در یادداشتی بررسی شد
پایان دوره آمریکایی در منطقه غرب آسیا
با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، آمریکا با رویای تسلط کامل بر جهان بویژه هارتلند یا منطقه غرب اسیا به بهانه مقابله با صدام حسین که زمانی خود یکی از حامیانش بود، در سال ۱۹۹۲ حضور خود در منطقه را تثبیت کرد. تا یازده سپتامبر ۲۰۰۱، اکثر محافل سیاسی و رسانهای در جهان بر این باور بودند که آمریکا قدرت بی بدیل و چالش ناپذیر جهان است، اما فقط یک گروه کوچک با نام القاعده در طرحی با عنوان عملیات هواپیما توانست به قلب نماد امنیت جهان یعنی برجهای تجارت جهانی در منطقه منهتن در نیویورک حمله کند و حباب ابرقدرتی آمریکا را در هم بشکند. از آن پس تقریبا آمریکا در هیچ یک از طرحهای مداخله جویانه اش در جهان از ونزوئلا در نیمکره غربی گرفته تا بنغازی در لیبی و عراق و افغانستان موفق نبوده است.
در این یادداشت به بررسی چرایی افول قدرت آمریکا در دو دهه اخیر بویژه در منطقه غرب آسیا میپردازیم. برای تبیین بهتر لازم است ابتدا نمونههایی از افول قدرت آمریکا در منطقه آورده شود.
شاخصهای افول قدرت آمریکا در منطقه
موارد متعددی از شاخصهای تضعیف قدرت آمریکا در منطقه میتوان دید. نخست، تقویت جبهه مقاومت در منطقه است به حدی که سید حسن نصرالله، رهبر حزب الله لبنان در سخنانی به وضوح و آشکارا سربازان آمریکایی را تهدید میکند و از آن هیچ ابایی ندارد. اگر زمانی محور عربی-عبری-غربی تلاش میکرد داعش را بر منطقه مسلط کند و با چهرهای زشت از اسلام مردم منطقه را به سمت خود سوق دهد، این بار جبهه مقاومت با تصویری واقعی از منطقه، مردم را به سمت خود جذب کرده است. چرا که مقاومت ریشه در هویت منطقه دارد و بر خلاف داعش است که یک گروه جعلی و مصنوعی دست ساز دستگاههای امنیتی در غرب و برخی کشورهای عربی بود.
دومین عامل را میتوان کاهش نقش رهبری آمریکا در سراسر جهان از جمله منطقه غرب آسیا دانست. براساس یافتههای مرکز نظرسنجی پیو در ژانویه ۲۰۲۰، دیدگاه مردم منطقه نسبت به قدرت رهبری آمریکا کاهش یافته است. ائتلاف آمریکایی- عربستانی که از ۲۶ مارس ۲۰۱۵ برای به زانودرآوردن نیروهای مردمی در یمن تشکیل شده بود نیز با وجود هزاران کشته و صدها هزار آواره و بی خانمان به نتایج مورد نظر آمریکا دست نیافت. نمونه دیگر از نشانههای ضعف آمریکا در منطقه، در تیررس قرار گرفتن پایگاههای آمریکایی در منطقه بود که میتوان به حمله موشکی ایران به پایگاه عین الاسد اشاره کرد.
در حالی که مقامات آمریکایی همواره ادعا میکنند، ریخته شدن خون سربازان آمریکایی خط قرمز آنها است، اما براساس گزارشهای رسمی خودشان، حدود دویست آمریکایی در حملات به پایگاههایی آمریکایی از ابتدای ۲۰۲۰ کشته شده اند. از سوی دیگر، نظرسنجیها حاکی از افزایش احساسات ضد آمریکایی در میان افکار عمومی منطقه است.
طرحهایی نظیر معامله قرن توسط آمریکا که به صورت یکجانبه و غیرمنصفانه، سرزمینهای اسلامی و عربی را به رژیم صهیونیستی میبخشد، احساسات ضد آمریکایی در منطقه را به شدت برانگیخت. یکی دیگر از دلایل افزایش احساسات ضد آمریکایی در منطقه، اعمال تحریمهای اقتصادی علیه کشورهای منطقه به هر بهانهای است. این تحریم ها، بیش از آنکه دولتها را تحت فشار قرار دهد، مردم عادی را هدف قرار داده و در برخی موارد آنها را از دسترسی به وسایل بهداشتی و پزشکی نیز محروم کرده است.
همچنین این تحریم ها، عملکرد اقتصادی و شریانهای حیاتی یک کشور ا با اخلال مواجه میکند. استانداردهای دوگانه آمریکا در قبال مفاهیمی نظیر دموکراسی، آزادی بیان، تروریسم و حقوق بین الملل از دیگر دلایل کاهش اعتماد مردم منطقه به ایالات متحده است.
دلایل تضعیف قدرت آمریکا در منطقه
تضعیف قدرت آمریکا در منطقه، علل و عوامل متعددی دارد که برخی از آنها ناشی از سیاستهای آمریکا و برخی از آنها به دلیل تغییرات در توزیع قدرت در سطح بین الملل و منطقه است. همچنین سرایت قدرت از کارگزاران دولتی به کارگزاران غیردولتی نظیر جبهه مقاومت، از مهمترین دلایل تضعیف قدرت آمریکا در منطقه است.
