلاصه اش این بود:
«حضور مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای مدظله العالی
سلام علیکم
با احترام به استحضار می رسانند 13 روستای شهید پرور بخش مرکزی استان قم واقع در آزاد راه قم - تهران سال های زیادی است که از نعمت آب شرب سالم بی بهره هستند.
حضرتعالی در سفر سال 76 به قم و بازدید از روستاهای این بخش، بر لزوم آبرسانی به این منطقه تاکید نمودید اما اکنون با گذشت 20 سال از آن زمان، هنوز هیچ اقدام موثری صورت نگرفته است.»
این جملات، بخشی از نامه ای بود که در سال 96 به دفتر رهبر معظم انقلاب ارسال شده بود؛ درست دو ماه بعد، نامه ای از دفتر مقام معظم رهبری به پیوست نامه اهالی 13 روستا به استانداری قم فرستاده شد که در آن از استانداری قم درخواست شده بود که هرچه سریع تر موضوع را برسی کنند و خبر دهند؛ اما چند روز بعد، نامه ای به امضای سجاد چهرگانی سرپرست اداره کل امور روستایی و شوراها به دفتر مقام معظم رهبری ارجاع داده شده بود مبنی بر اینکه آبرسانی به این روستاها در حال پیگیری است .
و درست 9 ماه بعد کلنگ آبرسانی را بر زمین زدند؛ یعنی در اسفند ماه 1397؛ کلنگی که تا به امروز به حال خود رها شده و دیگر هیچ اقدامی بعد از آن صورت نگرفته است.
گره کوری که کور تر شد
حالا وقت پیگیری ما فرا رسیده بود؛ به سراغ اولین شریک پروژه رفتم؛ سرهنگ داوود آبادی مسئول قرارگاه پیشرفت و آبادی سپاه پاسداران استان.
نیازی به توضیح ماجرا برایش نبود؛ از همه چیز خبر داشت؛ او می گفت: سال هاست دنبال آب رسانی هستیم ولی یک دست صدا ندارد؛ ما 50 درصد آورده مان آماده است و اگر بخشداری و فرمانداری و شرکت آبفا هم همکاری کنند، خیلی راحت می توانیم مرحله اول را که شامل سه روستای ابتدای خط پروژه قیام می شود، به زودی به اتمام برسانیم، ولی گویا آن ها مدت هاست که در خواب اند و هنوز آبی از آن ها تا کنون گرم نشده است؛ او می گفت: از طرفی شهرک صنعتی غدیر که در پایان خط قرار دارد، ذی نفع این پروژه است و بنا بر قراردادهای انجام شده، درصد قابل توجهی را باید بپردازد ، ولی او هم خود را عقب کشیده و فعلا هیچ کس جز ما پا پیش نگذاشته است .
حرفهایش قابل تامل بود اما آنچه ذهنم را درگیر کرده بود این بود که چرا دور تا دور این 13 روستا، از مجتمع های تفریحی گرفته تا واحدهای صنعتی، همه و همه از نعمت آب بهره مند اند؟ جواب این سوال را باید در میان پشت پرده هایی می یافتم که هیچ مسئولی حاضر به رمزگشایی از آن ها نبود.
به روستاها برگشتم و بعد از روزها پیگیری بالاخره پای صحبت های یکی از اعضای شورا نشستم که پیش از این جرات بازگو کردن برخی ناگفته ها را نداشت؛ او گفت: شهرک های صنعتی ای در اطراف ما هستند که فاصله نزدیک ترینشان شهرک محمود آباد است با یک کیلومتر فاصله؛ راست می گفت؛ دیوار آبی رنگ شهرک، از حیاط خانه ها پیدا بود؛ هیچ حریمی بین آن ها وجود نداشت و شهرک برای گسترش خودش دندان طمع به سمت روستاها تیز کرده بود؛ او می گفت: ظاهرا نرسیدن آب به این روستاها لقمه چرب و نرمی نصیب این شهرک ها می کرد، چرا که اگر روستاها خالی از سکنه می شد توسعه شهرک ها هم با موانع کمتری روبرو می شد.
البته اینها حدس و گمان های او بود؛ برای رسیدن به جواب های قطعی باید به سرنخ های بیشتری می رسیدم.
اکران نمایشی از جنس ...
به سراغ بخشدار سابق هم رفتم؛ همان حرفی را زد که انتظارش را می کشیدم؛ اینکه در سال 98 و امسال برای این طرح بودجه ای در نظر گرفته نشده است؛ او می گفت: البته از ابتدا هم بودجه مشخصی در کار نبود.
جالب است هنوز بودجه پروژه مشخص نشده ،کلنگ ساخت می زنند.
قسمت جالب ماجرا زمانی بود که حاج حسینی با تصور خاموش بودن دوربینم به چیزی اشاره کرد که در واقع آب پاکی را روی دستم می ریخت؛ او می گفت: کلنگ زنی اشتباه بود و ما از اول مخالف بودیم!
در همان لحظه یاد نامه رهبری افتادم؛ آیا کلنگ زنی فقط از سر باز کردن یک تکلیف بود؟
با همین سوال ها به سراغ آخرین شریک طرح، یعنی شرکت آبفا رفتم.
احمدی، قائم مقام شرکت، حرفی زد که شاید روی هوا بودن طرح را برایم روشن تر کرد؛ او گفت: منتظر توافق نامه هستیم ؛ هنوز توافق نامه ای برای این طرح وجود ندارد و آن را باید سازمان برنامه و بودجه کشور به ما ابلاغ کند تا ما بتوانیم کار را شروع کنیم .
و این یعنی در شرایطی که هنوز نه توافق نامه ای برای این طرح وجود دارد و نه برنامه ریزی و بودجه مشخص، معرکه می گیرند و روبان قرمز پاره می کنند و با برگزاری نمایشی مضحک، روستائیان بی نوا را دلخوش می کنند به آینده ای که در آن نه خبر از آب است و نه آبادانی.
حدود سه ماه است که کرونا همچون مهمانی ناخوانده به تار و پود زندگی غنی و فقیر وارد شده و کمر به خشکاندن ریشه مردمان دنیا بسته؛ در شرایطی که مسئولان بهداشتی دنیا و کشور، همگان را به رعایت بهداشت و شستن مرتبط دست ها سفارش می کنند، باید از مسئولان با وجدانمان پرسید که ساکنان این روستا حالا باید غصه آب شرب نداشته را بخورند، یا دست های آلوده را؟
رئیس جعفری – خبرگزاری صدا و سیما - قم