راز بخیههای پنهان سندرم «قلب شکسته»
با افراد داغدار چطور برخورد کنیم؟
سندرم قلب شکسته یا به اصطلاح عام «دلِ شکسته» یکی از دردناکترین تجربههای زندگی محسوب میشود و ممکن است در موارد حاد جان افراد را تهدید کند!
به گزارش
خبرگزاری صدا و سیما، از گذشتههای دور مردم معتقد بودند شنیدن یک خبر پرهیجان و دردناک میتواند فرد را دچار حمله قلبی کند، گرچه در آن زمان این فقط یک نظر بود، اما امروز ارتباط بین قلب و عواطف و حالات روانی انسان ثابت شده است تا جایی که اصطلاح «قلب شکسته» یا «دلشکستگی» توصیفی است برای احساس غم شدیدی که هنگام تمام شدن یک ارتباط عاطفی شدید گریبانگیر فرد میشود.
بعد از دست دادن یک فرد چه به دلیل فوت و چه به واسطه جدایی از او، احساسات مختلفی از جمله انکار، عصبانیت، حس گناه، ترس، اضطراب، تصاویر آزار دهنده تنهایی و افسردگی به سراغمان میآید.
هنگامی که یک رابطه عاطفی مهم به پایان میرسد، فرد احساس درد و پوچی میکند، تعادل زندگیاش بر هم میخورد، دچار بیثباتی شده و کنترل خود را از دست میدهد و در دریایی از بلاتکلیفی غوطهور میشود.
این درد بزرگ احساسی تمام احساسات دیگر فرد را تحت تاثیر قرار میدهد و فرد احساس میکند به یکباره همه چیز خود را از دست داده است. ممکن است فرد احساس بی ارزشی کند و این احساس بخش زیادی از تفکرات و نگرشهای وی را به جهان و زندگی دچار تغییر اساسی میکند.
مراحل سندرم قلب شکسته یا همان دلشکستگی
بسیاری از افراد دلشکسته احساساتی، چون غم و اندوه و ترس را تجربه میکنند. این احساسات در عینحال که واکنشهای طبیعی انسان در برابر از دست دادن کسی است، اما میتواند کوبنده و ویرانگر نیز باشد، زیرا ما برای روابط خود هزینه فراوانی میپردازیم و طبیعی است که پایان یک رابطه فقدان محسوب میشود.
وقتی دل کسی بشکند، آیندهای که فرد در سر میپرورانده خراب میشود، باناشناختهها مواجه شده و احساس میکند آینده مورد علاقه خود را از دست داده است، در نتیجه دچار احساساتی، چون عصبانیت، ناامیدی، پریشانی، تاسف، نفرت، شرمندگی و خجالتزدگی میشود.
لیلا رازقیان جهرمی متخصص اعصاب و روان با اشاره به اینکه عوامل فرهنگی و مذهبی تاثیر چشمگیری در چگونگی مواجهه فرد با شرایط به وجود آمده دارند، بیان کرد: هنگامی که افراد فردی را که به او دلبستگی و وابستگی دارند از دست میدهند معمولا مراحلی را پشت سر میگذارند که در درجه اول از دست دادن فرد مورد علاقه خود را انکار میکنند و بعد از آن احساس خشم پیدا میکنند.
وی افزود: پس از این مرحله افراد برای بازگشت فرد مورد علاقه خود چانهزنی کرده و حاضرند کارهای مختلفی برای بازگشت او انجام دهند. سپس مرحله افسردگی را تجربه میکنند و در بهترین حالت نیز پس از گذراندن این مراحل به پذیرش دست مییابند.
این متخصص روانپزشکی تصریح کرد: این مراحل در همه افراد یکسان نبوده و به همین ترتیب سپری نمیشود، بلکه این امکان وجود دارد که افراد در هر یک از این مراحل ثابت شوند و به طور معمول انتظار میرود در عرض شش تا ۱۲ ماه اندوه فرد پایان یابد و به مرحلهای برسد که با یادآوری خاطرات عزیز خود کمتر ناراحت شود.
