به گزارش
خبرگزاری صدا وسیما مرکز ایلام؛ دختری جوان با ظاهری ساده و بی آلایش، هرچند وقت یک بار به صداوسیما
میآمد و پلاستیکهای ریز و درشت زیادی را که محتوی تخم مرغِ محلی، تخم بلدرچین و کشک و کره و دیگر محصولات روستایی بود را با وجود جثهی لاغرش حمل میکرد و برای همکارانی که قبلا سفارش داده بودند، میآورد. سراغش را که گرفتم متوجه شدم او در واحد تحقیقات مرکز به عنوان پرسشگر و به صورت حق الزحمهای کار میکند. یک روز که طبق معمول او را با کیسههای سفارشِیِ همکاران و نفس، نفس زنان در حال بالا رفتن از پلهها دیدم؛ تعدادی از بستهها را از دستش گرفتم و بعد از یک گپ و گفت کوتاه و آشنایی اولیه با او قرار گذاشتم تا بعد از پایان توزیع سفارشها در تحریریه خبر با او هم صحبت شوم. گفتگویی که اتفاقاً در روز زن، بهانهای برای دیده شدن زنان صبور و سخت کوش روستایی هم بود. یک ساعتی گذشت و زیبا با لهجه کَلهُری اش که خاص روستای (کَلی، کَلی از توابع بخش کارزانِ سیروان است) سراغم را گرفت. صدایش را که شنیدم بلند شدم و به استقبالش رفتم. هم صحبتی با او خیلی هم سخت نبود؛ او که انگار مدتها به دنبال گوشی برای شنیده شدن حکایت زندگی در روستایش بوده، با سوزی که در کلام و حسرتی که در چشم هایش موج میزد از پستی و بلندیهای زندگی خود و مردم روستایش گفت.
رنجهایی بزرگ در دنیای کودکی زمان جنگ عمه ام در اسلام آبادغرب زندگی میکرد و، چون شوهرش جبهه بود، پدرم تصمیم گرفت در روستای خودمان برایشان خانه بسازد و آنها را پیش خودش بیاورد؛ سال (۵۹) پدر تعدادی سنگ بزرگ را برای خانه سازی همراه با "تی ان تی" داخل یک چاله انداخت تا خُرد شود، اما با انفجار"تی ان تی" چشم هایش را از دست داد و نابینا شد. ۵ سال بعد من به دنیا آمدم، در این مدت، بیشترِ بار زندگی بر دوش مادرم افتاده بود. البته پدرم هم کار میکرد، ولی طبیعی بود که نتواند به اندازه یک فرد سالم، انرژی بگذارد. من با دیدن این مشکلات بزرگ شدم و تمام سختیهای زندگی امان که از راه کشاورزی و بدون مرد میگذشت را با همهی وجودم درک میکردم بنابراین از همان ۵ سالگی در کارهای خانه مشارکت میکردم؛ مثلا کمک در کارهای کشاورزی و آوردن هیزم و آب.
کودکیشان را آب برد او در مرور خاطره هایش از مشکل جدیِ آب در بین مردم روستا میگوید: تا سال (۸۳) که برای روستا لوله کشی کردند، باید برای آوردن آب در گرمای تابستان و سرمای زمستان و با عبور از میان تپهها و گل و لای مسیر، در مواقع بارندگی به چشمهای که نزدیک روستای بعدی بود با پای پیاده میرفتیم. همهی بچههای روستا هر کدام دبه به دست، حدود ساعتهای ۴ و ۵ صبح سرِ چشمه نوبت میگرفتیم. حتی یادم میآید یکی از دختران روستا با خواهرهایش سرِ این که نوبت چه کسی ست که برای آوردن آب برود، دعوایش شد و خودش را آتش زد.
غمِ نان...روستای ما نانوایی هم نداشت و ما بچهها باید میرفتیم هیزم جمع میکردیم و برای پخت نان میآوردیم. تمام این مشکلات و سختیهای بسیار دیگری که از همان ابتدای کودکی ام لمس میکردم باعث به جود آمدن سوالهای زیادی در ذهنم شد؛ سوالهای که به شدت احساس میکردم باید به دنبال جواب و راه حلی برای آنها باشم. آن زمان، اظهار نظر و انتقاد کردن از وضعیت موجود و حتی ارائه راهکار برای حل مشکلات از طرف کوچکترها نوعی بی احترامی و به اصطلاح پررویی کردن بود، اما من نظراتم را میگفتم و مطالبه گری هم میکردم با این که هم از طرف خانواده و هم مردم خیلی سرزنش میشدم، اما با بزرگان برای رفع مشکلات روستا صحبت میکردم و راهکارهایم را پیشنهاد میدادم. مثلا یک روز درخواستی برای اختصاص نانوایی به روستا، برایشان نوشتم و تشویقشان کردم که این موضوع را پیگیری کنند و موفق هم شدیم. گاهی خودم هم برای پیگیری مشکلات با آنها به شهر میآمدم؛ تا اینکه اهالی روستا و بزرگان وقتی دیدند که دغدغهها و راهکارهایم منطقی ست تغییر موضع دادند و از من حمایت کردند تا جایی که چند سال بعد پیشنهاد دهیاری و نامزدی شورای اسلامی روستا را به من دادند. اما ترجیح دادم مشکلات روستا را بدون پذیرش مسئولیت رسمی رصد کنم؛ گرچه هنوز هم بزرگان روستا برای قبول این مسئولیت اصرار میکنند و تا حدودی هم من را متقاعد به پذیرش شرکت در انتخابات شورا کرده اند.
