پخش زنده
امروز: -
دزفولی ها او را بهتر می شناسند. اما کمتر کسی فامیل او را میداند!
میگوید: من مادر شهید رحیم سوارسیم هستم.زنی صبور که هشتسال جنگ را یا امدادگر بود و یا لباس رزمندگان را میشست.
به گزارش خبرگزاری صداوسیمای مرکز خوزستان، در تمام صحنه های انقلاب که تا امروز با آن مواجه بوده ایم مردم با غیرت مثال زدنی توانستند با حضور بموقع خود تمام تهدیدها را تبدیل به فرصت کنند. یکی از این تهدیدها مبارزه با کرونا ویروس است که مردم ما مثل دوران دفاع مقدس تمام قد پای کار آمدن و از هیچ کوششی دریغ ننمودند.
یکی از این صحنه ها مادر شهیدی است که هزینه مراسم سالگرد فرزند شهیدش را برای مبارزه با کرونا ویروس به گروه جهادی سفیران ایثار و عاشقان ثارالله هدیه داده. مادری که در دزفول به مارعلی معروف است و خدماتش برای مردم این شهرستان سینه به سینه روایت می شود.
مادر شهید عبدالرحیم سوارسیم را مردم شهر دزفول به خوبی میشناسند. مادری که در دوران دفاع مقدس برای کمک به رزمندگان از هیچ کوششی دریغ نکرد تا اینکه فرزندش سال ۶۴ در سن نوزده سالگی بشهادت رسید. بعد از آن هم در تمام صحنه ها حضور فعال داشته و دارد.
۲۷ فروردین ماه مصادف است با سی و پنجمین سالروز شهادت شهید معظم عبدالرحیم سوارسیم.
این شیر زن دزفولی ، معروف است به مارعلی (مار در گویش دزفولی خلاصه شده مادر است- مارعلی یعنی مادرعلی)، ساده و مهربان بود. در جوانی وقتی که چهار پسر کوچک داشت، شوهرش فوت شد، با خون دل پسرانش را بزرگ کرد، اما یکی از آنها را در جزیره مجنون تقدیم نظام اسلامی کرد. مارعلی در طول ۸ سال دفاع مقدس یکی از کسانی بود که نقش فعالی در تداراکات جبهه ایفا کرد و الان نیز با وجود اینکه قریب به ۶۰ سال می کند، فعال و پر جنب و جوش است، و هنوز چفیه بسیجی اش را در نیاورده .
مار علی می گوید: نام پسرم که شهید شده، رحیم است. شهید رحیم سوار سیم. نوزده سال نمی کرد که شهید شد.او در عملیات جزیره مجنون شهید شد. ۵ بار به جبهه اعزام شد آخرین باری که به خانه آمد. برای رزمندگان دعا کرد و گفت: دایه، این بار که به جبهه بروم، اگر خدا دوستم داشته باشه این بار دیگر به خانه نمی آیم. می روم جنب شهدا، حلالم کن! بعد گفت: دایه، تو که قهرمانی هستی، تو که مادر بسیجی هستی، تو که خانواده شهید هستی، خواهشی که از تو دارم این است که اگر شهید شدم، خودزنی نکنی، گریه زاری و بی تابی نکنی، که دشمنان به ما بخندند.
گفتمش: به چشم مادر. مال خدا، راه خدا. خدا تو را به من داده، اگر از تو قسمتی دارم، دوباره می آیی. و اگر خدا دوستت داشت باشد، خدا داد و اگر خدا خواست تو را می برد که در این صورت پیش امام حسین رو سفیدم می کنی. انشاء اله خداوند به حق حضرت زینب به من صبر می دهد. پسرم را به علی اکبر(ع) امام حسین(ع) بخشیدم.
خدا شاهد است ، 35 سال از شهادت پسرم می گذرد، تا الآن در برابر کسی اشکی نریخته ام. بجز وقتی که شهدا را بیاورند. یک سال خیلی شهید آوردند، به سرم زدم، خیلی گریه و بی تابی کردم، پسرم شب بخوابم آمد و گفت: دایه، فراموش کردی چه سفارشی به تو کردم، امشب خیلی ناراحتی، خیلی بی تابی می کنی، چه شده است؟
گفتمش: هیچی دا، شهیدان را آورده اند، آمدم دنبالشان، به یاد تو افتادم.
گفت: سفارشم را زمین گذاشتی؟ دایه! دیگر گریه زاری و خودزنی نکن.
بعد از آن، دیگر آن را قطع کردم. شهیدان را که می آورند، آهسته گریه می کنم ولی بی تابی نمی کنم.