علائم جسمی ناشی از دلشکستگی را جدی بگیرید
دلشکستگی بیماری عجیبی است، زیرا در این بیماری هیچ نشانهای از زخم در بدن دیده نمیشود، اما فرد مبتلا به شدت احساس درد و رنج میکند که البته از دست دادن فرد مورد علاقه میتواند از نظر جسمی روی سیستم ایمنی، غدد، عملکرد مغز تاثیرگذار باشد و گاهی احتمال مرگ بر اثر تصادف و بیماریهای قلبی عروقی را نیز افزایش میدهد.
رازقیان جهرمی با بیان اینکه طبق مطالعات انجام شده از دست دادن فرزند و همسر پراسترسترین حادثه در زندگی افراد محسوب میشود، اظهار داشت: علاوه بر علائم جسمی ناشی از سوگ، به لحاظ روانی نیز بعد از فقدان فرد محبوب این احتمال وجود دارد که افراد دچار اختلال خواب، اضطراب، گوش به زنگی و ناامیدی و بیقراری شوند و در این دوران احتمال مصرف مواد نیز توسط افراد مستعد افزایش مییابد.
وی ادامه داد: حدود ۱۰ درصد از افراد در عرض یک سال پس از فوت عزیزان خود دچار افسردگی شده و لازم است برای استفاده از درمانهای دارویی و غیر دارویی به روانپزشک مراجعه کنند.
وی با اشاره به اینکه سابقه بیماریهای جسمی و روانی در فرد داغدار نیز میتواند از عواملی باشد که سوگ را تشدید میکند، عنوان کرد: از جمله خطراتی که به لحاظ روانشناختی میتواند باعث حل نشدن سوگ به طور طبیعی شود میتوان به شیوه رفتار نادرست با فرد داغدیده از سوی اطرافیان اشاره کرد، زیرا گاهی اطرافیان از گریه کردن فرد داغدیده جلوگیری میکنند و یا گاهی حس گناهکار بودن را به او القا میکنند؛ مثلا در مواردی ممکن است گفته شود این حادثه تقاص فلان گناه فرد داغدیده است که در چنین شرایطی فرد مصیبت دیده آسیب بیشتری را تجربه خواهد کرد.
در مورد احساسات خود و دیگران قضاوت نکنید
دلشکستگی همیشه در اثر فوت عزیزان رخ نمیدهد و گاهی حاصل شکست در عشق است که معمولا از سوی جامعه پذیرفته نمیشود و فرد دلشکسته از حمایت کمتری برخوردار است.
این متخصص اعصاب و روان با اشاره به اینکه در دورانی که فرد مراحل سوگ عشقی را میگذراند، ممکن است به پیشنهاد دیگران برای سرکوب احساسات ناشی از شکست به وابستگیهای زود هنگام متوسل شود؛ تصریح کرد: در این دوران بهتر است فرد به خود فرصت دهد تا مراحل ناراحتی را طی کرده و خاطرات خود را مرور کند و تصمیمگیریهای مهم از جمله ازدواج را به تعویق بیاندازد.
وی تصریح کرد: مدت زمان منطقی در افراد مختلف برای گذر از این مرحله متفاوت است و گاهی نیاز است برای طی کردن این مرحله فرد به روانپزشک مراجعه کند تا با دارو درمانی یا روان درمانی و حمایت بتواند از این بحران عبور کند، چون ممکن است نسبت به پایان رابطه احساس ابهام داشته باشد و وارد مرحله سوگواری نشود که به منزله زنگ خطر است.
به گفته این روانپزشک خیلی اوقات با کسانی روبرو میشویم که احساس درماندگی و ناراحتی دارند که این احساس میتواند به علت از دست دادن محبوب، مشکلات شغلی، خانوادگی و اجتماعی یا هر نوع مشکل دیگری در فرد ایجاد شود و در این زمان ما به عنوان دوست، همکار، همسر یا هر فرد دیگر باید بدانیم که چطور با این فرد رفتار کنیم.
رازقیان جهرمی با بیان این مطلب که سواد هیجانی به معنای میزان شناخت فرد از هیجانات و احساسات درونی برای مدیریت کردن آنها در روابط بین فردی است، گفت: اگر عواطف را بشناسیم، میتوانیم با دیگران همدلی کرده و حتی با بروز احساسات خود به دیگران اجازه دهیم که بتوانند با ما همدلی کرده و ارتباط بهتری با ما برقرار کنند.