اولین دانشجوی دختر درروستای کلی کلی روستای ما تا مقطع راهنمایی بیشتر نداشت که آن هم در وضعیت بسیار نامناسبی بود. ما بچه بودیم و باید با استرس زیاد از روی سنگهای رودخانه عبور میکردیم و به مدرسه میرفتیم. بیشتر وقتها پایمان سُر میخورد و داخل رودخانه میافتادیم و کتاب هایمان خیس میشد که البته وقتی بزرگتر شدم مردم را تشویق کردم تا به کمک خودِ بچهها یک پل روی رودخانه بزنند و مشکل دانش آموزان تا حدودی حل شود. اما ادامه تحصیل هم برای دختران روستا آرزوی محالی بود که حتی نباید کسی به آن فکر میکرد و من درشرایطی که حتی در شهر هم تاکسی سوار شدن برای دخترها خارج از عُرف بود، دوران دبیرستان را پشت سر گذاشتم و به تنهایی تاکسی گرفتم و به دانشگاه رفتم. یادم میآید خانوادهها به پدرم اعتراض میکردند و میگفتند نباید اجازه بدهی دخترت به دانشگاه برود، چون بچههای ما را هم از راه به در میکند و آنها هم میخواهند که به دانشگاه بروند. اما مدتی که گذشت و با دیدن موفقیتهای من نظرشان عوض شد و راه برای ادامه تحصیل دختران روستا باز شد.
برای تکمیل گزارشم به روستای کلی کلی هم که ۲۵ دقیقه از ایلام فاصله دارد، رفتم. "مش حیدر" یکی از اهای روستاست که در مورد تغییر دیدگاهش میگوید: زیبا در شهر هم درس خواند هم گواهینامه رانندگی گرفت و هم مدرکهای زیاد دیگری که خیلی از پسرها هم نداشتند. برای همین من هم تصمیم گرفتم جلوی پیشرفت دخترم را نگیرم.
دهیار روستا با ارائهی آماری در این خصوص میگوید: در حال حاضر از جمعیت حدود ۱۰۰ نفری دختران روستا تقریبا ۹۸ درصد آنها به دانشگاه رفته اند و حتی در رشتههای پزشکی، مهندسی و وکالت نیز تحصیل کرده و مشغول به کار هستند.
ساخت مسجد برای روستارییس اسبق شورای اسلامی روستا میگوید: زیبا امینی یکی از بانوان روشنفکر و توانمند روستاست که مورد احترام اهالی است. او یک روز همه بزرگان روستا را دور هم جمع کرد و از ما خواست تا کار احداث مسجد را پیگیری کنیم. خودش هم در این کار پیشقدم بود، اهالی روستا را بسیج کرد تا هر کس با هر وسیله و توانی که دارد پای کار بیاید و به کمک مردم و مسئولان مسجد ساخته شد.
مسجد کانونی برای دورهمیهای آموزشی" سمیره" یکی از دختران روستا میگوید: زیبا در شهر به کلاسهای آموزشی زیادی رفته بود و در مسجد کامپیوتر، پرورش قارچ و درختان هلو، خیاطی و گلیم فرش و کارتوناژ را به ما یاد داد.
او ادامه داد: دختران روستا تا قبل از این که زیبا به دانشگاه برود، باید بعد از گذراندن دوره راهنمایی، یا ازدواج میکردند و خیلی زود وارد دنیای بزرگسالی و مشکلات آن میشدند و یا با آرزوهای ریز و درشتشان برای پیشرفت و ترقی خداحافظی میکردند.
"کبری" هم در حالی که مشغول دوشیدن شیر گاو است، میگوید: آموزش کمکهای اولیه برای ما که در روستا زندگی میکنیم و احتمال عقرب و مارگزیدگی و کزاز خیلی وجود دارد، کمک کننده است که ما آن را از زیبا یاد گرفتیم؛ و " نارنج، پیرزن تنهایی که اموراتش را به سختی میگذراند؛ او هم میگوید: زیبا تخم مرغ و روغن محلی امان را به شهر میبرد و با فروش آن به همکارانش، به ما کمک میکند.
بهار در زمستانِ روستای کلی کلیو حالا روستای کلی کلی با تشویقهای زیبا برای پیگیری مطالباتشان و تسلیم نبودن در برابر مشکلات، هم دبیرستان دارد و هم درمانگاه و هم طرح هادی در آن اجرا شده است و مهمتر از همهی اینها تغییر دیدگاهی ست که باعث حال خوب دختران روستایی شده و اینجاست که ناخودآگاه با خود میاندیشی که با یک گل هم بهار میشود. اما زنان ایلامی از دیر باز تا کنون نقش پر رنگی در متن زندگی داشته اند هرچند این نقش در زیر نگاه سنتی جامعه در مقاطعی از زمان، کمرنگ شده است.
