پخش زنده
امروز: -
این روایت، دلنوشته قهرمان قصه من ، پیام است.
پرده اول:
نه آن سرسبزی سالهای قبل را داشت نه آن نشاط وسرزندگی را،روستا را می گویم،آب قنات ته کشیده بود،برای کشاورزی و دامداری که هیچ ،برای خوردن هم آب نبود.
در روستا یا باید تولید کننده بود یا سربار، داستان خانواده من وهمسایه دیوار به دیوارمان قصه همان سرباری بود.پس باید می رفتیم چرا که کمترین ارزاقمان را هم مثل شهری ها باید خرید میکردیم،نه مرغی بود نه دانه مرغی...
تصیم گرفتیم عطای روستا را به لقایش ببخشیم،راهی شهرشدیم نگران از آینده، داستانی سرشار از بیم و کورسویی از امید ،خدا را چه دیدی ما که نه زمینی داشتیم نه زراعتی که به روستا دل خوش باشیم از یکی از روستاهای ابهر راهی شهر شدیم همسایه مان هم همراهمان بودند.
مدیر کل دفتر امور روستایی و شوراهای استانداری زنجان با بیان اینکه اقتصاد مهمترین عامل مهاجرت روستاییان به شهرها است گفت:در زمان حاضر از هزار و 189 روستای این استان 152 روستا پس از مهاجرت ساکنانشان خالی از سکنه شده است.
هادوی می گوید:بر اساس بررسی انجام شده اگر روستاییان به لحاظ اقتصادی و معیشتی تامین شوند به طور معمول دست به مهاجرت به شهرها نمی زنند.
پرده دوم:
دود و دم و بوق،کسی حتی حوصله جواب سلام هم نداشت،اما جلد زیبای این شهر دل ربا بود.
ولی سهم ما با این بی پولی حاشیه شهر بود.
کمی پایین تراز شهر در حصار راه آهن تپه های مشرف به شهر ساکن شدیم،ما وهمسایه یمان،انگار سرنوشت داشت برای ما می نوشت.
مدیر کل امور اجتماعی و فرهنگی استانداری زنجان با اشاره به اینکه 9 منطقه غیر رسمی در استان زنجان وجود دارد،بیان داشت:در شهر زنجان هفت منطقه غیر رسمی شناسایی شده است.
سلطانی خاطر نشان کرد:کل جمعیت ساکن در محلات غیر رسمی استان زنجان 65 هزار و 977 نفر است.
بر اساس سرشماری سال 95 ، جمعیت حاشیه نشین استان 5 و نیم درصد است که نسبت به سرشماری سال 90 کاهش داشته است.
چهار سال واندی مثلا ساکن شهر شده بودیم. حالا چهار سال بزرگ شده بودیم،ولی زحمت بابا همان بود،در روستا برای همسایه کارگری میکرد حالا در شهر هر روز سپیده دم بابا کیسه دستی به بغل در دروازه ارک منتظر بوق ماشینهایی است که دنبال کارگر روز مزد هستند،یک روز کار هست و چند روز نیست.
یوسفی مدیر کل کار تعاون و رفاه اجتماعی استان میگوید:روزانه 200 کارگر فصلی منتظر دریافت کار هستند.
پرده سوم:
عشق آسان نمود اول*حال عشق دیوار فاصله ها را کم می کند
احساس می کردم آنسوی دیوار کسی هست که میتواند عصای دست ادامه زندگیم باشد،ندا دختر همسایه را می گویم،زمان که میگذشت عشق قد آن دیوار حایل دوخانواده را کم وکمتر می کرد،ندای نا امیدی ندای امید را صدا میکرد.
از لحاظ سطح زندگی هر دو خانواده مانند هم بودیم پدر ندا هم با کارگری روزها را سپری میکرد.
مراسم خواستگاری انجام شد،مختصر وساده،هرچند حجب وحیا مانع بروز این احساس از طرف ندا میشد ولی چشم هایش نمی توانست این عشق را پنهان کند،اینگونه شد که ما نامزد شدیم.
دغدغه همان اولین کلاممان برای آینده کار بود.
من کار نجاری بلد بود و ندا هم از بچگی نقاش خوبی بود و به صورت ذاتی طراح کار بلدی بود.
درسمان هم نصفه کاره بودهر دوی مان با ثبت نام در مدرسه شبانه ادامه تحصیل را آغاز کردیم.
رفیعی مدیر کل آموزش و پرورش استان گفت:از سال 94 تا سال 98 ، 350 نفر بازگشت به تحصیل در استا نزنجان داشته ایم.