وی تاکید کرد: متاسفانه افراد گاهی اوقات از شناسایی احساسات خود و دیگران غافل هستند و قضاوتگرانه به احساسات خود و دیگران نگاه میکنند.
این متخصص اعصاب و روان با اشاره به این که عدم درک احساس و رفتار دیگران و استفاده از جملات نامناسب باعث بدتر شدن حال فرد دلشکسته میشود، عنوان کرد: به طور مثال، افراد در برخورد با شخصی که با بحران مواجه شده و به دنبال آن مبتلا به افسردگی شده است، مدام او را به چالش کشیده و با جملاتی مانند تو خودت باید بتوانی به خودت کمک کنی، تو خودت مقصری و تو باید قوی باشی و یا تو میتوانی تحمل کنی شرایط را برای فرد دشوارتر میکنند.
وی اضافه کرد: این کار نه تنها کمکی به فرد دلشکسته نمیکند، که با عدم پذیرش احساسات وی، سیر درمانش را هم کندتر میکند؛ درحالی که باید از او حمایت کنیم و رفتارهای منفی اش را در شرایط بحرانی نادیده بگیریم.
شنونده خوبی برای فرد دلشکسته باشید
اگر بتوانیم مهارت همدلی را درخود تقویت کنیم حتی میتوانیم هیجانات ابراز نشده افراد را هم بشنویم و بهتر است به جای گفتن با افکار منفی خودت بجنگ، به حرفهای او گوش کنیم و از او بپرسیم چه کمکی از دست ما ساخته است.
رازقیان جهرمی با تاکید بر این که افراد باید بدانند که سرزنش کردن هیچ مشکلی را حل نمیکند، گفت: باید خود را جای طرف مقابل گذاشته و سعی کنیم از پنجره دید او به مسائل نگریسته و او را درک کنیم.
وی ادامه داد: از طرفی هم باید مواظب باشیم که با هدف حمایت عاطفی از فرد مورد نظر در زمانی که در روابطش با دیگران دچار مشکل شده است به طور کاذب دیگران را مقصر جلوه ندهیم.
به گفته این متخصص اعصاب و روان، در مواجهه با فرد دلشکسته ابتدا باید شنونده خوبی برای حرفهای او باشیم و قبل از اینکه با طرف مقابل صحبت کنیم از خود بپرسیم اگر من در بحران و شرایط مشابه بودم انتظار داشتم چه چیزی را از اطرافیان خود بشنوم.
وی با بیان اینکه قضاوت کردن، نصیحت کردن و دستور دادن حس همدلی را از بین میبرد، ابراز داشت: اگر در حیطه شناسایی احاساست خودمان کارآمد باشیم، میتوانیم در مشکلات دیگران نیز با آنها همدلی کرده و با کمک یکدیگر راه حل مناسبی را در شرایط بحرانی به اطرافیان پیشنهاد کنیم.
وی در ادامه توضیحاتش گفت: گاهی اوقات سکوت و گوش دادن یک هدیه ارزشمند به اطرافیان برای مواقع بحرانی آنها است و گوش دادن به حرفها سبب میشود که مخاطب احساس کند توسط شنونده درک میشود.
این روانپزشک با تاکید بر اینکه «گوش دادن» هسته مهم مهارتهای ارتباطی به شمار میآید؛ اظهار داشت: باید سعی کنیم هنگامی که کسی از مشکلاتش صحبت میکند، کلامش را قطع نکنیم. برخی تصور میکنند اگر فرد رنجیده خاطر را از بحث منحرف کرده و موضوع را عوض کنند و به شوخی این موقعیت را بگذرانند، باعث کاهش تنش فرد مورد نظر میشوند. این در حالی است که این اقدام اثر کاملا عکس داشته و سبب سرخوردگی فرد میشود به طوری که وی تصور میکند شما متوجه احساسات و افکار او نشدهاید.
شایان ذکر است؛ همدلی با دیگران نه تنها به آنها کمک میکند، بلکه باعث رشد فرد همدلیکننده و تقویت روابط بین فردی میشود؛ ضمن اینکه در این فرآیند حس احترام و اعتماد متقابل نیز افزایش مییابد و زمانی که مشکلات فرد دلشکسته خیلی جدی است بهتر است او را به سمت دریافت کمک تخصصی از سوی روانپزشک هدایت کنیم.