جایگاه زن ایلامی در گذر زمانیک دکترای باستان شناسی با اشاره به این پیشینه میگوید: تاریخ استان ایلام زنان بسیار بزرگی را به خود دیده است و بر اساس اسناد و منابع موجود، زنان عیلام باستان نقش بزرگ و ریاست قبیله را برعهده داشته اند.
حبیب الله محمودیان افزود: زنان ایلامی در گذشته به مشاغلی مانند ریسندگی، کشاورزی، کوزه گری، مامایی، دایگی، گلیم بافی، جاجیم بافی، فرش بافی، حصیربافی و نیز کارهای دیوانی مشغول بودهاند؛ هرچند این جایگاه در گذر زمان دچار تحول شده است و بر اثر شرایط اجتماعی و فردی مانند حس ناموس پرستی و نقش بارز تربیتی و صبر و حوصله زنان در بچهداری و خانهداری کم کم به عنوان مشاغل آنها قلمداد شده و، چون مردان برای تجارت و جنگ در بیرون از خانه بوده اند از پایگاههای اجتماعی برتری برخوردار شده اند.
یک کارشناس ارشد جامعه شناسی هم بر این باور است که؛ زنان در ایلام همچون سایر مناطق اجتماعی دیگر علاوه بر وظیفه اصلی خود که چرخاندن چرخ کانون خانواده و تربیت فرزندان است، مسئولیتهای بزرگی را پا به پای مردان بر دوش گرفته اند و با حضور در عرصههای مختلف اجتماعی توانمندی خود را نشان داده اند.
حمید حیدرپناه میافزاید: بسیاری از زنان ایلامی اکنون پس از طی مدارج تحصیلی در دستگاههای دولتی، نهادها و بخشهای خصوصی و مراکز درمانی و بانکها و ... مشغول به فعالیت هستند؛ و امروز انتصاب ۱۲ مدیر زن و ۱۱۴ مدیر پایه و میانی در دستگاههای اجرایی از مساعد بودن شرایط برای حضور زنان ایلامی در عرصههای اثرگذار جامعه است.
مدیرکل امور اجتماعی استانداری ایلام با مثبت ارزیابی کردن اشتغال زنان، گفت: با توجه به ارتقا سطح سواد و توانمندی زنان، جامعه نیازمند حضور بیشتر این قشر در عرصههای مختلف است.
عهدیه طهماسبی افزود: زنان سرپرست خانواری که دارای درآمد و موقعیت شغلی مناسبی هستند بدون کمترین مشکلات از نظر روانی و مالی موفق به تربیت فرزندان و حفظ کرامت و زندگی خود شدهاند و در صورت بروز حادثه برای سرپرست خانوار یا از دست دادن همسر با مشکلات مالی و روانی برای خود و خانواده اش مواجه نمیشوند.
هنوز خورشید از پس کوههای بلند کبیرکوه سر نزده است که زنان روستایی قبل از همه بیدار شده اند و با دوشیدن شیر گاو و گوسفندها و پخت نان تازه، همگام با مردان به مزرعه میروند و در کاشت، داشت و برداشت محصول مشغول تلاش میکنند و سپس برمیگردند وبه کارهای خانه میپردازند. این است داستان تکراریِ زن پرتلاش و خستگیناپذیر روستا...
روستا کانون تولید و زنان روستایی محور اصلی چرخ تولید و سازندگی هستند.
دختران روستایی از کودکی به فعالیت تولیدی و خدماتی میپردازند، در نوجوانی نقش مهمی در کشاورزی دارند و در جوانی حتی در تصمیمگیری برای تولید، مؤثر هستند. توجه به نقش و اثر بخشی این قشر کم توقع و پرکار در بخشهای تولیدی روستا، ما را به ارائه رهیافتهای نو در برنامهریزی واقعگرایانه برای دختران و زنان روستایی ناگزیر میکند.
مدیرکل تعاون، کار و رفاه اجتماعی استان گفت: در مرحله اول تسهیلات اشتغال روستایی یک هزار و ۸۰ میلیارد ریال به استان ایلام اختصاص یافته است که به طور کامل جذب شده و ۱۳۰ میلیارد ریال نیز از سهم استانهای دیگر اختصاص پیدا کرده است.
شیرخانی با بیان این که امسال نیز رقم قابل ملاحظهای برای اشتغال روستایی در نظر گرفته شده، ابراز امیدواری کرد: با جذب این اعتبار بتوان علاوه بر فراهم کردن زمینه اشتغال در روستاها آنان را به مدد تولید و خودکفایی کشور آورد و زنان روستایی نیز در این عرصه خود را بیشتر نشان دهند.
مهم نیست درکجای این دنیا ایستاده باشی، مهم این است که بخواهی جایگاهت را در این دنیا درست پیدا کنی و بسازی.
روز زن مبارک
نویسنده: زهرا پوراسماعیل