مقیاس این بیماری شدت این روند را نمایان ساخت و سبب شوکه شدن آمریکاییها و درک این موضوع شد که ما در شرایط بسیار پر خطر قرار داریم.
این بحران مستلزم نشان دادن واکنشی سریع، منطقی و جمعی است. در حالی که آمریکا مانند پاکستان یا بلاروس به این مسئله واکنش نشان داد، مانند کشوری که زیرساختهای لرزان و دولتی ناکارآمد دارد که رهبرانش به اندازهای فاسد یا احمق هستند که در امتداد درد و رنج جمعی گام بر میدارند. دولت آمریکا دو ماه را برای آماده سازی خود در مقابله با این بحران هدر داد.
پکر در ادامه این مطلب نوشت در ماه مارس، در آمریکا هیچ برنامه ملی و دستورالعمل منسجمی وجود نداشت، خانوادهها و مدارس و دفاتر، خود، درباره تعطیل کردن تصمیم میگرفتند. زمانی که ما با کمبود کیتهای آزمایش، ماسکهای صورت، لباسهای محافظتی و دستگاههای تنفس مصنوعی مواجه شدیم، فرمانداران از کاخ سفید و کاخ سفید از بخش خصوصی درخواست کمک کرد و آنها نتوانستند این اقلام را تهیه کنند. ایالتها و شهرها مجبور شدند در مناقصه شرکت کنند.
در ماه مارس، در آمریکا هیچ برنامه ملی و دستورالعمل منسجمی وجود نداشت، خانوادهها و مدارس و دفاتر، خود، درباره تعطیل کردن تصمیم میگرفتند.
روسیه، تایوان و سازمان ملل متحد کمکهای بشردوستانه برای ثروتمندترین قدرت در جهان ارسال کردند که در آشوب به سر میبرد. ترامپ تقریباً از بعد شخصی و سیاسی به این بحران مینگرد. او به علت نگرانی از انتخاب مجدد خود در انتخابات، همه گیری کرونا را جنگ اعلام کرد و خودش را رئیس جمهور دوران جنگ خواند. اما رهبری که او در ذهن دارد مانند مارشال فیلیپ پتن ژنرال فرانسوی است که در سال ۱۹۴۰ پس از تار و مار شدن نیروهای دفاعی فرانسه با آلمان توافق نامه آتش بس امضا کرد.
ترامپ هم مانند او با مهاجم همکاری کرد و از کشور خود دست کشید و سبب شد وارد فاجعه طولانی مدتی شود. آمریکای ۲۰۲۰ مانند فرانسه ۱۹۴۰, شاهد رهبر درماندهای است. شاید تحلیلها در آینده روند کنونی را شکست بزرگ بنامند. با وجود نمونههای بی شمار شجاعت و فداکاری فردی در آمریکا، این شکست ملی است. این شرایط باید سبب ایجاد سوالی شود که اکثر آمریکاییها هرگز آن را مطرح نکرده اند: آیا ما به رهبران خود و یکدیگر به اندازهای اعتماد داریم که سبب نشان دادن واکنش جمعی به تهدید مهلک شویم؟ آیا ما همچنان قابلیت حاکمیت را بر خود داریم.
شیوع ویروس کرونا سومین بحران اصلی در قرن بیست و یکم محسوب میشود. نخستین آن در روز ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ رخ داد که آمریکاییها در آن زمان از نظر روانی همچنان در قرن گذشته زندگی میکردند و خاطره رکود، جنگ جهانی و جنگ سرد همچنان برایشان وجود داشت. سیاستهای حزبی و وحشتناک به ویژه جنگ عراق سبب از بین رفتن احساس وحدت ملی و تشدید بدبینیها درقبال طبقه سیاسی شد که هنوز هم به طور کامل از بین نرفته است.
دومین بحران که در سال ۲۰۰۸ رخ داد سبب تشدید این روند شد. سقوط مالی تقریباً میتوانست موفقیت دانسته شود. کنگره بستهای مالی تصویب کرد که سبب نجات نظام مالی شد. مقامات دولت بوش با مقامات دولت اوباما همکاری کردند. کارشناسان در بانک مرکزی آمریکا و همچنین وزارت خزانه داری از سیاست پولی و مالی برای ممانعت از ایجاد رکود بزرگ دوم استفاده کردند.
بانکداران پیشرو شرمنده بودند، اما تحت پیگرد قرار نگرفتند و بیشتر آنها سمتهای خود را حفظ کردند.
شیوع ویروس کرونا سومین بحران بوده است. اگر این همه گیری در واقع جنگ است، این نخستین جنگ طی یک و نیم قرن است که ما در خاک خودمان در آن حضور داریم. این ویروس باید آمریکاییها را دربرابر تهدیدی مشترک متحد کند. مبارزه برای غلبه بر این همه گیری، باید مبارزهای برای بهبود وضع سلامت کشور ما و احیای مجدد آن باشد در غیر این صورت سختیها هرگز از بین نمیروند. ما با انتخابی روبرو هستیم که این بحران را اجتناب ناپذیر میکند. ما میتوانیم همچنان در قرنطینه بمانیم یا از وقفه ایجاد شده در زندگی عادی خود برای توجه به امدادگران و کادر درمانی استفاده کنیم.