جدئون راچمن در مقالهای برای روزنامه انگلیسی فایننشال تایمز با عنوان پایان دوره آمریکایی در منطقه خاورمیانه نوشت، سقوط امپراتوری عثمانی در منطقه خاورمیانه، آغاز حضور دولتهای فرانسوی و بریتانیایی بود و با بروز جنگ جهانی دوم، زمانی که کشورهای اروپایی در حال بازسازی این کشور بودند، آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی جای کشورهای اروپایی را گرفتند و با فروپاشی شوروی، آمریکا خود را قدرت مسلط در این منطقه میدانست. اما تحولات عراق، سوریه و یمن نشان داد که آمریکا حتی نمیتواند از تصمیم متحدانش برای نفوذ در این کشورها حمایت کند.
دلیل این کاهش قدرت آمریکا، آگاه شدن مردم به ضعف و ناتوانی آمریکا برای اثرگذاری در منطقه است. دومین دلیل افول قدرت آمریکا در منطقه، روی کار آمدن دونالد ترامپ به عنوان رئیس جمهور در سال ۲۰۱۶ و تضعیف دیپلماسی عمومی آمریکا است. حمایت آشکار از رژیم اشغالگر صهیونیستی و طرحهای یکجانبه گرایانه که نه تنها کشوهای منطقه بلکه اتحادیه اروپا نیز با آن مخالفت کرد و انتقال سفارت به بیت المقدس، نفوذ آمریکا برای کنشگری در منطقه را کاهش داده است.
در مقابل، رقبای مهم آمریکا نظیر روسیه و چین با تلاش برای برقراری ثبات در منطقه توانسته اند جای خالی اثرگذاری آمریکا در منطقه را در سطوح مختلف امنیتی، سیاسی و اقتصادی پر کنند.
سناریوهای آینده برای آینده آمریکا در منطقه غرب آسیا، چهار سناریو می توان تصور کرد. سناریوی اول، تغییر راهبردی در سیاست خارجی آمریکا برای کاهش مداخلات در منطقه غرب آسیا است.
بر اساس این سناریو، ممکن است ساختار آمریکا به این نتیجه رسیده باشد که ادامه حضور و مداخلات این کشور در منطقه فقط منجر به هدر رفتن مالیاتهای مردم آمریکا و صرف هزینههایی است که تقریبا با وجود برخی از متحدان این کشور از جمله عربستان و رژیم صهیونیستی بهتر است این هزینهها به دوش کشورهای منطقه باشد و آمریکا به حمایت سیاسی از این کشورها ادامه دهد و در مقابل تسلیحات خود را به این کشورها بفروشد.
با توجه به اینکه آمریکا تا حدودی از نفت منطقه غرب آسیا نیز مستقل شده است، تنها به مدیریت بحران در این منطقه بسنده خواهد کرد.
در سناریوی دوم، آمریکا به صورت تاکتیکی، فعالیتها و حضور خود در منطقه را کاهش خواهد داد و تلاش میکند با سیاست ارعاب و تهدید و از طریق فشار حداکثری، دولتها را به دنباله روی از سیاستهای خود وادار کند. براین اساس، هر زمان، دولتهای تجدیدنظر طلب، نظیر ایران و دیگر کشورهای محور مقاومت دست بالایی را در منطقه داشتند، سیاست صبر اتخاذ کرده و هر زمان که مناسب ببیند به این محور ضربات سنگین وارد میکند.
در سناریوی سوم، تضعیف و محدود شدن قدرت آمریکا در منطقه غرب اسیا ناشی از کاهش قدرت جهانی آمریکا و نقش رهبری این کشور است. براساس این سناریو، عملا آمریکاییها در سه سطح اقتصادی و امنیتی و همچنین افکار عمومی توانایی ادامه حضور در منطقه را ندارند. از آنجا که خروج آمریکا در منطقه، منجر به بروز نگرانیهایی در میان متحدان آنها خواهد شد، بر این اساس، طرحهای جنجالی و از پیش شکست خوردهای نظیر معامله قرن را مطرح میکنند تا ضعف خود را بپوشانند.
اما در سناریوی چهارم میتوان تقویت محور مقاومت را در دوره پساآمریکایی و چندجانبه گرایی مطرح کرد. بر اساس این دیدگاه، با توجه به تقویت قدرتهای منطقهای بویژه محور ایران، روسیه، سوریه و گروههای مقاومت نظیر حزب الله که سازگار با هویت منطقه هستند، آمریکا توان کنشگری خود را در منطقه از دست داده است.
نتیجه گیری
ناظران و تحلیلگران درباره کاهش و محدود شدن قدرت آمریکا در منطقه غرب اسیا، شاخصهای متعددی را مطرح میکنند که از جمله مهمترین آن، ناتوانی آمریکا در حمایت از متحدانش نظیر حسنی مبارک در مصر و در مقابل شکست در برکناری بشار اسد است.
همچنین آمریکا در حال حاضر در میان مردم منطقه، وجهه مطلوبی ندارد و عملا نیروهای آمریکایی به عنوان نیروهایی اشغالگر و بیگانه و عامل اصلی بی ثباتی در منطقه توصیف میشوند. دلایل متعددی برای کاهش قدرت آمریکا ذکر شده است که عمدهترین آن اقدامات مداخله جویانه و تحقیر آمیز مقامات آمریکایی بویژه در دوره ترامپ حتی با کشورهای عربی و متحد خودش است.
درباره سناریوهای آینده نیز میتوان سناریوی اول یعنی تغییر راهبرد آمریکا در قبال منطقه غرب آسیا را با توجه به منافع بسیار زیاد این منطقه بعید دانست. در عین حال تغییر تاکتیکی با توجه به کاهش توان کنشگری آمریکا در دوره چندجانبه گرایی، محتملترین سناریو برای آینده حضور آمریکا در منطقه غرب آٍسیا محسوب میشود.
نویسنده - تهمینه بختیاری
تحلیلگر مسائل سیاسی