مکه که رفتم گفتند که امام زمان(عج) اینجاست و هر کس حاجتی دارد، امام زمان(عج) را واسطه قرار دهد. شب بعد از زیارت دعا کردم، به امام زمان(عج) گفتم که می خواهم رحیم را ببینم. از زیارت که برگشتیم، صلواتهایم را فرستادم و خوابیدم. با لباسهای بسیجی اش آمد به خوابم.گفتمش: دا! مثل اینکه دنبالم آمده ای.گفت: نه گفتی که دلم می خواهد ببینمت.
هنوز هم در فعالیتهای بسیج شرکت می کنم. برخی ها به من می گفتند که اینقدر بسیج رفتی، تا پسرت هم از بین رفت؟ اما نمی دانند که ما از بین می رویم و آنها زنده تاریخ شدند.
مار علی با لبی لرزان گفت: هنوز شهید میارن پسرم. مردم دزفول بوی شهید را خوب می شناسن. وقتی شهید می آورند، شیرینی و گلاب میخرم و رویشان میریزم. به شهیدا می گم :دا! رولَم! التماس دعا داریم. دعا کنید که خدا صبری به ما بدهد.
او گفت : بچه های بسیج نزدم می آیند ولی بنیاد شهید سالها قبل آمدند و کم سر می زنند. کاری هم به آنها ندارم. دوست ندارم کسی را اذیت کنم.
مار علی گفت : پرچم جهاد حق طلبی فرزندان ایران تا ظهور آقامون آقا صاحب الزمان(عج) ادامه داره، فقط عرصه عوض می کنه.گاهی علمی می شود.گاهی دفاع از حرم و گاهی هم مبارزه با کرونا.
آقای پژوهیده از جهادگران بسیجی و مسئول گروه جهادی سفیران ایثار و گروه جهادی عاشقان ثار الله در دزفول می گوید : گروه سفیران ایثار یک گروه مردمی است که اعضای آن را فرزندان شهید دفاع مقدس و مدافعان حرم تشکیل می دهند و افرادی همچون مارعلی گنجینه های معنوی و روحی بچه های جهادی و الگویی برای ما هستند.
حالا باز هم جهادی ها بسیجی وار وارد میدان شده و در شش عرصه جهادی به کمک همشهریان خود شتافته اند. از ضدعفونی مراکز دولتی و خصوصی و بازار گرفته تا آموزش و راه اندازی کارگاه های تولید ملزومات بهداشتی.
حسین یکی از اعضای این گروه جهادی می گوید : این گروه محدوده و مرز فعالیت ندارد و هرجا نیاز به کمک باشد ما آنجاییم حتی شهرهای مجاور. از چهره خسته اما بانشاط او که رد ماسک بر آن نقش بسته ، نشان می دهد که چند ساعتی بیشتر استراحت نکرده.
از او می پرسم خسته ای ؟ دسته آبپاش ضدعفونی را بالا می برد و می گوید با یاد حسین (ع) خستگی به تن نمی مونه.
آنطور که مسئول گروه جهادی سفیران ایثار در دزفول می گوید : بیشتر هزینه های کمکی این گروه توسط همشهریانی همچون مارعلی تامین می شود و هیچ کمک دولتی در این حوزه دریافت نمی کنند.
آقای سید عزیزاله پژوهیده به سخنان مقام معظم رهبری در نیمه شعبان اشاره ای می کند و می گوید : در این خصوص گروه ما تصمیم گرفت پیشتاز اجرای فرمان رهبری باشد لذا با تمام توان به شناسایی خانواده های نیازمند پرداخته و تلاش داریم تا کمک های خود را هرچه سریعتر به دست آنها برسانیم .
وی گفت : در این خصوص تا کنون چند بسته معیشتی و گوشت گرم و اقلام بهداشتی را بین نیازمندان و خانواده هایی که در این شرایط کرونایی از نظر اقتصادی آسیب دیده اند توزیع و روزانه طرح نان صلواتی به نیت یک شهید را در دزفول اجرا کرده ایم همچنین روزانه بن دریافت نان صلواتی را میان همشهریان نیازمند توزیع می کنیم.
باید گفت در جای جای این مرز و بوم آثار تلاش و غیرت و مردانگی های بسیاری نقش بسته. سرزمین ما ایران ،از این دست فداکاری ها و ایثارهای مادرانی چون مارعلی و امثال آن زیاد به خود دیده گاهی پدری فرزند خود را آماده جبهه دفاع از اسلام ناب محمدی (ص) می کند و چفیه بر گردنش می اندازد و گاهی هم مادری دختر پرستارش را امر می کند که در بیمارستان بمان و به هم وطنانت کمک کن و اگر ترک پست کنی شیرم را حلالت نمی کنم. چه زیباست این همه هم دلی و ایثار که فقط در ایران می توان شاهد آن بود.
این چنین مادران باغیرت، ما را به یاد مادر وهب در روز عاشورا می اندازد.
خدا نگهدارشان باد
روحش شاد