اما باید دنبال کارمان را دنبال میکردیم،فروش حلقه نامزدیمان دست مایه کارمان شد.
کارگاه کوچکی در شهرک حاشیه نشینشان بود/ تصمیصم به احیای آن گرفتیم و کارگاه نجاریمان را راه اندازی کردیم، ندا طراحی می کرد و من جعبه چوبی دکوری می ساختم برای صنایع دستی زنجان.
صبح ها کار، بعد از ظهر ها فروش محصولات دست سازمان و شب ها تحصیل.
یکسال به همین روال گذشت ،هر روز به تعداد مشتری ها اضافه می شد وکارمان رذونق می گرفت.
پرده چهارم:
یک پیشنهاد....
کارمان رونق گرفته بود، 2سال هم از نامزدیمان گذشت،ندا پیشنهاد وسیع کردن کارگاه را داد،دانستان جوانهای شهرک هم مثل آغازین بخش قصه ما بود،تصمیم گرفتیم جوانان حاشیه شهر را هم آموزش دهیم به زودی دوازده نفر به مجموعه ما اضافه شد.چند ماهی طول کشید که چم وخم کار را یاد بگیرند،درچشم به هم زدنی حالا همه گلیم خود را از آب بیرون میکشیدند.
هرروز بهتر از دیروز ،فروشمان گسترش یافته بودبچه ها هم کاربلد شده بودند.
محصولات تولیدی پیام و ندا حالا در 11 استان فروش دارد و سالانه بیش از 65 میلیون سوددهی دارد.
سلطانی مدیر کل امور اجتماعی و فرهنگی استانداری زنجان به مشکلات حاشیه نشینان زنجان اشاره می کند و می گوید:یافتن شغل مناسب مهمترین دغدغه افراد ساکن در حاشیه شهرها است.
پرده پنجم:
یک مراسم، چند آرزو
دست بالمان پرشده بود،برای برپایی مراسم ازدواج پس از دو سال نامزدی هیچ بهانه نبود،تصمیم گرفتیم مراسم عروسی را در مشهد ودر جوار مرقد مطهر امام هشتم بگیریم،با بچه های کارگاه درمیان گذاشتیم،تا کارگاه را برای چند روزی به آنها بسپاریم و راهی ماه عسل شویم،خانواده هم موافق بود،اما انگار مسافر زیاد داشتیم،هیچ یک از بچه ها به پابوس آقا نرفته بودند.همگی باهم راهی شدیم چند روز در مشهد مقدس بودیم،حلاوت آغاز زندگی درکنار آقایمان وصف ناشدنی بود،تصمیم گرفتیم پس از بازگشت از سفر کارگاه را وسعت دهیم،ذوق بچه ها ما رادر عزممان راسخ تر میکرد،روز بازگشت فرارسید،درهمان ساعت های بازگشت در قطار دراندیشه بزرگ ترکردن کارگاه بودیم،ایستگاه زنجان وآغاز کار با عزمی محکم تر.
چند ماه گذشته مغازه بغلی را هم اجاره کردیم بخشی از کار را به آن مغازه انتقال دادیم،چند نفری هم از بچه های محل به جمع مان اضافه شده بودند،حالا مجموعه ما 22نفری شده بود،اسم رسمی هم در شهر برای خودمان در کرده بودیم.
سه سالی گذشت،درسمان هم داشت تمام می شد،من وندا درکنکور شانسمان را امتحان کردیم،تقریبا بعداز 2ماه جواب کنکور آمد ما هر 2حالا دانشجو شده بودیم.
هادوی مدیر کل امور روستایی و شوراهای استانداری زنجان خاطر نشان کرد:استفاده از پتانسیل روستا توسط دانشجویان تحصیل کرده و ایجاد واحدهای تولیدی در روستاهای خالی و کم جمعیت در راستای رونق تولید و کار از جمله مسائلی است که سبب بازگشت و مهاجرت معکوس به روستاها شده است.
هادوی میگوید:سال 98 ، 4 واحد صنعتی در روستاهای کم برخوردار ایجاد شده است.
راه پرفراز ونشیبی را آمدیم،اینک در قله موفقیتیم،نه پدرانمان کارگر فصلی سرخیابان هستند ونه مادرانمان مجبور به کار در خانه دیگران..
راستی امروز پدرم به روستا رفته است،پدر ندا هم با اوست،قرار است در روستیمان کارگاه بزنیم و جوانهای روستا را مشغول به کار کنیم.
این جرقه ای است برای بازگشت دوباره به روستایمان ...
نویسنده:رضا علیزاده/ روای:پیام بیگ محمدی